نماز صبح معاویه و شیطان
معاویه همه روزه از برای نماز جماعت صبح بیدار میشد. هیچ روزی نماز جماعت صبح او فوت نشده است!
تا اینکه روزی شیطان را در خواب دید و به او از سعادت خویش تذکر داد که من جمله آن است که هنوز نماز صبح من به جماعت فوت نشده است.
شیطان گفت: من از تو مراقبت میکنم و نمیگذارم در خواب بمانی. معاویه گفت: تو باید مردم را از سعادت باز داری نه آنکه موجبات سعادت آنها را فراهم نمایی و آنها را برای نماز صبح بیدار کنی.
شیطان گفت: من حساب کرده ام در هر مرتبه ای که تو بر مردم امامت نمایی هزاران نماز مردم را باطل می نمایی و آنها را جهنمی می کنی. پس چطور راضی شوم که بگذارم چنین وسیله عصیانی بر چیده شود و تو در خواب بمانی که مردم فرادا نماز بخوانند و بعضی از نمازهای آنها صحیح واقع شود و به ثواب کامل نماز صبح نایل گردند!
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
**************************
مجموعه سه داستان درباره نماز برای کودکان با مفاهیم زیبا
داستان در مورد نماز از انواع قصه های آموزنده است و اگر شما تمایل دارید کودکان از همان ابتدا با نماز و اهمیت آن در دین اسلام آشنا شوند بهتر است این داستان مذهبی کودکانه را در مهدکودک و منزل برای آن ها بخوانید.
داستان درباره نماز برای کودکان
نماز ستون دین است از این رو پیشوایان ما تاکید زیادی به خواندن نماز کرده اند بنابراین بهتر است والدین عزیز با قرار دادن قصه ها و نقاشی های کودکانه که در مورد نماز هستند بچه ها را با اصول نماز خواندن آشنا سازند. در مطالب قبلی شعر درباره نماز، داستان پیامبران الهی و داستان امامان را مطالعه کردید در ادامه این مطلب سه داستان درباره نماز برای کودکان را مطالعه خواهید کرد.
۱. داستان در مورد نماز برای کودکان ( نماز خواندن خوابیده )
حمید روی تخت بیمارستان بود. ملافهی سفیدی سرش کشیده بود و آرام آرام اشک میریخت. دو روز بود که از عمل او میگذشت. حمید حوصلهاش حسابی سر رفته بود. او یک غصهی بزرگ دیگر هم داشت. او فکر میکرد در اتاق بیمارستان نمیتواند نماز بخواند. دلش برای مسجد، بچههای مسجد و تکبیر گفتن در نماز جماعت تنگ شده بود. یکدفعه صدای در آمد. نگاه حمید به آقای سبحانی، روحانی مسجد، افتاد. او با دوستان حمید به عیادتش آمده بودند. آنها با حمید سلام و احوالپرسی کردند. آقای سبحانی دست حمید را در دست گرفت و برای شفایش دعا کرد و بچهها آمین گفتند. آقای سبحانی گفت: «حمیدجان! چیزی احتیاج نداری؟» حمید گفت: «نه. فقط از این ناراحتم که نمیتوانم از روی تخت بلند شوم و نماز بخوانم.»
آقای سبحانی گفت: «میتوانی تیمّم بگیری و نشسته و حتی خوابیده نماز بخوانی.» حمید گفت: «خوابیده؟» آقای سبحانی رسالهی کوچکی را که همراه آورده بود، باز کرد و گفت: «بگیر، خودت بخوان.»
کسی که نمیتواند ایستاده نماز بخواند، باید نشسته بخواند؛ و اگر نشسته هم نمیتواند بخواند، باید خوابیده بخواند.
آقای سبحانی گفت: «خدا دوست دارد در هر حال بندگانش با او گفتوگو کنند و صدای آنها را بشنود؛ مخصوصاً در تنهاییهای بیمارستان خداوند به تو توجه بیشتری دارد.»
حمید خوشحال شد. آقای سبحانی و دوستان حمید نیم ساعتی کنار حمید نشستند. آقای سبحانی به ساعت نگاه کرد و گفت: «خُب حمیدجان، ملاقات تمام است. انشاءالله زود خوب شوی و دوباره به مسجد بیایی. فقط قول بده اگر ما مریض شدیم، تو هم به عیادت مان بیایی و برایمان کمپوت بیاوری. قول میدهی؟»
حمید گفت: «چشم، حتماً میآیم و کمپوت میآورم!»
آقا گفت: «نگو چشم میآیم. بگو خدا نکند که مریض بشوید.»
حمید خندید، بچهها هم خندیدند.
۲. داستان کودکانه در مورد نماز ( نمازهای کلاغی )
آقای علوی به طرف تابلو رفت. ماژیک را برداشت و چهار کلمه نوشت: زبان، بدن، حرکت، سکون.
بعد به طرف بچهها برگشت و نگاهی به چهرهها کرد. علامت سؤال را در صورت همهی بچهها دید.
لبخندی زد و گفت: «بعضی بچهها نمازهای کلاغی میخوانند. دیدهاید کلاغها چگونه بر گردو یا پنیر یا هر چیزی که پیدا میکنند تند و تند نوک میزنند. بچههایی هم که تند و تند سرشان را بر مهر میگذارند و برمیدارند نماز کلاغی میخوانند؛ چون نصف سبحان ربی الاعلی را در هوا میگویند و نصفش را در زمین. چنین نمازی درست نیست.»
آقای علوی در ادامه گفت: «بسیار خُب، به کلمههایی که نوشتم دقت کنید. این چهار کلمه به چند مسئله ی واجب در نماز اشاره دارد. میدانید آن مسئله ها چیست؟» دستها بالا رفت.
– آقا اجازه! در نماز نباید حرکت کنیم.
– در نماز نباید حرف بزنیم.
آقای علوی گفت: «بله، در نماز نباید راه برویم و حرف بزنیم؛ اما مهم آن است که بدانیم در کجای نماز بدن حرکت میکند و در کجا زبان ذکر میگوید و در کجا زبان و بدن با هم حرکت میکنند! در هر جای نماز که بدن حرکت میکند (مثل حال رفتن به رکوع یا برخاستن از آن و یا رفتن به سجده و برخاستن از آن) زبان باید ساکت باشد و هر جای نماز که زبان حرکت میکند مثل هنگام خواندن حمد و سوره و یا وقت خواندن ذکر رکوع، سجود، تشهد و سلام بدن باید آرام و بیحرکت باشد. به این مسأله طمأنینه میگویند؛ یعنی آرام بودن بدن در نماز. آرامش در نماز واجب است. اگر آن را رعایت نکنیم نماز باطل میشود.
فقط در یک جای نماز است که هم بدن حرکت میکند و هم زبان ذکر میگوید. میدانید کجای نماز؟»
رضا گفت: «وقتی بحول الله میگوییم.»
آقای علوی گفت: «بله، در حال برخاستن از سجده بحول الله و قوته اقوم و اقعد میگوییم. این تنها جایی است که بدن حرکت میکند و زبان ذکر میگوید و اشکالی هم ندارد. معنای این ذکر هم این است: با قدرتی که خداوند به من داده است میایستم و مینشینم.»
۳. داستان زیبا درباره نماز
۲.پدربزرگ به امیر قول داده بود اگر به مسجد برود و قرآن بخواند به او هدیه ای خواهد داد. بنابراین امیر هر روز به همراه پدرش به مسجد می رفت در صف نماز می ایستاد و با جماعت نماز میخواند.
هنگامی که آقای روحانی صحبت میکرد مودبانه به حرف های ایشان گوش می داد. روزها گذشت تا وقتی که پدربزرگ به خانه امیر آمد. امیر و خواهرش مینا خیلی خوشحال شدند. امیر به مینا گفت حتما پدربزرگ برای من هدیه ای آورده است. وقتی امیر و مینا نزد پدربزرگ رفتند پدر بزگ به امیر یک هدیه داد. امیر خیلی خوشحال شد و از پدر بزرگ تشکر کرد.
در این مطلب سه داستان درباره نماز با مضامین دلنشین و کودکانه را مطالعه کردید که امیدواریم بچه های عزیز با کمک این داستان ها اطلاعات لازم را در زمینه نماز خواندن و اهمیت نماز در دین اسلام بدست آورند.
منبع : آرگا
نظرات شما عزیزان: