تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4922
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 5781
بازدید ماه : 59059
بازدید کل : 10450814
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 30 / 8 / 1395

گزیدهء سخنرانی آیت الله محمد فاضل استرآبادی )سر قداست اربعین حسینی

یکی از ایام الله به یاد ماندنی و زنده نگه داشتنی ویژه مذهب تشیع ، یوم الله مقدس اربعین است که مکمل و متمم جریان خونبار عاشوراست زیرا شهادت یاران خدا در روز عاشورا بود و مراسم تدفین پیکرهای پاک آنان در روز سوم ، و مراسم تدفین سر مطهر اباعبداللّه الحسین در روز اربعین به وسیله خاندان اطهرش در کربلا. مراسم اربعین مشتمل بر چهار برنامه است که هر یک از نظر تأیید و مقبولیت تاریخی و مذهبی در مراحل مختلفی قرار دارند.

این مراسم عبارتند از:

1. زیارت مخصوصه

2. ورود جابر و زیارت وی در بیستم صفر

3. دفن سرهای مطهر و الحاق آنها به ابدان مطهر در روز اربعین که میان علما و مورّخان شیعه شهرت دارد.

4. ورود اهل بیت (ع ) در روز اربعین به کربلا.

دربارهء این مسئله دیدگاه های مختلف و متضادی اظهار شده و مورد تشکیک و استبعاد جدی قرار گرفته است . این موضوع از دو جهت محل بحث است : 1. اصل ورود به کربل 2. تاریخ ورود به کربلا.

در مورد اصل ورود اهل بیت (ع ) به کربلا، باید گفت : جمعی از متأخران و برخی از متقدمان این جریان را بعید و بلکه ممتنع و محال عادی دانسته اند استدلال این گروه در استبعاد و استحاله دو امر است :

1. سکوت و عدم تعرض مورّخان و کتب تاریخ چگونه می توان باور داشت که تا قرن هفتم این موضوع پنهان مانده باشد و تنها به وسیلهء سید بن طاووس ابراز و اعلان شود؟

2. فاصلهء میان شام و عراق یا دمشق و کوفه البته اگر مدت رفتن از کوفه تا شام را بیست روز و مدت اقامت اهل بیت (ع ) در دمشق را یک ماه در نظر بگیریم .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 30 / 8 / 1395

مبنای تاریخی اربعین درآثارعلما

منبع : پایگاه اندیشوران

الف) آثار مستقل

عده ای از محققان و بزرگان، کتاب مستقل در اثبات ورود اهل بیت (ع) به کربلا تالیف کرده اند. از جمله:

1- «فاجعة الاربعین » یا «حدیث الاربعین » تالیف عالم بزرگوار شیخ حسن بلادی.

2- «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهدا (ع)» تالیف علامه محقق سید محمد علی قاضی طباطبایی شهید محراب مصلای جمعه تبریز. این کتاب افزون بر هشتصد صفحه است که با مراجعه و بررسی بیش از پانصد و هفتاد کتاب به نگارش درآمده است. در تکمیل نوشتار حاضر از این کتاب نفیس استفاده بسیاری شده است. (جزاه الله خیرا) همچنین بسیاری از ادبا و علما موضوع اربعین و ورود اهل بیت به کربلا را در قالب اشعار عربی و فارسی بازگو و ضبط کرده اند.

ب) تصریحات و تاییدات

اما عده ای که پیش از سید بن طاووس در آثار یا مقاتل خود به مناسبت، تصریح و یا تاییدی بر اربعین داشته اند:

1- ابو مخنف - لوط بن یحیی - معاصر با امام حسین (ع) (١)

2- شیخ صدوق، (متوفای سال 381ق.): «امام سجاد (ع) با اهل بیت (ع) و سرهای مطهر شهیدان از دمشق خارج شد و سرهای مقدس را در کربلا دفن کرد». (٢)

هر چند ایشان تصریح نکرده اند که ورود اهل بیت (ع) در روز اربعین سال 61 ق. بوده است اما از آنجا که هیچ کس زمان دیگری را در تاریخ، برای ورود اهل بیت (ع) به کربلا به ثبت نرسانده است، در نتیجه ورود امام سجاد (ع) به همراه اهل بیت به کربلا، در روز اربعین سال 61 ق. بوده است.

3- اسفرائنی (متوفای 406ق.) - از علمای بزرگ مذهب شافعی - در مقتل خود تصریح می کند که اهل بیت (ع)، بیستم صفر وارد کربلا شده و با جابر ملاقات کردند.

او می گوید: «و لما وصلوا الی بعض الطریق » (و چون به راهی رسیدند) نمی گوید: «و لما وصلوا الی طریق کربلا او العراق » (و چون به راه کربلا یا عراق رسیدند) تا اشکال شود راه کربلا از بین راه مدینه نیست، بلکه از خود شام است.

4- علم الهدی سید مرتضی (متوفای 436ق.) می نویسد:«ان راس الحسین (ع) اعید الی بدنه فی کربلا» (٣)یعنی: همانا سر مطهر امام حسین (ع) در کربلا به پیکر مقدس آن حضرت، عودت داده شد.

5- ابو ریحان بیرونی، محقق و ریاضیدان شهیر (متوفای 440ق.) در کتاب نفیس خود «الآثار الباقیة » چنین می گوید:«و فی العشرین رد راس الحسین (ع) الی جثته حتی دفن مع جثته و فیه زیارة الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام » (٤)یعنی: سر مقدس امام حسین (ع) در بیستم صفر به جسد مطهر امام برگردانده و با پیکرش دفن گردید. زیارت اربعین در خصوص این روز است. اهل بیت (ع) نیز بعد از مراجعت از شام این روز را حرمت نهادند.

پس ایشان تصریح می کند که ورود اهل بیت (ع) به کربلا پس از بازگشت از سفر شام بود نه قبل از رفتن به شام که مرحوم شعرانی ترجیح می دهد.

6- شیخ طوسی (متوفای 460ق.) علت سنت شدن زیارت امام حسین (ع) در اربعین را تنها انجام مراسم تدفین سرهای مطهر امام (ع) و سایر شهدا در کربلا می داند. (٥)

البته سید بن طاووس، می گوید شیخ طوسی معتقد است امام سجاد (ع) با اهل بیت (ع) در روز اربعین (بیستم صفر) وارد مدینه شدند (نه کربلا) و سید بن طاووس این نظر را بعید می شمرد از این جهت که چگونه ممکن است در مدت 40 روز به مدینه برسند؟ (٦)

7- شیخ فتال نیشابوری (متوفای 508ق.) می گوید:«خرج علی بن الحسین (ع) بالنسوة و رد راس الحسین (ع) الی کربلا» (٧)یعنی: امام سجاد (ع) به همراه اهل بیت (ع)، سر امام حسین (ع) را به کربلا بازگرداند.

8- عماد الدین طبری آملی (متوفای اوایل قرن ششم). (٨)

9- شیخ شهید طبرسی در سال 508ق. (٩)

10- ابن شهر آشوب (متوفای سال 588ق.) در مناقب اعاده سر مطهر به بدن را ذکر کرده است. (١٠)

11- علامه شهیر و مورخ کبیر، سبط ابن الجوزی از علمای بزرگ اهل سنت (متوفای سال 654ق.) چنین می گوید:«الاشهر انه رد الی کربلا فدفن مع الجسد». (١١)یعنی: بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسین (ع) به کربلا بازگردانده و با پیکرش دفن گردید.

12- سید بن طاووس - علی بن موسی بن جعفر - (متوفای 668ق.)، در کتاب لهوف، رجوع اهل بیت (ع) به کربلا و همچنین دفن سر مطهر در کربلا را نقل کرده، و در کتاب اقبال، (1٢) لحوق سر مطهر به بدن در روز بیستم صفر را پذیرفته، گر چه در باره آورنده سر مطهر و کیفیت دفن آن سکوت کرده است.

13- شیخ فقیه ابن نما حلی - جعفر بن محمد بن جعفر - (متوفای اواخر قرن هفتم) نسبت به ورود اهل بیت (ع) به کربلا و ملاقاتشان با جابر تصریح نموده است. (١٣)

شایان توجه است که شیخ اجازه (١٤) ما مرحوم آیت الله حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب «الذریعه » (١٥) تاریخ وفات ابن نما مۆلف کتاب «مثیر الاحزان » را سال 645 ثبت نمودند، در صورتی که این سال، سال تاریخ فوت پدر ایشان فقیه نامی محمد بن جعفر بن نما استاد سید بن طاووس و محقق حلی است.

14- مورخ معروف «خواند میر» (متوفای 942ق.)، اربعین را اصح روایات در دفن سر مطهر دانسته، و می گوید:«امام چهارم با خواهران و... در بیستم شهر صفر، سر امام حسین (ع) و سایر شهیدان کربلا (رضی الله عنهم) را به بدنهای ایشان منضم ساخت ». (١٦)

15- الشبراوی، عبد الله بن محمد، شیخ جامع ازهر قاهره، صاحب کتاب «الاتحاف بحب الاشراف » (متوفای 1172ق.) نقل می کند:«بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد». (١٧)

16- زکریا بن محمد قزوینی (متوفای 1305ق.) در کتاب عجائب المخلوقات چنین می گوید: «الیوم الاول منه عید بنی امیه ادخلت فیه راس الحسین (رضی الله عنه) بدمشق و العشرون منه رد راس الحسین الی جثته.»یعنی: اولین روز ماه صفر، عید بنی امیه بود، سر مقدس امام حسین (ع) در این روز وارد دمشق شد و در روز بیستم همین ماه، سر مبارک امام، به بدن مطهرش بازگردانده شد.

17- علامه جلیل القدر سید محسن امین عاملی در «لواعج الاشجان » به نقل از بشارة المصطفی، و در «اعیان الشیعه » می گوید:«ورود اهل بیت به کربلا مشهور است ». (١٨)

18- عالم شریف سید عبد الرزاق مقرم در «مقتل الحسین (ع)» چنین می گوید:«اهل بیت (ع) در کربلا با جابر ملاقات کردند». (١٩)

و نیز می گوید:«امام سجاد (ع) سر مطهر پدر و سایر شهدا را در کربلا ملحق به بدنها کرد». (24)

19- ابن حجر مکی، احمد بن محمد، (متوفای سال 937ق.) صاحب کتاب «الصواعق المحرقه » و شرح قصیده همزیه بوصیری می گوید:«بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد». (٢٠)

20- سید جلیل زبدة الفقهاء فاضل قزوینی، رضی بن نبی، (متوفای سال 1118ق.) در کتاب نفیس «تظلم الزهرا» عین عبارت سید بن طاووس در کتاب اقبال را نقل می کند و به طور جدی و صریح گفته سید را پاسخ می دهد: «اقول: غایة ما قال (ره) - بعد تسلیمه - محض استبعاد و لا ینبغی بمحضه انکار الروایات فانا سمعنا من الموثقین قرب کوفه من دمشق بما قد تیسر للبرید ان یسیر بثلاثة ایام و لا سیما للولاة و الحکام بالجور و سیما مثل هذا الخبر المشوم الذی هو عید للشامیین و مدة مقامهم فی دمشق - علی ما فی المنتخب - لا یعلم کونها زائدة علی ثمانیة ایام تقریبا و لم نظفر علی روایة دلت علی مقامهم فیها مدة شهر. والله یعلم.

و ایضا قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک.» یعنی: به عقیده من، سید - بعد از پذیرش جریان اربعین - بعدها صرفا آن را بعید دانسته است و سزاوار نیست با استبعاد صرف او روایات تاریخی را انکار نمود; زیرا ما از برخی از اشخاص مورد اطمینان شنیده ایم که کوفه به دمشق نزدیک بوده به گونه ای که یک پیک می توانست سه روزه بخصوص برای کسب تکلیف والیان و حکام جور بویژه مثل خبر شوم کربلا را که برای اهل شام عید به شمارمی رفت به آنها برساند.

اما مدت اقامت اهل بیت (ع) در شام - بنا بر آنچه در المنتخب آمده - تقریبا بیش از هشت روز نبوده است و ما به نقل دیگری که بر اقامت آنان در شام به اندازه یک ماه دلالت کند دست نیافتیم - خدا عالم است - به اضافه چه بسا گاه کبوتر نامه بر زودتر از پیک زمینی پیغام برساند.

همچنین عده دیگری از مشاهیر علمای شیعه و سنی قائل به اربعین هستند که برای اطلاع بیشتر می توان به مقتل مقرم و تحقیق اربعین مراجعه نمود.

پی نوشت ها

١) مقتل ابو مخنف، به نقل از مرحوم حاج میرزا حسین نوری، لۆلۆ و مرجان، ص 157.

٢) شیخ صدوق، امالی، 1349 ش.، ص 168، مجلس 31.

٣) شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص 341، چاپ دوم، به نقل از مناقب شهر آشوب، ج 2، ص 200 و نیز نقل شیخ طبرسی در اعلام الوری، ص 250، ج بیروت 1399ق.

٤) همان، ص 344 به نقل از الاثار الباقیه، ص 331 چاپ اروپا، و نیز ص 22 ج دوم به نقل از ترجمه الاثار الباقیه ص 392، تهران 1321.

٥) به نقل از مرحوم محدث قمی، نفس المهموم، ص 466، و شهید قاضی، پیشین، ص 341.

٦) سید بن طاووس، اقبال، ص 58.

٧) شیخ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 230.

٨) بشارة المصطفی، به نقل سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 4، ص 47.

٩) اعلام الوری، چاپ بیروت، 1399ق.، ص 250.

١٠) به نقل از سید مقرم، مقتل الحسین، ص 469.

1١) شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص 342و349 چاپ 2، به نقل از تذکرة الخواص، و نیز مقتل مقرم ص 470 به نقل از تذکرة الخواص ص 150 همچنین اعیان الشیعه ج 1، ص 626، ق 2.

1٢) ص 588.

1٣) مثیر الاحزان »، 1318ق، ص 59، به نقل از شهید قاضی، پیشین، ج 2، ص 20، و نیز سید مقرم، پیشین، ص 469.

1٤) مقصود از این اصطلاح، اجازه نقل روایت است که تا چندی پیش میان دانشمندان اهل حدیث رایج بوده است.

1٥) ج 19، ص 349.

١٦) خواند میر، حبیب السیر، ج 2، ص 60.

١٧) مقتل مقرم، ص 469 به نقل از الاتحاف بحب الاشراف ص 12.

١٨) سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 617.

١٩) عبد الرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص 467، چ 1383 ق

٢٠) همان، ص 469.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 30 / 8 / 1395

اربعین و نگاهی دوباره به عاشورا

منبع : پایگاه اندیشوران

اربعین و نگاهی دوباره به عاشورااربعین وسیله ایست تا حرارت عاشورا به سردی نگراید و آتش عزای امام حسین علیه السلام به آتشی در دامان آتش زنندگان خیمه ها و حامیانشان تبدیل شود واین فاجعه عظیم و حادثه خونبار با گذر زمان به دست فراموشی سپرده نشود!

و شاید به همین خاطر است که در مناسبت های مختلف بر روضه خوانی و زیارت ابی عبد الله علیه السلام تاکید شده که یکی از مهمترین آن مناسبت ها، همین اربعین است که در حدیثی از امام عسکری علیه السلام می خوانیم:

علامات مومنین [ شیعیان دوازده امامی ] پنج چیز است:

پنجاه ویک رکعت نمازِ [ واجب و مستحب ] خواندن و زیارت اربعین و در دست راست انگشتر را وارد نمودن و پیشانی را [ در هنگام نماز ] بر خاک گذاشتن و « بسم الله الرحمن الرحیم » را [ در هنگام نماز ] بلند خواندن. (1)

و همچنین در مناسبت های دیگر سال نیز مثل شب های قدر، عید فطر، عید قربان، عرفه و غیره بر زیارت حضرتش تأکید شده و برای هر کدام نیز زیارت نامه های مستقلی از طرف معصومین علیهم السلام وارد شده است، از جمله زیارت نامه اربعین که دارای مضامین عالیه ایست که در ادامه بدان اشاره خواهد شد.

از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نیز به نقل از امام صادق علیه السلام وارد شده است:

« إن لقتل الحسین حرارة فی قلوب المومنین لا تبرد أبدا » (2).

یعنی: همانا برای کشته شدن حسین - علیه السلام - در سینه های مۆمنین حرارت و سوزی است که هرگز سرد نمی شود و یا این که هرگز نباید سرد شود!

از مطالعه تاریخ و سیره ائمه علیهم السلام نیز این طور برداشت می شود که آن حضرات می خواستند که روز به روز بر توجه مردم به آن حادثه افزوده شود و ظاهرا تمامی سفارشها و تاکیدات بر گریه بر امام حسین علیه السلام نیز به خاطر این است که این عزاداریها مقدمه ای باشد برای تفکر و تدبر مردم در این حادثه عظیم و پی بردن به عبرت های آن.

هدف اهل بیت علیهم السلام از آن همه تأکیدات بلیغه و سفارشات عظیمه بر عزاداری سالار شهیدان همان هدف خود حضرت امام حسین علیه السلام از قیام بوده است. به عبارت دیگر آنچه را که امام حسین علیه السلام با قیام خود دنبال نمود ما موظفیم در عزاداری های آن حضرت دنبال نماییم

خیلی بعید است که هدف از این همه تأکید بر عزاداری از جانب معصومین - علیهم السلام - فقط به ثواب رسیدن ما یا آمرزش گناهانمان یا بر پایی مراسم ختمی مثل بزرگداشتهایی که ما برای شخصیت های از دست رفته برپا می نماییم، باشد.

به احتمال قریب به یقین، هدف اهل بیت علیهم السلام از آن همه تأکیدات بلیغه و سفارشات عظیمه بر عزاداری سالار شهیدان همان هدف خود حضرت امام حسین علیه السلام از قیام بوده است!! ! به عبارت دیگر آنچه را که امام حسین علیه السلام با قیام خود دنبال نمود ما موظفیم در عزاداری های آن حضرت دنبال نماییم، به عنوان مثال اگر در کلمات حضرتش اموری مثل: اصلاح امت پیامبر صلی الله علیه وآله، قیام علیه ظلم، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه نماز، اداء زکات، جهاد فی سبیل الله، باز گرداندن معالم و ارزش های دینی به متن جامعه، استیفای حقوق مظلومان، امنیت یافتن جامعه، عمل به حق، دوری از باطل و... به عنوان علل غایی قیام بیان شده ما نیز همین علل را باید به عنوان غایت و هدف عزاداری مدّ نظر خود قرار دهیم!!

امام حسین

در همین رابطه مناسب است که سری به متن زیارت نامه اربعین به نقل از امام صادق علیه السلام بزنیم که مقداری در آن به اهداف قیام اشاره شده:

« و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة »

یعنیآن حضرت خون مقدس قلب خود را در راه خدا بذل نمود تا اینکه بندگان خدا را از نادانی و جهالت و سرگردانی و گمراهی [ که حکومت های جائر بر آنان تحمیل نموده بودند با کنار زدن یا رسوا نمودن آن حکومت ها ] نجات دهد!!

در همین راستا بود که حضرت امام خمینی (ره) به درستی فرمودند: « این محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است » (3).

ناگفته نماند که این مطالب مذکور، منافات ندارد با جمله ای که در بعضی احادیث یا زیارت نامه ها وجود دارد، مثل « قتیل العبرات » یعنی کشته اشک چشم ها که ممکن است بعضی توهّم نمایند که مراد این باشد که امام حسین علیه السلام شهید شد تا ما بر او بگرییم و گناهانمان بخشیده شود و به ثواب برسیم!

از مطالعه تاریخ و سیره ائمه علیهم السلام نیز این طور برداشت می شود که آن حضرات می خواستند که روز به روز بر توجه مردم به آن حادثه افزوده شود و ظاهرا تمامی سفارشها و تاکیدات بر گریه بر امام حسین علیه السلام نیز به خاطر این است که این عزاداریها مقدمه ای باشد برای تفکر و تدبر مردم در این حادثه عظیم و پی بردن به عبرت های آن

چرا که جواب این توهّم این است که:

اولا؛ این شبیه همان عقیده باطل و خرافی مسیحیت تحریف شده است که می گوید عیسی علیه السلام به جای اُمتش قربانی شد تا گناهان اُمت آمرزیده شود.

و ثانیا؛ جواب این توهّم را در ادامه همان حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه وآله به نقل از امام صادق علیه السلام در صدر بحث آوردیم، می یابیم زیرا بعد از آن که فرمودند: حرارت قتل حسین علیه السلام به سردی نمی گراید، امام حسین علیه السلام را در دامان خود نشاندند و فرمودند: « بأبی قتیل کل عبرة » یعنی پدرم فدای کسی باد که کشته هر اشک چشمی است!

در ادامه آن روایت است که از امام صادق علیه السلام سوال شد که مراد رسول گرامی اسلام از این جمله چیست؟

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: یعنی هیچ مومنی او را یاد نمی نماید مگر این که گریه اش می گیرد! (4)

در پایان مناسب است که خلاصه ای از القابی که برای حضرتش در زیارت نامه اربعین از لسان امام صادق علیه السلام صادر شده است را، بیاوریم:

ولی الله، ابن ولی الله، حبیب الله، خلیل الله، نجیب الله، صفی الله، ابن صفی الله، مظلوم، فقید، شهید، الفائز بکرامت الله، اسیر الکربات، قتیل العبرات، المجتبی بطیب الولادة، المَحبیّ بالسعادة، المُکرَم بالشهادة، المُعطی مواریث الأنبیاء، قائد، سید، ذائد، امین الله، ابن امین الله، نور، دعامة الدین، رکن المسلمین، الإمام، البر، التقی، الرضی، الزکی، الهادی، المهدی، صابر، محتسب، کلمة التقوی، علم الهدی، العروة الوثقی، الحجة علی اهل الدنیا، معقل المومنین.

پی نوشت ها

1- مصباح المتهجد، ص 788.

2- مستدرک الوسائل به نقل از مجموعه شهید، ج 10، ص 318.

3- صحیفه امام، ج 15، ص330.

4- به همان پی نوشت دوم مراجعه شود.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 30 / 8 / 1395

نقش اربعین در احیاء یاد عاشورا و گسترش نهضت امام حسین(ع)

اجتماع بزرگ و کم نظیر مردم در روز اربعین در کنار مرقد شریف امام حسین(ع) پدیده ای شگفت آور و شکوهمند است و هرگاه دشمنان اهل بیت(ع) در صدد منع شیعیان از حضور در این مراسم برآمدند، نه¬تنها از شمار زائران کاسته نشده؛ بلکه بر آنها بسیار افزوده شده است. امام حسین(ع) با فداکاری و جان فشانی خود، حقایق بسیاری را جاودانه کرد و بدین وسیله برای مستضعفان، اشک و عبرت را در کنار هم به یادگار نهاد تا با این دو سلاح در برابر دشمنان بایستند و آنها را از ستم در حق بیگناهان و مستضعفان بازدارند. در طول تاریخ، مبارزان و مجاهدان بسیاری به خون خواهی سیدالشهدا(ع) و اقامة شعائر حسینی برخاسته اند. مراسم شیعیان در عاشورا و اربعین و نیز اجتماع عظیم اربعین حسینی، برای کسانی که فکر تعرض به عواطف و احساسات حسینی را در سرمی پرورند، یک تهدید و هشدار است. این نوشتار ضمن برشمردن ابعاد گوناگون قیام امام حسین(ع) به نقش این قیام در گسترش نهضت¬های آزادی¬خواهانة شیعیان در طول تاریخ اشاره می¬کند.

نویسنده : سید محمدرضا حسینی جلالی

ترجمه: محمد مهدی رضایی

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 8 / 1395

فلسفه بزرگداشت اربعین حسینی (ع) چیست؟

امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاة احدی و الخمسین و زیارة الاربعین والتختم فی الیمین و تعفیر الجبین والجهر ببسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم؛ نشانه‌های مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامه نماز پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن «بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم». (تهذیب 6/52)

مراد از نماز پنجاه و یک رکعت، همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهای نافله است که جبران‌کننده نقص و ضعف نمازهای واجب است؛ به ویژه اقامه نماز شب در سحر که بسیار مفید است.

موارد دیگری نیز که در روایت یاد شده، همگی از مختصات شیعیان است؛ زیرا فقط شیعه است که سجده بر خاک دارد و نیز غیرشیعه است که یا بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم را نمی‌گویند یا آهسته تلفظ می‌کنند. هم‌چنین شیعه است که انگشتر به دست راست کردن و نیز زیارت اربعین حسینی را مستحب می‌داند.

مراد از زیارت اربعین، زیارت چهل مؤمن نیست؛ زیرا این مسئله اختصاص به شیعه ندارد و نیز «الف و لام» در کلمه «الاربعین»، نشان می‌دهد که مقصود امام عسکری علیه‌السلام اربعین معروف و معهود نزد مردم است. اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه‌های ایمان است، بلکه طبق این روایت در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است. بر پایه این روایت، همان‌گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثه کربلا نیز ستون ولایت است.

به دیگر سخن، بر اساس فرموده رسول خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم، عصاره رسالت (نبوی صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) قرآن و عترت است؛ «انی تارک فیکم الثقلین کتاب‌اللّه و عترتی اهل بیتی». (بحارلانوار 89/13) عصاره کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصاره عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت امام عسکری علیه‌السلام در کنار هم ذکر شده است؛ اما مهم آن است که دریابیم نماز و زیارت اربعین، انسان را چگونه متدین می‌کنند؟

درباره نماز، ذات اقدس الهی، معارف فراوانی را ذکر کرده است. مثلاً فرموده: انسان، فطرتاً موحد است، ولی طبیعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شیرین از خیر جلوگیری می‌کند، مگر انسان‌های نمازگزار،  که آنان می‌توانند این خوی سرکش طبیعت را تعدیل کنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به درآیند و مشمول رحمت‌های خاص الهی باشند؛ «ان الانسان خلق هلوعاً * اذا مسه الشر جزوعاً * واذا مسه الخیر منوعاً* الا المصلین». (معارج / 19-22)

زیارت اربعین نیز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز می‌دارد و گفته شد که هدف اساسی سالار شهیدان نیز تعلیم و تزکیه مردم بوده است و در این راه، هم از طریق بیان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون‌جگر که جمع میان این راه‌ها از ویژگی‌های ممتاز آن حضرت علیه‌السلام است.

خلاصه آن که، رسالت رسول اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه نفوس مردم از سوی دیگر بود تا هم جاهلان را عالم نماید و هم گمراهان را هدایت کند.

همین دو هدف، در متن زیارت اربعین سالار شهیدان علیه‌السلام تعبیه شد؛ چنان‌که منشأ ددمنشی منکران رسالت و دشمنان نبوت، حبّ دنیا و شیدایی زرق و برق آن بود و عامل مهم توحش منکران ولایت و دشمنان امامت نیز همان غطرسه دنیا و دلباختگی به آن بود، که در بخشی از زیارت اربعین به آن اشارت رفته است: «وتغطرس و تردی فی هواه».

زیارت مأثور در اربعین

در روایت شیعه برای روز اربعین حسینی دستورهایی وجود دارد؛ مانند خواندن زیارت مخصوص آن روز در پیش از ظهر که پس از آن دو رکعت نماز نیز خوانده می‌شود و دعا در آن وقت مستجاب است.

در زیارت اربعین، هدف قیام امام حسین علیه‌السلام، همان هدف رسالت نبی اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم دانسته شده است. بر اساس قرآن و نهج‌البلاغه، هدف رسالت انبیای الهی، دو چیز است: یکی عالم کردن مردم و دیگری عاقل نمودن آن‌ها با تهذیب نفس.

کسانی که علم ندارند، دستور خدا را نمی‌دانند و توان تربیت خود یا دیگران را ندارند. برخی نیز عالمند، ولی در اثر نداشتن عقل به دانش خود عمل نمی‌کنند.

در قرآن‌کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه‌السلام نقل شده که به خداوند عرض کرد: پیامبری مبعوث فرما که مردم را عالم و مهذب کند؛ «ربنا وابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب والحکمة و یزکیهم». (بقره/129) خداوند دعای آن حضرت را اجابت کرد و در سوره «جمعه» فرمود: «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین».

امیرمؤمنان علیه‌السلام در تشریح بعثت رسول‌اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: «فهدیهم به من الضلالة وانقذهم بمکانه من الجهالة»؛ (نهج‌البلاغه، خ 1) یعنی خداوند به دست پیامبرش مردم را عالم و عادل کرد.

 امام حسین علیه‌السلام نیز که به حساب ملکوت و اتصال نور وجودی، از پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم است و صاحب ولایت؛ «حسین منی و انا من حسین»، (بحارالانوار 43/261) باید مردم را عالم و عادل کند؛ یعنی احکام و دستورها و معارف دین را به آنان بیاموزاند و آنان را از اهل عمل کند.

همه اهل‌بیت علیهم‌السلام این وظیفه را به عهده داشتند و با تدریس، ارشاد، سخنرانی و نوشتن نامه به وظیفه خود عمل می‌کردند؛ ولی سیدالشهدا علیه‌السلام، افزون بر کارهای یاد شده، به سبب یأس از تأثیر اساسی این ابزار در شرایطی قرار گرفت که خون‌جگر خود را نیز برای نیل به هدف اعطا کرد. تنها آن حضرت علیه‌السلام بود که هم مبارزه فرهنگی و سیاسی و اجتهادی داشت، هم نبرد جهادی.

چنان‌که در زیارت اربعین آن حضرت می‌خوانیم: «فاعذر فی‌الدعا و منح النصح و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرةالضلالة»؛ یعنی آن حضرت علیه‌السلام با اتمام حجت بر خلق، هر عذری را از امت رفع کرد و اندرز و نصیحت آنان را با مهربانی انجام داد و خون پاکش را در راه تو ـ ای خدا ـ نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد.

 اعذار و نصح و بذل خون آن حضرت علیه‌السلام، همگی برای عالم و عادل کردن انسان‌هایی بود که در دریای هلاکت جهل علمی و فساد اخلاقی غوطه‌ور بودند؛ چنان‌که برخی از انبیای گذشته نیز صرف‌نظر از تبلیغ، تعلیم و تحقیق اجتهادی، به نبرد جهادی نیز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشیدند تا ددمنشی را به فرشته‌وشی و جاهلیت را به تمدن اسلامی بدل نمایند.                     منبع: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 8 / 1395

فلسفه اربعین

اهمیت اربعین از کجاست؟ صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد چه خصوصیتی دارد؟ اربعین خصوصیتش به خاطر این است که در اربعین حسینی یاد شهادت امام حسین(ع) زنده شد و این چیز بسیار مهمی است. اگر این شهادت عظیم در تاریخ اتفاق می افتاد یعنی حسین بن علی(ع) و بقیة شهیدان در کربلا شهید می شدند، اما بنی امیه موفق می شدند، همانطور که خود حسین(ع) و یاران عزیزش را از صفحه روزگار برافکندند و جسم پاکشان را زیر خاک پنهان کردند، یاد آنها را هم از خاطره نسل بشر در آن روز و روزهای بعد محو کنند، در این صورت آیا این شهادت برای عالم اسلام فایده ای می داشت؟ یا اگر هم برای آن روز یک اثری می گذاشت، آیا این خاطره در تاریخ، برای نسل های بعد، برای گرفتاری ها و سیاهی ها و تاریکی ها و یزیدی های دوران آیندة تاریخ هم اثری روشنگر و افشا کننده می داشت؟ اگر حسین(ع) شهید می شد، اما مردم آن روز و مردم نسل های بعد نمی فهمیدند که حسین(ع) شهید شده، آیا این خاطره چه اثر و چه نقشی می توانست در رشد و سازندگی و هدایت و برانگیزانندگی ملت ها و اجتماعات و تاریخ بگذارد؟ بله هیچ اثری نداشت.

اربعین روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن روز آغاز شد و روز بازماندگان شهداست. حالا چه در اربعین اول، خانواده امام حسین(ع) به کربلا آمده باشند و چه نیامده باشند. (گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 29/ 6/ 68).

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: فلسفه اربعین
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 8 / 1395

اربعین در فرهنگ شیعه

واژه ای به نام عدد چهل

واژه «اربعین» که مهم ترین کاربرد آن در میان ما شیعیان، اربعین سالار شهیدان، امام حسین(ع) است، آنگاه در ذهن ما اهمیت بیشتری می یابد که بدانیم در آموزه های دینی، این عدد کارآیی و کاربردهای فراوانی دارد. بر اساس روایت های گوناگون، عدد چهل را با زمان بندی هایی مانند چهل سال و چهل روز، شرط دستیابی به پختگی کامل یا شرط رسیدن به پیامبری یا لازمه جاری شدن حکمت در قلب و در مواردی دیگر به عنوان شاخصی برای تعیین حکمی اخلاقی یا اجتماعی دانسته اند. برای مثال، در حدیث است که «از چهار جهت خانه هرکس، تا چهل خانه، همسایه آن خانه به شمار می آیند1 پروفسور خانم آنه ماری شیمل، درباره عدد چهل می نویسد: «در بین اعداد، عدد چهل اهمیت ویژه ای دارد. معنای کلی «چهل» در سنت های اعتقادی خاورمیانه آمادگی و تطهیر است؛ نوعی آمادگی غالباً با زجر و درد و برای مراسم عبور و گذشتن. چهل سال سرگردانی و در به دری بنی اسرائیل در بیابان ها گویی حقیقتاً نماد انجام انواع کارهای برجسته زاهدانه دیگری بود که نوع بشر باید بر عهده می گرفت و روزه چهل روزه موسی2 نیز تصویری از چهل روز عزلت و گوشه نشینی است که برای نیل به معنویت کامل انجام شد. در زندگی روزمره نیز برای تطهیر و پاکیزگی خانم ها پس از وضع حمل یا در مراسم فوت بستگان برای درآمدن از جامه سیاه و غیره، چهل روز وقت لازم است. بسیاری از وقایع عمده نیز به صورت چهل تایی اندازه گیری می شوند. توفان نوح، چهل روز طول کشید. ادریس(ع)، هود(ع) و صالح(ع) جملگی در چهل سالگی به پیامبری رسیدند و در مورد حضرت محمد(ص) نیز به همین صورت بود؛ چرا که چهل سالگی، زمان پختگی کامل مرد است؛ مطلبی که نه تنها از دل اساطیر و افسانه ها برآمده، بلکه حقایقی تاریخی آن را اثبات کرده اند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 8 / 1395

اربعین در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام


واژه «اربعین » در متون دینی و مجموعه های حدیثی از ارزش والایی برخوردار است . آثار حفظ چهل حدیث، اخلاص عمل در چهل روز و دعای عهد در چهل صبح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مؤمن، شهادت چهل مؤمن برای میت، برگزاری عبادت در چهل شب چهارشنبه برای دیدار حضرت ولی عصر علیه السلام، و بعثت غالب انبیاء در چهل سالگی، از جمله مواردی است که ارزش و جایگاه این اصطلاح اسلامی و عرفانی را مشخص می سازد .

«اربعین » از اصطلاحات رایجی است که در متون اسلامی کاربرد زیادی دارد، مثلا در برخی از روایات به عنوان نماد کمال، حدی برای تصفیه باطن و ... قلمداد شده است . در این نوشتار به مناسبت روز اربعین شهادت امام حسین علیه السلام برخی از موارد کاربرد این واژه ارزشمند که در فرهنگ اسلامی به مناسبتهای گوناگون از آن یاد شده و گاهی پیامهای اخلاقی و دستورهای الهی با آن همراه شده است، با اشاره به سی نکته تقدیم می شود:

1 . شهادت چهل مؤمن

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا مات المؤمن فحضر جنازته اربعون رجلا من المؤمنین وقالوا: اللهم انا لانعلم منه الا خیرا وانت اعلم به منا، قال الله تبارک وتعالی: قد اجزت شهاداتکم وغفرت له ما علمت مما لا تعلمون; (1) هرگاه یکی از اهل ایمان بمیرد و بر جنازه او چهل نفر از مؤمنین حضور یابند و گواهی دهند که پروردگارا! ما به جز خوبی و نیکی از این شخص ندیده ایم و تو از ما داناتر هستی، خداوند متعال می فرماید: من نیز شهادت شما را پذیرفتم و آنچه [از بدیها و گناهان] از او می دانستم که شما بی اطلاع بودید، همه را بخشیدم

همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید: «در بنی اسرائیل عابدی بود که پیوسته به عبادت و راز و نیاز اشتغال داشت . خداوند متعال به حضرت داوود علیه السلام وحی فرستاد: ای داوود! این مرد عابد، فردی ریاکار و غیرمخلص است . هنگامی که او مرد، حضرت داوود علیه السلام به تشییع جنازه اش حاضر نشد . اما چهل نفر از بنی اسرائیل حضور یافتند و در درگاه الهی به نیکی و خوبیهای ظاهری وی شهادت دادند و از خداوند طلب عفو و آمرزش برای وی نمودند . در هنگام غسل نیز چهل نفر دیگر چنین کردند و در هنگام دفن چهل نفر دیگر آمده، بعد از گواهی به نیکمردی عابد از خداوند متعال آمرزش او را خواستار شدند . در آن حال، خداوند به حضرت داوود علیه السلام الهام کرد که من او را به خاطر شهادت آن عده بخشیدم و اعمال بد و ریایی او را نادیده گرفتم . (2)

2 . دعا برای چهل مؤمن

پیشوای ششم یکی از مهم ترین عوامل استجابت دعا را تقدیم دیگر مؤمنین در هنگام دعا می داند . آن حضرت می فرماید: «من قدم اربعین من المؤمنین ثم دعا استجیب له; (3) هر کس چهل نفر از مؤمنین را در دعا کردن بر خود مقدم بدارد، سپس حاجات خود را بطلبد، دعای او به اجابت خواهد رسید .» آن حضرت تاکید می فرماید که اگر این گونه دعا کردن در نماز شب و بعد از آن باشد، تاثیر بیشتری خواهد داشت . (4) همچنین دعا کردن چهل مؤمن در قنوت نماز وتر در دل شبهای تار اجابت دعا را نزدیک تر و سریع تر می نماید . (5)

3 . دعای چهل نفره

دعا کردن همیشه خوب و یکی از سلاحهای مؤمن و وسیله ارتباط با پروردگار عالمیان است . هنگامی که انسان خود را از هر جهت درمانده و عاجز می بیند با جان و دل زمزمه می کند که:

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل زتنهایی به جان آمد خدایا همدمی

در آن لحظات حساس، دعا همچون نور امیدی در دل انسان می تابد و دعاکننده علاوه بر آرامش درون، اعتماد به نفس، تلطیف روح، عشق و معرفت خویش را نیز به نمایش می گذارد . امام صادق علیه السلام در یکی از رهنمودهای حکیمانه خویش ما را به دعای دسته جمعی فرا می خواند و می فرماید: «اگر گروهی چهل نفره جمع شوند و خدای خویش را بخوانند، مطمئنا دعای آنان مستجاب خواهد شد و اگر چهل نفر نبودند گروه چهار نفره، ده بار خدا را بخوانند که همین اثر را دارد و اگر بیش از یک نفر نباشد و چهل بار خدا را صدا بزند، خدای عزیز و جبار خواسته او را برآورده خواهد کرد(6)

4 . آمرزش چهل گناه

حضرت باقر علیه السلام یکی از حقوق واجب مسلمانان بر عهده همدیگر را، حضور در تشییع جنازه آنان می شمارد و با توجه به اهمیت آن، تاثیر معنوی این حضور را نیز بیان می کند: «من حمل جنازة من اربع جوانبها غفرالله له اربعین کبیرة; (7) کسی که جنازه ای را از چهار طرف حمل کند، خداوند متعال چهل گناه کبیره او را خواهد بخشید

5 . کمال در چهل سالگی

از مهم ترین نکاتی که در زندگی انسان وجود دارد و در مرحله تکامل معنوی و شخصیت وی مؤثر است، رسیدن به مراتبی از سن و سال است که انسان کامل تر و پخته تر می شود . خداوند متعال در این زمینه چهل سالگی را اوج کمال انسانی می داند و می فرماید: «... حتی اذا بلغ اشده وبلغ اربعین سنة قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی وعلی والدی وان اعمل صالحا ترضیه واصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک وانی من المسلمین » ; (8) «تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد، می گوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی، به جا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی و فرزندان مرا صالح گردان! من به سوی تو باز می گردم و توبه می کنم و از مسلمانان می باشم

6 . آثار چهل روز اخلاص

امام رضا علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل فرمود: «ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه; (9) هیچ بنده ای چهل روز اعمال خود را خالصانه به درگاه حضرت حق انجام نمی دهد، مگر اینکه خداوند متعال چشمه سارهای حکمت را از قلب او به زبانش جاری می سازد .» حافظ با اشاره به این حدیث می گوید:

سحرگه رهروی در سرزمینی

همی گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف

که در شیشه بماند اربعینی

7 . یاران حضرت مهدی علیه السلام

هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام ظهور می کند هر یک از یاران و شیعیان آن حضرت معادل نیروی چهل مرد قدرت روحی و بدنی خواهد داشت . امام سجاد علیه السلام فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحدید وجعل قوة الرجل منهم قوة اربعین رجلا; (10) هرگاه قائم ما قیام کند، خداوند متعال از شیعیان ما آفت، بلا و سستی را دور خواهد کرد و دلهای آنان را همانند پاره های آهن قوی و محکم می نماید و نیروی هر یک از آنان را معادل نیروی چهل مرد قرار خواهد داد

8 . چهل روز عزای مؤمن

رسول گرامی اسلام علیه السلام در سفارشهای خویش به جناب ابی ذر غفاری به اهمیت و جایگاه والای مؤمن در جهان اشاره کرده و فرموده است: «یا اباذر! ان الارض لتبکی علی المؤمن اذا مات اربعین صباحا; (11) ای ابوذر! هنگامی که مؤمنی از دنیا می رود، زمین تا چهل روز برای فقدان او گریان و عزادار است

ممکن است منشا مجالس اربعین برای اموات مؤمنین همین روایت نبوی باشد .

9 . زندگی چهل ساله

هنگامی که فرزدق شاعر قصیده معروف خود را در مدح حضرت امام سجاد علیه السلام در حضور خلیفه ستمگر عباسی، هشام بن عبدالملک، با رشادت تمام قرائت کرد و مطلع آن چنین بود که:

هذا الذی تعرف البطحاء وطاته

والبیت یعرفه والحل والحرم

یعنی، این آقایی است که گامهای او را سرزمین بطحاء، بیت خدا و حل و حرم می شناسد; خلیفه بر او خشم گرفت و دستور داد تا فرزدق را علاوه بر قطع حقوق، به جرم دفاع از اهل بیت علیهم السلام زندانی کنند; اما بعد از گذشت مدتی به دعای امام چهارم علیه السلام آزاد شد . امام زین العابدین علیه السلام برای کمک به فرزدق مبلغی را که چهل سال مخارج زندگی اش را کافی بود به حضورش فرستاد و فرمود: «لو علمت انک تحتاج الی اکثر من ذلک لاعطیتک; [ای فرزدق!] اگر می دانستم بیش از چهل سال زنده خواهی بود، بیشتر می فرستادم .» علی بن یونس بیاضی می نویسد: دقیقا بعد از چهل سال از آن تاریخ فرزدق به دیار باقی شتافت و صداقت و کرامت امام چهارم بر همگان روشن شد . (12)

10 . بعثت انبیاء در چهل سالگی

در روایت آمده است که اکثر انبیاء در چهل سالگی به رسالت مبعوث شده اند . (13) همچنان که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز در چهل سالگی به رسالت مبعوث گردید . (14) امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در 63 سالگی از دنیا رفت، که آخر سال دهم هجرت بود . آن حضرت بعد از تولد خویش هنگامی که چهل سالش کامل گردید، به پیامبری رسید و 13 سال دیگر در مکه بود که در 53 سالگی به مدینه هجرت کرد و بعد از ده سال در مدینه به سرای جاویدان منتقل شد(15)

11 . حفظ چهل حدیث

حضرت رسول صلی الله علیه و آله در زمینه پاسداری از فرهنگ و معارف اسلام می فرماید: «من حفظ من امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه من امر دینهم بعثه الله یوم القیامة فقیها عالما; (16) هر کس از امت من چهل حدیث از احادیث دینی مورد نیاز جامعه را حفظ کند خداوند متعال او را در روز قیامت به عنوان فقیه و دانشمند محشور خواهد کرد

براساس همین حدیث، دانشمندان بزرگ شیعه تلاش کرده اند که کتابهایی را به نامهای الاربعین و چهل حدیث از خود به یادگار بگذارند تا شاید مشمول این کلام نورانی رسول گرامی اسلام بشوند، نظیر: اربعین شیخ بهائی، اربعین شهید اول، اربعین مجلسی دوم، اربعین جامی و چهل حدیث امام خمینی رحمه الله .

12 . آثار گناه تا چهل روز

آثار گناهانی که انسان مرتکب می شود تا چهل روز در روح و روان او باقی است . امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب; (17) کسی که از شراب و مسکرات حرام استفاده کند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی شود، مگر اینکه حقیقتا توبه کند

13 . اصلاح تا چهل سالگی

اساسا افراد سعادتمند و کسانی که به دنبال خوشبختی و کمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانه های اصلاح پیدا می شود; اما اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشکل خواهد بود . رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه به مسلمانان هشدار داده و فرموده است: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة ولم یغلب خیره شره قبل الشیطان بین عینیه وقال: هذا وجه لایفلح; (18) هنگامی که شخص به سن چهل سالگی پا می گذارد و کارهای نیک او از اعمال زشتش بیشتر نباشد، شیطان پیشانی او را بوسیده، می گوید: این چهره ای است که دیگر روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید .» و در حدیث دیگری آن حضرت افراد چهل ساله ای را که به سوی صلاح گام برنمی دارند از دوزخیان به شمار می آورد و می فرماید: «فرد چهل ساله ای که در اندیشه کارهای نیک نباشد، برای ورود به آتش جهنم خود را آماده کند که نجات او مشکل است(19)

14 . هشدار به چهل ساله ها!

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة نادی مناد من السماء دنا الرحیل فاعد زادا ولقد کان فیما مضی اذا اتت علی الرجل اربعون سنة حاسب نفسه; (20) هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشته ای از سوی خداوند در آسمان ندا می دهد که هنگام سفر نزدیک است، زاد و توشه سفر را مهیا کن و در گذشته هنگامی که فردی به چهل سالگی می رسید، با نفس خود محاسبه می کرد

و از رسول گرامی اسلام نقل است که «خداوند فرشته ای را مامور کرده است تا در هر شب صدا بزند: «یا ابناء الاربعین ماذا اعددتم للقاء ربکم; (21) ای کسانی که چهلمین بهار عمر خود را سپری می کنید! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی آماده کرده اید [و چه پاسخی دارید] ؟

15 . تغذیه و اربعین

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه; (22) هر کس چهل روز از خوردن گوشت خودداری کند، اخلاقش بد خواهد شد

16 . چهل نفر هسته اولیه

زمانی که برخی از یاران امام حسن مجتبی علیه السلام از وی درخواست کردند که در مقابل ظلم و ستم زمامداران جور به ویژه معاویه قیام و مبارزه نماید، امام حسن علیه السلام فرمود: «لی اسوة بجدی رسول الله حین عبدالله سرا وهو یومئذ فی تسعة وثلاثین رجلا فلما اکمل الله له الاربعین صاروا فی عدة واظهروا امر الله فلو کان معی عدتهم جاهدت فی الله حق جهاده; (23) الگوی من در رهبری امت، جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله است، آن حضرت تا زمانی که تعداد یارانش به سی و نه نفر رسیده بود، مخفیانه و غیرعلنی خدا را عبادت می کرد [و به مبارزه و تبلیغ علنی روی نیاورد] ; اما از موقعی که خداوند متعال تعداد مسلمانان را به چهل نفر رساند، [تبلیغ] دین خدا را آشکار کردند و اگر با من هم به تعداد آنها باشد، در راه خدا به جهاد و مبارزه شایسته دست می زنم

17 . دریغ از چهل یاور راستین!

علی علیه السلام نیز با شکایت از مظلومیت و غربت خویش فرمود: «من بارها از مردم یاری خواستم اما به غیر از چهار نفر - زبیر، سلمان، ابوذر و مقداد - کسی جواب مثبت به من نداد .» سپس افزود: «لو کنت وجدت یوم بویع (اخوتیم) اربعین رجلا مطیعین لجاهدتهم; (24) اگر من در روز بیعت چهل یاور گوش به فرمان [و راستین] داشتم، با آنان مقابله و مجاهده می کردم

18 . حقوق همسایه

رسول گرامی اسلام به منظور سالم سازی و ایجاد روحیه اعتماد و اطمینان به همدیگر و همچنین تقویت وحدت و انس و الفت در جامعه اسلامی درباره حدود همسایگی و رعایت حقوق آنان می فرماید: «کل اربعین دارا جیران من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله; (25) تا چهل خانه از چهار سوی منزل یک مسلمان، از روبه رو، پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ، همسایه یک مسلمان به شمار می آید

پیامبر صلی الله علیه و آله ضمن بیان این پیام حکیمانه، به حضرت علی علیه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد دستور داد که در میان مسلمانان ندا دهند که ای مردم! این حدود همسایگی است و: «انه لاایمان لمن لم یامن جاره بوائقه; (26) کسانی که همسایگانشان از شر و آزار آنان در امان نیستند، ایمان ندارند

19 . مهلت تا چهل روز

برخی از مسلمانان که در رعایت مسائل دینی و حفظ ناموس خود اهل تسامح و تساهل هستند، مورد خشم و غضب الهی قرار می گیرند و خداوند متعال به آنان چهل روز مهلت می دهد که خود و خانواده هایشان را اصلاح کنند و در صورت ادامه سهل انگاری و بی تفاوتی چشم و قلبشان وارونه شده و از دیدن حقیقت ناتوان می گردند . رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هرگاه مردی در محیط خانواده خود عمل ناپسند و زشتی را مشاهده کند و در مورد آن حساسیت و غیرت دینی از خود نشان ندهد و اعضاء خانواده اش را از ارتکاب گناه و معصیت باز ندارد و در صدد اصلاح برنیاید، خداوند متعال پرنده ای سفید را مامور می کند که چهل صبح بر در خانه وی پرهایش را بگسترد و هنگام ورود و خروج آن مرد مسامحه کار، بگوید: اصلاح کن! اصلاح کن! غیرت داشته باش! غیرت داشته باش! اگر خانواده اش را اصلاح کرد که چه بهتر وگرنه آن پرنده سفید بالهایش را به چشمهای او می کشد و بعد از آن او وارونه می بیند; یعنی خوبیها را خوب نمی بیند و بدیها را بد نمی بیند(27)

20 . بهداشت فرزندان

پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله با اشاره به لزوم ختنه کردن نوزادان پسر می فرماید: «اختنوا اولادکم یوم السابع فانه اطهر واسرع لنبات اللحم فقال ان الارض تنجس ببول الاغلف اربعین یوما; (28) نوزادان خود را در روز هفتم ختنه کنید، این عمل برای پاکیزگی و سلامت و رشد آنان تاثیر فراوان دارد و زمین از بول فردی که ختنه نشده تا چهل روز آلوده می ماند

21 . تسبیح حیوانات

امام صادق علیه السلام فرمود: «حضرت داوود علیه السلام در یکی از شبها با حال خوشی زبور را تلاوت می کرد و از حالات معنوی خود لذت می برد . آن شب به نظرش آمد که شب زنده داری خوبی داشته است و از این جهت شگفت زده شد . در آن حال قورباغه ای از زیر صخره ای از سوی خداوند متعال به سخن آمد و گفت: «یا داود تعجبت من سهرک لیلة وانی لتحت هذه الصخرة منذ اربعین سنة ماجف لسانی عن ذکر الله تعالی; (29) ای داوود! آیا از شب زنده داری ات به شگفت آمده ای؟ من چهل سال است که در زیر این صخره زبانم به ذکر الهی مترنم است

22 . کرامت نام حضرت محمد صلی الله علیه و آله

حضرت علی علیه السلام - در ضمن روایتی طولانی در منقبت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله - فرمود: «روزی یکی از علماء یهود به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و سؤالات متعددی از آن حضرت پرسید و پاسخهای وافی دریافت کرد و مسلمان شد . سپس الواحی بیرون آورد و در مقابل پیامبر قرار داد و گفت: این از جمله صفحات توراتی است که به حضرت موسی بن عمران علیه السلام نازل شده است . من فضائل تو را در آنها می خواندم و شک می کردم و چهل سال تمام نام تو را پاک می نمودم; اما قسم به آن خدایی که تو را به حق و راستی مبعوث فرموده است، هرگاه نامت را از تورات پاک نمودم، دوباره آن را در آنجا ثبت شده می یافتم(30)

23 . اربعین در قرآن

در برخی از آیات قرآن به واژه «اربعین » اشاره شده است، مثل: فرازی از قصه حضرت موسی علیه السلام که می فرماید: «واذ واعدنا موسی اربعین لیلة » ; (31) «[به یاد آورید] آن هنگامی را که با موسی علیه السلام (برای یافتن پیامهای آسمانی) چهل شب وعده قرار گذاشتیم

نیز می فرماید: «وواعدنا موسی ثلثین لیلة واتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة » ; (32) «و ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم، سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم . به این ترتیب، میعاد پروردگارش با چهل شب تمام شد

قرآن کریم در مورد نافرمانی بنی اسرائیل از حضرت موسی علیه السلام و سرپیچی آنان از دستورات الهی و مجازات آن گروه از یهودیان با چهل سال سرگردانی، می فرماید: «فانها محرمة علیهم اربعین سنة یتیهون فی الارض فلا تاس علی القوم الفاسقین » (33) ; «این سرزمین مقدس تا چهل سال بر آنها ممنوع خواهد بود و آنان همواره در مدت چهل سال در این بیابان سرگردان هستند، پس تو درباره سرنوشت این جمعیت گناهکار ناراحت نباش

24 . مجاهد دار به دوش

دعبل بن علی خزاعی، از شاعران متعهد و شجاع اهل بیت علیهم السلام است که از دست مبارک حضرت رضا علیه السلام به کسب مدال افتخار و عطایای مادی و معنوی نائل شد . او وصیت کرد قصیده معروف خود به نام «مدارس آیات » را - که مورد تایید اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت - در کفنش بنویسند . زبان گویای وی آن چنان برنده بود که حکمرانان ستمگر را به هراس می انداخت .

ابن مدبر می گوید: «روزی به دعبل گفتم: من مردی بی باک و با شهامت مثل تو ندیده ام که این چنین بی پروا در اشعار خود به زمامداران ستمگری، مثل مامون می تازی و حقائق را در قالب شعرهای گویا و بلیغ به گوش مردم می رسانی . دعبل در مقابل هشدار ابن مدبر، با صلابت خاصی که از عشق او به اهل بیت علیهم السلام ریشه می گرفت، چنین گفت: «یا ابا اسحاق! انی احمل خشبتی مذ اربعین سنة ولا اجد من یصلبنی علیها; (34) ای ابا اسحاق! من چوبه دار خودم را چهل سال است که با خود حمل می کنم، اما هنوز کسی را نیافته ام که مرا بر آن بیاویزد

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار

می کشد بر دوش خود چل سال دار

شیعه یعنی همچو امثال کمیل

سر نهد بر خاک پای اهل بیت

25 . ارزش عدالت گستری

امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه «یحیی الارض بعد موتها» فرمود: «خداوند زمین را با قطرات باران احیاء نمی کند، بلکه با مردان عدالت گستر زنده می گرداند ... و این عمل از منافع مادی چهل روز باران بهتر و پربارتر است(35)

26 . هشدار به محتکران!

امام صادق علیه السلام به تاجرانی که برای منافع مادی خود اجناس مورد نیاز مردم را انبار کرده، با قیمتهای گزاف می فروشند، شدیدا هشدار می دهد و می فرماید: «الحکرة فی الخصب اربعون یوما وفی الشدة والبلاء ثلاثة ایام فمازاد علی الاربعین یوما فی الخصب فصاحبه ملعون ومازاد علی ثلاثة ایام فی العسرة فصاحبه ملعون; (36) مدت احتکار جنسهای مورد نیاز مردم در روزگار فراوانی، چهل روز است و در روزهای سخت فقط سه روز . اگر بازرگانی در ایام فراوانی جنس، بیش از چهل روز و در هنگام دشواری بیش از سه روز انبار کند، لعنت خدا بر او باد

27 . چله نشینی برای حاجت

مولای متقیان علی علیه السلام فرمود: «خداوند متعال به حضرت داوود وحی کرد: «انک نعم العبد لولا انک تاکل من بیت المال ولا تعمل بیدک شیئا» ; «ای داوود! اگر از بیت المال تغذیه نمی کردی و از دست رنج خودت امرار معاش می نمودی، چقدر بنده خوبی بودی

حضرت داوود چهل صبح با ناله و زاری به درگاه احدیت استغاثه کرد و از خداوند خواست تا مشکل او را رفع نماید . خداوند متعال نیز مقدمات آهنگری را در اختیار او گذاشت . به این ترتیب، حضرت داوود، به کار زره سازی پرداخت . او هر روز یک زره می ساخت و به هزار درهم می فروخت تا اینکه با ساختن سیصد و شصت زره که به مبلغ سیصد و شصت هزار درهم فروخت، سرمایه ای به دست آورد و از بیت المال بی نیاز شد(37)

28 . زیارت اربعین از نشانه های ایمان و تشیع

امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «علامات المؤمنین خمس: صلاة الاحدی والخمسین وزیارة الاربعین والتختم فی الیمین وتعفیرالجبین والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم; (38) نشانه های مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله)، زیارت اربعین امام حسین علیه السلام، داشتن انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانی به خاک، و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نمازها

29 . چهل روز گریه بر امام حسین علیه السلام

امام صادق علیه السلام در روایتی به بیان گریه موجودات عالم بر سالار شهیدان پرداخته، به زراره می فرماید: «یا زرارة! ان السماء بکت علی الحسین علیه السلام اربعین صباحا بالدم وان الارض بکت اربعین صباحا بالسواد و ان الشمس بکت اربعین صباحا بالکسوف والحمرة ... وان الملائکة بکت اربعین صباحا علی الحسین علیه السلام; (39) ای زراره! آسمان چهل روز بر حسین علیه السلام خون گریه کرد و زمین چهل روز برای عزای آن حضرت گریست به تیره و تار شدن و خورشید با کسوف و سرخی خود چهل روز گریست ... و ملائکه الهی برای آن حضرت چهل روز گریستند

30 . فرازی از زیارت اربعین

صفوان بن مهران جمال می گوید: مولایم حضرت صادق علیه السلام زیارت اربعین را به من آموخت و فرمود: «در روز اربعین جدم حسین علیه السلام را این چنین زیارت کن: السلام علی ولی الله وحبیبه ...» در بخشی از آن زیارت که با مضامین عالی عرفانی و معنوی بیان شده است، چنین می خوانیم: «وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة; (40) [خداوندا! من شهادت می دهم که] حضرت حسین علیه السلام جان را در راه تو تقدیم کرد تا بندگان تو را از جهالت و بی خبری رها سازد و از حیرت و سرگردانی و گمراهی نجات دهد

پی نوشت:

1) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 166، ح 472; مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 64 .

2) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 471 .

3) الکافی، ج 2، ص 509، ح 5 .

4) بحارالانوار، ج 90، ص 389 .

5) کشف الغطاء، ج 1، ص 246 .

6) الکافی، ج 2، ص 487 .

7) همان، ج 3، ص 174، ح 1 .

8) احقاف/15 .

9) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 74، ح 321 .

10) الخصال، ج 2، ص 541، ح 14 .

11) مکارم الاخلاق، ص 465 .

12) الصراط المستقیم، ج 2، ص 181 .

13) بحارالانوار، ج 13، ص 50 .

14) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22 .

15) کشف الغمه، ج 1، ص 14 .

16) الخصال، ج 2، ص 541، ح 15 .

17) مستدرک الوسائل، ج 17، ص 57 .

18) مشکاة الانوار، ص 295 .

19) همان .

20) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 156; مجموعه ورام، ج 1، ص 35 .

21) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 157 .

22) همان، ج 16، ص 305 .

23) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 77 .

24) همان، ص 74 .

25) وسائل الشیعة، ج 12، ص 132 .

26) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 431 .

27) الجعفریات، شیخ صدوق، ص 89 .

28) مکارم الاخلاق، ص 230 .

29) بحارالانوار، ج 61، ص 50 .

30) الخصال، ج 2، ص 356 .

31) بقره/51 .

32) اعراف/141 .

33) مائده/26 .

34) العدد القویه، ص 292 .

35) تهذیب الاحکام، ج 10، ص 146 .

36) الکافی، ج 5، ص 165 .

37) وسائل الشیعه، ج 17، ص 37 .

38) مصباح المتهجد، ص 787 .

39) مستدرک الوسائل، ج 10، ص 314، با تلخیص .

40) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 113 .

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 8 / 1395

جایگاه اربعین

منبع : روزنامه رسالت، شماره 6377 , گفتگو با استاد رسول جعفریان؛ گفتگو از: رضا حمیدی

در طلیعه گفتگو بفرمایید دلیل بزرگداشت اربعین چیست؟

اعتبار اربعین امام حسین علیه السلام از قدیم الایام میان شیعیان و در تقویم تاریخی وفاداران به امام حسین علیه السلام شناخته شده بوده است. کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی از روایات فراوان در باره تقویم مورد نظر شیعه درباره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه وعبادت است، ذیل ماه صفر می نویسد: «نخستین روز این ماه(از سال121)،روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است. روز سوم این ماه از سال 64روزی است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به دیوارهای آن سنگ پرتاب نمود در حالی که به نمایندگی از یزید با عبدالله بن زبیر در نبرد بود.

روز 20 صفر - یعنی اربعین - زمانی است که حرم امام حسین علیه السلام، یعنی کاروان اسرا، از شام به مدینه مراجعت کردند. و روزی است که جابر بن عبدالله بن حرام انصاری، صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بشتابد و او نخستین کسی است از مردمان که قبر آن حضرت را زیارت کرد.

در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است واین زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری علیه السلام روایت شده که فرمود: علامات مومن پنج تاست: خواندن 51 رکعت نماز در شبانه روز - نمازهای واجب و نافله و نماز شب - به دست کردن انگشتری دردست راست، برآمدن پیشانی از سجده، و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز.

شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت صادق علیه السلام آورده است: السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله ونجیبه، السلام علی صفی الله و ابن صفیه... .

این مطلبی است که شیخ طوسی، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن پنجم در باره اربعین آورده است. طبعا بر اساس اعتباری که این روز میان شیعیان داشته است، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست، شیعیان به حرمت آن، زیارت اربعین می خوانده اند و اگر می توانسته اند مانند جابر بر مزار امام حسین علیه السلام گرد آمده و آن امام را زیارت می کردند. این سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست و شاهدیم که میلیونها شیعه عراقی و غیر عراقی در این روز بر مزار امام حسین علیه السلام جمع می شوند.

راز و رمز اربعین در چیست؟

دراین خصوص باید به عرض برسانم اربعین از رازهای هستی است، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن برای ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگی های انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه معنوی و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند می شود.

جایگاه اربعین در فرهنگ عاشورا به چه صورت است؟

در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین شب شهادت حسین بن علی علیه السلام گفته می شود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است. از سنت های مردمی گرامی داشت چهلم مردگان است، که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات می دهند و مجلس یاد بود بر پا می کنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی بر پا می کنند. عاشقان و پیروان آن امام، در سحال اسرار اربعین به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خویش را با مظلومیت حسین و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچ گاه بی رهرو نخواهد بود.

عدد چهل یکی از اعداد مقدس و درفرهنگ شیعی از اعتبار و جایگاه خاصی برخوردار است دراین خصوص نیز مطالبی بیان فرمایید؟

نخستین مسئله ای که در ارتباط با «اربعین» جلب توجه می کند، تعبیر اربعین در متون دینی است. ابتدا باید نکته ای را به عنوان مقدمه یادآور شویم:

اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی، اعداد نقش خاصی به لحاظ عدد بودن، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که کسی نمی تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به کار رفته، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری، از آن روست که برخی از فرقه های مذهبی، بویژه آنها که تمایلات «باطنی گری» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می کرده اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متاثر از اندیشه های انحرافی و باطنی و اسماعیلی، مروج چنین اندیشه ای در باره اعداد یا نوع حروف بوده وهستند.

در واقع، بسیاری از اعدادی که در نقل های دینی آمده، می تواند بر اساس یک محاسبه الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی می توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست. به عنوان نمونه، در ده ها مورد در کتاب های دعا، عدد صد به کار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی شود. همین طور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی، برخی از این اعداد طی روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده هایی هم از آنها می شود.

تنها چیزی که در باره برخی از این اعداد می شود گفت آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت است. به عنوان مثال، درباره هفت چنین اظهار نظری شده است. بیش از این هرچه گفته شود، نمی توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.

مرحوم اربلی، از علمای بزرگ امامیه، در کتاب کشف الغمه فی معرفه الائمه در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده گانه برای اثبات امامت ائمه اطهار علیهم السلام استناد کرده اند، اظهار می دارد، این مسئله نمی تواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی ها، می توانند دهها شاهد- مثل هفت آسمان - ارائه دهند که عدد هفت مقدس است، کما این که این کار راکرده اند.

درباره نخستین اربعین سالار وسرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مطالبی بیان فرمایید.

- در نخستین اربعین شهادت امام حسین علیه السلام جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقل ها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام دربازگشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار کردند. البته برخی از مورخان نیز آن را نفی کرده و نپذیرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» دلایلی ذکر می کند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است.

چه رابطه ای بین اربعین و عرفان وجود دارد؟

در فرهنگ اسلامی هم عدد چهل جایگاه ویژه ای دارد. چله نشینی برای رفع حاجات، حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مومن، چهل شب چهارشنبه ها از این نمونه هاست.

آمده است که چون حضرت موسی علیه السلام را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند می کردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «و اذا واعدنا موسی اربعین لیله»

پیامبر حکیم صلی الله علیه و آله فرمود: «من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛ هر کس چهل روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص چشمه های خداوند ورزد حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد

صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین شیرازی نیز گفته است: «و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست. چنان که در حدیث صحیح آمده است: ان خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک

و خواجه علیه السلام ظهور چشمه های حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعین صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به اربعین صباحا کرد و از این نوع بسیار است.”

جایگاه عدد «اربعین» در متون دینی چگونه جایگاهی است؟

یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است. یک نمونه آن که سن رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان مبعوث شدن، چهل بوده است. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوت رسیده اند. از ابن عباس گویا به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است که، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت.[1]

در قرآن آمده است «میقات» موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصل شده است. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا درحال سجده بود.[2] در باره بنی اسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجه می کردند.[3] در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می آموزد و حکمت را در قلب و زبانش جاری می کند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط، از همین بابت بوده است. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره که برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است، به تفصیل سخن گفته است.

اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تالیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقلها آمده است که اگر کسی ازامت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند درروز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که امیرمومنان علیه السلام فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت می کردند، در برابردشمنانم می ایستادم.[4] مرحوم کفعمی نوشته است: زمین از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب، هیچ گاه خالی نمی شود.[5]

در باره نطفه هم تصور براین بوده که بعد از چهل روز علقه می شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مضغه تا تولد درنقلهای کهن به کار رفته است، گویی که عدد چهل مبدا یک تحول دانسته شده است.

در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمی شود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند می شود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی می کند. نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که لقمه حرامی بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی شود.[6]

اینها نمونه ای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است.

شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبایی درباه اربعین کتاب ارزشمندی دارد راجع به این کتاب توضیح بیشتری بیان فرمایید.

شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبایی رحمه الله علیه، کتاب مفصلی با نام «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهداء» در باره اربعین نوشت که اخیرا هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است.

هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام به کربلا در نخستین اربعین، بعید نیست. این کتاب که ضمن نهصد صفحه چاپ شده، مشتمل بر تحقیقات حاشیه ای فراوانی در باره کربلاست که بسیارمفید و جالب است. اما به نظر می رسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مولف محترم کشیده، چندان موفق نبوده است.

ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه، از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها ومسیرها و زمانهایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کرده اند. دراین نمونه ها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده دوازده روز طی می شده و بنابر این، ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیررفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین علیه السلام روز اول صفر وارد دمشق شده، می توان اظهار کرد که بیست روز بعد، اسرا می توانستند در کربلا باشند.

باید به اجمال گفت: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان، در چنین زمان کوتاهی، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این خبر در کتابهای معتبر تاریخ آمده است یانه. تا آنجا که می دانیم، نقل این خبر در منابع تاریخی، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمی کند. به علاوه، علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، نه تنها به آن اشاره نکرده اند، بلکه به عکس آن تصریح کرده و نوشته اند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین علیه السلام وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است.

آنچه می ماند این است که نخستین زیارت امام حسین علیه السلام در نخستین اربعین، توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است و از آن پس ائمه اطهار علیهم السلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین علیه السلام بهره می گرفتند، آن روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده، به عنوان روزی که زیارت امام حسین علیه السلام در آن مستحب است، اعلام فرمودند.

متن زیارت اربعین هم ازسوی حضرت صادق علیه السلام انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی، شیعیان را از زیارت آن حضرت در این روز برخوردار می کند.

اهمیت خواندن زیارت اربعین تاجایی است که از علائم شیعه دانسته شده است، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز درروایات بیشماری، از علائم شیعه بودن عنوان شده است.

زیارت اربعین در «مصباح المتهجد» شیخ طوسی و نیز «تهذیب الاحکام» وی به نقل ازصفوان بن مهران جمال آمده است. وی گفت که مولایم صادق علیه السلام فرمود: زیارت اربعین که باید وقت برآمدن روز خوانده شود چنین است..... این زیارت، به جهاتی مشابه برخی از زیارات دیگر است، اما از آن روی که مشتمل بر برخی از تعابیر جالب در زمینه هدف امام حسین از این قیام است، دارای اهمیت ویژه می باشد. در بخشی از این زیارت در باره هدف امام حسین علیه السلام از این نهضت آمده است...«: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله... و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی

خدایا، امام حسین علیه السلام همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی وسرگشتگی و ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت خود را به دنیای پست فروخته اند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به شهادت رساندند.

در پایان اگر سخنی دارید بفرمایید.

نخست آنکه برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین علیه السلام در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه آمده، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام حسین علیه السلام یادآور شده است.[7]

دوم این که ابن طاووس یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفرمطرح کرده و آن اینکه اگر امام حسین علیه السلام روز دهم محرم به شهادت رسیده باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر می شود نه بیستم. در پاسخ گفته شده است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده، بیست و نه روز بوده است. اگر ماه کامل بوده، باید گفت که روز شهادت را به شمارش نیاورده اند.[8]

 پی نوشت:

 


[1] مجموعه ورام، ص 35.

[2] نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 329.

[3] همان.

[4] طبرسی،الاحتجاج، ص 84.

[5] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 53، ص 200.

[6] نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، ج 5، ص 217.

[7] شهید قاضی، اربعین ، ص 386.

[8] مجلسی، محمد باقر، بحار الانورا، ج 98، ص 335.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: جایگاه اربعین
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 8 / 1395

اربعین

چهل ، چهلم . در فرهنگ اسلامی و در معارف عرفانی ، عدد چهل ( اربعین ) جایگاه خاصی دارد . چله نشینی برای رفع حاجت یا رسیدن به مقامات سلوک و عرفان معروف است . حفظ کردن چهل حدیث ، اخلاصِ چهل صباح ، کمال عقل در چهل سالگی ، دعا برای چهل مؤ من ، چهل شب چهارشنبه و ... بسیاری از این نمونه ها و موارد . (63)

در فرهنگ عاشورا ، اربعین به چهلمین روز شهادت حسین بن علی علیهما السلام گفته می شود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است . از سنتهای مردمی ، گرامیداشت چهلم مردگان است که ، به یاد عزیزِ فوت شده خویش ، خیرات و صدقات می دهند و مجلس یاد بود برپا می کنند . در روز بیستم صفر نیز ، شیعیان ، عظیمترین مراسم سوگواری را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی برپا می کنند و همراه با دسته های سینه زنی و عزاداری به تعظیم شعائر دینی می پردازند . در شهر کربلا ، اربعین حسینی عظمت و شکوه خاصی دارد و دسته های عزادار ، مراسمی پرشور برپا می کنند .

در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع) ، جابربن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سیدالشهداء شدند . بنابه برخی نقلها ، در همان اربعین ، کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام در بازگشت از شام و سر راه مدینه ، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار

صفحه 42

کردند . البته برخی از مورخان هم آن را نفی کرده و نپذیرفته اند . از جمله مرحوم محدث قمی در « منتهی الامال » دلایلی ذکر می کند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است . (64) بعضی از علما نیز در این باره تحقیق مبسوط و مستقلی انجام داده اند که منتشر شده است . (65) به هر حال ، تکریم این روز و احیاءی خاطره غم بار عاشورا ، رمز تداوم شور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است . در تاریخ انقلاب اسلامی ایران نیز ، سنت احیاءی اربعین تأثیر مهمی در شور گستری در شهرها داشت و در چهلم شهدای حادثه قم ( قیام مردم در تاریخ 19 دی 1356 ش ) مردم مسلمانِ تبریز قیام کردند و شهید دادند . در اربعین شهدای تبریز ، مردم شهرهای دیگر مجلس یادبود گرفته ، تظاهرات کردند و همین گونه اربعینها به هم وصل شد و سراسر ایران به نهضت پیوست ، تا آنکه انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 1357 ش به پیروزی رسید . این به برکت الهام گیری از فرهنگ شهادت و ایثار خون بود که ملت قهرمان ایران ، از عاشورا گرفته بود . « اربعین » ، تداوم « عاشورا » بود و « ذِکر » ، رسالتِ بازماندگان پس از « خون » و « شهادت » .

به یاد کربلا دلها غمین است

دلا خون گریه کن چون اربعین است

پیام خون ، خطاب آتشین است

بقای دین ، رهین اربعین است

که تاریخ پر از خون و شهادت

سراسر اربعین در اربعین است

بسوز ای دل که امروز اربعین است

عزای پور ختم المرسلین است

مرام شیعه در خون ریشه دارد

نگهبانی ز خط خون چنین است

63 - ر . ک‍ : « اربعین در فرهنگ اسلامی » ، سید رضا تقوی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی .64 - منتهی الا مال ، ج 1 ، حوادث بازگشت اسرا .65 - تحقیقی درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء ، شهید قاضی طباطبای

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: اربعین
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 8 / 1395






۩۩ ویژه نامه اربعین حسینی ۩۩

باساربان بگوئید احوال حال چشمم،تا بر شتر نبندد محمل به روز باران



سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی
که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی

سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!


زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی

اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی


سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم
که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی

اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی


چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی

به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی


خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی

گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی


قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا
به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 28 / 8 / 1395

Related image

نجات گمشده و عنایت به زائرین

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

خادم و کلید دار حرم و مکبر مرحوم آقای روحانی(که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام بوده اند) می گوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه علیها السلام را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن. من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم.

خادم می گوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم

 محمدصادق انصاری، ودیعه آل محمد، ص 14

بیست و سوم ربیع الاول سالرزو ورود حضرت معصومه سلام الله علیها دختر امام کاظم علیه السلام به شهر قم می باشد

 

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد

لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی

تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم می کشد مرا

بی اختیار سمت حرم می کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو

احساس وصل می کند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست می دهد

در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

خانم به قم خوش آمدی...

 

 

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 28 / 8 / 1395

Image result for ‫حضرت زهرا‬‎

کرامات حضرت فاطمه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

حضرت آیت الله مکارم شیرازی می فرمود: «بعد از فروپاشی شوروی و آزاد شدن جمهوری های مسلمان نشین، مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند که عده ای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.

مقدمات کار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد. از بین سیصد نفر داوطلب، پنجاه نفری که معدل بالایی داشتند و جامع ترین آن ها بودند برای اعزام به حوزه علمیه انتخاب شدند. در این میان جوانی که با داشتن معدل بالا، به سبب اشکالی که در یکی از چشمانش وجود داشت، انتخاب نشده بود، با اصرار فراوان پدر ایشان، مسؤول مربوطه ناچار از قبول ایشان شد. ولی هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه از کاروان علمی، مسؤول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز کرده و تصویر برجسته ای از آن را به نمایش می گذارد. جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شکسته می شود. وقتی کاروان به قم رسید و در مدرسه مربوطه ساکن شدند، این جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت می شود و در همان حال خوابش می برد. در خواب عوالمی را مشاهده کرده و بعد از بیداری می بیند چشمش سالم و بی عیب است.

او بعد از شفا گرفتن به مدرسه بر می گردد. دوستان او با مشاهده این کرامت و امر معجزه آسا، دسته جمعی به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده و ساعت ها مشغول دعا و توسل می شوند. وقتی این خبر به نخجوان می رسد، آن ها مصرانه خواهان این می شوند که این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش به آن جا برگردد که باعث بیداری و هدایت دیگران و استحکام عقیده مسلمین گردد»

فروغی از کوثر، ص 57

 

با رفتن تو شهر پر از غم شده است

خورشید ز آسمان قم، کم شده است

تا آمدن دو مرد از مشرق خاک

هر دیده ما، هزار شبنم شده است

 

سفربهانه بود

قرار بود در مدینه نمانی

قرار بود این فاطمه حرم داشته باشد...

 

رحلت  شهادت گونه حضرت معصومه سلام الله علیها تسلیت باد

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 28 / 8 / 1395

14 منزلت حضرت زهرا (س) از دیدگاه پیامبر(ص)

دختر نور،شفاعت کننده ی شیعیان تولدت مبارک

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

یکی از شاگردان آیت اللّه مرعشی نقل می کند، ایشان دلیل هجرت به قم و اقامت در این شهر را چنین بیان می کرد:پدرم آقا سید محمود مرعشی که از زاهدان و عابدان روزگار بود ختم مجربی را انتخاب و چهل شب بر خواندن آن مداومت نمود تا شاید خداوند به طریقی قبر شریف حضرت زهرا(س) را به وی نشان دهد، در عالم رؤیا
به محضر مقدّس امام صادق(ع) و یا امام باقر(ع) مشرف می شود از او می پرسند: چه می خواهی؟ عرض می کند می خواهم بدانم قبر فاطمه زهرا(س) در کجاست تا آن را زیارت کنم. حضرت می فرمایند: نمی توان بر خلاف وصیّت قبرش را مشخص کنم، علیک بکریمة اهل البیت: به دامن کریمه اهلبیت چنگ بزن، زیرا خدا جلال وجبروت حضرت فاطمه(س) را به حضرت معصومه عنایت فرموده است.
هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا را درک کند به زیارت فاطمه معصومه(س) برود. آیة اللّه مرعشی گفتند: پدرم مرا سفارش می کرد، من قادر به زیارت ایشان نیستم امّا تو این کار را انجام بده. لذا من به همین خاطر به زیارت امام هشتم و فاطمه معصومه از نجف آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علمیه قم آیت اللّه حائری یزدی در آنجا ماندگار شدم

فروغ کوثر، ص 58، کریمه اهلبیت، ص 44

امام جعفر صادق(ع) می فرماید:
«
تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِيعَتِي الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِم‏ ؛
با شفاعت او (حضرت معصومه س)همه شیعیان من وارد بهشت می شوند

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 27 / 8 / 1395

Image result for ‫پرسش وپاسخ‬‎

عقلانيت حركت امام حسين عليه السلام
اگر يك شخصيت سياسى با در نظر گرفتن شرايط مختلف و تحقيق كافى درباره يك تصميم، سرانجام منطقا به نتيجه اى رسيده و بر اساس آن تصميمى گرفت؛ و در اين ميان عاملى كاملاً غيرمنتظره مانعى در اجراى پيش بينى او ايجاد كرد، نمى توان آن شخصيت را متهم به خطاكارى كرد.
ما معتقديم در آن مقطع تاريخى، امام حسين عليه السلامبه خوبى اوضاع كوفه را زير نظر گرفت. آن حضرت در زمان معاويه حاضر نشده بود به كوفيان پاسخ مثبت دهد و صريحا تقاضاى آنها را ردّ كرده[70] و حتى برادرش محمد حنفيه را از پاسخ گويى مثبت به اين نامه ها بازداشته بود.[71] در اين هنگام نيز به مجرد وصول اين نامه ها به آنان اعتماد نكرد؛ بلكه به منظور دريافتن صحّت و سقم ادّعاى كوفيان، پسرعموى خود مسلم بن عقيل را به آن سامان گسيل داشت و پس از آنكه مسلم بيش از يك ماه در آن سامان توقف كرد و از نزديك با اوضاع آنجا آشنا شد و به اين نتيجه رسيد كه اوضاع براى ورود امام حسين عليه السلام مناسب است و اين را در نامه خود به امام عليه السلام نگاشت؛ آن حضرت به سمت اين شهر حركت كرد. البتّه حركت زود هنگام امام عليه السلام در ايام حج را بايد معلول خطر جانى براى آن حضرت در مكّه به حساب آورد.

در اين ميان عامل غيرمنتظره اى كه پديد آمد، بركنارى نعمان بن بشير و جايگزينى عبيداللّه بن زياد به جاى او در كوفه بود كه هيچ شخصيت سياسى نمى توانست اين عامل را پيش بينى كند؛ بلكه ظاهر اوضاع، كاملاً خلاف اين مطلب را نشان مى داد؛ زيرا درباره رابطه ميان يزيد و ابن زياد چنين گفته شده است: يزيد بر او خشمگين بوده[72] و در صدد عزل او از حكومت بصره بوده است.[73] حتى در بعضى از منابع چنين آمده است: «كان يزيد ابغض الناس فى عبيداللّه بن زياد»[74] (يعنى يزيد دشمن ترين مردمان نسبت به ابن زياد بود).
با وجود اين عامل اگر مسلم و يارانش نيز مانند ابن زياد مى توانستند از اهرم هاى فشار، تهديد و تطميع استفاده كنند و به سامان دهى بيعت كنندگان مى پرداختند و از عوامل مختلف اقتصادى، سياسى، اجتماعى و روانى بهره مى گرفتند (چنان كه ابن زياد بهره گرفت)، امكان پيروزى آنان در كوفه بسيار بود.
حتّى اگر مسلم در فرصت استثنايى كه براى او پيش آمد، به پيشنهاد شريك بن اعور و عمارة بن عبدالسلول عمل نموده و ابن زياد را در خانه هانى ترور مى كرد،[75] مى توانست به خوبى بر اوضاع مسلّط شود.
در اينجا است كه مى توانيم بگوييم: شناخت امام حسين عليه السلام از مردم كوفه، واقع گراتر از شناخت امثال ابن عباس بود؛ زيرا اوّلاً شناخت ابن عبّاس مربوط به دوران امام على عليه السلام و حكومت امام حسن عليه السلام (يعنى حداقل بيست سال قبل) بود؛ در حالى كه شناخت امام عليه السلام مربوط به زمان حال بود.
دوّم اينكه اين شناخت علاوه بر آنكه از نوشته هاى بزرگان شيعه ـ همچون
سليمان بن صرد و حبيب بن مظاهر ـ به دست آمده بود؛ به وسيله نماينده مستقيم امام عليه السلام (مسلم) نيز تأييد شده بود؛ در حالى كه ابن عباس و ديگران چنين ابزارهايى را براى به روز كردن شناخت خود در اختيار نداشتند.
تذكر اين نكته لازم است كه شرايط كوفه در اين زمان، چنان با اوضاع كوفه بيست سال قبل متفاوت شده بود كه انگيزه هاى لازم را براى همراهى كوفيان با امام حسين عليه السلام فراهم آورده و احتمال عقب نشينى و فريب كارى آنان را در اذهان كمتر متبادر مى ساخت؛ زيرا:
يكم. كوفه در رقابت با شام بر سر مركزيت دنياى اسلام شكست خورده و مركزيت از كوفه به شام منتقل شده بود. سياست امويان در هر چه عقب نگاه داشتن كوفه، آنان را وادار مى كرد تا به گونه اى درصدد احياى عظمت گذشته باشند.
دوّم. سختگيرى همه جانبه حكومت اموى در اين دوره نسبت به كوفيان و به ويژه شيعيان، آنان را در اقدام جدى عليه امويان مصمم تر مى ساخت.
سوّم. شناخت قبلى كوفيان نسبت به شخصيت يزيد و مقايسه او با امام حسين عليه السلام، آنان را بر تصميم خود مبنى بر نپذيرفتن حكومت او هر چه راسخ تر مى كرد.
در اينجا نيز بايد توجه داشت كه عواملى همچون ضعف حكومت مركزى (حكومت شام) به عللى همچون كم تجربگى يزيد و غيرقابل مقايسه بودن شخصيت دينى، سياسى و اجتماعى او در برابر پدرش معاويه و نيز ضعف حكومت كوفه (كه متولّى آن شخصيت ضعيفى همچون نعمان بن بشير بود)، احتمال موفقيّت امام حسين عليه السلام را در تشكيل حكومت در كوفه و توان مقابله با حكومت مركزى شام بيشتر مى كرد.
بنابراين مى توان نتيجه گرفت كه از نقطه نظر تحليل تاريخى، تصميم امام عليه السلام بر حركت به سمت كوفه ـ با توجّه به موقعيّت آن حضرت و وضعيت كوفه و
مردمان آن و اوضاع حكومت مركزى شام ـ تصميمى كاملاً درست بوده است و اگر عوامل ناشناخته و غيرمنتظره پديد نمى آمد، اين حركت منجر به پيروزى ظاهرى امام عليه السلام نيز مى گشت.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 27 / 8 / 1395

Image result for ‫پرسش وپاسخ‬‎

هجرت به مكّه
پرسش 3. چرا امام حسين عليه السلام در آغاز حركت، از مدينه به مكّه رفت؟
علّت خروج امام حسين عليه السلام از مدينه آن بود كه يزيد در نامه خود به وليد بن عتبه (فرماندار مدينه) خواسته بود كه حتما از چند نفر مخالف خود ـ كه يكى از آنها امام حسين عليه السلامبود ـ بيعت گرفته شود و بدون بيعت رها نشوند.[24]

وليد گرچه با خوى مسالمت جويانه خود حاضر به آغشته كردن دست خود به خون امام حسين عليه السلام نبود؛[25] اما در مدينه افراد باند اموى ـ به ويژه مروان بن حكم كه وليد در موارد سخت و از جمله اين مورد با او مشورت مى كرد ـ او را به شدّت تحت فشار قرار مى دادند تا خون امام عليه السلامرا بريزد؛ چنان كه در همان آغاز وصول نامه، وقتى وليد با مروان مشورت كرد، مروان گفت: نظر من آن است كه در همين لحظه به دنبال اين چند نفر فرستاده و آنان را ملزم به بيعت و اطاعت از يزيد كنى و اگر مخالفت كردند، قبل از آنكه از مرگ معاويه مطلع شوند، سرهاى آنها را از تن جدا كنى؛ زيرا اگر آنان از مرگ معاويه با خبر شوند، هر كدام به طرفى رفته و اظهار مخالفت كرده و مردم را به سوى خود دعوت مى كنند.[26]
بنابراين، امام حسين عليه السلام با توجه به نامناسب بودن شرايط مدينه براى اظهار مخالفت علنى و قيام و نيز در خطر بودن جان خود در اين شهر بدون امكان حركتى مؤثر، تصميم به ترك آن گرفت و از آيه اى كه در هنگام خروج از مدينه قرائت كرد، اين نكته ـ كه ترك اين شهر به علّت عدم احساس امنيت بوده است ـ آشكار مى شود.
بنا به نوشته ابو مخنف اباعبداللّه عليه السلام در شب 27 يا 28 رجب همراه با خاندان خود ـ در حالى كه آيه اى را كه قرآن از زبان موسى عليه السلام در هنگام خروج از مصر به علّت عدم احساس امنيّت نقل مى كند ـ تلاوت كرد:[27]
«
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ»[28]؛ «موسى از شهر
خارج شد، در حالى كه ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى عرض كرد: پروردگارا! مرا از اين قوم ظالم نجات بده».
انتخاب مكّه، در حالى بود كه هنوز مردمان شهرهاى مختلف از مرگ معاويه مطلع نشده بودند و تلاش هاى جدى مخالفان براى اظهار مخالفت با يزيد آغاز نشده بود و هنوز امام حسين عليه السلام دعوتى از شهرهاى ديگر و از جمله كوفه نداشت. بنابراين امام عليه السلام بايد مكانى را براى هجرت خود انتخاب مى كرد كه اوّلاً بتواند آزادانه و در كمال امنيّت در آنجا ديدگاه هاى خود را ابراز كند. ثانيا بتواند آنجا را محلّى براى انتقال ديدگاه هاى خود به سرتاسر مملكت اسلامى قرار دهد.
شهر مكّه هر دو ويژگى را داشت؛ زيرا طبق آيه صريح قرآن «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً»[29] حرم امن الهى بود و نيز با توجه به وجود كعبه در اين شهر و سرازير شدن مسلمانان از سرتاسر مملكت اسلامى براى انجام اعمال عمره و حجّ، امام حسين عليه السلام به خوبى مى توانست با گروه هاى مختلف ديدار كرده و علّت مخالفت خود با دستگاه اموى و يزيد را براى آنها تبيين كند و نيز گوشه هايى از معارف اسلامى را براى آنها بيان نمايد. در ضمن با گروه هاى مخلتف شهرهاى اسلامى ـ از جمله كوفه و بصره ـ[30] در ارتباط باشد.
امام عليه السلام شب جمعه سوم شعبان سال 60 ق وارد مكّه شد و تا هشتم ذى حجه همان سال، در اين شهر به فعاليت مشغول بود.[31]

خروج از مكّه
پرسش 4. چرا امام حسين عليه السلام حجّ خود را نيمه تمام گذاشت و از مكّه در
آستانه شروع اعمال حجّ خارج شد؟
قبل از آنكه به تحليل تاريخى اين پرسش بپردازيم، بايد اين نكته را متذكر شويم كه از ديدگاه فقهى، اين سخن مشهور كه امام حسين عليه السلام حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستى است؛ زيرا امام عليه السلام در روز هشتم ذى حجه «يوم الترويه» از مكّه خارج شد.[32] در حالى كه اعمال حجّ ـ كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مى شود ـ از شب نهم ذى حجه آغاز مى شود. بنابراين، امام عليه السلام اصولاً وارد اعمال حج نشده بود، تا آن را نيمه تمام گذارد.
بله، مسلما آن حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده و چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله هاى مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناى ورود در اعمال حجّ نمى شود. در برخى از روايات تنها از انجام عمره مفرده از سوى امام عليه السلامسخن به ميان آمده است.[33]
از نقطه نظر تاريخى بالاخره اين پرسش باقى است كه با وجود آنكه يكى از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براى تبليغ ديدگاه خود بود؛ چرا در اين شرايط زمانى ويژه ـ كه اوج حضور حاجيان از سرتاسر نقاط مختلف در مكّه، عرفات و منا است و بهترين فرصت تبليغى براى آن حضرت فراهم آمده است ـ نابهنگام و به صورت ناگهانى مكّه را ترك كرد؟ به طور خلاصه مى توانيم علل اين تصميم ناگهانى را چنين ذكر كنيم:

يك. احتمال خطر جانى

از برخى عبارات امام حسين عليه السلام ـ كه در مقابل ديدگاه شخصيت هاى مختلفى كه با بيرون رفتن آن حضرت از مكّه و حركت به سوى كوفه مخالف بودند، ابراز شده ـ چنين بر مى آيد كه امام عليه السلام ماندن بيشتر در مكّه را مساوى با بروز خطر جانى براى خود مى دانست؛ چنان كه در جواب ابن عباس مى فرمايد: «كشته شدن در مكانى ديگر براى من دوست داشتنى تر از كشته شدن در مكّه است».[34]
در پاسخ عبداللّه بن زبير نيز فرمود: «به خداوند سوگند! اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براى من دوست داشتنى تر است تا آنكه به اندازه يك وجب در داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند! اگر من به لانه اى از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آنچه را از من مى خواهند، به دست آورند».[35]
امام عليه السلام در برخورد با برادر خود محمد حنفيه، به صراحت سخن از قصد ترور يزيد در محدوده حرم امن الهى نسبت به جان خود سخن به ميان آورد.[36] بالاخره در بعضى از متون به صراحت سخن از اين مطلب به ميان آمده كه يزيد، عده اى را همراه با سلاح هاى فراوان براى ترور امام حسين عليه السلام در مكّه فرستاده بود.[37]

دو. شكسته نشدن حرمت حَرَم
در ادامه برخى از عبارات پيش گفته، تذكّر اين نكته از سوى امام حسين عليه السلام وجود داشت كه نمى خواهد حرمت حرم امن الهى، با ريخته شدن خون او در آن شكسته شود؛ گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموى باشد.
آن حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللّه بن زبير و به گونه تعريض آميز
نسبت به او ـ كه بعدها در مكّه موضع گرفته و لشكريان يزيد حرمت حرم را خواهند شكست ـ به صراحت بيان مى دارد. ايشان در جواب ابن زبير مى فرمايد:
«
اِنَّ ابى حدثنى ان لها كبشا به تستحلّ حرمتها فما احبّ ان اكون انا ذالك الكبش»[38]؛ «پدرم (على عليه السلام) براى من نقل كرد كه در مكّه قوچى است كه به وسيله آن حرمت شهر شكسته مى شود و من دوست ندارم كه مصداق آن قوچ باشم».

انتخاب كوفه
پرسش 5. چرا امام حسين عليه السلام براى قيام خود كوفه را انتخاب كرد؟
در طول تاريخ اسلام همواره اين پرسش فرا روى محققان و پژوهشگران ـ اعم از شيعه، سنى و خاورشناس ـ قرار داشته است و هر يك به فراخور بضاعت علمى، پيش فرض ها و مبانى پذيرفته شده خود، پاسخى به آن داده اند. امورى كه اين پرسش را از اهميّت مضاعف برخوردار مى كند، از قرار زير است:
1.
امام حسين عليه السلام در اين حركت سياسى ـ نظامى خود، در ظاهر شكست خورد و اين شكست عمدتا ناشى از انتخاب كوفه به عنوان محلّ قيام بود.
2.
شخصيت هاى بزرگ آن زمان همانند: عبداللّه بن جعفر پسر عمو و شوهر حضرت زينب عليهاالسلام[39]، عبداللّه بن عباس[40]، عبداللّه بن مطيع[41]، مسور بن مخرمة[42] و محمد حنفيه[43]، امام حسين عليه السلام را از رفتن به عراق و كوفه منع مى كردند و برخى از آنها پيشينه كوفيان در غدر و فريب كارى و تنها گذاشتن امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام را به آن حضرت عليه السلام يادآور مى شدند.
اما آن حضرت به رغم تمامى اين نظرات ـ كه بعدها در ظاهر درستى آنها آشكار شد ـ عزم خود را جزم كرده و به سمت كوفه به راه افتاد و در اينجا است كه برخى از مورخان (مانند ابن خلدون) به صراحت نسبت اشتباه كارى سياسى را به امام عليه السلامداده اند![44]
از كلمات برخى از بزرگان همانند ابن عباس، چنين بر مى آيد كه در مقابل كوفه، گزينه هاى ديگرى همانند يمن نيز وجود داشته است. ابن عباس خطاب به امام حسين عليه السلام مى گويد: «اگر حتما اصرار بر خروج از مكّه دارى، به سمت يمن برو كه در آنجا وادى ها و قلعه هاى محكمى وجود دارد و سرزمين گسترده اى است و تو مى توانى داعيان و مبلغان خود را از آن سرزمين به نقاط ديگر گسيل كنى».[45]
چرا امام عليه السلام آن گزينه ها را انتخاب نكرد؟
در مقابل اين مسائل و پرسش ها شخصيت هاى غيرشيعى ـ اعم از اهل سنّت و مستشرقان ـ به راحتى و بدون تقيد به پيش فرض ها و مبانى كلامى شيعى (همانند علم غيب و عصمت از خطاى امام عليه السلام) به تجزيه و تحليل قيام پرداخته و با توجه به نتيجه نظامى قيام، احيانا آن حضرت را در حركت خود منتسب به اشتباه كرده اند!
اما شيعيان با توجه به مبانى كلامى پيش گفته خود، در صدد تحليل اين حركت امام حسين عليه السلام برآمده و نظريات متعددى ابراز داشته اند كه عمده تلاش هاى آنان در اين راه به دو نظريه زير بازگشت مى كند:

يك. نظريّه شهادت
اين نظريه مبتنى بر امور زير است:
1.
هر يك از امامان شيعه هنگامى كه به امامت مى رسند، صحيفه اى را مى گشايند كه در آن وظيفه الهى خود را تا هنگام شهادت مشاهده مى كنند و مأمور مى شوند بر طبق همان عمل كنند.[46]
2.
امام حسين عليه السلام هنگامى كه پرونده خود را گشود، در آن وظيفه خود را چنين مشاهده كرد: «قاتِل فاقُتل و تُقْتَل و اخرُج باَقوام للشهادة لاشهادة لهم الا معك»[47]؛ «بجنگ، بكش و بدان كه كشته مى شوى و همراه با گروه هايى براى شهادت از ديار خود بيرون رو و بدان كه آنان تنها همراه تو به شهادت خواهند رسيد».
بنابراين مشيت الهى از همان آغاز بر شهادت امام حسين عليه السلام قرار گرفته بود و آن حضرت چاره اى جز اجراى اين مشيّت نداشت؛ چنان كه بار ديگر و در آستانه حركت به سمت عراق، اين امر به گونه اى در خواب، به وسيله پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر امام حسين عليه السلام ابلاغ شد و آن حضرت در مقابل محمد حنفيه برادرش ـ كه از او علّت حركت امام عليه السلام به سمت كوفه را مى پرسيد ـ جواب داد: پيامبر صلى الله عليه و آله در خواب به نزد من آمد و فرمود: «يا حسين اخرج فان اللّه قد شاء ان يراك قتيلاً».[48]
طبق اين نظريه[49]، حركت امام عليه السلام به سمت كوفه، حركتى به سمت شهادت و به هدف دسترسى به آن بود و آن حضرت به خوبى از اين سرنوشت آگاه بود. اين
تكليف و وظيفه خاص امام حسين عليه السلام بود كه قابل پيروى براى ديگران و حتى امامان ديگر نمى باشد.
بنابراين جاى سؤال و چون و چرا باقى نمى ماند و مسأله اصرار امام عليه السلام بر حركت ـ به رغم نظر شخصيت هاى بزرگ آن زمان ـ به خوبى حلّ مى شود؛ زيرا در نظر اينان، امام عليه السلام خود بهتر از هر كس، از فريب كارى و غدر و نيرنگ بازى كوفيان آگاه بود و مى دانست كه سرانجام او را رها كرده و حتى به جنگش خواهند آمد و سرانجام او را به شهادت خواهند رساند و با اين علم به سمت كوفه حركت كرد تا به قربانگاه خويش رود و به شهادت رسد.
اما اينكه هدف اين شهادت چه بود، بين صاحبان اين نظريه اختلاف است. برخى آن را در راستاى امر به معروف و نهى از منكر به حساب آورده و نثار خون و آبيارى درخت اسلام به وسيله خون امام عليه السلام را، والاترين مرتبه اين وظيفه معرفى كرده اند. اين خون سرانجام باعث پايدارى اسلام و رسوا شدن يزيد و بنى اميه و سرانجام سقوط اين دولت در هفتاد سال بعد (سال 132 ق) گشت.
برخى ديگر ـ كه عمدتا از جامعه احساسى و غير علمى شيعه به حساب مى آيند ـ بدون هيچ مبناى استدلالى محكم، هدف شهادت را نوعى كفّاره گناهان پيروان امام حسين عليه السلام و شفاعت آن حضرت از شيعيانش دانسته اند؛ درست همانند آنچه مسيحيان درباره كشته شدن حضرت مسيح عليه السلام بدان اعتقاد دارند.[50]
عمده اشكالات نظريه شهادت ـ علاوه بر نقد سندى آن ـ امورى از قرار زير است:
1.
دستور ويژه داشتن امام حسين عليه السلام، سيره آن حضرت عليه السلام و ديگر امامان را از قابليت اسوه بودن مى اندازد؛ در حالى كه اسوه بودن آن بزرگواران و نيز لزوم پيروى شيعيان از آنان از اصول مسلّم نزد شيعه در همه دوران ها به شمار مى آمده
است.
2.
اين مبنا با كلام امام حسين عليه السلام ـ كه مى فرمايد: «لكم فِىَّ اسوة»[51] (من الگوى شما هستم) ـ منافات دارد.
3.
گرچه مى توان پيشگويى پيامبران پيشين و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و نيز امامان قبل از امام حسين عليه السلام را نسبت به شهادت او پذيرفت و گرچه مى توان فى الجمله آگاهى امام عليه السلام از شهادت خويش را از بعضى از عبارات آن حضرت عليه السلام به دست آورد؛ اما از هيچ كلامى نمى توان شهادت را به عنوان هدف امام عليه السلام در حركت و قيام خود استفاده كرد؛ بلكه هدف آن حضرت عليه السلام را بايد از عبارات او به دست آورد كه عبارت زير (در وصيت نامه امام عليه السلام به برادرش محمد حنفيه) گوياترين آنها است:
«...
و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى، اريد اَن آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّى و ابى على بن ابى طالب»[52]؛ «خروج من به علّت اصلاح در امت جدّم مى باشد، قصد آن دارم كه امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره و روش جدّم پيامبر صلى الله عليه و آله و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام عمل كنم».
در اين عبارت سه هدف اصلاح طلبى، امر به معروف و نهى از منكر و عمل به سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام به عنوان اهداف حركت و قيام سيدالشهداء عليه السلام مطرح شده است و سخنى از شهادت در ميان نيست.

دو. نظريه تشكيل حكومت اسلامى
بنا به نوشته برخى از نويسندگان،[53] اين نظريه در آغاز در ميان شيعه به صراحت در
عبارات سيد مرتضى معروف به علم الهدى (436 ـ 355 ق) از علماى قرن چهارم و پنجم شيعه ديده شده است. او در پاسخ سؤالى در مورد حركت امام عليه السلام به كوفه چنين مى نگارد:
«...
سرور ما اباعبداللّه عليه السلام براى به دست آوردن حكومت به سوى كوفه نرفت؛ مگر بعد از آنكه از عهود و عقود قوم، اطمينان به پيروزى يافت ...».[54] اين نظريه پس از سيد، در بيان علماى شيعه طرفدارانى پيدا نكرد و بلكه بزرگانى همچون شيخ طوسى، سيد بن طاووس، علامه مجلسى و بيشتر بزرگان با بى مهرى و احيانا مخالفت سنگين روبه رو شد.[55]
در دوره معاصر برخى از نويسندگان، بار ديگر سعى در احياى اين نظريه به منظور پاسخ گويى مناسب با روش تحليل تاريخى به شبهات اهل سنّت و مستشرقان نموده اند. اين نظريه در زمان خود به علّت جوّ حاكم بر محافل علمى آن زمان، واكنش هاى تندى را از سوى علما و دانشمندان برانگيخت و حتى شخصيت هايى همانند شهيد مطهرى و دكتر شريعتى نيز آن را نپذيرفتند.[56] اشكال مهم اين نظريه، ناديده گرفتن علم غيب امام عليه السلام بود.
اما اصل نظريه ـ كه حركت امام حسين عليه السلامبراى تشكيل حكومت اسلامى بوده و چنين كارى مى بايست با قيام عليه يزيد و رسوا سازى غاصبان انجام مى گرفت ـ مورد تأييد بزرگانى هم چون امام خمينى رحمه اللهمى باشد. ايشان در موارد متعددى به اين مسأله اشاره كرده و تلاش براى برپايى حكومت صالح دينى را به
عنوان يكى از اهداف قيام مقدس عاشورا عنوان كرده اند؛ از جمله:
الف. اولين بار امام در مورخه 6/3/50 در نجف اشرف در سخنرانى خود چنين فرمود: «او (امام حسين عليه السلام) مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامى تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد».[57]
ب. وقتى كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام آمد مكّه و از مكه در آن حال بيرون رفت، يك حركت سياسى بزرگى بود، تمام حركات حضرت، حركات سياسى بود، اسلامى ـ سياسى و اين حركت اسلامى ـ سياسى بود كه بنى اميه را از بين برد و اگر اين حركت نبود اسلام پايمال شده بود».[58]
ج. سيدالشهدا آمده بود، حكومت هم مى خواست بگيرد. اصلاً براى اين معنا آمده بود و اين يك فخرى است و آنهايى كه خيال مى كنند كه حضرت سيدالشهدا براى حكومت نيامده، خير، اينها براى حكومت آمدند؛ براى اينكه بايد حكومت دست مثل سيدالشهدا باشد، مثل كسانى كه شيعه سيدالشهدا هستند، باشد».[59]
در راه اثبات اين مسأله مى توان از دلايلى به قرار زير بهره گرفت:
1.
مهم ترين دليل، سخنان امام حسين عليه السلام است كه در هنگام خروج از مدينه سه هدف اصلاح، امر به معروف و عمل به سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام را به عنوان اهداف قيام خود مطرح مى كند.[60] روشن است كه اصلاح كلان، جز در سايه تشكيل حكومت نمى باشد و مرتبه اعلاى امر به معروف و نهى از منكر با تشكيل حكومت امكان پذير است كه در آن حاكم مشروع، داراى بسط يد و قدرت كافى است. از همه مهم تر سخن از سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام است كه نشانگر اشاره آن حضرت عليه السلام به سيره حكومتى آن دو بزرگوار است و بدين گونه داعيه حكومت خواهى خود را در راه ادامه سيره آن دو، اعلام مى دارد.
2.
نوع نامه نگارى هاى كوفيان ـ كه در آن سخن از لشكرى آماده و نيز نداشتن امام است ـ نشانگر آن است كه آنان حكومت يزيد را مشروع ندانسته و از امام حسين عليه السلاممى خواهند تا به كوفه آيد و براى آنها به عنوان امام حكومت كند و آن حضرت به منظور پاسخ گويى به اين نياز اساسى كوفيان، حركت خود را آغاز كرد. به عنوان مثال در يكى از اين نامه ها ـ كه به وسيله بزرگان شيعى كوفه همانند سليمان بن صرد خزاعى، مسيب بن نجبه و حبيب بن مظاهر نگاشته شده ـ چنين آمده است:
«
انه ليس علينا امام، فاقبل لعل اللّه ان يجمعنا بك على الحق ...»[61]؛ «ما پيشوايى نداريم، به سمت ما بيا كه اميد است خداوند ما را به وسيله تو بر حق مجتمع سازد ...».
3.
پاسخ اوليه امام حسين عليه السلام به اين نامه ها ـ كه همراه با فرستادن مسلم بن عقيل به كوفه است ـ نشان از مسأله امامت و تشكيل حكومت دارد. جالب آن است كه آن حضرت در نامه اى هنگام فرستادن مسلم خطاب به كوفيان مى فرمايد: «و قد فهمت كلّ الذى اقتصصتم و ذكرتم و مقالة جلّكم انه ليس علينا امام فاقبل لعل اللّه ان يجمعنا بك على الهدى و الحق»[62]؛ «من همه آنچه را گفتيد، فهميدم، گفته عمده شما آن بود كه ما امام نداريم ...».
با توجّه به اين نامه امام عليه السلام رفتن خود به كوفه را مشروط به تأييد مسلم نسبت به محتواى نامه ها مى كند.[63]

4. بيان شرايط امام حسين عليه السلام در نامه هاى آن حضرت ـ كه به خوبى تطبيق و انحصار اين شرايط در خودش، در آنها مشهود است ـ مى تواند به گونه اى ديگر به كمك اثبات اين نظريه بيايد. جالب آن است كه امام عليه السلام در اين عبارات، بيشتر به بيان ابعاد اجرايى و حكومتى امامت پرداخته و از ابعادى همچون بيان احكام شريعت ـ كه بعدها برخى امامت را منحصر در آن دانستند ـ سخنى به ميان نياورده است.
عبارت امام عليه السلام در اين باره كه در ادامه نامه پيشين آن حضرت عليه السلام آمده چنين است: «فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات اللّه »؛[64] «به جانم سوگند! تنها كسى مى تواند به عنوان امام مطرح باشد كه عالم به كتاب خداوند، اجرا كننده قسط و عدالت، عمل كننده به حق بوده و تمام تلاش هاى خود را در راه خداوند انجام دهد».
5.
نوع فعاليت هاى جناب مسلم ـ كه شامل مواردى همچون بيعت گرفتن از مردم مبنى بر عمل به پيمان خود در يارى رساندن به امام حسين عليه السلام[65] و ثبت اسامى بيعت كنندگان در ديوان (به گونه اى كه تعداد آنها را بين دوازده تا هجده هزار نفر نوشته اند) ـ[66] نيز نشانگر قصد تشكيل حكومت در كوفه از سوى امام عليه السلام مى باشد.
6.
در نامه نگارى هاى طرفداران بنى اميه به يزيد، هنگام روزافزون شدن طرفداران مسلم، مى توان اين نكته را دريافت كه آنان در صورت ادامه اين فعاليت ها، كوفه را از دست رفته مى ديدند. عبارت زير به خوبى اين مطلب را
آشكار مى سازد:
«
فان كان لك بالكوفه حاجة فابعث اليها رجلاً قويّا ينفذ امرك و يعمل مثل عملك فى عدوّك»[67]؛ «اگر نياز به كوفه دارى، مردى قوى را به ولايت آن بگمار كه امر تو را اجرا كرده و مانند تو نسبت به دشمنت عمل كند».
7.
گزارش مسلم به امام حسين عليه السلام مبنى بر تأييد انگيزه و عمل كوفيان در يارى آن حضرت ـ كه موجبات حركت امام عليه السلام به سمت كوفه را فراهم آورد[68] ـ خود بهترين شاهد بر اين مدّعا است. امام عليه السلام در ميانه راه نامه اى خطاب به كوفيان نگاشت و آن را به وسيله قيس بن مسهّر صيداوى روانه كرد كه در آن ضمن اشاره به تأييد نامه مسلم، حركت خود به سمت كوفه را در هشتم ذى حجه اعلام فرمود و از آنها خواست كه در تلاش هاى خود جديت به خرج دهند تا امام عليه السلامبه شهر آنها برسد:
«...
فان كتاب مسلم بن عقيل جاءَنى يخبرنى فيه بحسن رأيكم و اجتماع ملأكم على نصرنا و الطلب بحقنا فسألت اللّه ان يحسن لنا الصنع و ان يثيبكم على ذلك اعظم الاجر و قد شخصت اليكم من مكّة يوم الثلثا لثمان مضين من ذى الحجّة يوم التروية فاذا اقدم عليكم رسولى فانكمشوا امركم و جدّوا فانى قادم عليكم فى ايّامى هذه»[69]؛ « ... نامه مسلم به من رسيد كه از حُسن رأى شما و اينكه همه آماده يارى ما هستيد و حق ما را از دشمنان ما خواهيد گرفت، حكايت مى كرد. از خداوند مى خواهم كارهاى ما را نيكو گرداند و به شما پاداش بزرگ عنايت كند. به تعقيب اين نامه در روز سه شنبه هشتم ذى حجه كه روز ترويه بود، از مكه به جانب شما
حركت كردم. به مجردى كه فرستاده من بر شما وارد شد، با سرعت خود را آماده سازيد و در كار خود جدّيت كنيد كه من به همين زودى بر شما وارد خواهم شد».

چند اشكال:
مهم ترين اشكال هاى اين نظريه دو اشكال عمده از قرار زير است:
1.
اين نظريه با مبانى كلامى شيعه ـ كه امام را عالم به غيب مى داند ـ در تناقض است.
2.
اين نظريه به امام عليه السلام نسبت خطا و اشتباه كارى مى دهد كه با عصمت آن حضرت، در تضاد است. به نظر مى رسد اين اشكال، مهم ترين دليل روى گردانى جامعه شيعى از اين نظريه است.
پاسخ به اين اشكال مستلزم ورود در مباحث كلامى شيعه، همچون مدلول و محتواى علم غيب و عصمت، طريقه اثبات آنها و چگونگى رفع تناقض آن دو در هنگام چالش با واقعيت هاى تاريخى، مى باشد. امّا از آنجا كه ما را از مسير خود ـ كه تحليل بر اساس شيوه هاى تاريخى است ـ دور مى كند، به آن نمى پردازيم. البته متذكّر مى شويم كه با مبانى كلامى نيز امكان پذيرفتن اين نظريه وجود دارد؛ چنان كه تحليل شخصيت هايى همچون امام خمينى رحمه الله نيز بر اين اساس است. اقدام براى تشكيل حكومت «وظيفه» است و بايد همراه با تدبير، اتمام حجت، درايت و همراه سازى ديگران انجام گيرد. اما «نتيجه» با خدا است و بايد به آن رضايت داد و حتى اگر علم به «نتيجه» داشته باشيم، با اقدام بر انجام «وظيفه» منافات ندارد؛ زيرا كسى كه بر اساس حق، حركت مى كند، شكست او مقطعى است و پيروزى نهايى در طول تاريخ با حركت حق طلبانه است.
طبق اشكال گفته شده، عدم موفقيت امام حسين عليه السلام در اين هدف (تشكيل نشدن حكومت اسلامى و بلكه خيانت و فريب كارى نامه نگاران) حاكى از برآورد
نادرست امام عليه السلام از كوفيان و مردمان آن بوده و درستى نظر شخصيت هاى آن زمان همانند ابن عباس را اثبات مى كند!
در پاسخ به آنان مى توان با تحليل تاريخى و واقع بينانه عقلانيت حركت امام حسين عليه السلام را اثبات كرد.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 27 / 8 / 1395

Image result for ‫پرسش وپاسخ‬‎

بخش اوّل تاريخ و سيره
روزشمار جريان نهضت امام حسين عليه السلام[1]
1
ـ درخواست بيعت از سوى وليد حاكم مدينهجمعه 27 رجب سال 60 ق2ـ ملاقات دوم بين وليد و امام حسين عليه السلامشنبه 28 رجب سال 60 ق3ـ بيرون رفتن امام عليه السلام از مدينهشب يكشنبه 28 رجب سال 60 ق4ـ ورود به مكّهشب جمعه 3 شعبان سال 60 ق5ـ اقامت در مكّهشعبان، رمضان، شوال، ذى القعده و ذى الحجه تا روز هشتم سال 60 ق يعنى چهار ماه و پنج روز6ـ رسيدن اولين نامه هاى كوفيان به امام عليه السلامچهارشنبه 10 رمضان سال 60 ق7ـ بيرون رفتن مسلم از مكّهدوشنبه 15 رمضان سال 60 ق8ـ ورود مسلم به كوفهسه شنبه 5 شوال سال 60 ق9ـ شهادت مسلمسه شنبه 8 ذى الحجه سال 60 ق10ـ خروج امام عليه السلام از مكّهسه شنبه 8 ذى الحجه سال 60 ق11ـ رسيدن امام عليه السلام به سرزمين كربلاجمعه سوم محرم سال 61 ق12ـ ورود عمر بن سعد به كربلاجمعه سوم محرم سال 61 ق13ـ سامان دهى سپاه از سوى عمر بن سعد و گفتگوهاى او با امام عليه السلاماز سوم تا ششم محرم الحرام سال 61 ق14ـ ممانعت سپاه امام عليه السلام از دسترسى به آبسه شنبه 7 محرم 61 ق15ـ حمله ابتدايى بر سپاه امام عليه السلامپنج شنبه 9 محرم سال 61 ق16ـ واقعه عاشوراجمعه 10 محرم سال 61 ق 17ـ كوچ اسيران از سرزمين كربلابعد از ظهر روز شنبه 11 محرم سال 61 ق.عدم قيام در زمان معاويه
پرسش 1. چرا امام حسين عليه السلام در زمان معاويه اقدام به قيام نكرد؟
امام حسين عليه السلام در دوران يازده ساله امامت خود (49 ـ 60 ق) هم زمان با حكومت معاويه، تنش هاى فراوانى با او داشت كه مواردى از آن را مى توانيم در نامه هاى امام حسين عليه السلام، مشاهده كنيم. امام عليه السلام در اين نامه ها گوشه هايى از جنايات معاويه (همانند كشتن بزرگان شيعه همچون حجر بن عدى و عمرو بن حمق) را متذكّر شده و حكومت معاويه بر مسلمانان را بزرگ ترين فتنه دانسته است[2] و بدين ترتيب مشروعيت حكومت او را زير سؤال برده است. آن حضرت برترين عمل را جهاد در مقابل معاويه دانسته و ترك آن را موجب استغفار از درگاه الهى مى داند.[3]
اما اينكه چرا امام عليه السلام در مقابل معاويه اقدام به قيام نكرد، ريشه در امورى دارد كه تنها برخى از آنها را مى توانيم در عبارات امام عليه السلام ببينيم و براى دستيابى به علل ديگر، ناچار بايد به تحليل هاى تاريخى روى آوريم:

يك. وجود صلحنامه
امام عليه السلام در يكى از جواب هاى خود به نامه هاى معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن عليه السلام معرفى كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است.[4]

اما سؤال اينجا است كه مگر معاويه پس از ورود به كوفه و در حالى كه هنوز جوهر صلح نامه خشكيده نشده بود، آن را زير پا نگذاشت و خود را غير ملتزم به آن معرفى نكرد؟[5] پس چگونه امام حسين عليه السلام خود را پايبند به صلحنامه اى مى داند كه در همان آغاز از سوى طرف مقابل، بى اعتبار معرفى شده است؟
جواب اين پرسش را مى توان از مناظر گوناگونى ارائه كرد:
1.
اگر در عبارات معاويه دقت كنيم، در عبارت نقل شده از او صريحا نقض صلح نامه فهميده نمى شود، بلكه مى گويد: «انى كنت منيّت الحسن اشياء و اعطيته اشياء»؛ يعنى، «من به [امام] حسن عليه السلامچيزهايى را وعده دادمكه ممكن است اين امور وعده داده شده خارج از مفاد صلح نامه باشد كه معاويه خود را به آنها پايبند نمى داند. بنابراين خود را ناقض اصل صلح نامه به حساب نمى آورد و يا لااقل مى تواند ادّعاى عدم نقض از سوى خود را توجيه كند.
2.
بايد ميان شخصيت سياسى معاويه و امام حسين عليه السلامتفاوت اساسى قائل شد، همچنان كه اين تفاوت ميان شخصيت سياسى معاويه و امام على عليه السلام وجود داشت.
معاويه اصولاً عنصرى سياسى كار بود كه حاضر است در راه رسيدن به اهداف خود، هر ننگ و نيرنگى را به كار بَرَد؛ چنان كه نمونه هاى فراوانى از اين نيرنگ ها را مى توانيم در زمان درگيرى او با امام على عليه السلاممشاهده كنيم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحريك طلحه و زبير، قرآن بر سر نيزه كردن در جنگ صفين و شبيخون به شهرهاى تحت تسلّط حضرت على عليه السلام به منظور فشار بر حكومت علوى و ... تنها اندكى از آن موارد است. اما در مقابل، امام حسين عليه السلامعنصرى ارزشى، مكتبى و اصولى است كه حاضر نيست از هر وسيله اى براى پيروزى و موفقيت ظاهرى خود استفاده كند؛ چنان كه حضرت على عليه السلام با جمله «و لن اطلب النصر بالجور»[6] (من هرگز حاضر نيستم با جور و ستم به پيروزى دست يابم) به اين اصول گرايى خود اشاره مى كند.
بنابراين طبيعى است كه امام عليه السلام نتواند تعهدى را كه برادرش امام حسن عليه السلام به معاويه داده است ـ حتى با وجود نقض معاويه ـ پايمال كند.
3.
بايد شرايط آن زمان را در نظر گرفت و به پيامدهاى عدم تعهد امام عليه السلام به صلح نامه دقّت كرد. معاويه در آن زمان حاكم بلا منازع جامعه اسلامى بود كه گستره حكومت او سر تا سر مملكت اسلامى ـ از شام گرفته تا عراق و حجاز و يمن ـ را در بر مى گرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سياست هاى او تبليغ و دفاع مى كردند.
او كه در زمان درگيرى اش با امام على عليه السلام، توانست كوتاهى هاى خود را در يارى رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان كرده؛ بلكه براى شاميان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بديهى است كه در اين زمان ـ كه هيچ قدرتى در مقابل او وجود ندارد ـ به راحتى مى تواند در صورت عدم پايبندى امام حسين عليه السلام به صلح نامه، او را در سرتاسر مملكت اسلامى به عنوان عنصرى سست پيمان، خارجى و ناقض عهد معرّفى كند و افكار عمومى جامعه را عليه امام عليه السلام شكل دهد. در اين ميان آنچه به گوش جامعه نخواهد رسيد، فريادهاى امام عليه السلام و ياران او است كه تلاش ناموفّقى در معرفى معاويه به عنوان اولين طرف ناقض عهد دارند.

دو. موقعيت معاويه
شخصيت معاويه در نزد مردمان آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه اى مثبت تلقى مى شد كه همين امر قيام عليه او را مشكل مى ساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، كاتب وحى و برادر همسر پيامبر صلى الله عليه و آله مى شناختند و به نظر آنان، معاويه نقش فراوانى در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشته است.
همچنين تجربه حكومت دارى او و افزونى سنّش بر امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام، دو عامل ديگرى بود كه خود در نامه هايش به امام حسن عليه السلام به عنوان عواملى براى اثبات بيشتر شايستگى اش مطرح مى كرد[7] و طبيعتا مى توانست در مقابله با امام حسين عليه السلام، مانور بيشترى روى آنها بدهد.

سه. سياست مدارى معاويه
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتى براى ضربه زدن به بنى هاشم ـ به ويژه خاندان علوى ـ استفاه مى كرد و در اين راه حتى تا مسموم كردن و به شهادت رساندن امام حسن عليه السلام پيش رفت؛[8] اما در ظاهر چنين وانمود مى كرد كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان ـ به ويژه شخص امام حسين عليه السلام ـ مدارا مى كند و حرمت آنان را پاس مى دارد. در اين راستا مى توانيم ارسال هداياى فراوان ماهانه و سالانه از سوى معاويه براى شخصيت هايى چون امام حسن عليه السلام، امام حسين عليه السلام و عبداللّه بن جعفر را شاهد بياوريم. آنان با توجّه به اينكه خود را در بيت المال ذى حق مى دانستند و نيز به جهت آنكه موارد مصرف مناسبى براى
خرج آن سراغ داشتند، اين هدايا را مى پذيرفتند.[9]
اين مدارا تا آنجا بود كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام عليه السلام را نموده و ضمن پيش بينى قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند.[10]
علّت در پيش گرفتن اين سياست روشن بود؛ زيرا معاويه با انعقاد صلح با امام حسن عليه السلام، حكومت خود را از بحران مشروعيت نجات داد و در بين مردم به عنوان خليفه مشروع، خود را معرفى كرده و نمى خواست با آغشته كردن دست خود به خون امام عليه السلام، در جامعه اسلامى چهره اى منفور از خود به جا گذارد. بر عكس سعى داشت تا با هر چه نزديك تر نشان دادن خود به اين خاندان، چهره اى وجيه براى خود فراهم آورد. علاوه بر آنكه به خيال خود با اين سياست، آنان را وامدار خود كرده و از هر اقدام احتمالى آنان پيشگيرى مى كند؛ چنان كه در يكى از بخشش هاى كلان خود به امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام، در مقام منّت گذارى بر آن دو گفت: اين اموال را بگيريد و بدانيد كه من پسر هند هستم و به خداوند سوگند كه هيچ كس قبل از من به شما چنين هدايايى نداده و بعد از من نيز چنين نخواهد شد».
امام حسين عليه السلام براى آنكه نشان دهد كه اين بخشش ها نمى تواند قابل منّت گذارى باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگند كه نه قبل از تو و نه بعد از تو هيچ كس نمى تواند چنين بخششى را به دو مردى داشته باشد كه با شرافت تر و با فضيلت تر از ما دو برادر باشد».[11]
همچنين از سوى ديگر معاويه مى دانست كه در پيش گرفتن سياست خشونت، نتيجه عكس خواهد داد؛ زيرا توجه مردم را به اين خاندان بيشتر جلب
خواهد كرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حكومت معاويه را فراهم خواهد آورد و به طور طبيعى ياورانى را به دور اين شخصيت ها جمع خواهد كرد. مهم تر اينكه معاويه در آن زمان، از ناحيه امام حسين عليه السلام ـ با توجه به شرايط زمانه ـ احتمال خطر جدّى نمى ديد و سعى داشت تا با در پيش گرفتن اين سياست، ريشه هاى خطر را براى دراز مدت بخشكاند. در نقطه مقابل امام حسين عليه السلام از هر فرصتى براى زير سؤال بردن حكومت معاويه، بهره مى گرفت. نمونه آشكار آن نگاشتن نامه به معاويه و يادآور شدن جنايات و بدعت هاى او[12] و نيز مقابله شديد با ولايت عهدى يزيد بود.[13] البته امام عليه السلام خود به خوبى مى دانست كه در صورت قيام عليه معاويه ـ به ويژه با توجه به اين سياست هاى معاويه ـ افكار عمومى او را يارى نكرده و با توجه به ابزارهاى تبليغاتى حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.

چهار. شرايط زمانه
هرچند عدّه اى از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن عليه السلام، به امام حسين عليه السلامنامه نگاشته و ضمن عرض تسليت به او، خود را منتظر فرمان امام عليه السلام معرفى كردند؛[14] اما آن حضرت مى دانست كه با توجّه به عواملى همچون ثبات و استحكام قدرت مركزى در شام، تسلّط كامل باند اموى بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامى و ... در صورت قيام احتمال موفقيت در حدّ نزديك صفر خواهد بود و چنين قيامى به جز هدر دادن نيروهاى اندك،
معرفى شدن به عنوان ياغى و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامى و شكست و كشته شدن خود نتيجه اى در بر نخواهد داشت.
در حالى كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.
عدم قيام در مدينه
پرسش 2. چرا امام عليه السلام از همان مدينه قيام خود را آغاز نكرد؟
پاسخ به اين سؤال در گرو بررسى دقيق شرايط زمان و مكان است. از نظر زمانى، هنگام حضور امام عليه السلام در مدينه، هنوز مرگ معاويه اعلام عمومى نشده بود. علاوه بر آنكه عموم مردم هنوز تفاوت ميان حكومت يزيد و معاويه را به خوبى درك نمى كردند؛ زيرا گرچه چهره يزيد براى كسانى همچون امام حسين عليه السلام، عبداللّه بن زبير، عبداللّه بن عمر و عبدالرحمن بن ابى بكر ـ به عنوان چهره اى شرابخوار، سگ باز و ميمون باز ـ شناخته شده بود؛[15] امّا بيشتر مردم تحت تأثير تبليغات معاويه و باند اموى و نيز سياست تطميع و تهديد معاويه، در زمان حيات او با پسرش بيعت كرده بودند.[16]
از نظر مكانى، مدينه موقعيّت مناسبى براى قيام نداشت؛ زيرا:
يكم. گرچه تعداد زيادى از مردم مدينه و به ويژه انصار به خاندان اهل بيت عليهم السلام علاقه داشتند. اما علاقه آنان در حدى نبود كه حاضر به جان فشانى و حتى كمتر از آن در راه آنان باشند؛ چنان كه اين سستى و كوتاهى را به خوبى در جريان سقيفه و پس از آن نشان دادند. جالب است بدانيم هنگامى كه حضرت على عليه السلام به قصد مقابله با سپاه بيعت شكنان از اهل مدينه يارى خواست، بيشتر آنان به او پاسخ مثبت ندادند و حضرت عليه السلام مجبور شد تا تنها با چهارصد[17] يا
هفتصد نفر[18] از مردم اين شهر، به مقابله با سپاه چند هزار نفرى مخالفان برود.
دوم. مدينه پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود را تابع سياست حاكم نشان مى داد؛ از اين رو به پيروى از سياست شيخين (ابوبكر و عمر) شناخته مى شد كه حساسيت فراوانى در حفظ سنّت آن دو در عرض سنّت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داشت؛ چنان كه نماينده اين گروه، عبدالرحمن بن عوف، در جريان شوراى عُمَر، پيروى از سنّت آن دو را به عنوان پيش شرط، براى واگذار كردن حكومت به حضرت على عليه السلام عنوان كرد؛ ولى حضرت عليه السلامزير بار آن نرفت.[19] در به خلافت رسيدن حضرت على عليه السلام نيز نقش اصلى و محورى از آن اهل مدينه نبود؛ بلكه مردم مهاجر از شهرهاى مختلف مملكت اسلامى ـ به ويژه كوفه ـ بودند كه بر خلافت آن حضرت اصرار داشتند.
سوم. تعداد فراوانى از قبايل مختلف قريش ـ به ويژه افرادى از باند اموى همچون مروان و خاندانش ـ در آن عصر در مدينه نفوذ و تسلّط فراون داشتند و بديهى بود كه آنان در مقابل هر اقدام امام عليه السلام به سرعت موضع گيرى مى كردند.
چهارم. جمعيت مدينه در اين زمان به اندازه اى نبود كه بتوان به عنوان يك قيام بزرگ و سرنوشت ساز روى آنها حساب كرد؛ به ويژه در مقام مقايسه با شهرهاى بزرگى همچون كوفه، بصره و شام اين جمعيت، بسيار اندك مى نمود.
پنجم. مدينه در طول تاريخ نشان داده بود كه محلّ مناسبى براى قيام عليه حكومت مركزى و قدرتمند به شمار نمى آيد و قيامى كه در اين شهر رخ مى دهد، پيشاپيش محكوم به شكست است؛ چنان كه قيام مردمان اين شهر در سال 63 ق عليه حكومت يزيد (واقعه حرّه) به راحتى سركوب شد.[20] همين طور قيام هاى
علويان همچون قيام محمد بن عبداللّه معروف به نفس زكيه (سال 145 ق[21]) و قيام حسين بن على موسوم به شهيد فخ (سال 169 ق[22]) با پايدارى اندك اهل مدينه مواجه شد و به راحتى شكست خورد.
ششم. پيشينه اهل مدينه در زمان حكومت اموى، نشان داده بود كه آنها حاضر به دفاع جدى در مقابل حكومت اموى از خاندان اهل بيت عليهم السلامنيستند؛ زيرا سال ها به دنبال سياست لعن امام على عليه السلام ـ كه از سوى معاويه ابلاغ شده بود ـ در اين شهر و برفراز منبر آن، حاكمان اموى به بدگويى از حضرت على عليه السلام مى پرداختند و اين مردم ـ با آنكه كذب سخنان آنان را مى دانستند ـ كمتر حاضر به اعتراض جدّى عليه اين سياست بودند و بيشترين مقاومت ها در مقابل اين سياست از سوى خاندان اهل بيت عليهم السلام و به ويژه امام حسين عليه السلام بود كه حتى پس از موضع گيرى آن حضرت كسى به يارى او بر نمى خاست.[23]
هفتم. حاكم اموى (وليد بن عتبة) به خوبى بر اوضاع شهر مسلّط بود و چنان نبود كه با يك قيام، زمام امور از دست او خارج شده و به دست مخالفان افتد.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 26 / 8 / 1395

تأثير رنگها بر انسان

«گفتند: از خدای خود بخواه برای ما روشن کند رنگ آن چيست؟ موسی گفت: خدا می گويد: آن گاوی است زرد، رنگ آن پر رنگ يکدست است، بينندگان را خرسند و شادمان می کند».

پژوهشهای علمی نشان می دهد که رنگها بر انسان و در زندگی وی تأثير دارند. رنگ سبز احساس دوست داشتن زندگی و اميد به زندگی را در انسان ايجاد می کند (به اين خاطر پوشاک جراحان از رنگ سبز انتخاب شده که روی بيمار تأثير بگذارد. و آياتی که از پوشش بهشتيان در بهشت صحبت می کنند نيز می گويند که پوشاک آنها سبز رنگ است) ـ رنگ ارغوانی انسان را به آرامش فرا می خواند ـ رنگ زرد دستگاه عصبی را پر جنب و جوش و انسان را با نشاط می کند (فعال می کند) و احساس شادمانی و خرسندی را در وی ايجاد می کند ـ رنگ آبی احساس سردی نمودن و رنگ سرخ احساس خشکی نمودن را در وی ايجاد می کند. همينطور درصد ياد گيری در متون و تصاوير رنگی بیشتر از متون و تصاوير سياه و سفيد است (بعبارتی مغز چيزهای رنگی را بهتر ذخيره می کند و بياد می آورد). رنگ به کارها معنی می دهد، در کارهائی که با اعداد با حجم زياد صورت می گيرد درصد اشتباهات در اعداد رنگی کمتر ار اعداد سياه و سفيد است.

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 26 / 8 / 1395

سـرانـگـشـتـان

« آيا انـسـان می پندارد کـه مـا هـرگـز استخـوانهای او را جـمع نخواهيم کرد؟ چرا! ما حتی می توانيم سرانگشتان او را نيز دوباره درست کنيم»!

(واژه بـنـان در اصـل به معنی: "تکيه گاه و چيزيکه بنوعی و بنحوی به آن تکـيه می شـود" است. در معنی دوم خود از جمله به: قـسـمـت داخلی سر انگـشـتـان، يعـنی هـمان قسمتی که در تصوير می بينيم اطلاق شده، به اعتبار اينکه "انـسان در کـارهـا و نشست و برخاست های خود به آنها تکيه می کند").

نکـتـه آيه: سرانگشتان وضعيت خاصی دارند:

سـر انـگـشـتـان هــر فــردی رسـم و نـمودار کاملا منحصر بفرد خود دارد. حتی دو نـفـر دو قـلـو را نمی توان يافت که نمودار سرانگشتان آنها نظير هم باشد (دوقـلوهای موسوم به "دوقـلوهای همسان" که از يک تخم درست می شوند نيز نمودار سرانگشتان آنها دقيقاً يکی نيست ولی تميز دادن آنها دقت و بررسی زيادی می خواهد). نمودار سرانگشتان از تولد تا وفات ثابت می ماند، و به هر چيزی دست زده شود اثر خود را بجا می گذارد، و قطر خطهای آن در مردان از زنان بزرگتر است.

اينکه قـرآن "دوباره سازی سرانگشتان" را مطرح می کند به اين معنی نيست که آفرينش سرانگشتان سخت تر و پيچيده تر از اندامهای ديگر است، بلکه به اين معنی است که سرانگشتان چيزِ خاصی دارند و در آينده کشف میشود و آيه روشن می کند که قرآن سخن خداوند است. انسان در قرن نوزدهم به وضعيت سرانگشتان پی برد.

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: سـرانـگـشـتـان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 26 / 8 / 1395

بدن انسان

نـيـروی حـفـاظـتـی بـدن

« هر کسی در درون خود نيروی پشتيبانی دارد».

«نَفس»: زندگی و خودآگاهی در پديده زنده، و آنچه غرائز و احساسات و هستی خود را درک می کند و از خود بعنوان "من" ياد می کند. پديده زنده با زنده بودن نَفس زنده است و با مردن نَفس می ميرد و همينطور با مردن بدن نَفس نيز می ميرد. نَفس فوت هم می کند و فوت وضعيت ميان مرگ و زندگی است مانند خواب و بی هوشی). نفس در آيه مجاز است و بجای جسم آمده است. بعبارتی آيه می گويد: هر جسمی نيروی پشتيبانی دارد که نتيجه پشتيبانی از زندگی آن جسم می شود پشتيبانی از "زندگی نفس آن جسم".

«حافظ»: اسم فاعل از مصدر حفظ است. حفظ بمعنی: چيزی را از درون يا در درون نگهبانی و نگهداری و پشتيبانی نمودن است، ("حراست" بمعنی: چيزی را از بيرون نگهبانی و پشتيبانی نمودن است). و حافظ: کسی يا چيزی است که چيزی را از درون آن يا در درون آن نگهبانی و نگهداری و پشتيبانی می کند).

نکته آيه: هر کسی در درون خود نيروی پشتيبانی دارد:

بدن هر انسانی يک سيستم حفاظتی دفاعی دارد. برخی از سلولهای آن در جای مخصوصی به انتظار وارد شدن غير خوديها (باکتريها، ويروسها، ميکروبها و مواد خطرناک) هستند و برخی با جـريان خـون در سـراسـر بدن گـشـت ميزنند و هـنگام برخورد با دشـمـن با آن درگير شده و آنرا از پا در می آورند. و به اين ترتيب سلامتی بدن را در برابر بيماريها حفظ می کنند و بدن زنده می ماند و با زنده ماندن بدن نفس زنده می ماند.

تصويری از سلولهای مغز استخوان انسان که با ميکروسـکوپ ديده ميشوند. در مغز استخوان هـر دقـيقه مـيـلـيـونها سلول درست ميشوند تا به بخشهای ديگر بدن صادر شوند. اين سلولها بين يک صدم تا سه صدم ميليمتر قـطر دارند.

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: بدن انسان
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی