تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 121
بازدید دیروز : 209
بازدید هفته : 1859
بازدید ماه : 46694
بازدید کل : 10373620
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 31 / 6 / 1395

«علم الکتاب» چیست و در نزد کیست؟!

امام علی

«وَ یَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا  قُلْ كَفَى‏ بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنىِ وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب»(1)

نگارنده قصد دارد در این سطور با جمع شواهد و قرائن تبیین کند که:

 مراد از «من عنده علم الکتاب» کیست؟

آن کسی که علم الکتاب فقط در نزد اوست کیست؟

آن کسی که در آیه تعبیر از او یعنی «مَن» موصوله عطف بر لفظ جلاله «الله» شده کیست؟

آن کسی که شهادت او به رسالت، قرین شهادت خداوند قرار گرفته است کیست؟

آن کسی که شهادت او همانند شهادت خداوند تسلی بخش آلام و رنجها و ناراحتی های پیامبر صلی الله علیه وآله است،

کیست؟

آن کس کیست که خداوند راجع به آن خطاب به پیامبرش می فرماید: ای پیامبر! من و او وقتی به رسالت تو شهادت دهیم، دیگر به انکار و کفر دیگران نباید توجهی کرد؟

شواهد و قرائن را در دو بخش داخلی و خارجی بررسی می نماییم و به عبارت دیگر در دو بخش قرآنی و روایی.

شواهد داخلی یا قرآنی

خداوند در سوره هود می فرماید: «أَ فَمَن كاَنَ عَلىَ‏ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسىَ إِمَامًا وَ رَحْمَة»(2)

از این آیه فهمیده می شود که پیامبر اکرم علاوه بر آیات روشن و براهینی که از طرف پروردگارش دارد، به همراه خود شاهدی از جانب خویش دارد!

«شَاهِدٌ مِّنْهُ » یعنی در کنار تأیید خداوند از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، کنار او کسی می باشد که از خانواده و اهل بیت پیامبر علیهم السلام است و تأیید کننده او می باشد همانطور که در کنار موسی علیه السلام کسی از خانواده او یعنی برادرش او را تأیید می نمود: «هَارُونَ أَخِى*اشْدُدْ بِهِ أَزْرِى»(3) ؛ فلذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی»(4)؛ تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی.

مراد از «شَاهِدٌ مِّنْهُ» در سوره هود امیرالمومنین علیه السلام می باشد و این مۆیدی بسیار قوی برای این است که تشخیص دهیم منظور از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» در سوره رعد - که قرار است همانند خداوند، شهادت و گواهی او پیامبر را کفایت نماید - امیرالمومنین علیه السلام است.

از طرفی در جریان نزول و ابلاغ سروه برائت یا همان توبه وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  مأمور شد که این سوره را از ابوبکر پس بگیرد و وی ناراحت خدمت پیامبر اکرم آمد و علت را جوبا شد ، آن حضرت فرمود که خداوند فرموده است:

«لایۆدّنی عنک الا أنت أو رجل منک»(5) یعنی تنها یا خودت باید ابلاغ کنی یا مردی که از تو است. و متواتر یا نزدیک به متواتر است که «رجل منک» امیرالمومنین بود، فلذا فرمود: «و علیّ منّی و لایۆدّی عنّی الاّ علیّ»؛ علی از من است و أداء نمی کند ابلاغ را کسی از طرف من جز علی علیه السلام.

پس با این شواهد به وضوح می توان فهمید که مراد از «شَاهِدٌ مِّنْهُ» در سوره هود امیرالمومنین علیه السلام می باشد و این مۆیدی بسیار قوی برای این است که تشخیص دهیم منظور از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» در سوره رعد - که قرار است همانند خداوند، شهادت و گواهی او پیامبر را کفایت نماید - امیرالمومنین علیه السلام است.

انس با قرآنشواهد خارجی یا روایی

رسول خدا و امیرالمومنین و نیز امام باقر و امام صادق و موسی بن جعفر علیهم السلام و همچنین ابن عباس و سعیدبن جبیر و ابی مریم و سلمان فارسی و ابی سعید الخدری و اسماعیل السدی و عبدالله بن عطاء، همگی روایت نموده اند که مراد از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد.(7)

به عنوان مثال سیوطی سنی در تفسیر مشهور خود به نام الدّر المنثور نقل می نماید از سعید بن منصور و ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابی حاتم و نحاس در کتاب ناسخش که عده ای گمان نموده اند مراد از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» عبدالله بن سلام است این مسأله از سعید بن جبیر سوال شد، او در جواب گفت: هرگز، چگونه این طور باشد و حال این که این سوره مکی است (8) یعنی سوره رعد در مکه نازل شد و حال آن که عبدالله بن سلام در مدینه اسلام آورده است!

حال، وقتی ثابت شد که امیرالمومنین علیه السلام تنها کسی است که علم الکتاب در نزد اوست در دو زمینه بحث پیش می آید:

شخصی که نزد او بخشی از علم الکتاب بود گفت که من تخت بلقیس را در یک چشم بهم زدن نزد سلیمان علیه السلام حاضر می نمایم! حال کسی که در نزد او تمام «علم الکتاب» یا علم به تمام «الکتاب» حاضر است از چه نیرویی برخوردار خواهد بود!

در این صورت دیگر باور کردن کَندن در خیبر و ردّ الشمس و سایر معجزات حضرتش آسان خواهد بود

زمینه اول:

اینکه علم الکتاب به چه معناست؟

اگر مراد از «الکتاب» استغراق افراد یا جنس باشد که تبادر عرفی هم همین را تأیید می نماید، در این صورت از این جمله فهمیده می شود که علم به هر کتابی در نزد حضرت است چه قرآن چه تورات چه انجیل چه زبور و چه صحف چه کتاب تشریع و چه کتاب تکوین(منظور از کتاب تکوین، کل عالم هستی می باشد) یا همان لوح محفوظ، اگر مراد از «الکتاب» عهد باشد یعنی تعریف از نوع عهد شخصی باشد، مراد به احتمال قوی قرآن و به احتمال دیگر همان لوح محفوظ است و احتمال بسیار ضعیف این است که مراد خصوص تورات و انجیل باشد.

 

زمینه دوم:

اینکه با یک مقایسه قرآنی می توان احتمال کتاب تکوین یا لوح محفوظ را تقویت نمود خداوند در سوره نمل(9) در مورد داستان سلیمان علیه السلام و تخت بلقیس می فرماید: «قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَاب...» یعنی شخصی که نزد او بخشی از علم الکتاب بود گفت که من تخت بلقیس را در یک چشم بهم زدن نزد سلیمان علیه السلام حاضر می نمایم! حال کسی که در نزد او تمام «علم الکتاب» یا علم به تمام «الکتاب» حاضر است از چه نیرویی برخوردار خواهد بود!

در این صورت دیگر باور کردن کَندن در خیبر و ردّ الشمس و سایر معجزات حضرتش آسان خواهد بود .

 

آسمان و هفت اختر حلقه ی در کویش         چرخ را کند چنبر یک اشاره ز ابرویش

چیست قلعه خیبر با کمند نیرویش؟             چیست کندن آن در پیش زور بازویش؟

با قَدَر خداوندش از نخست مقرون کرد        تا کتاب هستی را همچو لوح مکنون کرده (١٠)

 

پی نوشت:

1- سوره رعد، 43

2- سوره هود، 17.

3- سوره طه، 30 و 31

4- صحیح مسلم، ج7، ص 120.

5- مسند احمد، ج1، ص 151 و مستدرک حاکم، ج3، ص 51.

6- المیزان، ج10، ص 169.

7- شواهد التنزل؛ ج1، ص 400 و 401 و زادالمسیر، ج4، ص 252 و المیزان، ج10، ص 390.

8- الدرالمنثور، ج4، ص 69 و ج6 ص 39 و تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 540.

9- سوره نمل، 40.

10- دیوان مفتقر، ص 104 و 105.

                                                                                                                                          

     حمید حاج علی 

                                                                                                                                       مدرس حوزه علمیه قم

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 31 / 6 / 1395

شاگردی بزرگ در پای درس استادی بزرگ

امام علیقال رسول الله صلی الله علیه و آله :« أَنَا أَدِیبُ‏ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی .» (1)

من تربیت یافته خدایم و علی تربیت یافته من.

یکی از افتخارات امیرالمۆمنین صلوات الله علیه که از جمله فضائل حضرت می باشد بهره بردن از وجود نازنین حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و اله است. همو که خداوند از او تمجید کرده و او را لایق مقام خاتمیت قرار داده است. علی علیه السلام پای درس چنین استاد با عظمتی سالیان سال نشسته است. علی علیه السلام کسی است که در مکتب نبوی بزرگ شده است و کسب معارف نموده است. در این که کسی از کودکی تحت تعلیم و تربیت خصوصی پیامبر عظیم الشأن، با این وسعت، از جهت کمی و کیفی بوده باشد، از احدی جز ایشان نامی نتوان برد. هم از این جهت که طولانی ترین زمان در حضور رسول الله بودن از مختصات اوست یعنی هیچ کس به اندازه او در محضر رسول الله شاگردی ننموده است و هم از جهت کیفیت تزکیه و یادگیری علوم الهی. این کلام حضرت رسول صلی الله علیه و آله است که می فرماید: أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُه.(2) علی دروازه علم است.

مولودی مبارک در کعبه

قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ‏ كُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِیقٍ مِنْ عَبْدِ الْعُزَّى بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ ع وَ كَانَتْ حَامِلَةً بِهِ ...(3)

ابن بابویه از على بن احمد بن موسى دقاق از محمد بن جعفر اسدى از موسى بن عمران از حسین بن یزید از محمد بن سنان از مفضل بن عمر از ثابت بن دینار از سعید بن جبیر از یزید بن قعنب، نقل كرده كه گفت:

من با عباس و عده‏اى از بت پرستان (پیروان بت عزى) در بیت اللَّه الحرام نشسته بودیم. در آن هنگام فاطمه بنت اسد على علیه السلام را حامله بود و مدت حملش نه ماهه بود، در مقابل كعبه ایستاده فرمود: اى خداوند بزرگ! من به تو ایمان دارم. پس دیدیم دیوار كعبه از هم باز شد، از سمت پشت فاطمه داخل كعبه شد. ما تصمیم گرفتیم كه در خانه كعبه را كسى باز كند، در باز نشد. لذا فهمیدیم كه این كار از جانب خداوند بوده است.

همه شما از موقعیت و نزدیكى من با رسول گرامى آگاهید. او مرا در آغوش خود بزرگ كرد و من خردسالى بودم كه مرا به سینه خود مى‏چسباند و رختخواب مرا در كنار خود پهن مى‏كرد. من بوى خوش آن حضرت را استشمام مى‏كردم و هر روز از اخلاق او چیزى مى‏آموختم

بعد از چهار روز فاطمه علیهما السلام از كعبه خارج شد، در حالى كه قنداق حضرت على علیه السلام در بغلش بود. پس فرمود: من از همه زنان گذشته افضل شدم. زیرا من داخل خانه خدا شدم و از میوه‏هاى بهشت خوردم و از غذاهاى آن ارتزاق كردم. وقتى كه مى‏خواستم بیرون بیایم، ندایى غیبى گفت: اى فاطمه، این كودك را على نام گذار و خداوند اعلى مى‏فرماید: من نام او را از نام خودم مشتق كردم، و با ادب خودم او را تربیت نمودم و او را به مشكلترین علوم خود آگاه نمودم. پس اوست كه بتها را در خانه من مى‏شكند (در كعبه) و اوست كه در پشت بام خانه من اذان مى‏گوید و مرا تمجید مى‏كند. خوشا به حال كسى كه او را دوست بدارد و از او اطاعت كند، و واى بر حال كسى كه دشمن او باشد و بر وى عصیان كند .(4)

 

حضرت محمددست پرورده  رسول وحی

رسول الله محبت ویژه ای به علی علیه السلام از همان زمان که در گهواره بود، داشت:

قالت فولدت علیا و لرسول الله ثلاثون سنة فأحبه رسول الله حبا شدیدا و قال لها اجعلی مهده بقرب فراشی و كان ص یلی أكثر تربیته و ...(فاطمه مى‏گوید: على را زاییدم در حالى كه از عمر رسول خدا سى سال مى‏گذشت و پیامبر او را به شدّت دوست مى‏داشت‏ و به من مى‏فرمود: گهواره او را نزدیك بستر من قرار ده. پیامبر اکرم، بیش‏تر تربیت‏ على‏ را عهده‏دار بود و به هنگام شستشو على را پاكیزه مى‏گرداند و هنگام آشامیدن شیر، آن را جرعه جرعه در كام على مى‏ریخت و به گاه خواب گهواره‏اش را آرام تكان مى‏داد و در بیدارى با او كودكانه سخن مى‏گفت و بر سینه حملش مى‏كرد و مى‏فرمود: این برادر، ولىّ، یار، برگزیده، اندوخته، پناهگاه، خویش، وارث، همسر دختر من، امین من در وصیّتم و جانشین من است. پیامبر پیوسته او را در آغوش خود داشت و او را در كوه‏ها و درّه‏هاى كوچك و بزرگ مكّه مى‏گرداند. (6)

اوست كه بتها را در خانه من مى‏شكند (در كعبه) و اوست كه در پشت بام خانه من اذان مى‏گوید و مرا تمجید مى‏كند. خوشا به حال كسى كه او را دوست بدارد و از او اطاعت كند، و واى بر حال كسى كه دشمن او باشد و بر وى عصیان كند

ورود به خانه وحی

تاریخ نویسان شیعه و سنی به این نکته تصریح کرده اند که علی علیه السلام از کودکی در تحت تکفل رسول الله بوده است و ایشان علی صلوات الله علیه را بزرگ کرده است؛ به عنوان نمونه از علمای اهل سنت ابن کثیر در کتابش می نگارد:

«...و كان فی حجر رسول الله صلّى الله علیه و سلّم قبل الإسلام.» (7)؛ قبل از اسلام علی بن ابی طالب در دامان رسول خدا بود.

و اما داستان ورود امیرالمۆمنین صلوات الله علیه به خانه رسول خدا از کتاب ارزشمند عالم معاصر آیت الله سبحانی چنین است:

«در یكى از سال‏ها كه قحطى و كم آبى، مكّه و نواحى آن را در برگرفته بود؛ رسول گرامى تصمیم گرفت كه به عموى بزرگوار خود ابو طالب كمك كند و هزینه زندگى او را پایین آورد. از این رو، با عموى دیگر خود به نام «عباس» موضوع را در میان گذاشت. قرار شد هر كدام، یكى از فرزندان ابو طالب را به خانه خود ببرند: رسول گرامى، على علیه السّلام را و عباس «جعفر» را به خانه خود بردند.

ابو الفرج اصفهانى، مورّخ معروف مى‏نویسد: عباس، طالب را و حمزه، جعفر را و رسول خدا، على علیه السّلام را، به خانه‏هاى خود بردند. آن‏گاه رسول خدا گفت: من همان را برگزیدم كه خدا او را برایم برگزیده است.

اگر چه ظاهر جریان این بود كه به زندگى ابو طالب در سال قحطى كمك كند، ولى هدف نهایى چیز دیگرى بود و آن اینكه على علیه السّلام در دامان پیامبر تربیت و پرورش پیدا كند و از اخلاق كریمه او پیروى نماید.

امیر مۆمنان، در نهج البلاغه در این مورد مى‏فرماید: همه شما از موقعیت و نزدیكى من با رسول گرامى آگاهید. او مرا در آغوش خود بزرگ كرد و من خردسالى بودم كه مرا به سینه خود مى‏چسباند و رختخواب مرا در كنار خود پهن مى‏كرد. من بوى خوش آن حضرت را استشمام مى‏كردم و هر روز از اخلاق او چیزى مى‏آموختم.» (8)

 

پی نوشت:

1.بحار الأنوار، المجلسی،ج‏16 ص : 231

2. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد،شیخ مفید، ج‏1، ص: 33

3. أمالی الصدوق ،ص132

4. الجواهر السنیة-كلیات حدیث قدسى ،محدث عاملى- زین العابدین كاظمى خلخالى‏، صص 454 تا 455 ، انتشارات دهقان‏-تهران‏، چاپ: سوم 1380 ش‏

5. كشف الغمة فی معرفة الأئمة، محدث اربلی، ،ج‏1،ص 60 ،چاپ:بنى هاشمى‏ تبریز، چاپ: 1381 ق‏

6. كشف الیقین-ترجمه آژیر،ص 58 تا ص60

7 .البدایةوالنهایة،ابن كثیر؛ج‏3،ص:26؛بیروت، دار الفكر، 1407/ 1986.7

8. فروغ ابدیت، جعفر سبحانى،ص204 ،بوستان کتاب قم

                                                                                                                            سید روح الله علوی

 

نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 31 / 6 / 1395

اولین کسی که وارد بهشت می شود

 


رسول اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به امیر مۆمنان علیه‌السلام فرمودند :

«مهر تو، ایمان و دشمنی تو، نفاق است. دوستدارت اولین کسی است که وارد بهشت می‌شود و دشمنت نخستین کسی است که وارد دوزخ می‌شود. (ابن صباع المالکی؛ علی بن محمد بن احمد، الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة علیهم السلام، ص 127)»

 


امام علی

سپاس آن ذات بی همتا را که نام مبارک علی علیه‌السلام را بر صدر کاینات نوشت تا خلقت انسان بی آغاز و انجام نماند و سلام بر علی علیه‌السلام که ابتدای عشق و منتهای عاشقیست.

کاش در این نورانی‌ترین لحظات زندگی با باران مداوم حضورش این عطش بی پایان را به پایان برساند که تنها عشق او شایسته تسخیر دل‌هاست.

بیاییم دلِ اهل خانه را آب و جارو زنیم، گرد و غبار کدورت از آن‌ها بزداییم و پنجره‌هایش را به روی نسیم بهاری بگشاییم.

آن‌ها هم که سرشتی فاطمی دارند همراه نسیم بهاری خواهند شد و این مزه شادمانی در کامِ آن‌ها سرایت خواهد کرد. آن گاه می‌توانی در صفحه دیوار اتاق بنویسی:

خانه‌ام پُر زِ عطر ِنام علی - علیه‌السلام- است .

 

راه های سعادت و رستگاری را به هموار کنیم

در کتب روایی گفتگویی میان امام باقر علیه‌السلام و جابر داریم که حضرت به جابر می‌فرماید :

ای جابر! آیا برای رستگاری و سعادت انسان، همین قدر کافی است که بگوید: دوستدار علی علیه‌السلام هستم، اما به دستورات خدا عمل نکند؟ اگر کسی بگوید: من دوستدار پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هستم. اما از دستورات و رفتار آن حضرت پیروی نکند، دوستی رسول خدا و علی علیه‌السلام سبب رستگاری او نمی‌شود.

ای شیعیان! از خدا بترسید و به دستوراتش عمل کنید. خدا با هیچ کس قرابت و خویشی ندارد. گرامی‌ترین مردم نزد خدا کسی است که پرهیزکارتر و با عمل‌تر باشد. ای جابر! به خدا سوگند، وسیله ای برای تقرب به خدا نیست، جز اطاعت و فرمان برداری.

برات آزادی از دوزخ در دست ما نیست، هرکس مطیع خدا باشد، دوست و محب ما است، و هر کس از دستورات خدا سرپیچی کند، دشمن ما است. ولایت و دوستی ما جز با عمل صالح و پرهیزکاری حاصل نمی‌شود. (وافی، جلد یک، جزء سوم، ص 38)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 6 / 1395

«اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ» مائده/55
[ولي و سرپرست و رهبر شما تنها خدا است و پيامبر او ، و آنها كه ايمان آورده‏اند و نماز را بر پا مي‏دارند و در حال ركوع زكات مي‏پردازند].


شأن نزول
بسياري از مفسّران و محدثان در شأن نزول اين آيه نقل كرده ‏اند كه اين آيه در شأن علي (ع) نازل شده است .
«سيوطي» در «الدّرالمنثور» در ذيل اين آيه از «ابن عباس» نقل مي‏كند كه علي (ع) در حال ركوع نماز بود كه سائلي تقاضاء كمك كرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد ، و پيامبر (ص) از او پرسيد: «چه كسي اين انگشتر را به تو صدقه داد؟»، که آن مرد سائل اشاره به امیرالمومنین علي (ع) كرد و گفت: «آن مرد كه در حال ركوع است». و در اين هنگام آيه «اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ ...» نازل شد. (تفسير الدر المنثور 2/293).
برای مطالعه و تحقیق و اطمینان بیشتر می توانید به ادرسهای زیر که برگرفته از تفسیرهای اهل تسنن است
مراجه نمایید :
تفسير الطبري
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=91&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&Page=1&Size=1&LanguageId=1
تفسير الغرناطي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=88&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير الحلبي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=79&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير مقاتل بن سليمان
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=67&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسيرالمدقق والمصنف ابو السعود
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=28&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير السيوطي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=26&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير السمرقندي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=11&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير الطبري
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=1&tTafsirNo=1&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&Page=2&Size=1&LanguageId=1

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 6 / 1395

دلالت آیه ی انما ولیکم الله، بر ولایت علی علیه السلام

«إنما ولیکُم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یُقیمونَ الصلاه و یؤتون الزکاه و هُم راکعون».[1]
همانا ولی شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده، نماز بر پا می-دارند و در حال رکوع زکات می دهند. 


در بسیاری از کتب اسلامی و منابع اهل سنت، روایات متعددی ناظر بر این که آیه ی فوق در شأن علی (علیه السلام) نازل شده، نقل گردیده که در برخی از آنها به مسأله ی بخشیدن انگشتر، در حال رکوع اشاره شده و در برخی دیگر، تنها به نزول آیه-ی شریفه در حق علی (علیه السلام) بسنده شده است.
در میان کتب معروف اهل سنت، بیش از سی کتاب یافت می شود که در میان آنها این حدیث نقل شده که از جمله ی آنها می توان این کتب را نام برد:
محبّ الدین طَبَری در ذخار العُقبی صفحه ی 88 سیوطی در لباب النقول صفحه ی 90    طبری در تفسیر طبری صفحه ی 165   رازی    فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل آیه ی مذکور
نکته ی قابل توجه در آیه این است که شروع آن با لفظ «إنَّما» است. این لفظ مفید حصر است، یعنی: «ولی و سرپرست شما فقط این افراد هستند».
* شاید رکوع به معنی خضوع باشد!
شکّی نیست که رکوع در این آیه ی شریفه، به معنای رکوع نماز است نه به معنای خضوع و خشوع. چرا که در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامی که لفظ «رکوع» به کار گرفته می شود به همان معنای عرفی و اصطلاحی خود (یعنی رکوع در نماز) حمل می شود، و علاوه در شأن نزول آیه روایات متعدّدی از طریق شیعه و سنی نقل شده که همگی بر این دلالت می کنند که آیه ی شریفه در شأن علی (علیه السلام) وارد شده که در حال رکوع انگشتر خود را به سائل بخشید. همچنین ذکر «یُقیمونَ الصَّلاه» نیز خود شاهد بر این موضوع است؛ چرا که در هیچ موردی در قرآن کریم نداریم که تعبیر شده باشد، زکات را با خضوع بدهید، بلکه زکات را باید با اخلاص و عدم منّت داد.
* شاید «ولیّ» به معنی دوست باشد!
همچنین شکی نیست که کلمه ی ولیّ در این آیه ی شریفه به معنای دوست و یا ناصر نیست؛ چرا که دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز می خوانند و در حال رکوع زکات می دهند بلکه دوستی و نصرت، یک حکم عمومی است که همه ی مسلمانان را در بر می گیرد. همه ی مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند؛ حتی کسانی که زکات بر آنها واجب نیست.
* شاید منظور آیه شخص علی (علیه السلام) نباشد!
عبد الحمید آلوسی عالم اهل سنت، در کتاب «نثر اللآلی علی نظم الأمالی»[2] هنگامی که به این آیه می رسد می گوید: اگر منظور از آیه خصوص علی است چرا با لفظ «الَّذین» که برای جمع است، آمده است؟ در حالی که لفظ جمع، قابل تطبیق بر یک نفر نیست. اما جواب بر اشکال:
1. اگر حکمی به صورت عمومی صادر شود ـ برای تشویق دیگران ـ و سپس موضوع آن به حسب انطباق خارجی مقید به فردی خاص شود، این گونه سخن گفتن بسیار بلیغ تر می باشد.  به عبارت دیگر این تعبیر یا به خاطر آن است که اهمّیَّت موقعیّت و نقش مؤثّری که آن فرد در این کار داشته روشن شود و یا به خاطر آن است که حکم در شکل کلّی عرضه شود اگر چه مصداق آن منحصر در یک نفر باشد؛ برای آن نظایر زیادی در قرآن کریم وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
* «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون و اذن…»[3]
همه مفسران اتّفاق نظر دارند که این آیه در مورد تنها یک نفر از منافقین نازل شده است. با وجود این که آیه با لفظ «الّذین» که لفظ جمع است، موضوع توهین به ساحت مقدّس پیامبر اکرم  (صلی الله علیه وآله) را بیان می کند.[4]
* «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا و آخر سیئا…».[5]
در این آیه ی شریفه خداوند متعال با لفظ جمع از برخی منافقین یاد می کند که به گناه خود اعتراف کردند، در حالی که این آیه در مورد یک نفر نازل شده است و او «ابو لبابه ی انصاری» است.[6]
توجّه: زَمَخشری مفسّر اهل سنت در کتاب کشّاف می گوید: این آیه در شأن علی (علیه السلام) نازل شده. و علّت جمع آمدن ضمیر آن را این می داند که دیگران هم به انجام چنین کاری بپردازند تا از پاداش آن بهره مند گردند.[7]
2. در ادبیات عرب مکرّر دیده می شود که از لفظ مفرد به لفظ جمع تعبیر می شود، مثلاً در آیه ی مباهله[8] می بینیم که کلمه ی «نسائنا» به صورت جمع آمده در صورتی که با توجه به شأن نزول ها منظور از آن خصوص فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) است. همچنین «أنفسنا» جمع آمده است در صورتی که از مردان غیر از وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)  و علی (علیه السلام) کسی در آن جریان نبود.

احــمد نبـــاتی
________________________________________
[1]   . سوره ی مائده، آیه ی 55     
[2]   . نثر اللآلی، ص169 
[3]   . سوره ی توبه، آیه ی 61
[4]   . به عنوان مثال رجوع کنید به تفسیر جامع الأحکام قُرطُبی، ج8، ص122 
[5]   . سوره ی توبه، آیه ی 102
[6]   . تفسیر القرطبی، ج8، ص242  
[7]   . تفسیر کشّاف، ذیل آیه ی (إنَّما ولیکم الله)  
[8]   . سوره ی آل عمران، آیه ی 61
------------------------------------------
برگرفته از وبلاگ هم اندیشی دینی

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 6 / 1395

 

آيه ولايت در قرآن

بسم الله الرحمن الرحيم
انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكوه و هم راكعون
آقاي ليند اين بار به سراغ آيه ولايت ( آيه 55 سوره مائده ) كه به اجماع نظر تقريبا همه محدثين و راويان حديث و تاريخ اسلام ، در شان مولي الموحدين ، امام علي ابن ابيطالب (ع) نازل شده است ، رفته و با دلايل بسيار ضعيف سعي در نفي اين فضيلت بزرگ الهي در مورد اميرالمومنين علي (ع) مي نمايند
با توجه به اينكه اين بحث بنوعي مكمل بحث قبلي در خصوص ولايت امير المومنين علي (ع) مي باشد، دلایل ایشان را بررسی می کنیم.

اين داستان دروغ را زياد شنيده و خوانده ايد که علي(ع) در حال نماز بود که سائلي از راه رسيد و طلب کمک کرد و چون علي(ع)صداي او را شنيد در حال رکوع به انگشتريش اشاره کرد و سائل جلو آمد و انگشتر را بيرون آورد و آنگاه اين آيه نازل شد که انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنو الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزکوه و هم راکعون و اين آيه در مورد علي(ع) و اين عمل او نازل شده است؟اصولا اين آيه ربطي به اين داستان دروغين ندارد .
بنده از ايشان مي پرسم معيارهاي دروغ دانستن يك حديث از نظر ايشان چيست ؟ وقتي قرينه هاي بسياري در خود اين آيه صحت اين روايت را تصديق مي كند و اكثريت قريب به اتفاق محدثين اهل سنت (علاوه بر عموم محدثين شيعه ) نزول اين آيه را با اسناد مختلف و متواتر ، در شان امام المتقين علي بن ابيطالب (ع) وارد مي دانند و صحت اين روايت بنا به دلايلي كه ذيلا آورده مي شود كاملا مورد پذيرش عقل نيز هست . با چه معياري و مدرکی، سخن پروردگار عالميان را در مورد امام علي (ع) دروغ مي انگارند؟
لازم به ذكر است با وجود اين كه شان نزول اكثر آيات قرآن بيش از دو يا سه راوي ندارد ، در مورد شان نزول اين آيه بخصوص قرآن، علاوه بر منابع شيعه ، متجاوز از سي كتاب از معتبرترين منابع اهل سنت نيز به عناوين ذيل الذكر ، روايت مذكور را تاييد كرده و شان نزول آن را در مورد امام علي (ع) و زكات دادن ايشان در موقع ركوع صحيح دانسته اند .
برخي از منابع عبارتند از :
ذخائر العقبي محب الدين طبري ، صحيح نسايي ، مسند ابن شيخ ، مسند ابن مردويه ، تفسير در المنثور ، كنز الاعمال، الكافي الشاف ابن حجر عسقلاني ، لباب النقول سيوطي ، نور الابصار شبلنجي ، فتح االقدير و همچنين جامع الاصول علامه قاضي شوكاني، تذكره سبط ابن جوزي، اسباب النزول واحدي، الجمع بين الصحاح السته ، تفسير طبري ، تفسير در المنثور ، مفاتيح الغيب رازي و کتابهاي متعدد ديگر.
با اين حال چگونه مي توان اين همه احاديث را ناديده گرفت در حالي که در شأن نزول آيات ديگر معمولا به يک يا دو روايت اکتفا مي شود . گويا تعصب و غرض ورزي اجازه نمي دهد که بعضي ها اين همه روايت و اين همه گواهي علماي هر دو فرقه اهل سنت و شيعه را بپذيرند . و بنابراين جاي تعجب نيست آقاي ليند به راحتي به اين حديث متواتر مارک دروغ مي زند و حتي احتمال درست بودن آن را هم رد مي کند .
دليل اول -الذين در اين ايه جمع است اما علي مفرد است در قران هر جا که الذين امده است منظور هر کسي است مثلا الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله يا الذين يقاتلون في سبيل الله... و موارد ديگر اما الذي معناي مفرد دارد و منظور از ان شخص معلومي است مثلا الم تر الي الذي حاج ابراهيم ...که منظور نمرود است يا او کاالذي مر علي قريه ...که منظور عزير پيامبر است فکر کنم دليل نخست نياز به تو ضيح ديگري ندارد.
جواب :
در ادبيات عرب مکرر ديده مي شود که از مفرد به لفظ جمع تعبير شده است . در قرآن نيز اين مساله به وفور ديده شده است . يک نظر اجمالي به شان نزولهاي آيات قرآن نشان مي دهد که در اکثر موارد آيه اي که بخاطر عمل يک فرد واحد نازل شده است با الذين شروع شده و خطاب جمع دارد.
مثلا آيه 172 سوره آل عمران که در ماجراي جنگ احد نازل شده است :
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ايمانا ..... بسياري از مفسران شان نزول آن را درباره نعيم بن مسعود که يک فرد بيشتر نبود مي دانند .
و همچنين در آيه 52 سوره مائده مي خوانيم : يقولون نخشي ان تصيبنا دائره ... که در مورد عبدالله بن ابي نازل شده است . و همچنين در آيه اول سوره ممتحنه ، آيه 8 سوره منافقون و آيات 215 و 274 سوره بقره و آيه 135 سوره آل عمران تعبيراتي ديده مي شود که عموما به صورت جمع است ولي طبق آنچه در شان نزول آنها آمده ، به يک فرد واحد اشاره دارند. فكر مي كنم رددليل اول آقاي ليند نياز به توضيح ديگري ندارد.
دليل دوم- اقامه نماز - يقيمون الصلوه - يعنی انجام همه ارکان نماز بشکل مطلوب ... که شامل رکوع هم ميشود ..اگر منظور ايه رکوع نماز باشد اوردن ان پس از اقامه بی معنی است بعبارت ديگر در اقامه نماز رکوع وجود دارد
به جمله زير دقت كنيم : قرآن مي خواندم و در حين خواندن سوره مائده اذان گفته شد... آيا مي توانيم بگوييم كه چون در اول جمله به خواندن قرآن اشاره شده و قرآن شامل سوره مائده هم مي شود پس عبارت ( در هنگام خواندن سوره مائده ) يك عبارت اضافي است و نبايد گفته شود . اين ديگر چه استدلالي است؟ آيا آدم عاقل مي تواند چنين استدلالي كند؟
مثال هايي از اين قبيل ، بيشمار مي توان آورد اما فكر مي كنم مثال مذكور به حد كافي روشن بود وهيچ لزومي به ذكر مثال ديگر نيست.
دليل سوم- در زمان پيامبر کسی انگشتر بدست نميکرد . رسم داشتن انگشتر مربوط به سالها بعد است ..حتی زمانی که پيامبر نامه ای به کسری پادشاه ايران نوشتند اصحاب به ايشان گفتند اين نامه مورد قبول ايرانيان نيست زيرا انها در زير نامه مهر ميزنند و مهر انگشتری خاص يک رهبر است لذا رسول خدا فرمان داد مهری با عنوان لااله الا الله و محمد رسول الله ساختند و در زير نامه زدند . در هيچ جای ديگری حتی برای يکبار نقل نشده که پيامبر انگشتر بدست ميکرد همينطور در مورد علی نيز اينگونه بود در حاليکه مثلا کيفيت لباس پوشيدن يا غذا خوردن انها نقل شده است

 

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 6 / 1395

اشاره
روز بیست و چهارم ذی الحجه در تاریخ اسلام، روزی بسیار مهم و سرنوشت ساز است، روزی است که بر اثر یک حادثه کوچک، ولی بسیار عظیم و دارای اهمیت، یکی از آیات الهی بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد. در اثر نزول همین آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله پرده از یک مسئله بسیار مهم برداشت و جریان خاتم بخشی علی علیه السلام را به اطلاع مردم رساند.
آیه ای که نازل شد، آیه ولایت بود و خبر مهم، اعلام ولایت و جانشینی امیرمؤمنان علیه السلام بود، که پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی پروردگار، از این واقعیت خبر داد و پرده برداشت.


خاتم بخشی امیرمؤمنان علیه السلام
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»(1)؛ ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند ؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.
از سدّی، مجاهد، حسن، اعمش، عتبة بن ابی حکیم، غالب بن عبد الله، قیس بن الربیع، عبایة بن الربعی، ابن عباس، ابوذر، عبید الله بن عمر بن علی بن ابی طالب، انس، عمار، عبد الله بن سلام و جابر بن عبد الله انصاری چنین روایت کرده اند که: روزی گدایی به مسجد پیامبر آمد و از مردم تقاضای کمک کرد، امّا هر چه درخواست کرد، کسی به او کمک نکرد. او که از کمک مردم مایوس گشته بود، رو به سوی آسمان کرد و اظهار داشت: خدایا! من به مسجد پیامبرت آمدم و از مردم تقاضای کمک کردم، امّا کسی به من کمک نکرد. امیرمؤمنان علیه السلام با دست خود به او اشاره نمود. او نیز به طرف علی علیه السلام رفته و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد و از مسجد خارج شد. این جا بود که آیه ولایت توسط جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد. پیامبر صلی الله علیه و آله برای پیدا کردن مصداق واقعی آیه شریفه، با جمعی از یاران خود به مسجد آمد. آن ها گدایی را دیدند که از درب مسجد بیرون می آید.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله به او فرمود: آیا کسی چیزی به تو داد؟ گدا گفت: آری. آن حضرت پرسید: چه چیزی داد؟ فقیر گفت: این انگشتر را. آن حضرت فرمود: چه کسی این را به تو داد؟ گدا گفت: آن که در حال نماز است. و به امیرمؤمنان علیه السلام اشاره کرد. آن حضرت فرمود: در چه حالتی بود؟ گدا گفت: در حال رکوع.
پیامبر صلی الله علیه و آله که می دید نشانه های آیه، به خوبی بر علیّ بن ابی طالب علیه السلام انطباق پیدا کرده است، بی درنگ تکبیر گفت و اهل مسجد به دنبال تکبیر پیامبر، تکبیر گفتند.
حسان بن ثابت (شاعر معروف زمان پیامبر) که شاهد گفتار و خوشحالی پیامبر صلی الله علیه و آله بود، بلافاصله این صحنه را در چند بیت به نظم در آورد. ترجمه اشعار او چنین است:
ای ابا الحسن! جان من و جان هر آن که دیر یا زود به هدایت و ایمان روی می آورد، به فدای تو باد! این تویی که در حال رکوع زکات خود را پرداختی. ای بهترین رکوع کننده! جان ها فدایت باد. خداوند در باره تو بهترین نوع ولایت را نازل کرد و آن را در کتاب آسمانی ثبت گردانید.(2)
خاتم بخشی علی علیه السلام به روایت جابر انصاری
جابر بن عبد الله انصاری می گوید: در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که مرد عربی با لباس های کهنه و با حالت پریشانی ـ که فقر و بیچارگی از میان دو چشمش کاملاً آشکار بود.ـ وارد شد. وقتی که نگاه مرد به پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد، گفت: به سوی تو آمدم، در حالی که دخترکم سخت به گریه افتاده و مادر کودک از این حالت نگران کننده مات و حیران است. همچنین خواهر و دو دختر و مادر سالخورده ای را پشت سر گذارده ام؛ نزدیک است از فقر و بیچارگی، عقل خود را از دست بدهم.
بدان که فقر و ذلت و پریشانی مرا فراگرفته است، به گونه ای که نه چیز تلخی نزد من یافت می شود و نه چیز شیرینی. هیچ منتهی و مقصودی نیست مگر به سوی تو. قرار بندگان به کجا خواهد بود، جز به سوی پیامبران.
هنگامی که پیامبر سخن مرد عرب را شنید، به شدت گریست. سپس رو به یاران کرد و فرمود: ای گروه مسلمانان! خداوند پاداشی را به سوی شما فرستاده است. خداوند غرفه ها و منازلی را به عنوان پاداش قرار داده است همانند منزل حضرت ابراهیم خلیل الرحمان. پس چه کسی از شما با این فقیر مواسات می کند؟ کسی جواب پیامبر را نداد، امّا علی علیه السلام ـ که طبق عادت همیشگی خود در گوشه ای از مسجد مشغول نماز نافله بود.ـ بادست به مرد فقیر اشاره نمود تا به نزد او برود. مرد عرب همین که به نزد حضرت علی علیه السلام رفت، وی دست خود را دراز کرد تا انگشتر را از دستش بیرون آورد. او نیز چنین کرد و پس از درود فرستادن بر پیامبر، گفت: تویی آن مولایی که امید می رود از طرف خدا دین را در دنیا به پاداری... . در همان حال، جبرئیل برپیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد وگفت: سلام برتو ای محمد! خدای علیّ اعلی به تو سلام می رساند و می فرماید: این آیه را بخوان: «انما ولیکم الله و رسوله...»پیامبر صلی الله علیه و آله از جای برخاست و فرمود: ای گروه مسلمانان! امروز چه کسی از شما کار خوبی انجام داده است که خداوند او را ولیّ هر مؤمنی قرار داده است؟ گفتند: ای رسول خدا! کسی را جز عموزاده ات ـ علی ـ سراغ نداریم که کار خیری انجام داده باشد. این جا بود که پیامبر آیه ولایت را بر آن ها تلاوت کرد. باشنیدن این آیه، حاضران نیز بر آن مرد عرب انفاق کردند. او که از انفاق علی علیه السلام به شدت خوشحال به نظر می رسید، در حالی که از مسجد بیرون می رفت، زیر لب این اشعار را زمزمه می کرد:
من بنده و غلام آن پنج تنی هستم که سوره آل طه و هل أتی درباره شان نازل گشت. پس به دقت بنگرید، تا خبر آن برای شما روشن گردد.
همچنین سوره های طواسین و حوامیم و زمر در مقام و منزلتشان نازل شده است. من غلام و بنده آن ها و دشمن کسی هستم که به آن ها کفر بورزد.(3)
فخر و مباهات خدا به امیرمؤمنان علیه السلام
در چند مورد، خدای متعال نزد فرشتگان به امیرمؤمنان علیه السلام مباهات می کند. ابن شهر آشوب از کتاب ابوبکر شیرازی نقل کرده است: وقتی که سائل انگشتر را از دست علی علیه السلام بیرون آورد، برای آن حضرت دعا کرد و رفت. خداوند در برابر این اخلاص و ارادتی که علی علیه السلام نسبت به خدای خویش ابراز کرد، نزد فرشتگان به آن حضرت مباهات کرد و فرمود: «ملائکتی اما ترون عبدی جسده فی عبادتی و قلبه معلق عندی و هو یتصدق بماله طلبا لرضای اشهدکم انی رضیت عنه و عن خلفه یعنی ذریّته»؛(4) فرشتگانم! آیا به بنده ام نگاه نمی کنید که چگونه بدنش در عبادتم و قلبش در اختیار من می باشد و در همان حال، برای خشنودی من با مال خود انفاق می کند و صدقه می دهد؟ شما را شاهد می گیرم که من از او و فرزندانش راضی هستم.
خاتم بخشی و پرسش ها :
اینک با طرح چند پرسش پیرامون همین ماجرا، به تبیین برخی ابهامات می پردازیم.
1 ـ آیا آیه شریفه به فرد خاصی نظر دارد؟ آیا مراد از مؤمنین در آیه مبارکه، فرد خاصی است؟
پاسخ: فیض کاشانی می نویسد:
بنابر اخبار بسیار زیادی که از عامه و خاصه نقل شده، آیه درباره علی علیه السلام نازل شده است. بنابر نقل «مجمع البیان»، همه مفسران بر این باورند که آیه درباره حضرت علی علیه السلام نازل شده است(5)
2 ـ آیا فقط حضرت علی علیه السلام مصداق آیه است؟
پاسخ: فیض می فرماید: بین امت اسلامی خلافی نیست که در آن روز، احدی در حال رکوع، زکات پرداخت نکرده بود؛ جز یک نفر(6) که همان علی بن ابی طالب علیه السلام است.
3 ـ آیا سنّی ها به خاتم بخشی اشاره کرده اند؟
پاسخ: گفته شد که همه مفسران برآنند که علی علیه السلام انگشتر خود را در حال نماز به گدا داد. از گفته ابن شهرآشوب برمی آید که همه مفسران، اعم از شیعه و سنی، بدان مسئله اشاره کرده اند. چنانچه فرمود: ثعلبی، ماوردی، قشیری، قزوینی، رازی، نیشابوری، فلکی و طبری در تفاسیر خود آن را ذکر کرده اند. همچنین ابن البیع در کتاب معرفة اصول الحدیث، سمعانی در فضایل الصحابه، سلمان بن احمد در معجم اوسط، ابو بکر بیهقی در مصنف، نظری در خصایص(7) و ده ها مفسّیر و محدّث دیگر در کتاب های خود به آن اشاره کرده اند. با این بیان، گفته امثال ابن تیمیه که مدعی شده اند: «علما اجماع دارند که روایت ساختگی است.» سست و بی پایه است و به فرموده علامه طباطبائی، ادعای ابن تیمیه یکی از ادعاهای عجیب است. (8)
4 ـ انفاق امیرمؤمنان علیه السلام در چه حالی بود؟
پاسخ: آیه به صراحت بیان می کند که انفاق علی علیه السلام در حال رکوع بود: «سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر و آن ها که ایمان آورده اند، همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.»(9) تمام مفسران و راویان نیز اتفاق نظر دارند که این انفاق در وقتی صورت گرفت که علی علیه السلام در حال رکوع بود.
5 ـ این انفاق در چه نمازی صورت گرفت؟
پاسخ: برخی از ابوذر نقل کرده اند که جریان خاتم بخشی در نماز ظهر واقع شده بود.(10)
نظر برخی این است که وقوع این ماجرا در نافله ظهر بود.(11)
6 ـ آیا در آن زمان ، پیامبر در مسجد حضور داشت؟
برخی بر آنند که پیامبر در زمان انفاق، در مسجد نبود. استدلال آنان این است: هنگامی که عده ای همراه عبد الله بن سلام به حضور پیامبر رسیدند و از دوری منزل خود به مسجد شکوه کردند، آیه ولایت بر پیامبر نازل گردید.(12)
امام محمد باقر علیه السلام فرمود: گروهی از یهودیان، از جمله عبد الله بن سلام، اسید بن ثعلبه، بنیامین، سلام و ابن صوریا مسلمان شدند و خدمت پیامبر آمدند و عرضه داشتند: ای رسول خدا! حضرت موسی، یوشع بن نون را وصی خود قرار داد. پس وصی و جانشین شما کیست؟ در این هنگام، این آیه نازل شد. پیامبر فرمود: برخیزید. همه از جای برخاسته، به همراه پیامبر به مسجد رفتند و سائلی را دیدند که از درب مسجد در حال خارج شدن بود. پیامبر به وی فرمود: ای سائل! کسی چیزی به تو نداد؟ گفت: این انگشتر را به من داد. آن حضرت فرمود: چه کسی این را به تو داد؟ گفت: آن مردی که در حال نماز است. آن حضرت فرمود: در چه حالتی بود؟ گفت: در حال رکوع. این جا بود که پیامبر تکبیر گفت. مسلمانان حاضر در مسجد نیز با شنیدن تکبیر پیامبر، تکبیر گفتند. در این هنگام ، پیامبر فرمود: بدانید که پس از من، علی بن الی طالب علیه السلام ولی شما است. آنان نیز در پاسخ پیامبر گفتند: ما نیز خدا را به عنوان پروردگار، اسلام را به عنوان دین، محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری و علی را به ولایت و جانشینی پیامبر قبول کردیم.(13)
از برخی روایات چنین بر می آید که پیامبر صلی الله علیه و آله زمان انفاق، در مسجد حضور داشت و در حال نماز بود. سائل از این که درخواست کمک از مسلمانان کرده بود و کسی به او کمک نکرده بود، رو به سوی آسمان برد و اظهار داشت: خدایا! تو شاهد باش که من در مسجد پیامبر از مردم کمک خواستم امّا کسی چیزی به من نداد. علی علیه السلام که در حال رکوع بود، به دست راست خود اشاره نمود و سائل نزد علی علیه السلام رفت و انگشتر را از دستش بیرون آورد. همین که پیامبر از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان بالا برد و فرمود: خدایا! برادرم، موسی بن عمران از تو درخواستی کرد و گفت: «رب اشرح لی صدری»(14)، دعایش را مستجاب کردی و به او فرمودی: «سنشدّ عضدک باخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکما»(15)؛ به زودی بازوان تو را به وسیله برادرت محکم و نیرومند می کنیم و برای شما سلطه و برتری قرار می دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی یابند. خدایا! من پیامبر و برگزیده تو هستم. خدایا! سینه مرا گشاده کن و کار مرا آسان گردان و وزیری را از خاندانم برای من قرار ده که پشتم را به وسیله او محکم کنم و نیرومند گردم.
هنوز دعای پیامبر تمام نشده بود که جبرئیل بر آن حضرت نازل گشت و گفت: یا محمد! بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: این آیه را بخوان: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون.»(16)
بنابر روایت فوق، حضرت محمد صلی الله علیه و آله در زمان انفاق، در مسجد حضور داشت. از روایت استفاده نمی شود که انفاق در نماز جماعت بوده است؛ زیرا ممکن است انفاق در نماز نافله رخ داده باشد و پیامبر پس از برگزاری نماز جماعت دست به دعا برداشته باشد. بسیار بعید است که فرد نیازمند در حالی که تمام صفوف برای جماعت برپا شده بود، از بین صفوف حرکت کند، از مردم کمک مالی بطلبد و انگشتر را از دست حضرت علی علیه السلام خارج کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام در حال خواندن نماز نافله بودند و برخی مسلمانان نیز در انتظار به پاشدن نماز ظهر و برخی دیگر در حال خواندن نافله بودند که سائل بین نماز گزاران رفته و درخواست کمک کرد.
7 ـ بهای انگشتر !
علامه طریحی می نویسد: امام صادق روایت فرمود: وزن حلقه انگشتری که علی علیه السلام به سائل انفاق کرد، چهار مثقال بود و وزن نگین که یاقوتی سرخ بود، پنج مثقال بود و بهای آن با مالیات شام برابری می کرد. خراج شام برابر بود با ششصد بار شتر نقره و چهار بار شتر طلا.(17)
مگر ممکن است که چنین انگشتر با قیمتی در آن زمان پیدا شود؟ حضرت علی علیه السلام انگشتر را از کجا به دست آورده بود؟ آیا چنین انگشتر با قیمتی با زهد و بی رغبتی آن حضرت نسبت به دنیا تنافی ندارد؟
پاسخ: اولاً: بسیاری بر این عقیده هستند که انگشتری که آن حضرت صدقه داد، انگشتری معمولی بود.
ثانیا: انگشتر جزو وسایل شخصیِ طرار بن حران بود که در جنگ به دست علی بن ابی طالب علیه السلام کشته شد. امیرمؤمنان انگشتر را از دست او بیرون آورد و همراه غنایمی که از آن جنگ به دست آورده بود، به محضر رسول الله صلی الله علیه و آله برد و پیامبر به عنوان تقدیر و ارج نهادن به عمل خالصانه اش، انگشتر را به او هدیه کرد.(18) خداوند نیز برای آزمایش علی علیه السلام ونشان دادن روش زاهدانه او که حاضر است گرانبهاترین چیز را در راه خدا بدهد، سائلی را به مسجد فرستاد و با یک زمینه سازی، آن حضرت را به عنوان رهبر و جانشین پس از پیامبر به جامعه اسلامی معرفی کرد.
8 ـ آیا این گونه انفاق با حالات عرفانی علی علیه السلام منافات ندارد؟
حضرت علی علیه السلام هنگام نماز، غرق در عبادت بود و هیچ توجهی به غیر از خدا نداشت. تیری در جنگ صفین در پای حضرت علی علیه السلام فرو رفت و به دستور امام حسن علیه السلام ، تیر را در زمانی که حضرت علی علیه السلام در حال عبادت و خلوت با خدا بود، از پای وی بیرون آوردند.(19)
پاسخ: اولاً: نماز و عبادت علی علیه السلام و هم انفاق و تصدّق او برای خدا بود. چه مانعی دارد که علی علیه السلام غرق نماز باشد و صدای سائل به گوشش برسد و برای رضای خدا، در وسط نماز انفاق کند. علاوه بر آن، خداوند مقدّر کرده بود که چنین اتفاقی رخ دهد، تا آیه ولایت نازل شود و جانشینی حضرت علی علیه السلام به خلافت، به گوش همه مردم برسد.
ثانیا: حالات عرفانی معصومین علیهم السلام با هم فرق می کند. آن ها در نماز همیشه یک سان نبوده اند. گاهی معصومین علیهم السلام چنان غرق در عبادت بودند که اصلاً توجهی به این عالم نداشتند، همانند برخی حالات امیرمؤمنان علیه السلام و امام سجاد علیه السلام و گاهی هم با حفظ حضور قلب، به عالم ماده نیز توجه داشته اند. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله نماز جماعت را زودتر از سایر روزها به پایان رساند. برخی علت این کار را جویا شدند. آن حضرت فرمود: آیا گریه کودک را نشنیدید؟ من نماز را زودتر از روزهای دیگر به پایان رساندم تا (مادر) بچه اش را ساکت کند.(20)
9 ـ واکنش یاران در برابر جانشینی علی علیه السلام ؟
عکس العمل یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در برابر جانشینی حضرت علی علیه السلام متفاوت بود. برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله اظهار خوشحالی کردند و رضایت کامل خودشان از این جانشینی را اعلام داشتند.(21)
عمر گفت: به خدا قسم! من چهل انگشتر را در حال رکوع صدقه دادم، تا چیزی که درباره علی علیه السلام نازل شد، درباره من هم نازل شود، امّا چیزی نیامد.(22)
گروهی از نزول آیه ولایت و تعیین جانشینی علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله سخت برآشفته و عصبانی شدند. آن ها در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند و به گفت و گو با یک دیگر پرداختند. برخی اظهار داشتند: اگر نسبت به این آیه کفر بورزیم، لازمه اش این است که به تمام آیات الهی کافر شویم و اگر ایمان بیاوریم، ذلّتی بالاتر از این نیست که علی بر ما مسلّط شود. ما می دانیم که محمد صلی الله علیه و آله در هر چه می گوید، راستگو است. ما از او و گفتارش پیروی می کنیم، ولی از دستوری که درباره علی داده است، هرگز اطاعت نخواهیم کرد.(23)
10 ـ آیا خاتم بخشی حضرت علی علیه السلام فعل کثیر ـ که مبطل نماز است ـ نیست؟
پاسخ: اولاً: این مقدار از حرکات (اشاره با دست و نشان دادن انگشتر به سائل) را کسی فعل کثیر نمی گوید، تا جزو مبطلات نماز شمرده شود.
ثانیا: فقیهان برای عدم بطلان فعل قلیل در حال نماز، به خاتم بخشی علی علیه السلام در نماز استناد جسته اند و گفته اند: «فعل قلیل در نماز مبطل نیست، به دلیل کاری که علی علیه السلام انجام داد.» نیز با استناد به آن گفته اند: «پرداخت زکات در حال نماز، جایز است.»(24)
ثالثا: خداوند به عنوان تقدیر و ارج نهادن به کار ارزشمند بنده صالح خود، او را راکع و نمازگزار خطاب کرده است. چگونه خداوند به کسی که نمازش باطل است، راکع خطاب می کند و از او تشکر می نماید؟!

نویسنده : محمد جواد طبسی
--------------------پی نوشت ها :---------------------
1 ـ سوره مائده، آیه 55.
2 ـ مجمع البیان، ج 3، ص 325 و تفسیر المیزان، ج 6، ص 23. مرحوم شیخ عباس قمی در سفینة البحار، ج 1، ص 378، اشعار دیگری از حسان در این باره نقل کرده است.
3 ـ الدر الثمین، ص 20.
4 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 4.
5 و 6 ـ تفسیر صافی، ج 1، ص 451.
7 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 3.
8 ـ تفسیر المیزان، ج 6، ص 25.
9 ـ سوره مائده، آیه 55.
10 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 4.
11 ـ همان.
12 ـ همان. سفینة البحار، ج 1، ص 378.
13 ـ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 647 و الدرالثمین، ص 17 .
14 ـ سوره طه، آیه 25.
15 ـ سوره قصص، آیه 35.
16 ـ سوره مائده، آیه 55.
17 و 18 ـ مجمع البحرین، ص 92.
19 ـ منتهی الامال، ج 1، ص 150.
20 ـ بحار الانوار، ج 88، ص 93.
21 ـ در روایتی آمده است که عبد الله بن سلام گفت: یا رسول الله! من دیدم که علی(ع) انگشتر خود را در حال رکوع به فقیر داد، پس ما از او تبعیت می کنیم. (مجمع البیان، ص 3، ص 325.)
22 ـ طیبات، ص 12.
23 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص4.
24 ـ مجمع البیان، ج 3، ص 327.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 29 / 6 / 1395


 

 


مفهوم عيد

هيجدهم ذي الحجه روز غدير خم را مسلمين خصوصا شيعيان عيد شمرده اند.
لغويون عيد را از مشتقات ماده"ع و د"به معناي بازگشت مي دانند و درنوروز بازگشت حيات را به پيكر سرد گرامي مي دارند حياتي كه در هجوم خزان به سردي مي گرايد و دربيداد سرماي زمستان تا مرز نيستي پيش مي رود تا آنجا كه گويي هرگز نبوده است. 

در مقام تطبيق ايننكته با موازين مكتبي و مذهبي بايد گفت عيد آدمي بزرگداشت بازگشت حيات معنوي انسان است. 

در چنين باوري نوروز انسان روزي استكه وي به خويشتن باز گردد و گمشده اش را دريابد. مثلا در ماه مبارك رمضان آدمي بعد از سي روز جهاد و مجاهده با نفس سركش تمام ناخالصي هاي وجودش راذوب مي كند تا عبوديت ناب در آن تجلي كند و آنگاه عيد فطر است. 
پس عيداسلامي بازگشت حيات است و تعيين آن بر عهده شرع اقدسغدير بنا بر اين تفسير هر دو شرط را دارد يعني هم بازگشت به خوبشتن است.

و هم از طرف شرع مشخص شده است.غدير بازگشت حيات دوباره اسلام است علاوه اينكه عيد غدير تشريع هم شده است.

در زير به نمونه هايي از رواياتي كه غدير را عيد شمرده اند اشاره مي شود.

فرات بن ابراهيم كوفي از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه ايشان به نقل از پيامبر اكرم فرمودند:

يوم غدير خم افضل اعياد امتي 

روز غدير بزرگترين عيدامت من است.

حسن بن راشد مي گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم غير از عيد فطر وقربان براي مسلمانان عيد ديگري هم هست ؟

فرمودند بلي و اين عيد از آن دو عيدديگر با فضيلت تر است. 

گفتم كدام روز است ؟

فرمود روز هيجدهم ماه ذي حجه عيد غدير خم .

عرض كردم قربانت شوم در آن روز چه اعمالي انجام دهيم ؟

فرمودند :روزه بگيريد بر محمد و آلش صلوات بفرستيد ...... 

يقين بدانيدفرمودندانبيا عليهم السلام روزي كه وصي خود را نصب مي كردند امر مي كردند كه آن روزرا جشن بگيرند .

وقتي به سيره ائمه و پيامبر اكرم مراجعه مي شود در مي يابيم كه پيامبر وامير مومنان و ساير ائمه با روز غدير به عنوان يك عيد برخورد كرده ومسلمانان را به تبريك و تهنيت گفتن به هم دعوت كرده اند .

امام حسن عليه السلام روز عيد غدير در كوفه مهماني بزرگي برپا مي داشتند.

امام علي با فرزندان و گروهي ازپيروانش بعد از نماز براي شركت در مجلس به منزل امام حسن عليه السلام مي رفتند و پس از اتمام مهماني امام حسن عليه السلام هدايايي به مردم اعطا مي فرمود. 

لذا اين حركت امام حسن عليه السلام موجب شد مردم به روز عيد غدير عادت كنند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: مفهوم عيد
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 29 / 6 / 1395


 



غدیر این نام مقدس عنوان عقیده واساس دین ما است ...

غدیر عصاره ونتیجه خلقت وچکیده تمام ادیان الهی وخلاصه مکتب وحی است ...

غدیر ثمره نبوت میوه رسالت وتعیین خط مشی مسلمین تا اخرین روز دنیاست ...

غدیر
 صراط است با یامان به غدیر می توان از این صراط گذشت

وگرنه لبه شمشیری است که هر منافق وملحدی را دونیمه خواهد ساخت .....


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: غدیر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 29 / 6 / 1395

كتاب فضل ترا آب بحر كافى نیست!

امام علی

گرچه بحث پیرامون شخصیت بزرگ مردى هم چون امیرمۆمنان علیه السلام كارى بس دشوار است، لكن در حد توان، نگاهى گذرا به زوایایى از وجود این نمونه كامل «خلیفة الله» خواهیم داشت تا از این رهگذر، بر معرفت خود نسبت به آن حضرت بیفزاییم .

فضایل و مناقب امیرالمۆمنین على علیه السلام به اندازه‌اى است كه یكى از بزرگان در پاسخ به سۆالى در مورد آن حضرت، گفت:

«چه بگویم درباره كسى كه دشمنانش از روى حسد و كینه، و دوستانش از ترس جان خود، مناقب او را مخفى كردند و در عین حال فضایل او عالم را پر كرده است.» این جا است كه باید گفت:

كتاب فضل تو را آب بحر كافى نیست                    كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم

 

فضایل آن حضرت به گونه‌اى است كه نه تنها شیعیان، بلكه پیروان مذاهب و ادیان مختلف درباره آن به بحث و بررسى پرداخته و در این زمینه كتاب‌هاى فراوانى به رشته تحریر در آورده و قصاید و غزلیاتى زیبا سروده اند. شاید در طول تاریخ، فردى دیگر را نتوان یافت كه مانند امیرالمۆمنین علیه السلام از چنین محبوبیتى در میان ادیان، فِرَق و ملل گوناگون برخوردار باشد.

 

انواع فضائل امیرمومنان

در یك تقسیم، فضایل و مناقب حضرت امیر علیه السلام را مى‌توان به دو دسته تقسیم كرد:

الف) فضایل اكتسابى.

ب) فضایل غیر اكتسابى.

فضایل غیر اكتسابى نیز خود به دو قسمت تقسیم مى‌شوند: فضایل غیر مۆثر در شخصیت آن حضرت و فضایل مۆثر در شخصیت ایشان.

در روایات، درباره امیرالمۆمنین علیه السلام چنین آمده است كه مَثَل على علیه السلام در میان مردم، مَثَل ملكه زنبور عسل نسبت به سایر زنبورها است؛ گرچه همه زنبورها از یك جنس هستند، اما ملكه با دیگر زنبورها تفاوت دارد. همه زنبورها به طفیل ملكه به وجود مى‌آیند و همه خدمت گزار او هستند

 فضایل اكتسابى دسته اول از فضایل حضرت على علیه السلام فضایلى است كه حضرت به اختیار خود آنها را كسب نموده است. عبادت‌هاى آن حضرت، خدمات ایشان به مردم، تدبیر امور امت و موارد دیگرى از قبیل خون دل خوردن‌ها و سكوت ایشان براى حفظ كیان اسلام، شمشیر زدن‌ها، فریادها، ناله‌ها و اشك ریختن‌ها، از جمله فضایل اختیارى امیرالمۆمنین علیه السلام به شمار مى‌روند.

 

فضایل غیر اكتسابى و غیر مۆثر

مقصود از فضایل غیر اكتسابى فضایلى است كه آن بزرگوار، خود نقشى در كسب یا ایجاد آنها نداشته و كاملا غیر اختیارى بوده است. از این دسته برخى ـ گرچه براى آن حضرت شرف و افتخار محسوب مى‌شوند ـ تأثیرى در شكل گیرى شخصیت ایشان نداشته است. تولد آن حضرت علیه السلام در كعبه معظّمه نمونه بارز چنین فضایلى است. از زمان خلقت حضرت آدم ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ تا پایان خلقت انسان، شخص دیگرى را نمى‌توان یافت كه از چنین فضیلتى برخوردار باشد. خداوند این ویژگى را تنها براى امیرالمۆمنین، على علیه السلام ، قرار داده است. با وجود تلاش‌هاى فراوانى كه براى تشكیك در مورد این واقعه بى نظیر و محو آثار آن انجام گرفته، اما دوست و دشمن آن را در كتب تاریخ خود ثبت كرده اند. به شهادت قطعى تاریخ، شخص دیگرى غیر از آن حضرت به عنوان «مولود كعبه» شناخته نشده است. این فضیلتى است كه به حضرت على علیه السلام اختصاص دارد. هیچ یك از پیامبران، ائمه علیهم السلام و اولیاى خدا ـ حتى شخص رسول الله صلى الله علیه وآله ـ در این شرافت با آن حضرت شریك نیستند و از چنین فضیلتى برخوردار نشده اند.

البته این فضیلتى است كه خود آن حضرت در كسب آن نقشى نداشته و خداوند آن را به ایشان عطا فرموده است. هم چنین این فضیلت به گونه‌اى نیست كه كسى بتواند از آن تقلید كند یا توقع داشته باشد كه نصیب او یا فرزندش شود. این فضیلتِ اختصاصى، موهبتى از طرف خداى متعال براى شخص حضرت على علیه السلام است.

البته ما نمى‌دانیم خداوند بر اساس چه حكمتى این فضیلت را از میان تمام انبیا و اولیا به آن حضرت اختصاص داده است. تردیدى نیست كه مقام پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله از امیرالمۆمنین علیه السلام بالاتر است، اما چه حكمتى اقتضا كرد كه خداوند این فضیلت را حتى براى ایشان نیز قرار نداد، خدا خود بهتر مى‌داند.

 

یک نکته مهم

در این جا اشاره به این نكته لازم است كه اصولا كرامت‌هایى كه خداى متعال در این عالم به بعضى از اولیاى خود عطا مى‌فرماید بر اساس مصلحت‌هاى خاصى است و لزوماً نشانه برترى صاحب آن كرامت بر تمام انسان‌ها نیست. مثلاً حضرت عیسى بن مریم علیه السلام پس از تولد، در گهواره لب به سخن گشود. هنگامى كه مردم اطراف گهواره او جمع شدند، نسبتى ناروا به حضرت مریم علیها السلام داده و گفتند:  «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِیًّا (مریم/28)؛ در خانواده شما فردى نبود كه چنین كارهاى ناپسندى از او سر زده باشد، چگونه در حالى كه هنوز شوهر نكرده‌اى این طفل را آورده اى؟»

 حضرت مریم به امر الهى با اشاره به گهواره به مردم فهماند كه از خود طفل بپرسید. آنها با تعجب گفتند:

«كَیْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (مریم/29)؛ چگونه با طفلى كه تازه متولد شده است گفتگو كنیم؟!»

در این حال حضرت عیسى علیه السلام در گهواره به سخن در آمد و گفت:

«إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (مریم/30)؛ من بنده خدا هستم، خدا مرا پیامبر قرار داده و به من كتاب عطا كرده است».

این فضیلت در بین همه پیامبران مخصوص حضرت عیسى علیه السلام است و سایر پیامبران از آن بهره‌اى ندارند. حتى رسول مكرّم اسلام صلى الله علیه وآله نیز این فضیلت را نداشت؛ لكن مصلحتى وجود داشت كه این فضیلت باید در مورد حضرت عیسى علیه السلام ظهور پیدا كند.

فضیلت تولد در خانه كعبه به این معنا نیست كه ایشان از پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله افضل هستند. مصلحت چنین اقتضا مى‌كرد كه برترى على علیه السلام بر دیگران، قبل از تولد ثابت شود تا توجه همه مردم به او معطوف شود و آن حضرت تا روز قیامت شاخصى در میان همه انسان‌ها باشد

در مورد امیرالمۆمنین علیه السلام نیز همین گونه است. فضیلت تولد در خانه كعبه به این معنا نیست كه ایشان از پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله افضل هستند. مصلحت چنین اقتضا مى‌كرد كه برترى على علیه السلام بر دیگران، قبل از تولد ثابت شود تا توجه همه مردم به او معطوف شود و آن حضرت تا روز قیامت شاخصى در میان همه انسان‌ها باشد. با بروز چنین فضیلتى براى آن حضرت، اگر كسى در جستجوى حق باشد او را راهنمایى كرده‌اند كه دلش باید به كدام جهت تمایل پیدا كند.

از آن جا كه حضرت على علیه السلام مى‌بایست بعد از پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله بار رسالت آن حضرت را به منزل برساند و الگوى كاملى از حكومت اسلامى را ارائه كند، حكمت الهى اقتضا مى‌كرد كه آن بزرگوار از آغاز تولد به گونه‌اى باشد كه مورد توجه قرار گیرد و همه مردم بدانند او تافته‌اى جدا بافته است.

در روایات، درباره امیرالمۆمنین علیه السلام چنین آمده است كه مَثَل على علیه السلام در میان مردم، مَثَل ملكه زنبور عسل نسبت به سایر زنبورها است؛ گرچه همه زنبورها از یك جنس هستند، اما ملكه با دیگر زنبورها تفاوت دارد. همه زنبورها به طفیل ملكه به وجود مى‌آیند و همه خدمت گزار او هستند.

در هر صورت، دسته‌اى از فضایل امیرالمۆمنین علیه السلام به طور كامل مواهبى هستند كه از جانب خداى متعال به آن حضرت عطا شده است. بعضى از این فضیلت‌ها نیز تنها به حضرت على علیه السلام اختصاص دارد و هیچ كس از ابتدا تا پایان دنیا در آنها شریك نبوده و نیست.

بیان مطالبى از این قبیل درباره آن حضرت، براى این است كه ما بدانیم خداوند چه گوهر گران بهایى آفریده و این شخصیت بلند مرتبه تا چه حد نزد خداوند عزیز است؛ تا در یابیم كه رهبرى او براى انسان‌ها به اندازه‌اى اهمیت دارد كه خداوند تولد او را نیز به گونه‌اى دیگر قرار داده است.

ادامه دارد ...


منبع: استاد مصباح یزدی، کتاب «در پرتو ولایت»، صص 16-20 و ص 29.

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 29 / 6 / 1395

فضایلی از بزرگترین مربّی عالم !

در نوشتار گذشته، به بررسی آن دسته از فضائل امیرمومنان على علیه السلام پرداختیم که یا اکتسابی یودند و یا غیر اكتسابى و غیر مۆثر در شخصیت آن حضرت بود. اکنون به دسته دیگری از فضایل ایشان که غیر اكتسابى اما در عین حال مۆثر در شخصیت آن بزرگوار است، نظر می افکنیمفضایل غیر اكتسابى و مۆثر در شخصیت این دسته از فضائل، با این كه منشأ الهى دارد، لكن در زندگى و كیفیت شكل گرفتن رفتارها، سیره و سنّت آن حضرت تأثیر دارد. تولد در خانه كعبه، شخصیت حضرت على علیه السلام را تغییر نمى‌دهد و تنها، كرامت و شرافتى الهى است تا مردم متوجه شوند كه این انسان با سایر انسان‌ها تفاوت دارد. لكن برخى موهبت‌هاى خدادادى و غیر اكتسابى كه به امیرالمۆمنین علیه السلام و انبیا و اولیاى دیگر عطا شده است، در شكل گرفتن شخصیت، زندگى، اعمال، سیرت و سنّت آن بزرگواران تأثیر داشته است؛ موهبت‌هایى مثل درك و فهم، دلِ بیدار و روح با صفا.

البته ما نمى‌دانیم حقیقت این مواهب چه بوده است، اما آثار آنها را درك مى‌كنیم. ما نمى‌توانیم آن نورانیت دل و صفاى باطن را درك كنیم؛ ولى قراین و آثار فراوانى از آن بزرگواران نقل شده كه تعبیرى ندارد جز این كه بگوییم این آثار در نتیجه نورانیت قلب و صفاى روح ایشان بوده است و وجود این بزرگواران «وجودى نورانى» است. این تعبیر در قرآن و نیز در روایات بى شمارى از طریق سنّى و شیعه آمده است. بر اساس روایات، پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام وجودى نورانى دارند و قبل از این كه در این عالم به صورت وجود جسمانى ظاهر شوند، خداوند متعال نور آنها را خلق كرده است.(1) البته ما حقیقت این تعابیر را درك نمى‌كنیم و نمى‌دانیم كه آیا نور ایشان از جنس نورى است كه ما به چشم مى‌بینیم یا نورى دیگر است؟ البته بعید است از جنس این نور باشد. همین قدر مى‌دانیم كه این بزرگواران حقیقتى بسیار متعالى، شریف و مقدس هستند و ما عنوانى پاك تر و ارزنده تر از «نور» نداریم كه در مورد آنها به كار بریم؛ همان‌طور كه درباره خداوند مى‌گوییم:  «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (نور /35)، و لفظ مناسب دیگرى نداریم كه بتوانیم با آن، رابطه خدا با عالم هستى را توضیح دهیم. خداوند مى فرماید:«خدا نور آسمان‌ها و زمین است» و در روایات آمده است كه خداوند از نور خود نور واحدى را آفرید كه بعد از خلقت حضرت آدم علیه السلام در صلب او قرار داده شد.(2)

این نیز كرامت و نورانیت دیگرى بود كه خدا به آن حضرت عطا كرده بود و خود ایشان در كسب آن نقشى نداشت. مگر امكان دارد انسان در حالى كه طفلى شیرخواره است چنین كرامات و مقاماتى را به اختیار خود كسب كند؟! این فضیلت از آن دسته موهبت‌هاى الهى و غیر اكتسابى بود كه در شكل گرفتن شخصیت، رفتار، سیره و سنّت آن حضرت مۆثر بود

در این جا نیز ما نمى‌توانیم مفهوم قرار گرفتن نور در صلب حضرت آدم علیه السلام را درك كنیم؛ اما روایات زیادى وجود دارد كه بسیارى از آنها را اهل تسنن نیز نقل كرده‌اند و در آنها چنین تعبیراتى نقل شده است. بر حسب روایات، این نور از صلبى به صلب دیگر منتقل مى‌شد تا زمانى كه به صلب عبدالمطلب رسید. در این مرحله نیمى از این نور در صلب عبدالله قرار گرفت كه از آن پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله آفریده شد و نیم دیگر آن در صلب ابوطالب قرار داده شد و از آن امیرالمۆمنین علیه السلام آفریده شد؛ یعنى تا آن زمان این دو نور اتحاد داشتند و نور واحد بودند.(3) این حقیقت نورانى به گونه‌اى است كه حتى زمانى كه این بزرگواران در شكم مادر بودند، بیش از من و شما كمالِ عقل و قدرت درك و فهم داشتند. اهل بیت علیهم السلام به گونه‌اى بودند كه قبل از تولد و در شكم مادر بیش از فیلسوفان ما قادر به درك مطالب بودند. این بزرگواران حتى قبل از تولد تسبیح خدا مى‌گفتند و هنگامى كه متولد مى‌شدند و به این عالم قدم مى‌گذاشتند، به سجده مى‌افتادند. طبعاً درك حقیقت این عوالم و مقام‌ها، براى انسان‌هاى عادى نظیر ما میسّر نیست.(4)

 

نور در بیان نور

در مورد حضرت على علیه السلام ممكن است بعضى تصور كنند كه ایشان هم طفلى مثل اطفال دیگر و انسانى مثل انسان‌هاى دیگر بوده اند.  براى تحقیق این مسأله بهتر است به كلام خود امیرالمۆمنین علیه السلام مراجعه كنیم و ببینیم خود آن حضرت درباره خودش چه مى‌گوید؛ چرا كه ما معتقدیم این بزرگواران سخنى به گزاف نمى‌گویند

نهج البلاغه

در یكى از خطبه‌هاى معروف نهج البلاغه به نام «خطبه قاصعه» امیرالمۆمنین علیه السلام ابتدا به شخصیت پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله اشاره مى‌كند. امیرالمۆمنین علیه السلام مى‌فرماید:

«هنوز رسول خدا شیرخوار بود كه خدا بزرگ ترین فرشته‌اش را قرین او قرار داد،تا او را به بهترین كارها راهنمایى كند».(5)

طبق فرمایش حضرت امیر علیه السلام، پیغمبر صلى الله علیه وآله از زمان شیرخوارگى تحت تربیت و مراقبت بزرگ ترین ملك آسمانى بوده است. آن حضرت با برخوردارى از این تربیت الهى، قبل از رسالت نیز مرتكب سهو و خطا نمى‌شد و حتى لحظه‌اى به خدا شرك نورزیده و از یاد خدا غفلت نكرد. در آن زمان هنوز شریعت اسلام نازل نشده بود، ولى آن ملك آنچه را كه آن حضرت مى‌بایست انجام دهد، به ایشان الهام مى‌كرد.

در این جا این سۆال به ذهن مى‌آید كه ذكر این مطلب در این خطبه چه مناسبتى داشته است؟ با دقت در ادامه خطبه مناسبت آن روشن مى‌شود. حضرت در ادامه مى‌فرماید:

«زمانى كه من متولد شدم رسول خدا مرا در آغوش گرفت و به سینه خود چسبانید، غذا را در دهان خود مى‌جوید و به دهان من مى‌ریخت تا تناول كنم ...».

یعنى پیامبر صلى الله علیه وآله تربیت شده فرشته الهى بود و من تربیت شده پیغمبر صلى الله علیه وآله هستم. گوشت و پوست حضرت على علیه السلام از آب دهان مبارك پیغمبر اكرمصلى الله علیه وآله رویید. زمانى كه آن حضرت هنوز دندان غذا خوردن نداشت، پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله غذا را در دهان خود مى‌جوید و به دهان على علیه السلام مى‌گذاشت. حضرت امیر علیه السلام در این خطبه تعبیرات عجیبى دارد؛ از جمله مى‌فرماید:

«من در سن طفولیت، عطر بدن رسول خدا را استشمام مى‌كردم و از آن لذت مى‌بردم. حضرت رسول آن چنان مرا به سینه خود مى‌چسباند كه من نفس‌هاى او را احساس مى‌كردم و از بوى بدن او لذت مى‌بردم. از همان ابتدا پیامبر به تربیت من همت گماشت و هر روز درسى به من مى‌داد و علمى به من مى‌آموخت

من در سن طفولیت، عطر بدن رسول خدا را استشمام مى‌كردم و از آن لذت مى‌بردم. حضرت رسول آن چنان مرا به سینه خود مى‌چسباند كه من نفس‌هاى او را احساس مى‌كردم و از بوى بدن او لذت مى‌بردم. از همان ابتدا پیامبر به تربیت من همت گماشت و هر روز درسى به من مى‌داد و علمى به من مى‌آموخت

 حضرت رسول همان علومى را كه از ملایكه دریافت مى‌كرد به حضرت على علیه السلام تعلیم مى‌داد.

سپس اضافه مى‌فرماید:

«حتى زمانى كه بررسول خدا وحى نازل شد، من صداى عجیبى را شنیدم كه شبیه ناله سوزناكى بود. گفتم: یا رسول الله! این چه صدایى است؟ آن حضرت فرمود: این ناله شیطان است كه بعد از بعثت من، دیگر از گمراه كردن بندگان خدا ناامید شده است

جالب این است كه پیامبر صلى الله علیه وآله در ادامه فرمود:

« اِنَّكَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَرى ما اَرى اِلاّ اَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِىٍّ؛ هر چه من مى‌بینم تو نیز مى‌بینى و هر چه من مى‌شنوم تو نیز مى‌شنوى، جز این كه تو پیامبر نیستى».

حضرت على علیه السلام مى‌فرماید:  «من نور نبوت را در چهره رسول خدا مى‌دیدم و صداى وحى را مى‌شنیدم».

البته وحى بر پیغمبر صلى الله علیه وآله نازل مى‌شد و مخاطب آن پیغمبر صلى الله علیه وآله بود، اما حضرت على علیه السلام نیز صداى وحى را مى‌شنید.

این نیز كرامت و نورانیت دیگرى بود كه خدا به آن حضرت عطا كرده بود و خود ایشان در كسب آن نقشى نداشت. مگر امكان دارد انسان در حالى كه طفلى شیرخواره است چنین كرامات و مقاماتى را به اختیار خود كسب كند؟! این فضیلت از آن دسته موهبت‌هاى الهى و غیر اكتسابى بود كه در شكل گرفتن شخصیت، رفتار، سیره و سنّت آن حضرت مۆثر بود.


منبع: استاد مصباح یزدی، کتاب «در پرتو ولایت»، صص 21-29. (با تلخیص)

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 29 / 6 / 1395

امام علی علیه السلام، مردی فراتر از شعار

امام علی

 


مولای متقیان علی علیه السّلام الگوی تمام نمای سیره رفتاری پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله است. امـام عـلى عـلیـه السـّلام تـلاش مـى كـرد تـا چـونـان رسـول خـدا صـلى الله عـلیـه و آله بـخـورد و بـیـاشـامـد و زنـدگـى كـنـد. 


سفره ای ساده و بی ریا

امام على علیه السّلام تهیدست نبود، از دسترنج خود تولید فراوانى داشت وقتى فقراء و یـتـیـمـان را دعـوت مـى كرد، بر سر سفره انواع غذاهاى رنگارنگ مى گذاشت ، و همگان را دعوت به تناول غذاها مى كرد، امّا خود بر سر همان سفره ، نان خشك مى خورد.

احنف بن قیس مى گوید:

روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند كه تعجّب كردم .

آنگاه طعام دیگرى آوردند كه آنرا نشناختم .

پرسیدم : این چه طعامى است ؟

معاویه جواب داد: ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ، آن را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِیشكر در آن ریخته اند.

احنف بن قیس مى گوید: در اینجا بى اختیار گریه ام گرفت و گریستم .

معاویه با شگفتى پرسید: علّت گریه ات چیست ؟

گفتم : به یاد على بن ابیطالب علیه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسید. فرمود : میهمان من باش .آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.

امـام عـلى عـلیـه السـّلام در سـاده زیـسـتـى یـك الگـوى كامل بود، كار مى كرد و زندگى را با كار روزانه اداره مى فرمود، مشك آب درماندگان راه را بر دوش مى كشید. درخت مى كاشت ، با دلوِ آب ، باغ دیگران را آبیارى مى كرد و مُزد مى گرفت

گفتم : در این سفره چیست ؟

فرمود: آرد جو .

گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند یا نمى خواهید كسى از آن بخورد ؟

فـرمـود: نـه ، هـیـچ كدام از اینها نیست ، بلكه مى ترسم حسن و حسین علیهماالسلام بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند.

گفتم : یا امیرالمۆمنین مگر این كار حرام است ؟

حضرت امیرالمۆمنین علیه السّلام فرمود:

نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقرا نگردد. هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باك ، سفره امیرالمۆمنین نیز مانند ماست .

مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد كـردى كـه فـضـیـلت او قابل انكار نیست.(1)

همچنین ابورافع مى گوید :

روز عـیـدى خـدمت امام على علیه السّلام رسیدم ، دیدم كه سفره اى گره خورده در پیش روى حضرت امیرالمۆمنین علیه السّلام است ، وقتى آن را باز كرد دیدم نان جوین است .

گفتم : چرا گره مى زنى ؟

فرمود : براى اینكه بچه ها دوغى یا روغنى بر آن نیافزایند.

امام على علیه السّلام بیشتر از سبزیجات استفاده مى فرمود و اگر غذاى بهترى مى خواست شیر شتر میل مى كرد. گوشت بسیار كم مى خورد و مى فرمود :

«شكم ها را مدفن حیوانات نكنید». با این همه، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود. (2)

ساده زیستی

ساده زیستى در كمال توانائى

امـام عـلى عـلیـه السـّلام در سـاده زیـسـتـى یـك الگـوى كامل بود، كار مى كرد و زندگى را با كار روزانه اداره مى فرمود، مشك آب درماندگان راه را بر دوش مى كشید. درخت مى كاشت، با دلوِ آب، باغ دیگران را آبیارى مى كرد و مُزد مى گرفت. هـیـزم جـمـع مـى كـرد و در بازگشت به منزل، پُشته هیزم را بر دوش ‍ مى كشید، تا با آن تنور را براى پختن نان آماده كنند. در كار خانه كمك مى كرد. خانه را جاروب مى زد، هر كس به حضرت امیرالمۆمنین على علیه السّلام نزدیك مى گشت، مـى فـهمید كه دور از هرگونه خود بزرگ بینى، چون دیگر اقشار جامعه، بلكه همچون محرومین زندگى مى كند.(3)

اصبغ بن نباته مى گوید:

امام على علیه السّلام خطاب به مردم كوفه فرمود:

من در شهر شما با مختصر توشه و وسائل زندگى وارد شدم، اگر به هنگام خارج شدن از شهر شما بیش از آنچه كه با خود آورده ام ببرم خیانتكار خواهم بود.(4)

در صورتى كه قدرت داشت تا انواع امكانات را براى خود فراهم آورد.

 

پیراهن وصله دار

امام على علیه السّلام الگوى كامل فرهنگ ساده زیستى بود. از لباس هاى معمولى كه عموم مردم مى پوشیدند استفاده مى كرد. شـخـصـى در كوفه خدمت امام على علیه السّلام رسید، دید كه لباس هاى حضرت امیرالمۆمنین على علیه السّلام كم قیمت و ساده و وصله داراست ،

با شگفتى به امام على علیه السّلام نگریست و گفت:

چرا لباس شما وصله دارد؟

امام على علیه السّلام در جواب فرمود:

«یَخشَعُ لَهُ القَلب ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفس وَیَقتَدى بِهِ المُۆ مِنُونَ؛ با این لباس دل خاشع و نفس اماره، خوار مى گردد، و الگوى مۆ منان مى شود».(5)

همچنین نقل شده است که علاء بن زیاد گفت:

یا امیرالمۆمنین از برادرم عاصم بن زیاد به شما شكایت مى كنم.

فرمود: چه شكایتى؟

عـرض كـرد: عـبـائى پـوشیده و كار عبادت و رهبانیّت پیشه كرده و دست از كار دنیا كشیده است .

امام على علیه السّلام فرمود: او را پیش من بیاورید.

لباس هاى على علیه السّلام در فرهنگ آن روز بد منظره نبود و انگشت نما نمى شد، اگر الان بود و همان لباس ها را مى پوشید، انگشت نما مى شد، گـرچـه قـائم مـا وقـتـى ظهور مى كند همان لباس على علیه السّلام را پوشیده به روش على علیه السّلام رفتار مى كند

چون عاصم آمد، حضرت به او فرمود:

«اى دشـمـنـك جان خویش، شیطان سرگردانت كرده، آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمى كـنـى؟ تـو مـى پـنـدارى كـه خـداونـد نـعـمـتـهـاى پـاكـیـزه اش را حـلال كـرده امـّا دوسـت ندارد تو از آنها استفاده كنى ؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اینگونه با تو رفتار كند».

عاصم گفت: اى امیرمۆ منان، پس چرا تو با این لباس خشن ، و با آن غذاى ناگوار بسر مى برى ؟

حضرت امیرالمۆمنین على علیه السّلام فرمود:

واى بـر تـو، مـن همانند تو نیستم ، خداوند بر پیشوایان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نكشاند.(6)

 

جایگاه ساده پوشى

امامان عادل هر قدر در ساده پوشى دقّت كنند ارزشمند است، امّا دیگران آزادند و مى توانند بـراى زن و فـرزنـد خـود لباس هاى قیمتى و نرم بخرند، كه دیگر امامان معصوم علیهم السـّلام نـیـز چـون رهـبـرى امـّت را در دسـت نـداشـتند گرچه از انواع لباس ها استفاده مى كردند، امّا در ساده زیستى همواره الگو بودند.

شخصى به امام صادق علیه السّلام اعتراض كرد كه شـمـا كـه از سـاده پـوشـى حضرت امیرالمۆمنین على علیه السّلام فرمودید، خودتان چرا لباس نرم و زیبا دارید؟

امام صادق علیه السّلام فرمود:

لباس هاى امام على علیه السّلام در فرهنگ آن روز بد منظره نبود و انگشت نما نمى شد، اگر الان بود و همان لباس ها را مى پوشید، انگشت نما مى شد، گـرچـه قـائم مـا وقـتـى ظهور مى كند همان لباس امام على علیه السّلام را پوشیده به روش امام على علیه السّلام رفتار مى كند.(7)

 

پی نوشت:

1) اصل الشّیعه و اصُولُها، ص 65 .

2) شرح ابن ابى الحدید، ج 1 ، ص 7.

3) كامل مبرّد، ص 153.

4) بحارالانوار، ج 40، ص 327 و 325.

5) شرح خوئى، ج 21، ص 152 ؛ نهج البلاغه، حكمت 103.

6) نهج البلاغه، خطبه 209.

7) اصـول كـافـى، ج 1، ص 411 ؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 279. 

                                                                                                                                فرآوری: ابوالفضل صالح صدر

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 29 / 6 / 1395


 


╬◆◆◆╬ برکه خورشید ╬◆◆◆╬
ویژه نامه عید غدیر و آغاز امامت حضرت علی علیه السلام





خورشيد شكفته در غدير است علي 

باران بهار در كوير است علي 
 برمسند عاشقي شهي بي همتاست 
بر ملك محمدي امير است علي 
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 28 / 6 / 1395


 

 

 

 

محمد جواد حیدری

چکیده

در آیات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهى خاصّى صریحا بدان تعلّق نگرفته‏است؛ بلکه تمسّک‏کنندگان به آیات، آنها را به‏واسطه‏ىِ دلایل خارجى همچون احادیث وارده در این باب دلیل بر حرمت گرفته‏اند. در این آیات الفاظى نظیر «قول زور»، «باطل» و «لهوالحدیث» آمده‏است که برخى آنها را به «غنا» معنا کرده‏اند.
در باب غنا و موسیقى، آیات و احادیثى دال بر حرمت و حلّیّت وجود دارند که هیچ یک توانایى اثبات حکم مطلق غنا را نداشته و وافى به مقصود قائلان به حرمت مطلق یا حلیّت مطلق نیست.
نتیجه‏ىِ این بررسى کوتاه این است که غناى شهوانى و فسادانگیز حرام و غیر آن حلال و مباح است؛ لذا معناى غناى حرام در آواز لهوى و مفسده‏انگیز متعیّن مى‏گردد.

کلید واژه‏ها:

غنا، موسیقى، قول زور، باطل، لهو الحدیث، لهو و لعب.

1. مقدمه

موسیقى با کارکردهاىِ گوناگونى که در دوره‏ىِ معاصر یافته، موضوعى نو به شمار مى‏رود که از قرآن کریم به عنوان راهنمایى جاودانه انتظار مى‏رود، در خصوص حرمت یا حلیت آن ارائه‏ىِ طریق کند. در این مقاله، تلاش مى‏شود، با استناد به آیاتى از قرآن و روایات تفسیرى مربوط و نقد و بررسى آنها به بررسى این موضوع پرداخته شود.

2. تحلیل مفهومى غنا و موسیقى

مفهوم شرعىِ «غنا» و «موسیقى» مهم‏ترین مسائلِ این مبحث به شمار مى‏رود. اجمالِ آیات و روایاتِ این باب در خصوصِ این مورد، سبب شده است که این مسئله در ابهام و پیچیدگى از بى‏نظیرترین مسائل به حساب آید.
شاید عدمِ معرفى ملاک واحدى براى یافتن معناى غنا و موسیقى، علّت بروز این مشکل باشد. چرا که عدّه‏اى از فقها، در فتاواى خود، معناى لغوى غنا، پاره‏اى معناى عرفى آن و برخى دیگر مفهومِ خاصّى از آن را ملاک قرار داده‏اند.
اوّلین قدم در این راه، آن است که با پژوهشى دقیق، مناط و ملاک معینى در اخذِ معناىِ شرعىِ غنا مشخّص شود.
افزون بر این مشکل، ابهام برخى دیگر از اصطلاحاتِ مرتبط با این بحث، بر این پیچیدگى دامن مى‏زند. نقشِ تعیین کننده‏ىِ معناى این واژگان، هنگامى روشن مى‏شود که بدانیم، بسیارى از فقها، احکامِ بابِ غنا و موسیقى را با احکام خاصِّ این موارد به دست مى‏آورند و در بعضى موارد نیز، از آنها در تعریفِ غنا بهره مى‏جویند. اصطلاحاتى همچون، طرب، ترجیع، لهو، لعب، باطل و... که هر یک داراى تفصیلات و توضیحاتِ بسیارى است.
لذا براى ورود موفّق به بحثِ فقهى موسیقى، لازم است، معانىِ مراد از اصطلاحاتِ این باب را مورد بررسى قرار دهیم:

2. 1. معناى موسیقى

موسیقى در زبان فارسى به کسر قاف و سکون یاء و در زبان عربى به فتح قاف و الف مقصور تلفظ مى‏شود و از کلمه یونانى Mousike گرفته شده‏است. Mousikez نیز از کلمه‏ىِ Musa گرفته شده که نام یکى از نُه ربّ‏النوع اساطیرى یونان است که حامى هنرهاى زیبا بوده است.(1)
معادل لاتینى آن Musike و معادل انگلیسى آن Music و معادل فرانسوى آن Musique و معادل آلمانى آن Musikمى‏باشد.(2)
کلمه‏ىِ موسیقى از کلمات معرّب است و در رسائل «اخوان الصفا» مرادف غنا به معناى آواز خوش و سرور آمده است.(3)
برخى، در تعریف موسیقى گفته‏اند:
موسیقى علم به احوالِ نغمات است و روح از آن لذت مى‏برد. کارشناسان، آن را هنر بیانِ احساسات، به وسیله‏ىِ صدا دانسته‏اند؛ صداهایى با ارتعاشاتِ منظّم، هم‏آهنگ و متناسب.(4)
آقاى آذرى صاحب «جواهر الاسدار» موسیقى را مرکب از دو کلمه‏ىِ «مو» و «سقى» مى‏داند و مى‏گوید:
«
مو» در لغت سریانى یعنى «هوا» و «سقى» به معنى «گره» است؛ یعنى موسیقى‏دان به واسطه‏ىِ ظرافت کار گویى هوا را گره مى‏زند.(5)
عبدالحمید لازقى در رساله‏ىِ زین اللحان فى علم تألیف والاوزان مى‏نویسد:
موسیقى مرکب از «موسى» و «قى» است «موسى» در لغت یونانى نغمه و سرود و «قى» به معناى موزون و دلپسند است.

2. 2. غنا

به منظور روشن شدن معناى غنا نخست باید ملاکى براى تعریف آن به دست داد و پس از آن تعریف‏هاىِ عرضه شده را بر آن محک زد.

2. 2. 1. ملاک تعریف غنا

باید تحقیق کنیم: آیا مرادِ روایات از لفظ «غنا» معناى لغوىِ آن است یا نه و اگر جواب منفى است، چه معنایى، مراد است. حقیقت آن است که درکِ مرادِ شارع از «غنا»، و سنجش معناى آن با مفهومِ لغوى بدونِ بررسى‏هاى تاریخى، عقلى و لغوى، میسّر نیست. در این راه، ابتدا باید معانى مختلف، فهرست شود و سپس با تحلیلى درست و واقع‏بینانه، نسبتِ آن معانى با معانى مُجْمِلِ آیات و روایات سنجیده شود.
تحقیقِ تاریخى در احتمالاتِ معناىِ عرفىِ «غنا» در زمان صدور احادیث نیز در این زمینه راهگشا خواهد بود؛ چرا که مى‏توان آن را «قرینه‏ىِ حالیّه‏اى» براى تطابق یا عدم تطابقِ معناى شرعى غنا یا معناى لغوىِ آن دانست؛ هم چنین آن مى‏تواند ما را در تحدیدِ هر چه بیشترِ معناى مراد یارى کند و بسیارى از معانى محتمل را طرد نماید.
با استفاده از این توضیحات در مى‏یابیم که ملاکِ درست، در فهمِ معناىِ مراد«غنا» ترکیبى است از تحلیل‏هاى نقلى، تاریخى، لغوى و عقلى، و به عبارت دیگر، ملاکِ تعریف شرعىِ غنا عبارت است از:
آراء متخصّصانِ این مبحث (یعنى لغویان و فقها) و سنجشِ آن با معناىِ مجمل مراد از روایات با استفاده از قراین تاریخى و عقلى.

 

موضوعات مرتبط: موسیقی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 28 / 6 / 1395

فصل سوم : اثرات موسیقی برجسم و روان.


حال که تفاوت موسیقی وغنا و احکام آنها دانسته شد به یکی ازمهمترین بخشهای این نوشتاریعنی انواع اثرات موسیقی برجسم و روان انسان می پردازیم. دربارة حوزة تأثیرگذاری موسیقی و این که اصالتاً مخاطب آن کدام یک از این دو (جسم و روان) هست باید گفت : « مخاطب حقیقی این هنر ، مغز و روان انسانها است ، نه حس بینایی و نه حس شنوایی ؛ زیرا این دو حس چیزی جز واسطه انتقال اصوات فیزیکی به مغز و روان انسانها نیست .تیز گوش ترین انسانها که دریافت درونی از معنای موسیقی ندارند ، هیچ درکی درباره آن نمی توانند داشته باشند ، حتی تفسیر و چگونگی برداشت انسانهایی که در یک جامعه و در پوشش یک فرهنگ و یک محیط و سرگذشت زندگی می کنند گوناگون می باشد،اگرچه همه آنان ازحس شنوایی مساوی برخوردار بوده باشند(10)ولی بالاخره اثر موسیقی دوگونه است :1ـ اثرات معنوی 2ـ اثرات جسمی.

 

اثرات معنوی و روحی موسیقی:


روح انسان ، مهم ترین جنبة وجودی انسان است، لذا هر آن چه که برآن اثر بگذارد می تواند در کمال و سقوطش، مؤثّر باشد. از این جا اهمّیت اثر موسیقی بر روح و روان انسان مشخّص می شود. ما در این بخش مهمترین آثار موسیقی را بر روح بررسی می کنیم:

 

1ـ گمراهی و غفلت ازخدا :


از بزرگ ترین آثاری که برای موسیقی ذکر شده است دور شدن از یاد و ذکر خداست . قرآن در سورة لقمان يكى از عوامل گمراهى و ضلالت را «لهو الحديث» دانسته است. «ومِن النّاسِ مَن یشتری لَهوالحدیثِ لیُضلَّ عن سبیلِ الله(11)«لهویعنی غفلت ،یعنی دورشدن از ذکرخدا ، دورشدن از معنویت ، دورشدن از واقعیتهای زندگی ، دورشدن ازکار وتلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بی بند وباری».(12) در روايات اسلامى از «لهو الحديث» نیز به «غنا» تفسير شده است.(13) شنيدن غنا و موسيقى آن چنان اراده انسان را سست و غريزه جنسى شخص را تحريك مى‏كند كه شخص را از ياد خدا و قيامت باز می دارد لذا ازعوامل گمراهی به حساب می آید.

 

2- گرايش به فساد :


غنا و آواز مطرب و لهوى، انسان را به سوى شهوت و فساد اخلاقى مى‏كشاند و از راه پرهيزكارى باز مى‏دارد.مجالس غنا و موسيقى، معمولاً جزو مراكز مفاسد گوناگون است و این خود دلیل روشنی است بر این که موسیقی درگرایش به فساد نقش مؤثّری دارد . در حديثى از نبى اكرم(ص) آمده است : «الغناءُ رقية الزنا»:«غنا نردبان زنا است».(14)

 

3 ـ سوء عاقبت :


برای اثبات سوء عاقبت، به واسطة غنا و موسیقی به یک داستان کوتاهی که در زمان امام صادق (ع) اتفاق افتاده اکتفا می کنیم ، چرا که آن چه در زمان آن بزرگواران رخ داده، صرفاٌ یک داستان نیست بلکه باید عبرت برای سایرین وآنان که در زمانهای بعد می آیند قرار بگیرد. مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.امام فرمودند: « این کار را نکن. در روز قیامت در برابر خداوند هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد سؤال واقع می شوند. » مرد عرض کرد : به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از اوآمرزش می طلبم . امام سپس فرمودند: «برخیز و غسل کن و آن چه می توانی نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال وتیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.» (15) همین داستان کوتاه، خود مؤیّد بزرگی بر مطلب ما می باشد و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.

 

4- قساوت قلب :


يکي از اثرات شوم موسيقي بر روان انسان ها پديد آوردن بيماري قساوت قلب در انسان مي باشد. و مويّد اينکلام، سفارش رسول خدا (ص) به حضرت علي (ع ) مي باشد كه به ایشان فرموده اند:« يا على؛ سه كار دل راسخت كند: گوش دادن به آواز و موسيقى و شكار و به دربار سلاطين رفتن(16) افرادي که مداومت بر گوش دادن به موسيقي و مطربي دارند قلبشان مريض مي گردد. و نتيجه اين سختي و قساوت قلب اين مي شود که ديگر موعظه و پند در اين قلوب اثر نمي کند. زيرا طبق آيات قرآنی از آثار گناهکاري ، قساوت قلب است.خداوند متعال درقرآن مي فرمايد : قلوب افراد گناهکار مانند سنگ است يا سخت تر از سنگ . زيرا برخي از سنگ ها از ميانشان آب بيرون مي آيد يا از ترس خدا از بلندي ها فرو مي افتد.(17) ولي قلوب افراد گناهکار به قدري سخت است که ديگر چيزي از پندها و موعظه هاي الهي در آن اثر نمي نمايد.نشانه و علامت اين بيماري آن است که اين گونه افراد وقتي در مجلسي قرار مي گيرند که در آن سخن از خدا و قرآن و ياد مرگ و آخرت است، اهل موسيقي، حالشان بد مي شود و دوست دارند زود از اين گونه مجالس خارج شوند و بر عکس اگر در جايي باشند که سخن از دنيا و سرگرمي هاي گمرا ه کننده باشد . به اشتياق بر آن توجه مي کنند و دوست ندارند که تمام شود و باز تاييد کنندة سخنان فوق،آية 6 و7 سورة لقمان است که در آية 6 در مورد اهل «لهوالحدیث» توضيح و بلافاصله درآية 7 که مورد بحث ما است مي فرمايد: و چون آيات و گفتارما بر اهل لهو و موسيقي خوانده شود دوري گزينند و روي برگردانند و تکذيب آن گفتار نمايند مانند کسي که آن را نشنيده و گويا در گوش هاي ايشان سنگيني است از شنيدن آيات ما پس به ايشان عذابي دردناک را مژده بده.

 

 

موضوعات مرتبط: موسیقی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 28 / 6 / 1395

پنجمین روز جشنواره موسیقی فجر

 (بسم الله الرحمن الرحیم)

چکیده

در این مقاله که عنوان آن «پژوهشی در موسیقی واثرات آن» می باشد، سعی شده هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ علوم تجربی، تحقیق مختصری راجع به موسیقی و اثرات آن انجام گیرد. بحث موسیقی از جمله مباحثی است که با وجود این که دارای قدمت زیادی است ولی درعین حال، جزو مباحث روز بوده و از جمله مسائلی است که مخصوصاً جوانان زیادی را به خود مشغول داشته و بالتّبع سؤالات زیادی پیرامون آن مطرح شده و می شود. موسیقی را از جنبه های مختلفی ازجمله، فقهی، هنری و...می توان بررسی کرد، ولی آن چه بیشتر در این مقاله مدّنظر بوده، نگاه به موسیقی هم از جنبة علوم تجربی وهم ازمنظردین است که درکل، در مورد اثرات موسیقی برجسم و روان انسان، مطلب مختصری به دست می دهد. در مورد اهمّیّت وضرورت چنین بحثی همین بس که این بحث از قدیم الأیّام مطرح بوده ولی بیشتر جنبة فقهی آن مدّ نظر بوده و از جنبة علم تجربی کمتر مورد توجّه واقع شده لذا در این مقاله سعی شده بیشتر به جنبة علم تجربی پرداخته شود.این مقاله در 5 فصل تنظیم شده که در دو فصل نخست به تعریف موسیقی و انواع آن پرداخته و نیز ارتباط واژة موسیقی با واژة غنا ازنگاه مراجع عظام مطرح شده، سپس دریک فصل مجزّا وطولانی تری به انواع اثرات موسیقی بر جسم و روان که در بخشهای مختلفی ازآن، از روایات وآیات قرآن استفاده شده پرداخته شده است. و امّا فصل چهارم، برای آشنایی با نظرات علما و دانشمندان اسلام وغرب، راجع به موسیقی تنظیم شده ودر فصل آخر نیز بحث مختصری راجع به موسیقی درمانی وصحّت آن انجام شده است و درکل یک بحث نسبتاًجامعی که راجع به موسیقی نیاز بوده عنوان و ارائه گردیده است.

کلیدواژه : موسیقی، غنا، تأثیر، جسم، روان.

مقدّمه

آن چه در این نوشتارآورده شده است پژوهشی است پیرامون موسیقی و انواع آن و اثرات موسیقی بر جسم و روان انسان که البتّه اثرات آن بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است.آن چه در این زمینه بیشتر مورد توجّه صاحب نظران بوده است پرداختن به موسیقی ازجنبة فقهی آن بوده است وکمتر به جنبة تأثیرات آن و خصوصاً تأثیرات جسمی آن پرداخته شده است. لذا برآن شدیم تا از جنبة تأثیرات جسمانی و فیزیکی نیز آن را بررسی کرده تا هم از یک زاویة جدید به مسئله پرداخته شود و هم این که به برخی سؤالات جدید مطرح شده پاسخی هر چند مختصر داده شود.

همان گونه که بیان شد اگر چه این بحث دارای سابقة طولانی است و از دیر باز مطرح بوده است ولی امروزه نیز جزو مباحث روز، مطرح است وعموم مردم، خصوصا ًجوانان با آن در ارتباط اند وگویا جزءلاینفکّ زندگی ما شده است. از طرفی نیز این هنر به ابزار و وسیله ای برای انتقال فرهنگ و حتّی تغییر فرهنگ جوامع، مبدّل گشته است و این گونه مسائل برضرورت تحقیق بیشترراجع به این هنر وکارایی آن و اثرات آن می افزاید.هم چنین همان گونه که مطرح شد بیشترین اثرات، راجع به هنر موسیقی به جنبة فقهی آن بر می گردد ولی از کتاب ها و مقالاتی نیزکه در این زمینه نگاشته شده است، نباید چشم پوشی کرد و ما نیز در این نوشتار که به روش اسنادی ـ کتابخانه ای تهیّه شده از برخی از آنها بهره برده ایم.برخی از این کتابها عبارتند از: تأثیر موسیقی براعصاب وروان، نوشتة زنده یاد، حسین عبداللّهی خوروش، موسیقی ازدیدگاه فلسفی وروانی، نوشتة علّامه محمدتقی جعفری، تاریخ موسیقی، نوشتة سعدی حسنی، بخشی ازکتاب سلامتی وطول عمر در احکام اسلام، نوشتة مهدی طاهری، بخشی ازکتاب نکته های ناب، نوشتة حسن قدّوسی زاده و نیز برخی از مقالات که در این زمینه نوشته شده اند.ازجملة وجه امتیاز این مقاله این است که مطالب این نوشته ها را به صورت موجز و مختصرجمع کرده و برخیمطالب پراکنده و زاید را ازآنها حذف کرده وآن چه در این باره مورد نیاز بوده است در حدّ این نوشتار ارائه گردیده است.بالأخره بعد از تحقیق دربارة انتخاب موضوع و پس از انتخاب آن به خاطر اهمیّت آن و پس از ارائه به مسؤولین مورد تأیید قرارگرفت و مشغول به تنظیم آن شدیم. البته درتنظیم آن مشکلاتی نیز پیش روی ما قرارداشت؛ ازجمله این که در این زمینه، کتابهای اندکی نوشته شده وکمتر قلم فرسایی شده است لذا منابع قابل دسترسی در این باره محدودتر می باشد. هم چنین بعد از رجوع به منابع ، بعضاً استناد به منابعی شده بود ولی از ذکر آن منابع به صورت کامل ودقیق، صرفنظر شده بود وحتّی گاهی مطلبی مستند به منبعی شده بودکه بعد از مراجعه به آن منبع چنین چیزی یافت نمی شد.یا مشکلات دیگری که نیازی به اطالة کلام در این مورد نیست.این مقاله، پیرامون 5 سؤال کلّی و جواب آنها تنظیم گشته که این سؤالات شاکله و پایة این مقاله را تشکیل می دهد و هرسؤالی یک فصل ازمقاله رابه خود اختصاص داده است که هرفصل، جواب یکی ازآن سؤالات وسؤالات ریزتر دیگر است و مجموعاً اطلاعات کلّی دراین زمینه رابه خواننده می دهد.

سؤالات کلّی هرفصل عبارتست از:

1ـ موسیقی چیست؟ وانواع آن کدام است؟

2ـ فرق موسیقی وغنا چیست؟

3ـ موسیقی چه تأثیری برانسان دارد؟

4ـ نظرعلما و دانشمندان در مورد موسیقی چیست؟

5 ـ آیا موسیقی درمانی واقعیّت دارد؟

البته تذکّراین نکته لازم است که در این نوشتار با توجّه به ظرفیّت وگنجایش آن، مطلب آمده و ممکن است مطالب فراوان دیگری نیز باشدکه به جهت اختصار، بیان نشده باشد و این مسئله در نقل قول افراد و دانشمندان و علما نیزصدق می کند یعنی ممکن است در میان دانشمندان، تنها به ذکراقوال برخی از آنان اکتفا شده باشد و این فقط به جهت رعایت اختصار بوده وترجیحی دراین مسئله صورت نگرفته است. ولی پیشاپیش از نواقص موجود، عذرخواهی می نمائیم.

 

فصل اول : موسیقی و انواع آن


در این فصل برآنیم که تعریف مختصری از موسیقی ارائه داده و با اقسام آن آشنا شویم که البتّه محصوردر این اقسام نبوده و ممکن است به اعتبارهای مختلف، اقسام مختلفی پیداکرد، ولی در یک تقسیم بندی کلّی می توان آن را به اقسامی که بعداً خواهد آمدتقسیم نمود.

تعریف موسیقی

برای موسیقی تعریفهای زیادی ارائه شده و از زوایای مختلفی به آن نگریسته شده است . موسیقی را می توان هم ازلحاظ لغوی و هم از لحاظ اصطلاحی مورد بررسی قرارداد. این واژه، یک واژة یونانی است که به آن «موسیقیا»گفته می شود و ازآن به عنوان غنا ولحن نیز یاد شده است :

«بدان که موسیقی در لغت یونان، لحن است و لحن عبارت است از اجتماع در نغم مختلفه که آن را ترتیبی محدود باشد و بعضی این قید را زیاده کنند که کلام مفید بدان مقرون بود....و بعضی این قید را زیاده کنند که آن کلام، دال بر معانی که محرّک نفس باشد به تحریکی که ملایم غرض و لفظ او موزون باشد(1)هم چنین درتعریف موسیقی گفته شده« عبارتست ازاصوات وآهنگهایی که انسان را در عالمی که برای وی قابل توصیف نیست سیر می دهد و چنان بر اعصاب آدمی مسلّط می شودکه گاهی می خنداند ، گاهی می گریاند گاهی اعضاء و جوارح انسان را بدون اختیار به حرکت در می آورد، و زمانی تهییج عشق و شهوت می کند و آدمی را برده و غلام خود ساخته و بر اعصاب ، فکر ، عقل و روانش فرمانروایی می کند».(2)مانند ساز زدن فارابی دربزم سیف الدّوله که با ساز زدن او مدّتی همه خندیدند و باتغییر آهنگ، همه را به گریستن وا داشت و در آخر بانواختن آهنگی دیگر ، همه اهل مجلس را به خواب فروبرد و سپس ازآن مجلس خارج شدکه این جریان در تاریخ ، مشهور است.«ارسطو موسیقی را یکی از شعب ریاضی دانسته و فیلسوفان اسلامی نیزاین قول راپذیرفته اند ولی از آنجاکه همة قواعد موسیقی مانند ریاضی مسلّم و غیرقابل تغییر نیست ، بلکه ذوق و قریحة سازنده و نوازنده هم درآن دخالت تام داردآن را هنر نیز محسوب دارند».(3)زیبایی موسیقی بر حسب اثری است که درذهن و احساسات شنونده می گذارد . این هنر با دقّت و محاسبه و اندازه گیری دقیق انجام می گیرد شاید به همین خاطر است که در تقسیم بندیهای علوم قدیم و همان گونه که ذکرشد از شعب علوم ریاضی به حساب آمده است.

 

موضوعات مرتبط: موسیقی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 27 / 6 / 1395

چهار ذکر و دعای اثرگذار برای آرامش در زندگی

چهار ذکر و دعای اثرگذار برای آرامش در زندگی,ذکر و دعا

ذکر هایی برای آرامش روح

چهار ذکر و دعای اثرگذار برای آرامش در زندگی

تکرار و مداومت داشتن بر چهار ذکری که در قرآن وارد شده است تاثیر بسیار زیادی در آرامش روح دارد.

چهار ذکر و دعای اثرگذار برای آرامش در زندگی

خداوند در قرآن برای از بین بردن مسائل فکری در زندگی اذکاری را برای بندگان قرار داده است که اگر به این اذکار دقت کافی و عقیده داشته باشیم و از ته دل آنها را بیان کنیم؛ بدون تردید در آرامش ذهن و زندگی ما اثرگذار است.

امام صادق (ع) در این زمینه فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی‌برد!

در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» (آل عمران آیه 173) پناه نمی‌برد.

در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند و هیچگونه بدی به آنان نرسید.

در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین» (سوره انبیاء آیه 87) پناه نمی‌برد.

زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می‌بخشیم.» (سوره انبیاء آیه 88)

در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره غافر آیه 44)… پناه نمی‌برد.

زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه 45)

در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی‌های دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لا قوه الا بالله» پناه نمی‌برد.

زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمت‌های دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمت‌ها برخوردار بود» فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می‌دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 27 / 6 / 1395

دعا برای آرامش اعصاب و روان

 

دعای آرامش اعصاب ، دعای آرامش اعصاب
دعای آرامش اعصاب وروان و ذکرهایی که در قرآن برای رفع اضطراب و دلشوره توصیه شده اند راهی مطمئن برای رسیدن به آرامش درونی و کسب آرامش اعصاب و روان است و بدانید که دلها تنها با یاد خدا آرام می شوند.

 

دعای آرامش اعصاب وروان و ذکرهایی که در قرآن برای رفع اضطراب و دلشوره توصیه شده اند راهی مطمئن برای رسیدن به آرامش درونی و کسب آرامش اعصاب و روان است و بدانید که دلها تنها با یاد خدا آرام می شوند.

بازدید : 319,745 نفر

آرامش اعصاب و وران با رسیدن به آرامش درون حاصل می شود. هرکسی می داند که یاد خدا آرامبخش دلهاست پس برای رهایی از دلهره و اضطراب و داشتن اعصابی آرام به خدا پناه ببرید.

برای آرامش اعصاب چه کنیم

اگر کسی اعصاب خود را کنترل کند، دیگر خشمگین و عصبانی نمی شود، که از آن در آیات و روایات به "کظم غیظ" تعبیر شده است. خداوند متعال یکی از مهم ترین ویژگی های انسان های الاهی و پارسا پیشه را کظم غیظ و عفو از مردم می شمارد و می فرماید:"مؤمنان در هنگام عصبانیت خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد".پس برای آرامش اعصاب این چند راه را پیش رو بگیرید:

 پناه بردن به خدا

 وضو گرفتن با آب سرد

 دور کردن اسباب خشم و عصبانیت، از خود

 صبر

 دعا و نیایش

  نماز و یاد خدا

 صبر، دعا و نیایش، نماز و یاد خدا و توبه ازعواملی هستند که در ایجاد آرامش و سکون و طمأنینه، تأثیر بسزایی دارند و در باره نماز باید گفت که نماز که یاد خداست احیاگر روح و روان است و باعث رفع نگرانى‏ها و اضطراب‏ها و آرامش انسان مى‏گردد.

 

آرامش اعصاب

دعا و ذکر برای آرامش اعصاب و کاهش اضطراب

 به طور کلی یاد خداوند به هر شکل و صورتی موجب آرامش قلب است .

 گفتن ذکر« ما شاءَ الله لا حَولَ وَ لا قوَّةَ إلّا باللهِ العَلِیِّ العَظیم » در ایجاد ارامش نقش موثری دارد .

 میرزا احمد آشتیانی (ره) در کتاب هدیه احمدی اورده اند:

علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان فرمودند:جهت ارامش پیدا کردن دست روی سینه بگذارید ودر حالت نشسته و ایستاده چند مرتبه ایه 28 سوره رعد را بخوانید:

«الذّینَ امَنوا وتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بذِکرِ اللهِ اَلا بذِکرِ الله تَطمَئِنُ القلوب » زیرا در ایجاد ارامش بسیارمؤثر است

 

حجت الاسلام صحفی می گوید:در اواخر عمر مبارک علامه طباطبایی، از ایشان خواستم برای آرامش قلب، دستوری بفرمایند، فرمودند:

«دست را روی سینه بگذار و سه ـ چهار بار نشسته و ایستاده (یا فرمود:ایستاده و نشسته ـ که یادم نیست ـ)

این آیه را بخوان:

«الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله؛ ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛

 کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.» 

در اوقات فراغت به تفصیل درباره‏ى نعمت‏هاى الهى و الطاف خاص او نسبت به خود فکر کنید و از خداوند و ائمه اطهار(ع)  کمک بطلبید که ذکر خدا آرام‏بخش است و بدانید که محبت خداوند نسبت به بندگانش بیشتر از هر چیزى است که ما تصور مى‏کنیم طبق آیه ی " الا بذ کر الله تطمئن القلوب " به ذکر خدا دل آرام می گیرد، بنا بر این خواندن هر سوره ی از قرآن و همچنین خواندن  دعا های وارده در مفاتیح الجنان بخصوص دعای کمیل ، دعای ندبه ، دعای مکارم الا خلاق ، مناجات شعبانیه ، زیارت عاشورا ، زیارت جامعه ی کبیره ، باعث آرامش روح و رفع پریشانی و اضطراب از شما خواهد بود .

چرا که قرآن و دعا همه اش ذکر است.

البته خواندن سوره ی احقاف هر جمعه و مداومت بر سوره های قدر و عصرهمچنین آیت الکرسی در رفع پریشانی و اضطراب وارد شده است . همچنین بسیار استغفار کردن ( گفتن ذکر استغفر الله ربی و اتوب الیه ) ومداومت بر ذکر " لا حول ولا قوة الا با الله العلی العظیم " در رفع پریشانی مؤثر است .( کتاب مفاتیح الحاجات

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 27 / 6 / 1395

بهترین آیات قرآن برای آرامش در زندگی

 

آیات قرآن برای آرامش ، آیه ای از قرآن برای آرامش

آیات قرآن برای آرامش در زندگی بهترین و پایدارترین آثار را برای هر شخصی در هر موقعیت و شرایط زندگی فراهم خواهد کرد چرا که آثار این آیات برای کسب آرامش در زندگی ثابت شده است.

بازدید : 67,491 نفر

نگاهی به آیات قرآن برای آرامش

آیات قرآن برای آرامش در زندگی بهترین و پایدارترین آثار را برای هر شخصی در هر موقعیت و شرایط زندگی فراهم خواهد کرد چرا که آثار این آیات برای کسب آرامش در زندگی شخصی و مشترک اثبات شده است. قرآن پراست از پیام ها و آیات پرمحتوی که برای رفع مشکلات و آرامش توصیه شده اند اما تکرار و مداومت داشتن بر چهار ذکری که در قرآن وارد شده است تاثیر بسیار زیادی در آرامش روح دارد.

 

پروردگار در قرآن برای از بین بردن مسائل فکری در زندگی اذکاری را برای بندگان قرار داده است که اگر به این اذکار دقت کافی و عقیده داشته باشیم و از ته دل آنها را بیان کنیم؛ بدون تردید در آرامش ذهن و زندگی ما اثرگذار است. امام صادق (ع) در این زمینه فرموده است:در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!

 در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر "حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ" (آل عمران ایه 171) پناه نمی برد.

 در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است:پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند و هیچگونه بدی به آنان نرسید. در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر "لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین" (سوره انبیاء آیه 87) پناه نمی برد.

 قرآن

آیات قرآن برای آرامش

زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است:"پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم." (سوره انبیاء آیه 88)

 در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر "افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد" (سوره غافر آیه 44)... پناه نمی برد.

 زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است:"پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت." (سوره غافر آیه 45)

 در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی های دنیاست چگونه به ذکر "ماشاءالله لا قوه الا بالله" پناه نمی برد.

 چراکه خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است:"مردی که فاقد نعمت های دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمت ها برخوردار بود" فرمود:اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
 زنا
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 26 / 6 / 1395

زنا

از جمله گناهاني كه به كبيره بودنش تصريح شده زنا است، چنان که در روايات فرموده‌اند و براي كبيره بودنش به آيه‌ 68 سوره‌ فرقان تمسك شده كه مي‌فرمايد: «از جمله صفات بندگان خدا آن است كه نپرستند و نخوانند با خداي به حق، خداي ديگري را (يعني مشرك نباشند) و آن نفسي كه خدا كشتنش را حرام فرموده نكشند و زنا نكنند، و كسي كه اينها را به جا آورد (شرك، قتل، زنا)، برسد و ببيند جزاي خود را كه شكنجه‌اش در روز قيامت دو چندان است و هميشه به خواري در آتش است».[1]
معاني اثام وغي: در منهج است كه: «اثاماً» در اين آيه شريفه، نام يك وادي در دوزخ است كه زناكاران را در آن عقوبت مي‌كنند و گفته‌اند چيزي است كه از اجسام دوزخيان مانند چرك و خون سيلان مي كند.
و در روايات آمده كه: اثام در اين آيه و وغي در آيه‌ي ديگر[2] دو چاه در دوزخ است كه اگر سنگي را از كنارش رها كنند در مدت هفتاد سال به قعر آن مي‌رسد.
و در سوره‌ي بني‌اسرائيل مي‌فرمايد: «و نزديك زنا مشويد و گرد آن نگرديد به درستي كه آن خصلتي زشت و كاري فجيع و بد راهي است[3]

 

موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: زنا
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی