موسیقی هنر بیان احساسات به وسیله ی صداهاست. موسیقى تراوش احساسات و اندیشههاى آدمى و مبین حالات درونى وى مىباشد. موسیقى یا ترانه به هر نوا و صدایی گفته میشود که شنیدنی و خوشآیند باشد و انسان یا موجودات زنده را دچار تحول کند. موسیقی بیان احساسات انسان است به وسیله اصوات. موسیقی هنری است دارای نوا و سکوت. ارائهٔ تعریف آکادمیک موسیقی موضوعی است که برای قرنها مورد بحث و کشمکش صاحبنظران بوده است. همچنان هیچ تعریفی از موسیقی وجود ندارد که مورد قبول همهٔ اهل این هنر باشد. طبق یکی از پذیرفتهشدهترین این تعاریف، موسیقی به اصواتی گفته میشود که آگاهانه تولید شوند. شنیدن یک آهنگ آرام بخش و جذاب مىتواند پایانپذیر خستگى روزانه شما باشد. واژهٔ موسیقى ریشهٔ یونانى دارد و گرفته شده از کلمه Mousika و مشتق از کلمه Muse میباشد و در عربى قَى تلفظ مىشود. از زمان منصور خلیفهٔ عباسى توجه به آثار یونانى آغاز شد و سپس در دوران هارون پنجمین خلیفهٔ عباسى (۱۹۸-۲۱۸ هـ) با تأسیس بیتالحکمه به اوج خود رسید. مقارن همین دوران بوده است که واژهٔ موسیقى راه یافته و بهتدریج جایگزین غناء عربى شده است. موسیقی به دو بخش تقسیم می شود: – موسیقی ضربی – موسیقی بی ضرب موسیقی ضربی به موسیقی هایی گفته میشود که دارای وزن باشد مانند آهنگ هایی که برای رقص ساخته شده باشد؛ پیش در آمد، مارش و غیره. موسیقی بی ضرب آن است که دارای وزن معین و معلومی نباشد که بهترین نمونه آن آوازهای موسیقی ایرانی می باشد. موسیقی از دید بزرگان: براساس مدارک موجود واژۀ موسیقى و همخانوادههاى آن در مفاتیحالعلوم خوارزمى و رسالهٔ موسیقى اخوانالصفاء دیده مىشود که هر دو متعلق به سدهٔ چهارم هجرى (دهم میلادی) است. خوارزمى در تعریف موسیقى مىگوید: موسیقى به معنى پیوند آهنگهاست… تعریف سادهٔ موسیقى یا صداهاى موسیقایی، صداهاى خوشایندى مىشود که انسان از شنیدن آنها احساس لذت مىکند. با بالا رفتن سطح فرهنگ و هنر معلوم شد صداهاى خوشایند، صداهایى هستند که از نظمى خاص پیروى مىکنند و بین آنها نسبتهاى معینى وجود دارد. براى همین عدد در موسیقى داراى اهمیت بسیارى است. تا جائىکه فیثاغورث معتقد است که عدد اصل وجود در آفرینش است. پیروان او اجسام را هر یک عدد مىداشتند و معتقد بودند که چون کرات آسمانى و افلاک از یکدیگر فاصلههاى معینى دارند، از نسبت آنها نغمهها ساخته مىشود و آوازها در اصل ناشى از حرکت افلاک هستند. مرحوم خالقى در کتاب نظى به موسیقى مىنویسد: ”موسیقى صنعت ترکیب اصوات و صداهاست بهطوریکه خوشایند باشد و سبب لذت سامعه و انبساط و انقلاب روح گردد.“ ابوعلىسینا مىگوید: موسیقى علمى است ریاضى که در آن از چگونگى نغمهها، از نظر ملایمت و تنافر و چگونگى زمانهاى بین نغمهها بحث مىشود تا معلوم شود که لحن را چگونه باید تألیف کرد. ابونصر فارابى در احصاءالعلوم موسیقى را علم شناسایى الحان مىداند که شامل دو علم است: یکى علم موسیقى عملى و دیگرى علم موسیقى نظری. امروزه نیز این تقسیمبندى در موسیقى وجود دارد. افلاطون در تعریف موسیقى مىگوید: ”موسیقى یک ناموس اخلاقى است که روح و جهانیان و بال به تفکر، و جهش به تصور، و ربایش به غم و شادی، و حیات به همه مىبخشد.“ و بتهوون در تعریف زیباى خود مىگوید: موسیقى مظهرى است عالىتر از هر علم و فلسفهای، موسیقى سنتى ایران شالم قطعاتى است که در مجموع بهعنوان ردیف موسیقى ایرانى گفته مىشود. امتیاز موسیقى ایرانى در امکانات وسیع مقامى و ملودىهاى غنى آن است. این موسیقى هنرى است بسیار ظریف و عمیق. براستی موسیقی چیست؟ براستی موسیقی چیست؟ چگونه تعریف میشود؟ آیا واقعا موسیقی ملودی تکنواخت و نوای سازهای مختلف است، که طنینی به صدای خواننده بدهد و دنگ و دونگی باشد برای پوشاندن صدای ناهنجارش؟ ولی نه، موسیقی فراتر از تعریف در الفاظ است و شگفتی آن نیز در همین است. موسیقی جبران ناکامیهای زبان است و شیوهای برای بیان احساسات ناملموس. احساساتی که نمیدانیم چه هستند… آنجا که زبان از گفتن باز میماند، موسیقی مأمنی میشود برای روح، و زبانی میشود برای بیان احساسات و ناگفتههای ناشناخته… موسیقی هر چه هست، سرچشمهای از درون انسان دارد و مخلوقی است که «از روح آدمی جان گرفته و به روح آدمی جان میدهد» موسیقی، طنین از دل برآمدهای است که لاجرم بر دل مینشیند. ولی از چه دلی برآمده و بر چه دلی مینشیند؟ روح پویا و احساسات متغیر که ارتباطی مستقیم با شرایط سنی، حوادث گوناگون و … دارد چه میگوید و چه میخواهد؟ شاید نداند «چه میخواهد» ولی آنچه را که میخواهد میشناسد. در هر لحظه به موسیقی گوش میدهیم، از آن لذت میبریم و همین کافیست… البته موسیقی فقط غذای روح و زبان احساسات نیست، بلکه درمانی برای جسم نیز هست. تحقیقات نشان داده است موسیقی که ترکیبی از صداهای گوناگون است، بر روی عملکرد و متابولیسم بدن تأثیر میگذارد و اثری مستقیم بر روی بخشهای اصلی بدن از جمله غدد گوناگون، قلب، دستگاه تنفسی، مغز و … دارد و موسیقی به عنوان ترکیبی «منظم» و «زیبا» از اصوات، تأثیری مثبت بر روی جسم نیز میگذارد. ولی شناخت تأثیرات مستقیم آن بر روی بدن نیاز به ورود به دنیای علم موسیقی درمانی دارد. البته ارتباط روح و جسم انسان باز هم به ما میگوید که در هر لحظه، لذت بردن روح از یک موسیقی مترادف است با تأثیر مثبت آن بر روی جسم انسان… روح انسان است که زیبایی موسیقی را میفهمد و این روح است که مانند یک استاد خبرهی زیباشناسی در مورد موسیقی قضاوت میکند. زیباییشناسی در موسیقی دارای دو جنبهی تحلیلی و ترکیبی است. زیباییشناسی تحلیلی مربوط به زیبایی اصوات و نوای سازهاست و موج برخاسته از پیانو و ناله و افغان ویولن و کمانچه و … همه واژههای زیبایی هستند برای گفتن سخنی زیبا، ولی بعد ترکیبی موسیقی برمیگردد به «نظم» و «آهنگی» که هنرمند با کنار هم چیدن نتها و آواها میآفریند. در جنبهی ترکیبی است که هنرمند معنا پیدا میکند و موسیقی سخن میگوید و جملهای زیبا میشود از واژههای زیبا… حتی اگر واژههای اصوات نیز زیبا نباشند، جمله زیباست و اگر صدای ساز زیبا نیست، هنرمند آهنگی زیبا از آن میآفریند، براستی که هنر همین است و نه نواختن ساز و نه دامبول و دیمبول… دریغا که این هنر در سرزمین هنر و موسیقی گم شده است، اگر هم هست، محو، ثابت و بیحرکت است و این ثبوت در گذر زمان و تحول انسان از بین خواهد رفت. افسوس که آوایی از «چنگ» و «عود» و «نای» و … توسط «نکیسا» و «باربد» زمان آفریده نمیشود… و باز افسوس که در طاق بستان زمان، تصویری از خسرو پرویزی نیست که به نوای چنگ و عود گوش بسپارد و به هنرمندان ارج نهد… دریغا که آوای سهگاه، ماهور و شور در هیاهوی روزگار محو و بینشان شده است… ولی «کجاست حرکت؟»، «کو اقدام؟»… شاید افسوس را باید به همین دلیل خورد… – منابع: – اطلاعات جامع موسیقی: نوشته: بهرام نفری – مصطفی کمال پور تراب، تئوری موسیقی ، نشر چشمه – www.guitar4all.com – فرهنگ معین
منبع: http://www.asemooni.com/art/song/what-is-music
موضوعات مرتبط: موسیقی
برچسبها: موسیقی چیست؟
«موسیقی» یا «موسیقیا» واژه ای یونانی است که در فرهنگ لغت، معادل «غنا» است؛ ولی در حوزه ی مفاهیم دینی و اصطلاح فقه، با یکدیگر تفاوت دارد. «غنا» در اصطلاح شرعی عبارت است از «آوازی که از حنجره ی آدمی بیرون آمده و در گلو چرخانده (چهچهه) شود و در شنونده حالت سرور و وجد ایجاد کند و مناسب با مجالس لهو و خوش گذرانی باشد.» اما موسیقی به «صوتی گفته می شود که از آلات موسیقی، پدید آید»، بر این اساس، نسبت بین موسیقی علمی و موسیقی فقهی، عموم و خصوص مطلق است.»[1]
سوم: حکمت حرمت موسیقی و غنا:
با بررسی برخی آیات قرآن و روایات و سخن روان شناسان می توان موارد ذیل را از فلسفه های حرمت موسیقی دانست:
الف) انسان را به فساد و فحشا گرایش می دهد:
در حدیثی از نبی اکرم(ص) آمده: «غنا نردبان زنا است.»[2] تجربه نشان داده است که بسیاری افراد، تحت تاثیر آهنگ های غنا راه تقوا را رها کرده و به فساد روی می آورند. مجلس غنا معمولا مرکز انواع مفاسد است[3].
ب) غنا انسان را از یاد خدا غافل می سازد:
قرآن کریم می فرماید: «بعضی از مردم خریدار سخنان بیهوده اند تا به نادانی مردم را از راه خدا گمراه کنند و قرآن را به مسخره می گیرند، نصیب اینان عذابی است خوار کننده.»[4] در این آیه یکی از عوامل گمراهی از سبیل الهی «لهو الحدیث» دانسته شده است. «لهو» آن چیزی است که انسان را به خودش آن چنان مشغول کند که باعث غفلت و بازماندن از کارهای مهم تر شود و در روایات اسلامی از آن به «غنا» تفسیر شده است.[5]
ج) تاثیر سوء موسیقی و غنا بر روان و اعصاب:
غنا و موسیقی یکی از عوامل تخدیر اعصاب است. «توجه به بیوگرافی مشاهیر موسیقی دانان نشان می دهد که در دوران عمر دچار ناراحتی های روحی گردیده ، و رفته رفته اعصاب خو درا از دست داده و عده ای مبتلا به بیماری های روانی شده و گروهی مشاعر خود را از کف داده اند، دسته ای فلج و ناتوان گردیده و بعضی هنگام نواختن موسیقی درجه ی فشار خونشان بالا رفته ،دچار سکته ی ناگهانی شده اند.»[6]
د) غنا یکی از ابزار کار استعمارگران است:
استعمارگران جهان همیشه از بیداری مردم، مخصوصاً نسل جوان، وحشت داشته اند، به همین دلیل بخشی از برنامه های گسترده ی آنها برای ادامه ی استعمار، فرو بردن جامعه در غفلت و بی خبری و نا آگاهی و گسترش انواع سرگرمی های ناسالم است. ایجاد مراکز فحشا، کلوپهای قمار و همچنین سرگرمی های ناسالم دیگر و از جمله توسعه ی غنا و موسیقی، از مهمترین ابزاری است که آنها برای تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند.[7]
موارد ذکر شده حکمت حرمت غنا و موسیقی می باشد نه علت تامه و به همین دلیل، در مواردی هم که این آثار و نتایج سوء وجود ندارد باز حکم حرمت هم وجود دارد.
فقهای ما وقتی میخواستند درباره حكم موسیقی در اسلام صحبت كنند مطلب را تحت عنوان حكم "غنا" در اسلام از یك طرف و همچنین حكم آلات لهو از طرف دیگر مطرح كردند، در كتابهای فقهی، یك جا بحث درباره غنا و در كنار آن بحث درباره آلات لهو دیده میشود.
كلمه لهو در قرآن كریم در چند جا آمده است (1) که عده ای از فقها از آنها، حرمت برخی از انواع موسیقی و غنا را استنباط کرده اند.
در چند آیه دیگر از قرآن كلمه "اللغو" آمده و بعضی از فقها "لغو" را همان "لهو" معنا كردند و در آن آیات هم از لغو نكوهش شده است.
در سوره مؤمنون آیه 3 در صفات مؤمنان گفته میشود:«والذین هم عن اللغو معرضون» آنهایی که از لغو یعنی از لهو اعراض میكنند « لغو یعنی بیهوده، لهو یعنی سرگرمی».
یکی از مسائلی که بین مردم وجود دارد، مخصوصا در ایام عروسی ها و شادیها آن را انجام می دهند، رقص می باشد. در اینجا فتوای برخی مراجع و علما را در مورد رقص برایتان گذاشته ام.
حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) بنابر احتیاط واجب جایز نیست. رقص اگر باعث تحریك شهوت، ارتكاب گناه و یا ترتّب مفسده شود و یا زن در بین مردان نامحرم برقصد، حرام است. رقص زن براى شوهر و بر عكس آن جایز است. ولى سزاوار است مؤمن از آن اجتناب كند. مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای (دام برکاته) رقص در مجالس زنانه بدون آهنگ موسیقى حرام است یا حلال؟ و در صورتى كه حرام باشد، آیا ترك مجلس بر شركت كنندگان واجب است؟ رقص بطور كلى اگر بگونهاى باشد كه شهوت را تحریك كند و یا مستلزم كار حرام و یاترتّب مفسدهاى باشد، حرام است و تَرك آن مجلس به عنوان اعتراض بر كار حرام، چنانچه مصداق نهى از منكر محسوب شود، واجب است رقص مرد براى مرد و زن براى زن چه حكمى دارد؟ اگر رفتن به عروسى بخاطر احترام به عادتهاى اجتماعى باشد آیا به علت احتمال وجود رقص اشكال شرعى دارد؟ بطور كلى اگر رقص بگونهاى باشد كه منجر به تحریك شهوت شود یا مستلزم فعل حرام یا ترتّب مفسدهاى باشد، حرام است. ولى اصل شركت در عروسىهایى كه احتمال رقص در آنها وجود دارد تا زمانى كه به عنوان تأیید، مرتكب كار حرام محسوب نشود و موجب ابتلا به حرام هم نشود، اشكال ندارد آیا رقص زن براى شوهرش یا مرد براى همسرش حرام است؟ اگر رقص زن براى شوهرش یا برعكس، همراه ارتكاب حرامى نباشد، اشكال ندارد مردان در برابر زنانى كه از محارم آنان هستند و همچنین رقص زنان در برابر مردانى كه از محارم آنان هستند، اعم از اینكه سببى باشند یا نسبى، چه حكمى دارد؟در رقص حرام فرقى بین مرد یا زن نیست و همچنین فرقى نمىكند كه در برابر محرم باشد یا در برابر نامحرم باشد. آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) رقصیدن زن در جایى كه مرد نامحرم نیست، چه حكمى دارد؟ همچنین رقص مرد براى مرد چه حكمى دارد؟ رقصیدن زن در مجالس زنان و یا مرد در مجالس مردان اشكال دارد و احتیاط واجب در ترك است، رقص زن براى زن و یا مرد براى مرد و زن براى شوهر خود، چه صورت دارد؟ اشكال دارد. بنابر احتیاط واجب رقص زن و شوهر، براى یكدیگر جایز نیست. رقص محرم براى محرم چه صورتى دارد؟ اشكال دارد رقصیدن داماد در مجلس زنان چه حكمى دارد؟ حرام است رقص زن نزد برادر و خواهر و والدین خود، چه حكمى دارد؟ اشكال دارد آیت الله صافی گلپایگانی (دام برکاته) آیا حرام بودن رقص زن برای زن به طور مطلق حرام است یا اینکه میتوان گفت که در این دوره و زمانه کارهای واجبتر دیگری مثل رعایت حجاب و متانت است که رقص زن برای زن در کنار آن اهمیتی ندارد؟ چنانکه میدانیم گناهان در اسلام و بلکه بر حسب هر نظر مستقیم در یک درجه نیستند و به کوچک و بزرگ و صغیره و کبیره تقسیم میشوند. و واجبات هم در اهمیت با هم تفاوت دارند، مثلاً نسبت به پدر و مادر، ضرب و زدن آنها گناهش از فحش و ناسزاگوئی به آنها بیشتر است، و گناه اف گفتن و اظهار انزجار از آنها از گناه فحش و دشنام کمتر است. یا در مورد برادر یا خواهر مؤمن اهانت و استخفاف و تحقیر او حرام و گناه است، اما از دشنام دادن و تهمت زدن به او گناهش کمتر است، و گناه دشنام از زدن و جراحت بدنی کوچکتر است، و گناه کشتن او از همه این گناهان بزرگتر است. همچنین تجاوز به مال گناهش از تجاوز به ناموس کوچکتر است و خلاصه هم واجبات و فرائض و هم محرمات و گناهان از حیث اهمیت تفاوت دارند. و بر حسب این درجهبندی نمیتوان گناهان کوچکتر را مجاز شمرده و بیاهمیت دانست، انسان آگاه از همه گناهان باید بپرهیزد، و به گفته بعضی باید مانند کسی بود که راهی را که در آن خار و خاشاک است طی نمیکند، و از هر خار کوچک و بزرگ پرهیز میکند. چنانکه در ضررهای دنیوی و جسمی و مالی از هر ضرر و زیان کوچک و بزرگ پرهیز میکنیم، در راه دینداری و در راه خودسازی و کمالات معنوی که اساس شرف و اعتبار انسان است نیز باید از هر ضرر کوچک و بزرگ و هر کاری که به حیات معنوی و روحانی انسان لطمه وارد مینماید پرهیز کنیم. علاوه بر این گناهان صغیره هم اگر تکرار شوند سبب هلاکت روح و سقوط میشوند. ان شاءالله تعالی سعی کنید که همه تعالیم سعادت بخش دینی را در زندگانی و برنامه امور خود بکار بندید که خیر دنیا و آخرت با بکار بستن این تعالیم عالیه فراهم میشود. و مخصوصاً در امر حجاب هم که به اهمیت آن اشاره کردهاید اهتمام لازم مبذول دارید خداوند شما را ثابت قدم و پایدار قرار دهد. آیت الله سیستانی (دام برکاته) حکم رقصیدن براى مردان و زنان چیست؟ رقص زن براى زنان و مرد براى مردان بنابر احتیاط واجب جایز نیست و تنها رقص زن و شوهر اگر دور از دید دیگران باشد جایز است. آیا در مراسم عروسی می توان جداگانه، (خانم ها، آقایان) رقص انجام شود؟ بنابر احتیاط واجب جایز نیست. آیت الله مکارم شیرازی (دام برکاته) آیا نگاه به رقص هم حرام می باشد؟نگاه به رقص هم حکم رقص را دارد؟تعریف رقص از نظر شرعى چیست؟ و حکم آن به نظر حضرتعالى چه مى باشد؟ تنها رقص زن براى شوهرش جایز است، و بقیّه اشکال دارد، و رقص یک امر عرفى است، و آن حرکات موزونى است که افراد مطّلِع تصدیق کنند مصداق رقص است، و اگر مصادیق مشکوکى پیدا کرد حرام نیست. آیا در مراسم عروسی می توان جداگانه، (خانم ها، آقایان) رقص انجام شود؟ رقص زن براى زن حرام است. آیت الله وحید خراسانی (دام برکاته) حکم رقصیدن مرد جلوی مرد، و زن جلوی زن، و مرد اجنبی جلوی محارمش، یا رقصیدن محارم جلوی یکدیگر و همچنین رقصیدن زن و شوهر جلوی یکدیگر چیست؟ در تمام صور مذکوره احتیاط واجب در ترک است ، و فقط رقصیدن زن جلوی شوهرش در صورتی که زن یا مرد دیگری چه محرم و چه نا محرم نبیند، جایز است. آیت الله نورى همدانی (دام برکاته) بنابر احتیاط واجب جایز نیست. آیا در مراسم عروسی می توان جداگانه، (خانم ها، آقایان) رقص انجام شود؟ بنابر احتیاط واجب جایز نیست. تنها رقص زن براى شوهر جایز است. آیت الله تبریزی (رحمة الله علیه) رقص بگونهاى باشد كه منجر به تحریك شهوت شود یا مستلزم فعل حرام یا ترتّب مفسدهاى باشد، حرام است. رقص زن براى شوهر و رقص زن براى زنان، در مجالس عروسى و مانند آن - در صورتى كه در معرض نگاه مرد (حتى پسر ممیز ) نبوده و مشتمل بر حرام دیگرى مثل موسیقى و مانند آن نباشد اشكال ندارد. رقص در غیر این دو مورد، از مصادیق لهو بوده و سزاوار است كه مؤمن، از لهو اجتناب كند.
آیت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه)
رقص زن براى زن و رقص مرد براى مرد چگونه است؟
به طور كلى رقص نوعاً منشأ فساد و از بین رفتن حیاء است و احتیاط در ترك رقص و عدم حضور در مجلس رقص است.
رقص زن در مقابل شوهر چه حكمى دارد؟
جایز است.
منابع:
[1] . سید مجتبی حسینی، (پرسش ها و پاسخ های دانشجویی)، ص 169؛ امام خمینی(ره)، المکاسب المحرمه، ج 1، صص 198ـ 224؛ حسینی، علی، الموسیقی، صص 16 و 17؛ تبریزی، استفتائات، س10، 46 ، 47 و 1048؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 974، 978و 979.
[2] . الغناء رقیة الزنا؛ بحار الانوار، ج 76، باب 99، الغناء.
[3] نک: تاثیر موسیقی بر روان و اعصاب ، ص 29؛ تفسیر روح المعانی، ج 21، ص 6؛ تفسیر نمونه، ج 17، ص 25 و 26.
[4] . ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیرعلم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین؛ لقمان، 6.
[5] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99 ـ ابواب ما یکتسب به.
[6] . تاثیر موسیقی بر روان و اعصاب، ص 29 و 92( به نقل از تفسیر نمونه، ج 17، ص 26).
سایت مراجع و علما دفتر مراجع وعلما در قم توضیح المسائل مراجع و علما
موضوعات مرتبط: موسیقی
برچسبها: چرا در اسلام موسیقی شاد و رقص حرام است؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز.
موسيقي که عبارت از نواختن آلات(مثل ساز و دايره و سنتور) است ، بر دو قسم است: حرام و حلال.
موسيقي حرام عبارتند از: آهنگ هايي که مطرب(شادي آفريني که معمولا در انسان تحول غير اختياري ايجاد کند و انسان را از خدا غافل نمايد) و متناسب باشد با مجالس لهو و لعب و عياشي و گناه.
موسيقي که به اين کيفيت نباشد و يا مشکوک باشد که از نوع حلال است يا از نوع حرام، حلال است. (1)
اما علّت تحريم موسيقى و غناي حرام اين است که ،غنا و موسيقيهاي شهوت زا انسان را به لهو و لعب و عيّاشى و دور شدن از خداوند سوق ميدهد که مخالف فلسفه خلقت انسان است ، نيز باعث تزلزل اعتقادات مذهبى ميشود، از اين رو از رسول گرامى اسلام(ص) نقل شده: «سه چيز قلب انسان را پر قساوت ميکند: شنيدن و گوش دادن بهصداها و گفتارهاى لهو؛ دنبال صيد رفتن براى خوشگذراني؛ به دربار شاهان رفت و آمد كردن».(2)
همو فرمود: «چهار چيز قلب را فاسد ميكند و موجب نفاق قلبى ميشود: گوش دادن به لهويات؛ فحّاشيكردن؛ به دربار سلاطين رفت و آمد كردن و دنبال صيد رفتن».(3)
امام صادق(ع) فرمود: «زن آوازه خوان (مغنيّه) ملعون است . هر كس او را به منزل دعوت كند و به او پولبدهد، ملعون است».(4)
علي(ع) فرمود: «پولى كه به آوازه خوان هرزه داده ميشود، حرام است».(5)
يكى از اصحاب رسول خدا از جايى عبور ميكرد. صداي موسيقى شنيد. انگشتهايش را در گوشش كرد تا صدا را نشنود و سپس گفت: با پيامبر از جايى ميگذشتيم كه چنين بود. پيامبر با دستهايش گوشش را گرفت تا صدا را نشنود».(6)
باز رسول الله فرمود: «غنا و آوازهاى لهوى (ترانه) باعث نفاق در قلب ميشود».(7) و فرمود: «از شنيدنچنگ و غنا دورى كنيد. آن ها در قلب شما نفاق ايجاد ميكند»(8)؛ يعنى كم كم طورى ميشويد كه ظاهراً مسلمانهستيد، ولى در عمل و كردار اسلام را قبول نداريد.
آثار بد موسيقى بر فرد و جامعه:
1 ـ اعتياد به موسيقي: يكى از آثار سوء موسيقى اين است كه نوازنده يا شنونده را معتاد ميكند و اين اعتياد پيامدهاي بدى دارد.
2 ـ سر و صداى زياد براى دستگاه شنوايى زيان آور است.
3 ـ تأثير سر و صداى زياد بر روح و روان انسان نيز يكى از آثار بد موسيقى قلمداد ميشود.
سر و صداى زياد حساسيت را نسبت به حمله ويروسها زياد ميكند و ناراحتيها كليوي، زخم معده و فساد دندانها را در پي دارد.(9)
4 ـ تأثير موسيقى بر معده: بر اساس آزمايشهايى كه پرفسور «لودويگ دوملينگ» درباره موسيقيهاى شبكوتاه، موزارت، سمفوني، سرنوشت بتهون، موزيك بيت، آوازهاى پاپ يعنى موزيك مدرن نسل جوان انجامداده و آزمايشهاي مكررّ انجام گرفته، ترشح عصاره گوارشى معده و اسيد كلريدريك در كسانى كه به موزيكپاپ گوش كرده بودند، پيش از سائرين تقليل و كاهش يافته بود.(10)
5 ـ تأثير منفى موسيقى در عمر در بررسيهايى كه محققّان كردهاند، از بين 46 نفر موسيقيدان و نوازندگانايتاليايي، فرانسوي، انگليسي، آلمانى و غيره، متوسط عمر آنان 47 سال بوده است.
بنابراين موسيقى مخصوصاً موسيقيهاى هيجان آور باعث بروز مفاسدى در افراد و جامعه ميشود كه قابلچشم پوشى نيست . زمينه ساز مفاسدي از قبيل فسادهاى اخلاقي، بزهكاري، لااباليگري، شهوت رانيهايمضرّ ميشود. از اين رو از نظر اسلام ممنوع گرديده است.
پينوشتها:
1 . امام خميني، استفتا آت، ج2 ،س25 ازکسب هاي حرام؛
آيت الله خامنه اي، استفتاآت ،س1128و1132 ؛
آيت الله فاضل لنکراني،جامع المسائل، ج1 ،س978و999.
آيت الله سيستاني ، سايت ايشان واژه موسيقي .
2 . ميزان الحكمه، عنوان 3122.
3 . همان، عنوان 3122.
4. همان، عنوان 3123.
5 . همان.
6 . همان، عنوان 3121.
7 . همان، عنوان 3121.
8. همان، عنوان 3121.
9 . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 15، ص 161، با تلخيص.
10 . همان، ص 185 .
موضوعات مرتبط: موسیقی
برچسبها: چرا گوش دادن به موسیقی حرام است؟من موسیقی را کاملا اتی میدانملطفا منطقی جواب دهید
انسان در زندگی به دنبال آرامش روحی خویش است. آرامشی که به زندگی انسان معنا دهد و آن را لذت بخش سازد، این آرامش میتواند کلبه کوچک وتنگ را به کاخی بزرگ و نورانی تبدیل کند و محرومیت از آن، کاخ پادشاهی را به صورت قفس و زندان درآورد.
برای رسیدن به این آرامش به تکیه گاهی که در سختیها به او پناهنده شد نیاز است، اتکایی که دارای قدرت بی انتها باشد و پناهندگی به آن، امنیت را برای اوبه همراه آورد.
عوامل آرامش درقرآن
۱ـ ایمان: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» (فتح، ۴)
او کسى است که سکینه و آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان افزوده شود، لشکر آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند دانا و حکیم است.
این سکینه عبارت است از آنکه خداوند درباره آنان لطفى نماید و در اثر آن چنان بصیرتى به حق پیدا کنند که روحشان آرامش یابد و این بصیرت در اثر کثرت ادلّهاى است که دلالت بر وجود حق دارد، و این نعمت مخصوص مؤمنین است، و امّا غیر مؤمنین روحشان با اوّلین شبههاى که بر آنان وارد مىشود گرفتار شک و تردید خواهد شد، زیرا آنان از آرامش یقین و روح مطمئن بهره نداشته، قلبشان در اضطراب است.
۲ـ یاد خدا: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، ۲۸)
آنان که ایمان آورده و دلهایشان بیاد خداوند، آرامش یافته است. آگاه باشید که بیاد خدا دلها آرامش مىیابند.
معاذ بن جبل از رسول خدا (ص) پرسید: کدام یک از اعمال محبوبترین عمل نزد خدا است؟ فرمود: اینکه بمیرى در حالى که زبانت از ذکر خداى عز و جلتر باشد. (تفسیر نور الثقلین، ج ۴، ص ۱۶۲)
۳ـ توکل: «... وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً» (۳)
و هر که توکّل بخدا کند پس او را بس است البتّه خدا بآنچه خواهد از تدبیرش میرسد بطور قطع خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است:
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ یعنى و کسى که امر خود را بخدا واگذار کند و اعتماد بخوبى تدبیر و تقدیر خدا نماید پس او کافى براى اوست امر دنیاى او را کفایت نموده، و ثواب بهشت باو دهد و او را طورى قرار میدهد که محتاج بدیگرى نشود، در حدیث آمده هر کس مسرور میشود که نیرومندترین مردم باشد پس بر خدا توکّل نماید.
إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ یعنى میرسد آنچه از قضاها و تدبیرهایش را اراده کند و هیچکس نمیتواند از آنچه او اراده نموده منع کند. و بعضى گفتهاند: یعنى امر او در هر کس که بر او توکّل کند و یا توکّل نکند نافذ است. حضرت کاظم(ع) فرمود: توکّل نمودن بر خدا داراى درجاتى است یکى از آنها این است که در تمامى کارهایت بر خداوند توکّل کنى پس هر چه خداوند با تو کند از او خوشنودى زیرا مىدانى که او در رساندن خیر و فضل بر تو کوتاهى نمىکند و مىدانى که حکم در تمامى امور از آن اوست پس با سپردن تمامى کارهایت به خداوند بر او توکّل کن و در همه امور به او اعتماد کن. (ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۹۰)
۴ ـ تقوا: « وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ...» (طلاق، ۲و۳)
هر که از خدا بترسد براى او خلاصى قرار میدهید. و از آنجا که گمان نبرد روزى میدهد.
خطاها وگناهان و زمام را در اختیار هوای نفس قراردادن، مانند اسبهای چموشی است که لجام از سرآنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد وعاقبت سوارهای خود را در آتش افکنند و مثل تقوی مانند مرکبهای رهوار و مطیع و رام بوده که مهارشان دردست سوار است و آن مرکبها با آرامش سوارهای خود را به سوی بهشت میبرند.
از پیغمبر (ص) روایت شده که فرمود: کسى که زیاد استغفار کند خدا براى او از هر غم و غصّهاى فرج و از هر تنگى مخرج و راهى براى بیرون آمدن قرار میدهد. امام صادق(ع) فرمود: «کسی که ایمانش بالاتر و محکمتر بوده و از جهت خصوصیات ذاتی و جوهر روحی پاکتر و صافتر باشد بهتر میتواند از چشمة پاک تقوی استفاده کرده و به نحو کامل و اتم در مرتبة عالی تقوی قرارگیرد. هرگاه انسان به صفت اعلای تقوا متصف گشت البته عادات وطاعات او خالصتر و پاکتر خواهد بود. چون عبادت کسی مورد قبول و پسند واقع گردد به طور مسلم از بندگان مقرب پروردگار متعال خواهد بود.» (مصباح الشریعه، ص۲۵۲)
۵ـ همسر: از نشانههاى خدا این است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید (روم، ۲۱) و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا، و در میان همه انسانها عموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مىکند: «و در میان شما مودت و رحمت آفرید» و در پایان آیه براى تاکید بیشتر مىفرماید: «در این امور نشانههایى است براى افرادى که تفکر مىکنند» جالب اینکه قرآن در این آیه هدف ازدواج را سکونت و آرامش قرار داده است، و با تعبیر پر معنى «لتسکنوا» مسائل بسیارى را بیان کرده است.
این آرامش از اینجا ناشى مىشود که این دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفایى و نشاط و پرورش یکدیگر مىباشند بطورى که هر یک بدون دیگرى ناقص است، و طبیعى است که میان یک موجود و مکمل وجود او چنین جاذبه نیرومندى وجود داشته باشد. پیامبراکرم(ص) فرمود: این سخن مرد به زن که دوستت دارم هرگز از دل زن بیرون نمیرود. (وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۳)
آرامش در خانواده
مشکلات همانند ابرهایی در آسمان زندگی در گذر است. اگر بعضی وقتها مشکلات تجمع کردند باران رحمت الهی در راه است. مشکلات همانند بادهای مخالفی هستند که انسان را به حرکت وا میدارد تا برای رسیدن محبوب حقیقی تلاش کند و تا رسیدن به مقصد دست از دامن یار برندارد. مشکلات برای تکامل انسان درعشق الهی است. چقدر لذت بخش است که در اوج مشکلات انسان خود را در آغوش پر مهر خداوند حس نماید. پس ایمان به همراهی خداوند و در یاد او بودن، به انسان انرژی عجیبی در مقابله با مشکلات خواهد دادکه تمام تلاش خود را در حل آن بکار گیرد و نتیجه را به معبودش واگذار نماید که این معنایی جز توکل ندارد. امیر المؤمنین(ع) فرمود: توکّل به خدا دژى است که، جز مؤمن، نمىتواند بر آن وارد شود، و آن انسان را از هر بدى حفظ کرده و حایلى نیرومند در مقابل تعرّض هر نوع دشمن است. (ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۸۱ ) پیامبر(ص) فرموده: شگفت من از مؤمن است که خدا حکمى براى او صادر نمیکند مگر اینکه به خیر و صلاح او باشد. (ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۸۹)
هرچه انسان رابطهاش را با خدا اصلاح کند و به خواستههای الهی تن دهد خداوند نیز امور دنیا و آخرت او را اصلاح میکند. امام صادق (ع) فرمود: دنیا سرایی است که اگر بر اساس شرع و فرمان خدا در آن زندگانی کردی، تو را راضی ساخته و به نیکی با تو وداع میکند. (مصباح الشریعه، ص۹۷)
موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسبها: عوامل آرامش در خانواده
سبز یعنی چه؟!
در لغت¬نامه¬ی بزرگ دهخدا می¬خوانیم:
سبز یعنی: هر چیزی که رنگ آن مانند رنگ برگ¬های درخت در فصل بهار باشد!
رنگی میان سیاهی و زردی!
چون سیاه را با زرد درآمیزند سبز گردد!
سبز یعنی شاد و خرم!
سبز یعنی بالنده!
سبز یعنی پویا!
سبز یعنی بانشاط!
خانواده¬ی سبز یعنی چه؟!
یعنی:
1. خانواده¬ای که در آن خودخواهی دیده نمی-شود.
2. خانواده¬ای که در آن منحنی توقعات و انتظارات به صفر میل می¬کند.
3. بزرگواری و گذشت موج می¬زند.
4. دریادلی درس اول آن است.
5. بخل و تنگ¬نظری در آن راه ندارد.
6. بی¬تفاوتی رخت بربسته است.
7. مهرورزی جایی برای قهر نگذاشته است.
8. «دوستت دارم» زیاد شنیده می¬شود.
9. «کفاف» جای «رفاه» نشسته است.
10. «خشم» در دریای وجود اعضای آن غرق می-شود.
11. منت گذاشته نمی¬شود.
آیا نمی¬خواهی خانواده¬ی سبزی داشته باشی؟!
اگر خواستار چنین خانواده¬ای هستیم باید:
1. از خود شروع کنیم.
2. درک درستی از دیگران داشته باشیم.
3. بزرگوار باشیم.
4. خوبی¬های خود را نسبت به دیگران نادیده بگیریم.
موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسبها: خانواده سبز
منتظر نمان تا رویاهایت به واقعیت برسد و بعد شروع به لذت بردن از زندگی کنی.
بیا و قول بده پیش از آنکه رویاها تحقق یابند، لذت بردن از زندگی رو تا میتووونی تجربه کنی.
زندگی یعنی زمان؛
پس چرا باید با انرژیهای منفی آن را بر باد دهیم؟
آیا میدانید افرادی که امروز با هر آنچه که دارند، از زندگی لذت نمیبرند، در آینده نیز با هر آنچه که به دست می آورند، باز هم از زندگی لذت نخواهند برد؟
زیرا هرگز یاد نگرفتهاند چگونه باید زندگی کنند.
آنها همیشه به دنبال چیز بهتری هستند و وقتی به آن می رسند، دیری نمیپاید که دوباره شکوه و شکایت را شروع میکنند.
پس از امروز زندگی را دوست بدار.
تصمیم بگیر و برای اولین قدم شکرگزار باش.
زندگیم از هر نظر روز به روز بهتر می شود.

خبر خوش این است که اگر فعلاً در زندگی ات وضعیتی منفی داری، با شکرگزاری مدت زمانِ زیادی طول نمی کشد که اوضاع دگرگون شود. وضعیت های منفی در یک چشم به هم زدن، مثل یک افسون، محو می شود

و انگار تمام اتفاق های آن روزتان بر خلاف میل شماست
این را فراموش نکنید که
بدون روزهای سخت ، شما هیچوقت قدر روزهای خوب رو نمیدونید!
یک نفس عمیق بکشید،و به خود بگویید
این فقط یک روز بد است، نه یک زندگی بد!
یادت بماند که،
“مردم همانقدر شاد هستند که ذهنشان را به سمت شادی می کشانند...

زندگی حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.. از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است...
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...!
موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسبها: زندگی زیباست
سخن چيني
از گناهاني که کبيره بودنش، به واسطه وعده عذاب در قرآن و اخبار مسلم شده، سخن چيني(نميمه) است. خداوند در سوره مبارکه رعد مي فرمايد:
«وَ يقطَعونَ ما أمرَ اللهُ بهِ أن يوصلَ و يفسدونَ في الارضِ أولئکَ لهُم اللعنهُ و لهُم سوءُ الدارِ»؛[1]
«و کساني که قطع مي کنند آنچه را خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمين فساد مي کنند، براي ايشان است دوري از رحمت خداوند و برايشان بدي سراي آخرت است يعني عذاب اخروي».
و روشن است که نمّام معني سخن چين، و کسي که حرفي را ازيک نفر درباره کسي شنيده و براي آن کس نقل مي کند قطع کرده، آنچه خدا امر به وصل آن فرموده و در زمين فساد کرده، زيرا عوض اين که بين مؤمنين ايجاد محبت و الفت نمايد و اتحادشان را محکم سازد، نفرت و تفرقه و دشمني ايجاد کرده است پس براي او است لعنت خداوند و عذاب آخرت.
قال الصادق ـ عليه السلام ـ : «و إنّ مِن أکبرِ السحرِ النميمه يُفَرقُ بها بينَ المتحابينَ و يُجلبُ العداوهُ علي المُتَصافيينِ و يُسفَکُ بها الدماءُ و يُهدَمُ بها الدُورُ و يُکشَفُ بها الستورُ و النمامُ شرُّ مَن و طَئَ الأرضَ»؛[2]
امام صادق ـ عليه السلام ـ پس از بيان اقسام سحر مي فرمايد: «جز اين نيست که بزرگترين اقسام سحر، نمامي است که به واسطه آن بين دوستان جدايي مي اندازد و دشمني را بجاي صفا در بين کساني که با يکديگر يک رنگ بودند قرار مي دهد و به سبب سخن چيني خون ها ريخته مي شود و خانه ها خراب مي شوند و پرده ها کشف مي شود و نمام بدترين کساني است که روي زمين راه مي رود».
قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : «ألا أُنبئکُمُ بشرارِکُم»؟ قالوا: بلي، يا رسول اللهِ! قال ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : «المشائونَ بالنميمهِ المُفرِّقونَ بين الأحبهِ، الباغون لِلبُراءِ المعايب»؛[3] پيامبر فرمود: «شما را به بدترين خودتان آگاه کنم؟ گفتند: بله اي پيامبر خدا. فرمود: آن ها که به سخن چيني روند و در ميان دوستان جدايي افکنند و براي پاکان عيب ها جويند».
قال الباقر ـ عليه السلام ـ : «مُحرمه الجنه علي القتاتين المشائينَ بالنميمهِ»؛[4] امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: «بهشت بر دورغ تراشاني که براي سخن چيني مي روند حرام است».
قال النبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : «مَن مَشي في نميمهٍ بينَ الإثنينِ سَلَطَ اللهُ عليه في قبرهِ ناراً تُحرقُهُ إلي يومِ القيمهِ و إذا خرج من قبرِهِ سَلَطَ اللهُ عليهِ تنيناً اسودَ ينهشُ لَحمَهُ حتي يدخُلَ النارَ»؛[5] رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: «کسي که براي سخن چيني بين دو نفر حرکت کند، خداوند بر او در قبرش، آتشي را مسلط مي فرمايد که او را مي سوزاند و چون از قبرش بيرون مي آيد، ماري بزرگ و سياه را بر او مسلط مي فرمايد که گوشت او را مي خورد تا داخل جهنم شود
نيامدن باران [1]. سوره رعد، آيه 25.
بني اسرائيل را قحطي گرفت، موسي ـ عليه السلام ـ از خداوند باران خواست. وحي رسيد دعاي تو را و کساني که با تو هستند، مستجاب نمي کنم، زيرا در بين شما نمامي است که از سخن چيني دست بر نمي دارد. موسي ـ عليه السلام ـ گفت: خدايا آن شخص کيست، تا او را از بين خود بيرونش کنيم؟
فرمود من شما را از نميمه نهي مي کنم، چگونه راز ديگري را آشکار مي سازم. پس توبه اجتماعي کردند و آن هم داخل آنها توبه کرد پس برايشان باران باريد.[6]
هر که عيب دگران نزد تو آورد و شمرد
بي گمان عيب تو نزد دگران خواهد برد
[2]. احتجاج، ج2، ص 82.
[3]. کافي، ج2، ص 369.
[4]. کافي، ج2، ص 369.
[5]. ثواب العمال، ص 335.
[6]. وسائل الشيعه کتاب حج.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: سخن چيني
دزدي و سرقت
از گناهاني كه به كبيره بودنش تصريح شده، دزدي است، در روايتي از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ رسيده است که: «زنا نميكند زنا كننده در حالي كه به خدا و روز جزا ايمان داشته باشد و همچنين دزدي نميكند شخص دزد در حالي كه ايمان داشته باشد»[1] يعني زاني و دزد در حال زنا و دزدي روح ايمان با آنها نيست به طوري كه اگر در آن حال بميرند بيايمان خواهند بود و بعضي از آيات و رواياتي كه درباره خيانت است شامل دزدي نيز ميشود و از لحاظ كمي يا زيادي مقدار فرقي در حرمت دزدي نيست هر چند به مقدار سوزن يا ريسماني باشد بلي اگر مالي كه دزديده شده معادل ربع مثقال طلا يا بيشتر باشد با اجتماع شرايط ديگري كه ذكر ميشود دست دزد را بايد بريد.
محمد بن مسلم ميگويد از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيدم در چه مقدار دزدي، دست دزد بريده ميشود؟ فرمود: ربع دينار. گفتم در دو درهم چه طور؟ فرمود نه، فقط در معادل ربع دينار دست دزد بريده ميشود قيمت آن ربع دينار هر چه باشد گفتم اگر كسي كمتر از ربع دينار دزدي كرده آيا به او دزد گفته ميشود؟ فرمود هر كس از مال مسلمان چيزي را كه نگاه داشته بدزدد، دزد ناميده ميشود و نزد خداوند سارق است (يعني او را به عذاب و عقوبتي كه براي دزد معين فروده معذب ميفرمايد) ليكن دستش بريده نميشود مگر در وقتي كه دزدي او معادل ربع دينار يا بيشتر باشد و اگر دست دزد در كمتر از اين مبلغ بريده شود همه را دست بريده ميبيني.[2]
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: دزدي و سرقت
سوء ظن و بدگماني
اين صفت رذيله نتيجه ترس و ضعف نفس است، زيرا كه هر ترسوي ضعيف النفسى، هر فكر فاسدى كه به خاطرش مىگذرد و به قوه واهمه او در مىآيد اعتقاد مىكند و پى آن مىرود. و اين صفت خبيثه از مهلكات عظيمه است.
خداوند عالم مىفرمايد: «يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيرا مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمٌ»[1] يعنى: اى گروه مؤمنين، اجتناب كنيد از بسيارى از گمان به درستى كه بعضى از گمانها گناه است. و در جاي ديگر مىفرمايد: «وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السُّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْما بُورا»[2] يعنى: گمان بد برديد، و شما قومى بوديد به هلاكت رسيده». و حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - مىفرمايد: «بايد امر برادر مؤمن خود را به بهترين محامل حمل كنى. و بايد به سخنى كه از برادر تو سرزند گمان بد نبرى مادامى كه محمل خوبى از براى آن بيابى». و مروى است كه: «خداوند متعال حرام كرده است از هر مسلمى خون او را و عرض او را و ظن بد به او بردن را». و همين مذمت از براى ظن بد كافى است كه آن را قرين كشتن مسلم و دستاندازى به حريم و عرض او نموده. و شكى نيست كه هر كس در باطن، بد به ديگرى برد و او را به شر و فساد نسبت دهد در ظاهر به نظر حقارت او را مىبيند، و اكرام او را آنگونه كه سزاوار است بجا نمىآورد. و در حقوق او كوتاهى مىكند. بلكه مضايقه از غيبت، و اظهار آنچه گمان به او برده نمىكند. و همه اين امور منشأ هلاكت او مىشود.
موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسبها: سوء ظن و بدگماني
نگرش افراد به ازدواج ، به عنوان یک واقعیت اجتماعی، تحت تأثیر فرهنگ و نقش و موقعیتی است که فرد، در آن زندگی میکند. بنا بر این، دیدگاه فرد نسبت به ازدواج ، تابع فرهنگی است که به آن تعلق دارد. این دیدگاه، همچنین با جایگاه فرد در جامعه ، ارتباط تنگاتنگ دارد.
از طرف دیگر، مسئله مشکلات و موانع ازدواج از یک سو و آرزوها، ایدهآلها و تصویری که دختران و پسران از آینده و زندگی مشترک خود دارند، از سوی دیگر، موجب شده است که جوانان، به آسانی، تن به ازدواج ندهند و به عبارت دیگر، از آن بگریزند.
عوامل بسیاری در این زمینه مؤثّرند که برخی از آنها واقعی و برخی دیگر ساخته و پرداخته ذهنیات فرد هستند. این عوامل، عبارتاند از:
ا . تحوّل در الگوهای رفتاری
در دهههای اخیر، در الگوهای رفتاری خانوادهها، تحوّل جدّیای به وجود آمده است. تغییر در الگوی مصرف، نوع پوشاک، مسکن، سطح انتظارات خانوادهها و توجّه به آراسته بودن ظاهری، موجب گردیده است که مفهوم زندگی، به طور کلّی دگرگون شود. امروزه رفاه، از مهمترین مسائلی است که خانوادهها توجّه بیشتری به آن مبذول میدارند.
جوان امروز، در جستجوی رسیدن به شکلی از زندگی است که رهیافت واقعی جامعه است امّا از سوی دیگر، فرصتها و امکانات مساوی برای دستیابی به این شرایط ، برای همگان وجود ندارد.
بسیاری از جوانان میاندیشند که تأمین هزینههای گزاف عقد و عروسی، تهیه منزل و پرداخت اجارهخانه، بسیار سخت است و از آن جا که نمیتوان از عهده مخارج آینده زندگی برآمد ، بر خلاف میل باطنی، از ازدواج میگریزند.
در پژوهش آماری صورتگرفته از میان دانشجویان، بسیاری از آنان، مشکلات مالی را از موانع ازدواج ذکر کردهاند و متأسفانه تعداد این قبیل افراد ، نسبتاً زیاد است.
امروزه با توجّه به تغییرات کیفی صورتگرفته در امر ازدواج ، در مورد مهریه ، گرایش برتر جامعه ، موافقت با تعیین مهریه است امّا اغلب خانوادههای دختران، مهریه بالایی را پیشنهاد میکنند که معقول و منطقی نیست و معمولاً یک جوان یا حتّی یک فرد میانسالِ شاغل در ایران، با چند سال پسانداز کردن تمامی درآمد خویش هم به سختی از عهده پرداخت آن برمیآید. چنین تعهّدی (که طبق قوانین ایران، مرد در لحظه ثبت ازدواج ، پرداخت نقدی آن را تضمین مینماید)، کارایی دیگری جز ایجاد نگرانی و اضطراب و دلخوری و کدورت ندارد.
تا چندی قبل، زندگی بسیاری از زوجهای جوان، در کنار پدر و مادر پسر آغاز میگردید امّا امروزه ، تشکیل یک زندگی باید در محلّ جدیدی باشد و همین موضوع ، توقّع دختران را از پسرها ، برای داشتن توانایی و قدرت اقتصادی، افزایش میدهد و تأمین مالی، اشتغال و نوع شغل پسران را حائز اهمیت میکند.
2 . ادامه تحصیل و تحوّل در موقعیت زنان
یکی دیگر از عواملی که موجب فرار جوانان از ازدواج شده است، گرایش به ادامه تحصیل در بین جوانان است. در جامعه امروز ایران، اغلب پسران و دختران، علاقه دارند که تحصیلات خود را ادامه دهند و برداشت بسیاری از آنان این است که ازدواج ، فرصت ادامه تحصیل را از آن ها سلب میکند. به ویژه تحوّل موقعیت اجتماعی زنان و گرایش آن ها به تحصیلات عالی، موجب شده که در امر ازدواج جوانان، تأخیر رخ دهد.
خانوادهها عقیده دارند که دختر و پسر، پس از ازدواج ، به دلیل پذیرش مسئولیت همسری، نمیتوانند درس بخوانند و غالباً حاضر نیستند که درباره ازدواج فرزندان خود در ایام تحصیل آن ها اقدام کنند.
3 . وسواس بیش از حد در انتخاب همسر
یکی دیگر از عوامل گریز جوانان از ازدواج، وسواس و احتیاط بیش از اندازه دختر و پسر، در مورد همسر اینده است. افرادی که بیش از اندازه ، در این زمینه وسواس به خرج میدهند ، نمیتوانند در مورد ازدواج و انتخاب همسر آینده خود ، تصمیم قطعی بگیرند و حتی گاهی ساعتی قبل از مراسم خواستگاری یا چند روز مانده به مراسم عقد ، قول و قرارها را زیرِ پا میگذارند و حاضر به ازدواج نمیشوند.
وسواس در انتخاب همسر، تقریباً هیچ گاه موجب انتخاب بهتر و مناسبتر نمیشود و تنها سالیانی از عمر دختر یا پسر را هدر میدهد و روحیه ی آن ها را با اندوه و حسرت و افسردگی و بدبینی همراه میسازد.
4 . فراهم بودن زمینه ارضای نیاز جنسی در بیرون از چارچوب خانواده
بین فرار از ازدواج و انحرافات اخلاقی، رابطهای دوسویه وجود دارد. برخی پژوهشها نشان میدهند که روابط آزاد بین دختر و پسر و امکان ارضای جنسی در بیرون از چارچوب خانواده (چه به صورت مشروع و چه نامشروع) ، نیاز به ازدواج را در جوانان، کمرنگ کرده است.
برخی جوانان برای ارضای غرایز طبیعی خود ، به ارتباط آزاد با جنس مخالف، بسنده میکنند و چون این گونه روابط، مسئولیت چندانی بر عهده فرد نمیگذارد ، خود زمینهساز فرار دختران و پسران از ازدواج میشود.
ازدواج کردن در زمان مناسب و بدون سختگیری و وسواس، پیشنهاد عقل، دین و حتّی دانش جدید است.
5 . اعتقاد به داشتن زندگی آزاد
برخی از جوانان، بر این باورند که ازدواج ، باعث ایجاد محدودیت در بسیاری از خواستهها و نیازهای آنان میشود و از این رو، ترجیح میدهند که به شکل آزاد زندگی کنند.
شاید بیشتر افرادی که ازدواج را عمل محدودکننده ی آزادیهای فردی میدانند ، فلسفه و حقیقت ازدواج را به خوبی درک نکرده و طرفدار آزادی به معنای غربی آن باشند و از این رو ، حاضر نمیشوند که ازدواج کنند.
همسر خوب، در درجه نخست، یک تکیهگاه روحی و مایه آرامش روانی است که هیچ چیز حتّی تحصیلات دانشگاهی، نمیتواند جای آن را بگیرد.
فرجام سخن
فرار از قانون طبیعت، ممکن نیست و غریزه و فطرت را نیز نمیتوان سرکوب کرد. به علاوه، میل فطری انسان به زندگی مشترک و داشتن فرزند ، برای همیشه ، قابل سرکوب کردن نیست. جوامع غربی که امروزه با پیری جمعیت و عدم تمایل جوانان به ازدواجْ مواجهاند ، از طرق دیگری همچون پذیرش مهاجران خارجی، سعی در جوانْ نگهداشتن جامعه خود دارند. به علاوه، در این جوامع، زنان و مردان میانسال ، بدون ازدواج ، از طریق پذیرفتن فرزندخواندهها، سعی در تشکیل خانواده دارند. دو پدیده غیر اخلاقی خریدن کودکان جهان سومی و قاچاق آنها به غرب و نیز زندگی کردن زن و مرد در زیر یک سقف و بدون عقد ازدواج ، از دیگر تبعات کاهش ازدواج در جوامع غربی و بالا رفتن سنّ ازدواج در این جوامع (و طبعاً بیفرزند ماندن زوجین) است.
ازدواج کردن در زمان مناسب و بدون سختگیری و وسواس، پیشنهاد عقل، دین و حتّی دانش جدید است.
موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسبها: علل فرار جوانان از ازدواج
اگر چنين هستيد ، صبر كنيد ، ازدواج نكنيد
ا - اگر در خانواده پدري و زندگي مجردي خود ، مسئوليت كاري را به عهده نمي گيريد يا در مسئوليت محوله تعلل مي ورزيد. ( تنبلي و بي مسئوليتي)
2 – اگر با پدر، مادر، برادر و خواهر خود (كه به نظر شما غير منطقي بوده يا اخلاق دلخواه شما را ندارند) ارتباط سازنده و راضي كننده نداريد و نتوانسته ايد تعامل قابل قبولي ايجاد نمائيد. (عدم تعامل و ارتباط اجتماعي صحيح با ديگران)
3 – اگر در زندگي ، مرتب شغل خود را عوض كرده ايد، با دوستان زيادي به خاطر مشكلاتي قطع رابطه نموده ايد، رشته تحصيلي خود را تغيير داده يا ترك تحصيل كرده ايد، علائق خود را نيمه كاره رها كرده ايد و ثبات فكري ، احساسي و رفتاري نداريد.( عدم ثبات فكري، احساسي و رفتاري)
4 – اگر تصور مي كنيد ؛ افكار ، احساس و رفتار همسرتان را در آينده به دلخواه خود تغيير مي دهيد. (خطاي شناختي)
5 – اگر به دنبال همسر مناسبي هستيد به نحوي كه در زندگي مشتركتان در آينده با هيچ گونه مشكلي مواجه نشويد. (خطاي شناختي)
6 – اگر در پي كسب لذت و علائق خود ، كارها و مسئوليت هايتان بر دوش ديگران قرار مي گيرد. (اصالت لذت، و عدم مسئوليت پذيري)
7 – اگر فقط منطق و طرز نگرش خويش را قبول داريد و در برابر ديگران حالت دفاعي يا حالت تهاجمي مي گيريد و قادر به درك افكار ، احساس و رفتار ديگران نيستيد. (واكنش دفاعي و خود ميان بيني)
8 – اگر نقاط ضعف و نقاط قوت خود را به صورت شفاف نمي بينيد. (عدم خودآگاهي)
9 – اگر تا كنون با نظرات، انتقادات و پيشنهادات ديگران، تغييري در رفتار هاي شما ايجاد نشده است. (عدم مديريت خود يا خود مديريتي)
10 – اگر مسائل كاري شما مانع ارتباط دوستانه ، و ارتباط دوستان شما مانع ارتباط صميمي در خانواده ( خانواده پدري) مي شود يا مسائل و مشكلات شخصي شما در تمام حوزه هاي زندگيتان تاثير مي گذارد و در هم تنيده مي گردد. (مشكل در تقسيم وظايف و تعارض نقش ها)
11 – اگر به هيچ وجه قادر به تغيير برنامه هاي از قبل طراحي شده خود نيستيد( حتي اگر شرايط تغيير كند) و بسيار متعصب ، خشك و غير قابل انعطاف هستيد. (عدم انعطاف پذيري لازم)
12 – اگر قادر به درك احساسات ، رفتار و افكار خانواده ، دوستان و همكارانتان(كه متفاوت از شما عمل مي كنند)، نمي باشيد. (عدم اگاهي اجتماعي)
13 – اگر بيشتر به جاي گوش كردن ، صحبت مي كنيد و بيشتر از آنكه سعي كنيد ديگران را بفهميد ، سعي داريد كه ديگران شما را درك كنند. (عدم مديريت رابطه)
14 – اگر بسيار هيجان طلب هستيد و صرفاً ، هيجانات شما را به سويي مي كشاند و قادر به تعويق انداختن خواسته هايتان نيستيد. (خود يا اگو ضعيف ، هوش هيجاني پائين)
15 – اگر براي رفتار ، احساس و گفتار خود روش و برنامه اي نداريد و منفعلانه و واكنشي نسبت به ديگران عكس العمل نشان مي دهيد.( رفتار بي تعقل يا انعكاسي، مشكل در شيوه حل مسئله)
16 – اگر عادت داريد به جاي حل مشكلات از آنها فرار كنيد يا اجتناب بورزيد يا واكنش شما به مسائل بي تفاوتي هست. (پاسخ اجتنابي به رويدادها)
17- اگر در آينه نگاه ديگران، شما فردي غرغرو ، سرزنش گر، وابسته، احساساتي، بدبين، گوشه گير، پرخاشگر، دمدمي مزاج، خودخواه، گوشت تلخ، غمگين يا تكانشي ( كسي كه يكباره بدون مقدمه و از روي احساس دست به عملي مي زند و پيامدهاي آن را نمي سنجد) به نظر مي آئيد. (اختلال شخصيت)
18 – اگر فكر مي كنيد، از ميان چند ميليارد ساكنين كره زمين ، فقط و فقط يك شخص مناسب شماست و ارزش ازدواج دارد و در غير اين صورت زندگي شما بي معنا شده و بايد بميريد يا تا آخر عمر مجرد بمانيد.( خطاي شناختي ، عدم كنترل احساس ، هوش هيجاني ضعيف)
19 – اگر بدون اينكه خود را دقيقاً ارزيابي كنيد و بشناسيد ،دنبال همسر مناسب مي گرديد. (عدم شناخت خود)
20 – اگر وضعيت فعلي اتان راضي كننده نيست و براي رهايي و فرار از موقعيت ، اقدام به ازدواج مي كنيد. (مشكل در شيوه حل مسئله)
موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسبها: اگر چنين هستيد صبر كنيد ازدواج نكنيد
چه کارکنیم تا نمازمان قبول باشد؟
قبولی عبادات به خصوص نماز مراحل بلکه شرایطی دارد زیراگاهی عبادت صحیح است ولی رشد آور نیست مثل دارویی که شفابخش نیست.
در آیات و روایات شرایط و مراحل قبولی عبادات شش چیز ذکر شده که عبارتند از:
1- شرط اعتقادی; 2 - شرط ولائی; 3 - شرط اخلاقی; 4 - شرط اقتصادی; 5 - شرط اجتماعی; 6 - شرط بهداشتی.
1- شرط اعتقادی: نمازگزار باید ایمان به خدا داشته باشد. قرآن مجیدمیفرماید ((عمل صالح از زن و مرد با ایمان است که موجب زندگی پاک میشود)).(1) و در جای دیگر میفرماید: ((نداشتن ایمان مایه بی ثباتی اعمال است)).(2)
2 - شرط ولائی: یعنی برخورداری ازولایت و رهبری صحیح و آسمانی همچون امام علی بن ابی طالب(ع) و فرزندان آن حضرت که همه بندگان خدا یند.بندگیها، نماز، حج و جهاد را در مسیر الهی قرار میدهد و به آنها جهت شایسته میبخشد. امام باقر(ع) فرمود: ((کسی که به خدا ایمان دارد وعبادتهای طاقت فرسا انجام میدهد ولی امام لایقی از طرف خدا ندارد تلاش بیفایده است)).(3)
3 - شرط اخلاقی(تقوا): خدا تنها از اهل تقوا میپذیرد مثل داستان فرزندان حضرت آدم که هر دو قربانی کردند; ولی قربانی یکی پذیرفته شد .
4 - شرط اقتصادی: ادای حق مردم; ادای حقوق محرومان در درجهای از اهمیت است که گاهی قبولی عبادت بستگی به آن دارد. پرداختن زکات با داشتن درآمد مشروع از این نمونههاست. امام رضا(ع) فرمود: «هر کسی نماز بخواند ولی زکات نپردازد نمازش قبول نمیشود». (4)
5 - شرط اجتماعی: خیرخواهی نسبت به دیگران، حفظ پیوندهای اجتماعی و اخوت میان مسلمانان و روابط شایسته و نیکو میان پیروان اسلام با اهمیت است.
6 - شرط خانوادگی: خوشرفتاری در امور خانوادگی و رعایت حقوق متقابل زن و شوهر، فرزند و پدر و نیز همسایگان را چنان مهم دانسته که بیتوجهی به آنها گاهی باعث بطلان عبادات میگردد. در این زمینه امام صادق(ع) فرمود: «نماز فرزندانی که با خشم به پدر و مادر خود نگاه میکنند قبول نمیشود گرچه والدین، نسبت به آنان کوتاهی و ظلمی کرده باشند»(5)
همچنین پیامبر اسلام(ص) فرمود:« هر کس زن بد رفتار و اذیت کنندهای داشته باشد، خداوند نماز و کارهای نیک آن زن را نمیپذیرد، مرد نیز چنین است».(6)
وقتی ما از نردبان نماز به معراج میرویم که پایههای آن روی زمین محکمی باشد; ولی اگر روی یخ لغزنده یا زمین سست قرار داده شود بالا رفتن را مشکل یا غیر ممکن میسازد. پس قبولی عبادات به خصوص نماز با شرایط ومراحل ذکر شده امکانپذیر است.
7- حضور قلب در نماز:
از آیات و روایات استفاده می شود که نماز کامل و حقیقی نمازی است که با حضور قلب و خلوص نیت و همراه با یقین باشد. از امام رضا (ع) نقل شده است : "لا صلاة الا باسباغ الوضوء و احضار النیة و خلوص الیقین و افراغ القلب و ترک الاشتغال و هو قوله"فاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب"؛(7)
نماز کامل باید با وضوی کامل ، با حضور قلب و خلوص، یقین و خالی بودن فکر و ذهن و قلب از توجه به دنیا باشد، همان طور که خطاب به پیامبر آمده است : "هنگامی که فارغ شدی، به نماز بایست و به سوی پروردگارت بشتاب".
اما این بدان معنا نیست که اگر نماز با این ویژگی ها نبود، باطل است ، بلکه می توان مراتب متعددی برای نماز و نمازگزار تصور کرد. هر چه درجه و مرتبة کمال معنوی بالاتر باشد، نماز بهتر و از درجه ای بالا برخوردار خواهد بود.
نشان قبولی: امام صادق(ع) فرمود: هر کس دوست دارد بداند نمازش قبول شده یا نه ببیند که آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز داشته یا نه، پس هر قدر که نمازش او را از گناه بازداشته به همان اندازه نمازش قبول شده است. (8)
پی نوشت ها :
1- نحل(16) آیه 97
2- مائده(5) آیه 93
3- وسائل ،ج 1، ص 90
4- بحار ،ج 96 ،ص 12
5- اصول کافی، ج 2 ،ص 349
6- وسائل ،ج 14، ص 116
7-بحار ،ج 82، ص 198
8- اصول کافی، ج 1، ص 46.
موضوعات مرتبط: نماز
برچسبها: چه کارکنیم تا نمازمان قبول باشد؟
فلسفه آهسته خواندن نماز ظهر چیست؟
فلسفه و حکمت بیشتر احکام و مقرارت اسلام براى ما مشخص نیست و تنها از باب تعبّد آن ها راپذیرفته ایم ,و چون خداوند متعال و نبى گرامى اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند یقین داریم تمام دستورهای آن ها مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعی است ;از این رو با جان و دل از آن ها اطاعت مى کنیم اگر چه علت گفتارشان را ندانیم . از دستور دکتر که مى گوید: فلان دارو را بخور, فلان آمپول را تزریق کن و از خوردن فلان غذا خوددارى کن و..., پیروی می کنیم با این که نمى دانیم خاصیت فلان دارو و آمپول چیست .
جهر و اخفات در نماز نیز تعبدى است و ما فلسفه آن را به طور کامل نمى دانیم . البته وقتى به روایات مراجعه مى کنیم ،به اشاراتی از ناحیه ائمه معصومین (ع) و شخص پیامبر اکرم (ص) برخورد مى کنیم , لکن نمى توان آن راعلت حقیقى و فلسفه واقعى جهر و اخفات دانست . به این معنا که تمام فلسفه و حکمت در آن خلاصه شود و چیز دیگری نباشد.
محمد بن حمران یا محمد بن عمران از امام صادق علیه السّلام علت بلند خواندن حمد و سوره را در بعضى نمازها وآهسته خواندن آن را در بعض دیگر پرسید. حضرت فرمود: وقتى که پیامبر (ص) را به آسمان بردند, اولین نمازى که خداوند بر او واجب نمود, نماز ظهر روز جمعه بود و فرشتگان به او اقتدا کردند. خداوند براى این که عظمت نماز ظهر روز جمعه را به ملائکه نشان دهد ،به پیامبر (ص) فرمان داد حمد و سوره را بلند بخواند. دومین نمازى که بر او واجب نمود نماز عصر بود, ولى چون کسى بر پیامبر (ص) اقتدا نکرده بود، دستور رسید که آهسته بخواند. بعد نماز مغرب و همین طور عشا را بر او واجب نمود و گروهى ازفرشتگان نیز به او اقتدا کردند. باز دستور رسید که بلند بخواند و سپس وقتى به زمین رسید ،موقع صبح بود و براى این که عظمت نماز صبح را براى مردم تبیین کند، به پیامبر (ص) امر فرمود که حمد و سوره را بلندبخواند.... (1).
بنا براین بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاى مغرب و عشا و صبح بر اساس روایات است که فقهاى عظام به آن ها استدلال کرده اند و علما بر این عقیده اند, ولى تعدادى از فقها مانند سیدمرتضى به واجب نبودن قرائت جهریه(بلند خواندن) فتوا داده اند . برخی از علما نیز به این حکم گرایش دارند و آن روایات صحیح را نیز حمل بر استحباب جهر(بلند خواندن)کرده اند، نه وجوب آن .
احتمال دیگر این است که با توجه به این که درصدر اسلام ،مساجد فاقد وسیله روشنایی بود، مسلمانان موظف بودند نمازهایی را که درتاریکی خوانده می شد(نماز صبح ومغرب وعشا بلند بخوانند ،تا دیگر مسلمانان متوجه آنان باشند ،و به صف جماعت ملحق شوند ، ولی نسبت به نماز ظهر وعصر نیازی به این کار نبود. پس از آن که مساجد به وسائل روشنایی مجهز شد، سنت مذکور به حال خود باقی ماند. (2)
بنابراین با وجود احتمالات مختلف ، بلند خواندن حمد و سوره در نمازهاى صبح و مغرب وعشا وجه کاملاً مشخصى ندارد و تعبدی است (3).
پـی نوشت:
(1) صدوق , علل الشرائع , ج 2 ،ص 17و 18
2 . آیت الله مکارم ،بخشی از مسائل کثیر الابتلا ،مسئله 20.
(3) آیة الله حکیم , مستمسک العروة الوثقى , ج 6 ،ص 198با تلخیص
موضوعات مرتبط: نماز
برچسبها: فلسفه آهسته خواندن نماز ظهر چیست؟
به برخی عوامل حواس پرتی اشاره میشود:
1- خیالپردازی:
برخی دائماً در خیال و توهم هستند. تخیلها انسان را به جاهای مختلف میبرد و در هنگام عبادت ذهن را مشغول میدارد، به طوری که در یک نماز دو رکعتی به مسایل و جاهای مختلف رفته، تنها جایی که حواسش نبوده، نماز است.
راه مبارزه با حواس پرتی ریشه کنی خیالپردازیها است. مبارزه با خیالپردازی آن است که قبل از نماز، تمرین و ممارست در حفظ قوه خیال و متمرکز کردن آن صورت میگیرد، به این صورت که در ابتدا تمرین کنیم تا فکر و خیال خود را به امور خاصی مثل پرستش و نیایش تمرکز دهیم و دائماً مواظبت نماییم خیال به جای دیگر نرود.(1)
در نماز نیز باید با خیالپردازیها مبارزه شود، بدین معنا که انسان تصمیم بگیرد خیال خود را در نماز یا معنای نماز متمرکز نماید و هر وقت کنترل آن از اراده انسان خارج شد، دوباره برگرداند. امام راحل(س) مینویسد: "طریقه رام نمودن آن (خیال) عمل نمودن بر خلاف است و آن چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید... در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن (قوه خیال) باشد...".(2)
2- دنیا پرستی:
یکی از عوامل مهم حواسپرتی در نماز دنیا پرستی است. متأسفانه این آفت دامنگیر خیلی شده و آنان را از معنویت و حضور قلب در نماز دور کرده است. برخی چنان جذب دنیا شدهاند که حتی هنگام نماز خواندن به فکر مال دنیا و زرق و برقهای آن هستند.
دنیا گرایی موجب میشود که انسان نتواند حواس خود را جمع کند و فکر خویش را متمرکز عبادت نماید.
امام راحل یکی از عوامل حواسپرتی در نماز را دنیا گرایی دانسته و ضرورت مبارزه با آن را سفارش نموده است: "طالبان غیر حق، که در نظر اهل معرفت، همه طالب دنیا هستند... آنان که حُبّ مال و ریاست در دل آنها است، در خواب نیز مطلوب خود را میبینند و در بیداری به فکر محبوب خود به سر میبرند و مادامی که در اشتغال به سر میبرند، با محبوب خود هم آغوشند. و چون وقت نماز شود... فوراً متعلق به محبوب خود (دنیا) میشود، گویی تکبیرة الاحرام کلید در دکان، رافع حجاب بین او و محبوب خود است.
یک وقت به خود میآید که سلام نماز را گفته، در صورتی هیچ توجه به آن نداشته و همهاش را با فکر دنیا هم آغوش بوده، این است که چهل، پنجاه سال نماز، ما را در دل اثری جز ظلمت و کدورت نیست".(3)
3- عوامل بیرونی:
یکی دیگر از عوامل حواس پرتی جذب شدن به عوامل بیرونی و ظاهری است. اگر نماز گزار در جایی قرار گیرد که منظره جالب قرار دارد و یا چیزی را میشنود که مجذوب آن میشود، از خدا غافل شده و تمرکز حواس ندارد. مگر ممکن است کسی هنگام نماز به رادیو گوش دهد و یا به تصویر تلویزیون نگاه کند و تمرکز حواس داشته باشد؟! شاید بر همین اساس باشد که در اسلام سفارش شده است نماز گزار مکان خلوت را گزینش نماید. نمازگزار برای این که هیچ چیز او را به خود جلب نکند، باید مکان خلوت و بی منظرهای را انتخاب کند. یکی از فقیهان مینویسد: "از برای شخص ضعیف که به اندک چیزی که چشمش میبیند یا گوشش میشنود، فکرش متفرق میشود، علاج آن است... که در اتاق تاریکی نماز بخواند و یا آن که در مقابل خود چیزی نگذارد که نظر او را جلب کند...".(4)
4- تعجیل در نماز:
یکی از عوامل حواسپرتی، تند خوانی و تعجیل در تمام نمودن نماز است. علت سریع خواندن عدم اهتمام به نماز است؛ زیرا چنین افرادی تنها نماز را برای رفع تکلیف میخوانند، از این رو با کراهت و بی میلی عبادت را انجام میدهند.
برای مبارزه با این آفت باید نماز با آرامش اقامه گردد. نمازگزار از نظر جسمی و روانی باید بی حرکت و کاملاً آرام باشد. پیامبر وقتی بر نماز میایستاد، آرام و بی حرکت بود، چنان که گویی بنایی ثابت یا عمودی قائم است.(5)
آن چه در حضور قلب مؤثر است، تلقین میباشد، یعنی نمازگزار از ابتدا به خود تلقین کند که با توجه نماز بخواند و همواره آن را در ذهن خود مرور نماید.
نکته دیگر دقت در معانی اذکار و الفاظ نماز و مرور آن ابتدا در ذهن و سپس در قلب و جان است.
پینوشتها:
1. علی اصغر عزیزی، علل و درمان حواسپرتی، ص 31 - 32.
2. امام خمینی، آداب الصلوة، ص 44.
3. همان، ص 48.
4. التنبیهات العلیه علی وظایف الصلوة القلبیة، ص 110، با اقتباس از علل و درمان حواس پرتی در نماز، ص 53.
5. بحارالانوار، ج 81، ص 265.
موضوعات مرتبط: نماز
برچسبها: برخی ازعوامل حواس پرتی در نماز
مهر زن و فلسفه آن
مرد هنگام اجرای صیغه نکاح، چیزی را به همسرش تقدیم میکند که در اصطلاح «مهر و صداق» نامیده میشود. کلمه مهر در قرآن نیامده، اما لفظ صداق استعمال شده است.
قرآن میفرماید:
«صداق زنان را بپردازيد كه عطيهاى است و اگر بعداً چيزى از آنرا، با رضايت به شما بخشيدند، بخوريد كه گوارايتان باد».[1]
برای صداق، مقدار معینی تعیین نشده، بلکه به توافق زن و مرد بستگی دارد.
امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
صداق چیزی است که زنوشوهر بر آن توافق میکنند، کم باشد یا زیاد.[2]
برای حداقل مهر نیز مقداری تعیین نشده، اما در احادیث آمده که زیاد هم ناچیز نباشد.
امام جعفر صادق علیه السلام از پدرانش از حضرت علی علیه السلام نقل کرده که فرمود:
من دوست ندارم «مهر» از ده درهم کمتر باشد، تا به مقدار پولی که به زن زناکار پرداخت میشود شبیه نباشد.[3]
برای حداکثر صداق مقدار معینی تعیین نشده، هرچه هم زیاد باشد مانع ندارد، ولی اسلام تعیین مهریههای سنگین و مسابقه در آن را صلاح نمیداند و از آن نهی کرده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مهر زنان را سنگین نکنید و ازدیاد آن را به مسابقه نگذارید، زیرا موجب دشمنی میشود.[4]
نباید در تعیین مهر آنقدر سختگیری کرد که جوانان امکان ازدواج نداشته باشند. در این مورد خوب است از افراط و تفریط خودداری شود و با رعایت شئون زن و مرد و شخصیت اجتماعی خانواده عروس و داماد، طبق امکانات اقتصادی آنان، به صداق مناسب و معتدلی توافق کنند.
در نوع مهر نیز محدودیتی وجود ندارد، بلکه هر نوع مالی میتواند صداق باشد، مانند طلا، نقره، املاک، انواع پولهای رایج، اسباب و لوازم زندگی، فرش، ظروف، اتومبیل، لباس و هر چیز دیگری که قابل تملک باشد. اما صلاح زن در این است که در صورت امکان مهر خود را ملک یا طلا، یا نقره، یا اشیایی نظیر اینها قرار دهد تا برایش ذخیره باشد و با مرور روزها از ارزش آن کاسته نشود.
مهر میتواند نقد باشد یا نسیه و بر عهده شوهر یا هر شخص دیگری است و به توافق زن و شوهر بستگی دارد.
اگر به صورت نقد باشد، زن میتواند قبل از عروسی آن را مطالبه کند. در صورتی که مرد قدرت پرداخت آنرا دارد، باید بپردازد و اگر خودداری کرد، زن حق دارد از عمل جنسی بپرهیزد و این عدم تمکین موجب نشوز و سقوط نفقه نمیشود.
اگر صداق نسیه باشد، ولی وقت معینی برایش تعیین شده زن قبلاز رسیدن وقت، حق مطالبه ندارد و چنانچه وقت معینی تعیین نشده، هر وقت زن آنرا مطالبه کرد؛ چنانکه مرد قدرت پرداخت دارد، باید بیدرنگ آنرا بپردازد.
مالک حقیقی مهر، چه ملک باشد چه پول نقد، خود زن است. کسی حق ندارد بدون رضایت او در مالش تصرف کند، حتی پدر و مادر و شوهرش و منافع آن نیز به خود زن تعلق دارد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خدا در قیامت هر گناهی را میبخشد، جز گناه کسی را که مهر زن را غصب کند، یا مزد اجیری را ندهد و یا انسان آزادی را به عنوان برده بفروشد.[5]
از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام سؤال شد:
آیا پدر میتواند صداق دخترش را میل کند؟ فرمود: نه، چنین حقی را ندارد.[6]
چنانکه صداق نسیه و بر عهده شوهر است و بدهی واقعی است که باید عندالمطالبه و در اولین زمان امکان پرداخت شود.
حضرت صادق علیه السلام درباره مردی که زنی را به عقد خود درآورده، ولی قصد داشته مهرش را نپردازد، فرمود:
این عمل زنا محسوب میشود.[7]
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر مردی که مهری برای همسرش قرار دهد، ولی قصد ادای آن را نداشته باشد به منزله دزد است.[8]
حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا نقل کرده که فرمود:
هر که مهر همسرش را ندهد، نزد خدا زناکار محسوب میشود. خدای عزّوجلّ در قیامت به او میگوید: کنیز خود را به تو تزویج کردم، در پیمان خودم، ولی تو به عهد من وفا نکردی و به کنیزم ستم نمودی. پس به مقدار حق زن، از حسنات مرد میگیرد و به زن میدهد و اگر
حسنهای باقی نماند، دستور میدهد او را در آتش دوزخ بیفکنند، زیرا به عهد خود وفا نکرده است و عهد مورد سؤال واقع میشود.[9]
فلسفه مهر
ممکن است کسی اصل تشریع مهر را زیر سؤال برده، بگوید: زن و مرد از لحاظ جنسی به یکدیگر نیاز دارند واز این طریق به همدیگر جذب شده و ازدواج میکنند، پس دیگر مهر چه معنایی دارد؟ با تشریع مهر زن تحقیر شده و تا سرحد کالای مورد معامله تنزل یافته است. مرد با مهر زن را همانند برده در تملک خود درمیآورد.
در پاسخ باید گفت: در اسلام نه زن کالا و برده محسوب شده و نه مهر، ثمن معامله، بلکه مهر عطیه و هدیهای است از جانب مرد که به همسرش تقدیم میکند تا او را گرامی بدارد و مراتب علاقهاش را اظهار دارد.
در توضیح مطلب و تشریح فلسفه تشریع صداق به دو نکته مهم اشاره میشود.
نکته اول: با اینکه زن و مرد از لحاظ غریزه جنسی به یکدیگر نیاز دارند و طبعاً خواستار همدیگرند، ولی هر یک از آنان ویژگیهایی دارد:
یکی از ویژگیهای زن لطافت و زیبایی او است و از همین طریق برای مرد جاذبه دارد. مهمترین عامل نفوذ زن، زیبایی او است و مرد درباره آن عنایت خاصی دارد. زن با الهام از فطرت، این موضوع را دریافته و به همین جهت به آرایش میپردازد، تا خویشتن را زیباتر جلوه دهد و بیشتر در دل مرد نفوذ کند.
دومین ویژگی زن این است که با وجود داشتن غریزه جنسی، در کتمان خواسته غریزی خود از مرد مقاومتر است. خود را بینیاز نشان میدهد و به خواستگاری مرد نمیرود. او ترجیح میدهد که در دل مرد نفوذ کند و او را شیفته خود سازد و به خواستگاری از او وادار نماید. آرایش و خودنمایی و ناز و غمزههای زن از همینجا نشأت میگیرد. بنابراین، زن بیش از هر چیز خواستار تسخیر دل مرد و عشق و دلباختگی او است.
اما مرد در برابر نیروی جنسی ناتوان است و نمیتواند خواسته درونی خود را کتمان کند. از همین رو، به خواستگاری زن میرود. مرد طالب و خواستار زن است و دنبال او میرود، چون دریافته که زن خواستار عشق و علاقه او است، اظهار محبت و دلباختگی میکند و ناز و غمزههایش را خریدار میشود. او برای اثبات محبت باطنی خود، از هر وسیلهای استفاده مینماید: پول خرج میکند، برایش هدیه میبرد و مجلس جشن عقد و عروسی برپا میسازد.
قرارداد مهر نیز یکی از همین وسایل است. مرد برای اثبات علاقه باطنی خود و برای گرامیداشت همسرش و به دست آوردن دل او، چیزی را به عنوان مهر به وی تقدیم میدارد.
قرآن نیز مهر را به همین صورت بیان میکند، زیرا با عبارت «صَدُقاتِهِنَّ» بیان شده و آنرا با عنوان «نحله» معرفی میکند که به معنای هدیه و عطیه است. این، یکی از فواید و فلسفههای تشریع مهر بود.
نکته دوم: قرارداد صداق به زن آرامش و اطمینان نسبی میدهد، تا بتواند وظایفی را که آفرینش بر عهدهاش نهاده، انجام دهد. گرچه زن و مرد هنگام ازدواج با هم پیمان میبندند که به یکدیگر وفادار باشند و در پرورش و نگهداری فرزندان همکاری نمایند، ولی موارد خلافی نیز مشاهده میشود که مرد به وظیفه خود عمل نمیکند و از تأمین هزینه زندگی و پرورش فرزندان خود داری مینماید، در صورتی که طبیعت، مسئولیتهای ویژهای را بر عهده زن نهاده که نمیتواند از انجام دادن آنها شانه خالی کند. زیرا مرد به منزله زارع است و زن به مثابه مزرعه. او نطفه فرزند را در رحم زن غرس میکند و بعد از آن طبعاً آزاد است. مرد از لحاظ شرع و قانون و اخلاق در برابر همسر و فرزندش مسئولیت دارد، ولی به دلیل اینکه طبیعت چیزی را بر عهدهاش نگذاشته، میتواند زن را با جنینی که در رحم دارد رها سازد و فرار کند. البته اکثر مردان چنین نیستند، اما به هر حال امکان وجود آن هست و نمونههایی از این افراد دیده شده است.
زن این چنین آزاد نیست و ناچار است دوران دشوار بارداری و زایمان و نقاهت ناشی از آن را تحمل کند. پس از زایمان نیز نمیتواند نوزاد ضعیف و بیگناه خود را دور بیندازد یا گرسنه بدارد و ناگزیر باید شیرش بدهد و از او نگهداری کند. با توجه به عاطفه شدید مادری و انسی که به فرزند گرفته بعد از آن هم نمیتواند او را رها سازد، بلکه ناچار است از او نگهداری کند.
وی در این مدت به هزینه زندگی و مسکن و خوراک و پوشاک نیاز دارد.
در چنین فرضی زن بیچاره چه کند؟ بانوان طبعاً از چنین احتمالی نگرانند.
شاید یکی از علل تشریع مهر، تأمین آرامش و امنیّت نسبی برای بانوان در مورد چنین احتمالهایی است. اگر صداق ملک است یا پول نقد، زن آنرا میگیرد و برای چنین مواقع احتمالی نگهداری میکند و چنانچه نسیه است باز هم میتواند آنرا مطالبه کند.
کوتاه سخن اینکه، مهر را میتوان وسیله دلگرمی زن و پشتوانهای برای ازدواج معرفی نمود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
علت اینکه صداق بر عهده مرد نهاده شده، نه زن- گرچه کار هر دو یکی است- این است که مرد وقتی کام خود را از زن گرفت برمیخیزد و منتظر فراغ زن نیست و به همین علت صداق بر عهده مرد نهاده شده، نه بر زن.[10][11]
[1]. نساء( 4) آيه 4:« وَآتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً»
[2]. وسائل الشيعه، ج 21، ص 240: قال ابوجعفر عليه السلام:« الصداق ما تراضيا عليه من قليل او كثير، فهذا الصداق»
[3]. همان، ص 253: جعفر بن محمد، عن آبائه، عن عليّ عليه السلام قال:« إنّي أكره أن يكون المهر أقلّ من عشرة دراهم؛ لئلّا يشبه مهر البغي»
[4]. همان، ص 266: عن عليّ عليه السلام قال:« لاتغالوا بمهور النساء فتكون عداوة»
[5]. همان، ص 266: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:« إنّ اللَّه ليغفر كلّ ذنب يوم القيامة إلّا مهر امرأة، و من اغتصب أجيراً أجره، و من باع حراً»
[6]. همان، ص 272: احمد بن ابى نصر قال سأل ابوالحسن الاول عليه السلام عن الرجل يزوج ابنته، اله ان يأكل صداقها؟ قال: لا، ليس ذلك له»
[7]. همان، ص 266: فضيل بن يسار، عن أبي عبداللَّه عليه السلام في الرجل يتزوّج المرأة ولا يجعل في نفسه أن يعطيها مهرها:« فهو زنا»
[8]. همان، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« من أمهر مهراً ثمّ لاينوي قضاءه كان بمنزلة السارق»
[9]. همان، ص 276: عن الصادق، عن آبائه عليهم السلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله- في حديث المناهي- قال:« من ظلم امرأة مهرها فهو عنداللَّه زنا، يقول اللَّه عز و جل يوم القيامة: عبدي! زوّجتك أمتي على عهدي فلم توف بعهدي، و ظلمت أمتي. فيؤخذ من حسناته فيدفع إليها بقدر حقّها، فإذا لم تبق له حسنة أمر به إلى النار بنكثه للعهد، إنّ العهد كان مسؤلًا»
[10]. وسائل الشيعه، ج 21، ص 268: عن الصادق عليه السلام قال: إنّما صار الصداق على الرَّجُل دونَ المرأة- و إن كانَ فعلهما واحداً- لانّ الرجل إذا قَضَى حاجته منها قام عَنها و لَم يَنْتَظرْ فراغها فَصار الصداق عَلَيه دونُها لذلك
[11] امينى، ابراهيم، آشنايى با وظايف و حقوق زن، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390
موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسبها: مهر زن و فلسفه آن
حقوق و وظایف متقابل زن و شوهر
خانواده از دیدگاه اسلام، واحد کوچک اجتماعی است که اجتماعهای بزرگتر از همین واحدها تشکیل مییابد. این واحد کوچک، از یک زن و مرد تشکیل شده، با تولید فرزند توسعه مییابد. در بین اعضای خانواده ارتباط کامل برقرار است و اهداف و منافع مشترکی دارند. سعادت هر یک از اعضا، به خوشبختی همه اعضا بستگی دارد. زن و مرد بعد از ازدواج باید به فکر مجموع اعضا باشند و تفکر فردی نداشته باشند. ارتباط بین زن و شوهر، مانند دو شریک یا دو همسایه یا دو دوست نیست، بلکه بسیار بالاتر و در حد وحدت است.
قرآن در اینباره تعبیر بسیار جالبی دارد:
«و از نشانههاى خداست كه از نفس خود شما برايتان زوج بيافريد تا به آنان آرامش و سكون بيابيد، و بين شما محبت و دلسوزى قرا رداد، و در اين موضوع براى كسانى كه اهل تفكر باشند نشانههايى است».[1]
جمله: «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» بر شدت اتصال وارتباط دلالت دارد.
در آیه دیگر درباره زن و شوهر میفرماید:
«زنان براى شما لباس و شما نيز براى آنان لباس هستيد».[2]
توصیف زن و مرد به لباس یکدیگر نیز شدت ارتباط و اتصال را افاده میکند؛ چنانکه لباس نزدیکترین اشیا به بدن انسان است و نیاز به آن شدید است، تا از گرما و سرما حفظش کند، عیوبش را بپوشد و به او زیبایی و آرامش دهد. زن و شوهر نیز نسبت به یکدیگر اینچنین هستند و باید باشند.
اسلام به تحکیم بنیاد خانواده و حسن ارتباط بین زوجین عنایت کامل داشته و برای هر یک از آنان وظایف و حقوقی را مقرر داشته است. حقوق و وظایف زن و شوهر را در دو بخش میتوان خلاصه کرد:
یکی، وظایف مشترک و دیگری، وظایف مخصوص. در اینجا به تشریح هر یک از اینها میپردازیم:
حقوق و وظایف مشترک
حقوق و وظایفی که زن و شوهر هر دو باید آنها را رعایت کنند، عبارتند از:
1. حسن معاشرت: رفتار زن و شوهر نسبت به همدیگر باید خوب و کاملًا پسندیده باشد.
قرآن میفرماید:
«با زنان به شيوه معروف زندگى كنيد».[3]
معروف در برابر منکر، به معنای رفتاری است که از نظر شرعی و عقلی پسندیده باشد. گرچه خطاب در آیه متوجه مردان است، زنان نیز همین وظیفه را دارند.
زن و شوهر باید با یکدیگر مهربان، خوشاخلاق، خوش برخورد، خندان، دلسوز، مددکار، غمخوار، باادب، با انصاف، راستگو، رازدار، امین، وفادار، خیرخواه و خوشرفتار باشند. در احادیث نیز به موضوع حسن معاشرت زن و شوهر تأکید شده است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
کاملترین مردم از جهت ایمان کسانیاند که اخلاقشان نیکوتر باشد.
خوبان شما کسانی هستند که به زنانشان نیکرفتار باشند.[4]
2. جلب توجه همسر: زن و شوهر وظیفه دارند در نظافت، لباس پوشیدن و اصلاح سر و صورت، خواستههای یکدیگر را رعایت کنند. اسلام به زنان توصیه میکند که در خانه و برای شوهر خود آرایش و زینت کنند و بهترین لباسهایشان را بپوشند، نظیف و پاکیزه باشند و بوی خوش استعمال کنند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
زنی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و سؤال کرد: حق مرد بر زن چیست؟
فرمود: وظیفه زن این است که خود را با بهترین بوها خوشبو سازد، بهترین لباسهایش را بپوشد، با بهترین زیورها زینت کند و بدین صورت صبحگاه و شبانگاه خویش را بر شوهر عرضه بدارد و حقوق مرد بیشتر از اینهاست.[5]
مرد نیز همین وظیفه را در مورد همسرش دارد؛ باید نظیف و پاکیزه، خوشبو و خوشلباس باشد، به اصلاح سر و صورتش برسد و در منزل زیبا زندگی کند.
جعفر بن محمد علیه السلام به وسیله پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
هر یک از شما باید خودش را برای همسرش آماده سازد؛ چنانکه زن، خودش را برای شوهر آماده میسازد. آنگاه جعفر بن محمد علیه السلام فرمود:
یعنی نظافت و پاکیزگی را رعایت کند.[6]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
حق زن بر شوهر این است که غذا و لباسش را فراهم سازد و با صورت زشت بر او ظاهر نشود. اگر چنین کرد حق او را ادا کرده است.[7]
حسن بن جهم میگوید:
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را دیدم که خضاب کرده بود. عرض کردم:
فدایت شوم، شما هم خضاب کردهاید؟! فرمود: بله. زیرا آمادگی مرد برای زن به عفت او میافزاید. زنانی عفت خود را از دست دادهاند، به این دلیل که شوهرانشان، خود را برای آنان آماده نساخته بودند. آنگاه فرمود: آیا تو دوست داری همسرت را در صورتی ببینی که تو خود را بدان صورت بر او آشکار میسازی؟ عرض کردم: نه. فرمود: همسرت نیز چنین است.[8]
3. کامدهی: گرچه لذتجویی و ارضای غریزه جنسی تمام هدف ازدواج نیست، لیکن یکی از اهداف مهم و محرک اولی در ازدواج است و در تحکیم بنیاد خانواده و حسن رابطه زوجین تأثیر بهسزایی دارد. بنابراین، کامدهی یکی از وظایف زن و شوهر میباشد. زن و شوهر باید برای استمتاع و ارضای غریزه جنسی یکدیگر آماده باشند. هرگاه یکی از آن دو، به استمتاع و عمل جنسی تمایل داشت، دیگری نیز خود را آماده سازد و مانعتراشی نکند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به زنان میفرمود:
نمازتان را طولانی نکنید، تا شوهرانتان را [از تمتع جنسی] بازدارید.[9]
زن و شوهر هنگام عمل جنسی نباید فقط به فکر لذتجویی خود باشد، بلکه به فکر کامدهی و ارضای همسرش نیز باشد. زیرا ارضای غریزه جنسی در حسن رابطه زوجین و تحکیم بنیاد خانواده تأثیر کامل دارد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هرگاه یکی از شما به سوی همسر خود رفت، در انجام دادن عمل جنسی عجله نکند.[10]
امام رضا علیه السلام (در ضمن حدیثی) فرمود:
زن همان توقع را از تو دارد که تو از او داری.[11]
4. نگهداری و تربیت فرزندان: نگهداری از فرزندان و حفظ سلامت و پرورش جسم و جان و تعلیم و تربیت آنان وظیفه مشترک پدر و مادر است و به همفکری و همکاری و جدیت آنان نیاز دارد. پدر در این مورد مسئولیت سنگینتری را بر عهده دارد، اما نقش مادر حساستر و سازندهتر است.
وظایف مخصوص زن و شوهر
الف) وظایف شوهر: مرد علاوه بر وظایف مشترک، به علت آفرینش ویژهاش وظایف خاصی را نیز بر عهده دارد که به برخی اشاره میشود:
1. سرپرستی و قیمومت خانواده: در اسلام، ولایت و سرپرستی و مدیریت خانواده بر عهده مردان نهاده شده است.
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«مردان از آن جهت که خدا برخی را بر بعضی برتری داده است و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان سرپرستی و قیمومت دارند.
پس زنان شایسته، در غیبت شوهرانشان، با حفظ خود، عفت خود را نگه میدارند».[12]
امور خانواده باید با تفاهم و مشاوره و همکاری زن و شوهر انجام بگیرد، ولی به هر حال، این اجتماع کوچک مانند هر جامعه دیگری بدون یک سرپرست و مدیر باتدبیر و بانفوذ، به خوبی اداره نخواهد شد. اکثر خانوادههای بدون مدیر وضع مطلوبی ندارند. بنابراین، یا زن باید مسئولیت سرپرستی و نگهداری خانواده را بر عهده بگیرد یا مرد.
از آنجا که جنبه تعقل بیشتر مردان بر زنان برتری دارد و برای تدبیر و نظارت بر زندگی آمادگی بیشتری دارند و برای تحمل دشواریها بیشتر آمادهاند، مسئولیتِ سرپرستی خانواده بر عهده آنان نهاده شده است. برعکس بانوان که بیشتر، احساسات و عواطف آنان بر مردان فزونی دارد. بنابراین، صلاح خانواده در این است که سرپرستی مرد را بپذیرد و کارهای مهم زندگی را با مشورت و صلاحدید او انجام دهد و در موارد اختلاف، حاکمیت او را بپذیرد.
ناگفته نماند که منظور از سرپرستی مرد این نیست که با اعمال قدرت و خودمحوری خانواده را اداره کند و فعال مایشاء باشد و به دیگر اعضای خانواده حق اظهارنظر ندهد، زیرا سرپرست و مدیر باتدبیر به خوبی میداند که هیچ مؤسسه کوچک یا بزرگی را با زور و خودمحوری نمیتوان اداره کرد، به ویژه کانون خانواده را که باید محل آسایش و آرامش و پرورش کودکان و آیندهسازان کشور باشد، بلکه منظور، در رأس امور قرار گرفتن برنامهریزی صحیح برای اداره خانواده، با مشاوره و تبادلنظر سایر اعضای خانواده و جلب همکاری آنان در اداره امور و تفاهم در حل مشکلات و تصمیمگیری و حرف آخر را زدن در موارد اختلاف است.
مسئولیتهای سرپرستی مرد را در سه بخش میتوان خلاصه کرد:
1. تأمین هزینههای خانواده وتنظیم برنامه زندگی بامشاوره وتبادلنظر و رسیدگی به حساب دخل و خرج خانواده؛
2. حفاظت و حراست و مراقبت و دفاع از افراد خانواده؛
3. نظارت بر مسائل دینی، اخلاقی و فرهنگی افراد خانواده و هدایت آنان به رشد، تکامل جسمانی، نفسانی و جلوگیری از وقوع مفاسد اجتماعی و اخلاقی.
2. تأمین نفقه: در اسلام تأمین کلیه هزینهها و مخارج زندگی خانواده بر عهده مرد نهاده شده است.
اسحاق بن عمار از حضرت صادق علیه السلام سؤال کرد:
حق زن بر شوهر چیست؟ فرمود: غذا و لباسش را تأمین کند و لغزشهایش را ببخشد.[13]
3. اکرام و مدارا: مرد وظیفه دارد قدرشناس همسرش باشد و او را نعمتی از جانب خدا بداند. وی را گرامی داشته، با او مدارا کند، لغزشهایش را ببخشد و سختگیری و لجبازی نکند. اسلام چنین برخوردی را از حقوق زن و وظایف شوهر میداند.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
حق همسرت این است که بدانی خدای متعال او را وسیله آرامش و انس تو قرار داده و نعمتی است از جانب خدا بر تو، پس او را گرامی بداری و با وی مدارا کنی. گرچه تو نیز بر وی حق داری، تو باید دلسوز او باشی، زیرا اسیر تو است. باید غذا و لباسش را فراهم سازی و اگر اشتباه کرد، ببخشی.[14]
4. مراقبتهای دینی و اخلاقی: مرد وظیفه دارد به مسائل اعتقادی، اخلاقی و دینی همسرش عنایت داشته باشد: یا خودش در اینباره به او کمک کند یا وسیله آموختن آنها را برایش فراهم سازد. مواظب اخلاق و رفتارش باشد. به کارهای خوب و اخلاق پسندیده دعوتش کند و او را از کردار زشت و اخلاق ناپسند نهی کند. در یک کلام، او را از آتش دوزخ برهاند و به بهشت دعوت کند.
این یکی از آثار و لوازم سرپرستی و قیمومیت است که بر عهده مردان نهاده شده است.
قرآن میفرماید:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خودتان و خانوادهتان را از آتش دوزخ نگه داريد، آتشى كه هيزم آن، مردم و سنگها هستند».[15]
ب) وظایف زن: زن نیز درباره شوهر خود وظایف بسیار سنگینی دارد که در احادیث به برخی اشاره شده است. همه وظایف در جملهای کوتاه خلاصه شده و آن، خوب شوهرداری کردن است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
جهاد زن در این است که خوب شوهرداری کند.[16]
«حسن التبعل» که در حدیث آمده جمله کوتاهی است، ولی معنای گستردهای دارد و همه خوبیها را دربر میگیرد. درباره زنی میتوان گفت:
خوب شوهرداری میکند، که مقام سرپرستی و قیمومت شوهر را میپذیرد و از آن پاسداری میکند. موقعیت او را در خانواده و بین فرزندان نگه میدارد.
در کارهای مهم با او مشورت مینماید. از دستوراتش اطاعت میکند. اگر در موردی خروج از منزل را صلاح ندانست و اجازه نداد خارج نمیشود. با رفتار خوش واخلاق نیک و محبتهای خود، شوهر را دلگرم و خانه را به کانون صفا و محبت تبدیل میکند. در دشواریها و گرفتاریها به یاری شوهر میشتابد و از او دلجویی مینماید. در مورد اموال شوهر امانتدار است واز اسراف و تبذیر و ولخرجی اجتناب میکند. در کارهای خیر او را تشویق مینماید. بهترین لباس خود را در منزل میپوشد و برای شوهر آرایش و زینت میکند و همواره آماده و در اختیار او است. در خانهداری و پرورش فرزندان میکوشد. رازدار و امین و مهربان و دلسوز است ....
درباره چنین زنی میتوان گفت: خوب شوهرداری میکند و عملش در ردیف جهاد در راه خدا قرار دارد.
در احادیث درباره چند چیز تأکید بیشتری شده است:
1. اطاعت از شوهر در موارد مجاز؛
2. تمکین از شوهر در همخوابگی و تمتعات و عمل جنسی؛ جز در مواردی که منع شرعی دارد؛
3. امانتداری و حفظ اموال شوهر؛
4. حفظ عفت و پاکدامنی؛
5. کسب اجازه شوهر در خروج از منزل.
امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
سودی نصیب مرد مسلمان نشده که بعد از اسلام بهتر از زوجه مسلمانی باشد که وقتی به او مینگرد، خشنود میشود و از دستورهایش اطاعت کرده، در غیاب او از نفس خود و اموال او نگهداری میکند.[17]
امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
زنی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید وگفت: یا رسول اللَّه! حق مرد بر زن چیست؟ فرمود: باید در اطاعت شوهر باشد و نافرمانی نکند، از خانهاش بدون اذن او صدقه ندهد، بدون رضایت او روزه مستحبی نگیرد، از تمتعات جنسی مانع او نشود، گرچه بر شتر سوار باشد. بدون اذن او از منزل خارج نشود.[18][19]
[1]. روم( 30) آيه 21:« وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذ لِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»
[2]. بقره( 2) آيه 187:« هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»
[3]. نساء( 4) آيه 19:« وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ»
[4]. بحارالأنوار، ج 71، ص 389: عن النبيّ صلى الله عليه و آله، قال:« أكمل المؤمنين إيماناً أحسنهم خلقاً، و خياركم خياركم لنسائه»
[5]. وسائل الشيعه، ج 20، ص 158: عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« جاءت امرأة إلى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، و قالت: يا رسول اللَّه! ما حقّ الزوج على المرأة؟- في حديث إلى أن- قال: و عليها أن تتطيّب بأطيب طيبها، و تلبس أحسن ثيابها، و تتزيّن بأحسن زينتها، و تعرض نفسها عليه غدوة و عشيّة، و أكثر من ذلك حقوقه عليها»
[6]. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 296: جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جدّه علي بن الحسين، عن عليّ عليه السلام، قال:« قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: ليتهيّأ أحدكم لزوجته كما تتهيّأ زوجته له- قال جعفر بن محمد عليه السلام:- يعني يتهيّأ بالنظافة»
[7]. بحارالأنوار، ج 103، ص 254: قال النبيّ صلى الله عليه و آله:« حقّ المرأة على زوجها أن يسدّ جوعتها، و أن يستر عورتها، ولا يقبح لها وجهاً، فإذا فعل ذلك فقد واللَّه أدّى حقّها»
[8]. وسائل الشيعه، ج 20، ص 246: حسن بن الجهم، قال: رأيت أبالحسن عليه السلام اختضب، فقلت:- جعلت فداك- أختضبت؟
فقال:« نعم، إنّ التهيئة ممّا يزيد في عفّة النساء، و لقد ترك النساء العفّة بترك أزواجهنّ التهيئة،- ثمّ قال:- أيسرّك أن تراها على ما تراك عليه إذا كنت على غير تهيئة؟»
قلت: لا.
قال:« فهو ذلك»
[9]. همان، ج 20، ص 164: أبو بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال:« قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله للنساء: لا تطولنّ صلاتكنّ لتمنعنّ ازواجكنّ»
[10]. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 221: عن عليّ عليه السلام قال:« قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: إذا أتى أحدكم امرأته فلا يعجلها»
[11]. همان، عن الرضا عليه السلام- في حديث إلى أن- قال:« و اشتهت منك مثل الذي تشتهيه منها»
[12]. نساء( 49) آيه 34:« الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَبِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ»
[13]. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 248: سأل إسحاق بن عمّار أباعبداللَّه عليه السلام عن حقّ المرأة على زوجها؟
قال:« يشبع بطنها، و يكسوها، و إن جهلت غفر لها»
[14]. بحارالأنوار، ج 74، ص 5: قال عليّ بن الحسين عليه السلام:« و أمّا حق الزوجة: فأن تعلم أنّ اللَّه جعلها سكناً و أُنساً، فتعلم أنّ ذلك نعمة من اللَّه عليك فتكرمها و ترفق بها، و إن كان حقّك عليها اوجب، فإنّ لها عليك أن ترحمها؛ لأنّها أسيرك، و تطعمها و تكسوها، و إذا جهلت عفوت عنها»
[15]. تحريم( 66) آيه 6:« يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ»
[16]. بحارالأنوار، ج 103، ص 252: قال عليّ عليه السلام:« جهادُ المرأة حُسن التّبعُّل»
[17]. وسائل الشيعه، ج 20 ص 41: عن أبي عبدالَّه عليه السلام عن آبائه عليهم السلام قال:« قال النبيّ صلى الله عليه و آله: ما إستفاد امرئ مسلم فائدة بعد الإسلام أفضل من زوجة مسلمة تسرّه إذا نظر إليها، و تطيعه إذا أمرها، و تحفظه إذا غاب عنها في نفسها و ماله»
[18]. همان، ص 158: عن أبي جعفر عليه السلام قال:« جاءت امرأة إلى النبيّ صلى الله عليه و آله فقالت: يا رسول اللَّه! ما حق الزوج على المرأة؟ فقال لها: أن تطيعه، ولا تعصيه، ولا تصدّق من بيته إلّا بإذنه، ولا تصوم تطوّعاً إلّا بإذنه، ولا تمنعه نفسها و إن كانت على ظهر قتب، ولا تخرج من بيتها إلّا بإذنه»
[19] امينى، ابراهيم، آشنايى با وظايف و حقوق زن، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390.
موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسبها: حقوق و وظایف متقابل زن و شوهر
ازدواج و فواید آن
خانواده، واحد کوچک اجتماعی است که از پیوند میان زن و مرد آغاز میشود و با تولید فرزند توسعه و استحکام مییابد. ازدواج برای انسان یک نیاز طبیعی است که با اجرای صیغه عقد مشروعیت و رسمیت پیدا میکند.
اسلام به تشکیل خانواده بسیار اهمیت میدهد و آنرا امری مقدس میشمارد و در احادیث، بهترین بنا معرفی شده است:
امام محمد باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
بنایی در اسلام برپا نشده که نزد خدا محبوبتر از ازدواج باشد.[1]
امام صادق علیه السلام از رسول نقل کرده که فرمود:
نزد خدا چیزی محبوبتر از خانهای نیست که با ازدواج آباد گردد.
همچنین نزد خدا چیزی مبغوضتر از این نیست که با طلاق خانهای ویران گردد.[2]
ازدواج، یکی از سنتهای ارزشمند اسلام است که پیامبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام به لزوم پیروی از آن تأکید نمودهاند.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
ازدواج کنید، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که دوست دارد از سنت من پیروی کند، سنت من، ازدواج است.[3]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
ازدواج سنت من است و هرکس از آن روی گرداند، از امت من نیست.[4]
اسلام، ازدواج را عمل حیوانی نمیداند و پیروانش را به رهبانیت و ترک ازدواج دعوت نمیکند، بلکه برعکس، آنرا وسیلهای برای تزکیه و تهذیب نفس، ترک گناه و تقرب به سوی خدا میداند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
دو رکعت نماز که شخص همسردار بخواند، بهتر از هفتاد رکعت نماز
شخص ازدواج نکرده است.[5]
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
دو رکعت نماز شخص ازدواج کرده افضل است از عبادت مرد ازدواج نکرده که شبها برای نماز به پا میخیزد و روزها را روزه بدارد.[6]
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
بدترین مردگان شما کسانیاند که بدون ازدواج بمیرند.[7]
ازدواج و تشکیل خانواده از نظر اسلام، امری است ارزشمند و منافع فراوانی را دربر دارد که به برخی اشاره میشود:
1. وسیله انس و محبت: انسان در این زندگی پرآشوب، نیاز به سکونت و آرامش و محبت دارد. به شخصی نیازمند است که محرم اسرار و خیرخواه و دلسوز و حامیاش باشد، تا با او انس بگیرد و از محبتها، کمکها و حمایتهای مخلصانهاش بهرهمند گردد. به فردی نیازمند است که شریک زندگیاش باشد. در سلامت و بیماری، عزت و ذلت، خوشی و ناخوشی، فقر و غنا، رفاه و تنگدستی و در همه احوال، به او وفادار و مهربان و دلسوز باشد.
در تأمین این نیاز چه کسی بهتر از همسر و چه جایی مناسبتر از کانون خانواده است.
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«و از نشانههاى خداست كه براى شما از جنس خودتان همسرانى بيافريد، تا به سويشان آرامش بيابيد و در ميان شما محبت و دلسوزى قرار داد. در اين كارِخدا نشانههايى است براى كسانى كه اهل تفكر هستند».[8]
2. وسیلهای برای پاکدامنی و مصونیّت از گناه: انسان طبعاً نیاز به عمل جنسی و ارضای غریزه جنسی دارد. اگر از طریق مشروع ارضا نشد، کنترل آن بسیار دشوار است و انسان را به انحراف و گناه میکشد. بنابراین، ازدواج بهترین و سالمترین وسیله برای ارضای غریزه جنسی و مصونیت از انحراف است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هر که دوست دارد خدا را پاک و پاکیزه ملاقات نماید باید ازدواج کند.[9]
حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا نقل کرده که فرمود:
هر که ازدواج کند، نصف دینش را حفظ کرده است.[10]
حضرت موسیبنجعفر علیه السلام از پدرانش از رسولخدا صلی الله علیه و آله نقلکره که فرمود:
هر که در آغاز جوانی ازدواج کند، شیطان او فریاد میزند: واویلا! این جوان دو ثلث دینش را از من حفظ کرده است. پس باید در ثلث دیگر تقوا را رعایت کند.[11]
3. وسیلهای برای سلامت جسم و روان: عمل جنسی و ارضای غریزه، نیازی طبیعی است که موجب سلامت جسم و اعصاب خواهد بود و کنترل و سرکوب کردن آن، اعصاب را فرسوده و از حال اعتدال خارج میسازد. منشأ بسیاری از بیماریهای روانی، از قبیل افسردگی، یأس، اضطراب، ترس، بدبینی، پوچپنداری، بیاعتمادی و عصبانیت، میتواند سرکوب کردن غریزه جنسی باشد. بنابراین، ازدواج به موقع و ارضای غریزه جنسی از طریق مشروع را میتوان یکی از عوامل سلامت جسم و اعصاب دانست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
مردان و زنان بیهمسر را به همسری یکدیگر درآورید، تا خدا اخلاقشان را نیکو گرداند و در رزق آنان گشایش دهد و بر مروتشان بیفزاید.[12]
4. کمک به سلامت محیط اجتماعی: اگر افراد در آغاز جوانی ازدواج کنند به زندگی خانوادگی وابسته و دلگرم میشوند واز ولگردی و بسیاری از مفاسد اخلاقی مصون میمانند. در نتیجه، از تعداد تجاوزها با عنف، اغفال دختران و زنان، زنا، لواط، استمنا، حتی اعتیاد، قتل و جنایت و سرقت کاسته میشود. ازدواج به موقع در سلامت و امنیّت محیط تأثیر فراوانی دارد. از همین رو، اسلام به اولیا و مربیان توصیه میکند که وسیله ازدواج کسانی را که ازدواج نکردهاند، فراهم سازند.
قرآن میفرماید:
«افراد بىهمسر، بندگان و كنيزان صالح خود را به همسرى همديگر درآوريد، چنانچه تهىدست باشند، خدا به فضل خود بىنيازشان مىكند و خدا توسعهدهنده و دانا است».[13]
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
فرزند سه حق بر پدر دارد: نام نیکویی برایش بگذارد، نوشتن را به او یاد دهد و وقتی به حد بلوغ رسید وسیله ازدواجش را فراهم سازد.[14]
5. تولید و تکثیر نسل: اسلام به تولید فرزند و تکثیر نسل عنایت دارد و آنرا یکی از اهداف مهم ازدواج میشمارد.
امام محمد باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
چه مانع دارد که مؤمن ازدواج کند، شاید خدا فرزندی به او عطا کند که
زمین را با گوینده کلمه لاالهالااللَّه سنگین نماید.[15]
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ازدواج کنید تا زیاد شوید، زیرا من در قیامت به سایر امتها با شما مباهات میکنم، حتی با جنین سقط شده.[16]
6. لذتجویی: یکی از فواید مهم ازدواج، لذتجویی و ارضای غریزه جنسی از طریق مشروع است. لذتهای جنسی یکی از بهترین لذتهای دنیا است و از دیدگاه اسلام، نه تنها مذموم نیست، بلکه عملی است مشروع که اگر با قصد قربت انجام بگیرد ثواب هم دارد و در بعضی اوقات واجب میشود.
ازدواج پیمانی است مقدس که با چند چیز تحقق مییابد:
1. رضایت زن ومرد؛
2. اجازه پدر یا جد (در صورت باکره بودن دختر)؛
3. تعیین مهر (مهر میتواند ملک باشد یا پول نقد یا نسیه، یا هر مال دیگری، کم باشد یا زیاد)؛
4. خواندن صیغه عقد (توسط زن و مرد یا وکیل آنان، در صورت آشنایی با زبان عربی).
بعد از اجرای صیغه عقد، زندگی فردی زن و شوهر، به زندگی خانوادگی تبدیل میشود و مسئولیتهای تازهای پیدا میکنند.[17]
[1]. وسائل الشيعه، ج 20، ص 15: عن أبي جعفر عليه السلام قال:« رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: ما بُنِي بناء فى الإسلام أحبّ إلى اللَّه عز و جل من التزويج»
[2]. همان، ص 16: عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: ما من شي أحبّ إلى اللَّه من بيت يعمر في الإسلام بالنكاح، و ما من شي أبغض إلى اللَّه من بيت يخرب في الإسلام بالفرقة، يعنى الطلاق»
[3]. همان، ص 17: قال أميرالمؤمنين عليه السلام:« تزوّجوا فإنّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قال: من أحبّ أن يتّبع سنّتي فإنّ من سنّتي التزويج»
[4]. بحارالأنوار، ج 103، ص 220: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله:« النكاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي»
[5]. وسائل الشيعه، ص 18: قال أبوعبداللَّه عليه السلام:« ركعتان يصلّيهما المتزوّج أفضل من سبعين ركعة يصلّيها عزب»
[6]. همان، ص 19: قال النّبي صلى الله عليه و آله:« ركعتان يصلّيهما متزوّج أفضل من رجل عزب يقوم ليله و يصوم نهاره»
[7]. همان، ص 19: عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: رُذّال موتاكم العزّاب»
[8]. روم( 30) آيه 21:« وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذ لِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»
[9]. وسائل الشيعه، ص 18: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:« من أحبّ أن يلقى اللَّه طاهراً مطهراً فليَلْقَه بزوجةٍ»
[10]. همان، ص 17: عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: من تزوّج أحرز نصف دينه»
[11]. بحارالأنوار، ج 103، ص 221: موسى بن جعفر عليه السلام، عن النبيّ صلى الله عليه و آله، قال:« ما من شابّ تزوّج في حداثة سنّه إلّا عجّ شيطانه: يا ويلاه، يا ويلاه، عَصَم منّي ثلثي دينه، فليتّق اللَّه العبد في الثلث الباقى»
[12]. همان، ص 222: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:« زوّجوا أياماكم؛ فإنّ اللَّه يحسن لهم أخلاقهم، و يوسّع لهم في أرزاقهم، و يزيدهم في مروّاتهم»
[13]. نور( 24) آيه 32:« وَأَنْكِحُوا الأَيامى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ»
[14]. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 253: عن النبيّ صلى الله عليه و آله قال:« من حقّ الولد على والده ثلاثة: يُحسِّن اسمه، و يعلّمه الكتابة، و يزوّجه إذا بلغ»
[15]. وسائل الشيعه، ج 20، ص 14: عن أبي جعفر عليه السلام، قال:« قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: ما يمنع المؤمن أن يتّخذ أهلًا؛ لعلّ اللَّه يرزقه نسمة تثقل الارض بلاالهالااللَّه»
[16]. بحارالأنوار، ج 103، ص 220: قال النبيّ صلى الله عليه و آله:« تناكحوا تكثروا؛ فإنّي أباهي بكم الأمم يوم القيامة ولو بالسقط»
[17] امينى، ابراهيم، آشنايى با وظايف و حقوق زن، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390.
موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسبها: ازدواج و فواید آن
سنین جوانی و اهمیت آن در قرآن
از منظر قرآن مجموع فراز و نشیب زندگی انسان در سه مرحله میباشد؛مرحله ضعف کودکی، دوران قوت و قدرت جوانی و مرحله ضعف و ناتوانی پیری.چنانچه می فرماید:
اللّه الذی خلقکم من ضعف ثمّ جعل من بعد ضعف قوه ثمّ جعل من بعد قوة ضعفاً شبیةً یخلق ما یشاء و هو العلیم القدیر.(روم، 30/54)
خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید، سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قدرت بخشید و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد، او هر چه بخواهد می آفریند و اوست عالم و قادر.
آری از نظر قرآن جوانی دوران قدرت است، و جوان بربلندای قلّه حیات خویش ایستاده و باید از این موقعیت به نحو احسن استفاده کند.
پیامبر اکرم(ص) نیز فرموده اند:
إنّ اللّه تعالی ملکاً ینزل فی کل لیلة فینادی یا أبناء العشرین جدّوا و اجتهدوا؛1همانا که خداوند متعال فرشتگانی دارد که هر شب نزول میکنند و ندا میدهند ای جوانان بیست سال کوشش و جدّیت کنید و برای نیل به کمالات انسانی مجاهده نمایید.
علاوه بر بیان ارزش این دوران؛خداوند متعال در آیات متعددی مراحل مختلف حیات بشر را متذکر شده و دوران جوانی در قرآن تحت عنوان «بلوغ أشدّ» معرفی گردیده است.
هو الّذی خلقکم من تراب ثمّ من نطفة ثم من علقةثم یخرجکم طفلاً ثمّ لتبلغوا أشدّکم ثم لتکونوا شیوخاً و منکم من یتوفّی من قبل و لتبلغوا رجلاً مسمّی و لعلکم تعقلون.(غافر، 40/67) اوست خدایی که شما را از خاک(ناچیز) بیافرید و سپس از قطره آب نطفه و آنگاه از خون بسته علقه،سپس شما را از رحم مادر طفلی بیرون آورد تا آنکه به سن رشد و کمال برسید و باز پیری سالخورده می شوید و برخی از شما پیش از سن پیری وفات کنید و همه به اجل خود میرسید، تا مگر قدرت خدا را تعقل کنید.علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
برچسبها: شخصیت جوان از دیدگاه قرآن و عترت

جوانی فصل شورانگیز زندگی و مظهر نشاط و سازندگی است.روح لطیف و قلب ظریف جوان جلوهٔ زیبای آفرینش و صحیفه مصفای هستی است.شور زندگی و آهنگ سازندگی در نگاه روشن و امیدوار جوان متجلی است.اگر شور و احساس جوانی با شعور عمیق دینی و سلاح توانای ایمان الهی تجهیز شود، سعادت نسل جوان و سلامت جامعه تضمین خواهد شد.
جوانان همواره کانون توجه به مصلحان و آماج تهاجم مفسدان بودهاند، زیرا عالم جوانی همان گونه که منشأ شورانگیزترین تجلیات عاطفی، روحی و بالندگی است.در معرض فتنه انگیزترین آسیبهای فردی، اخلاقی و اجتماعی نیز هست.بر این اساس، غفلت از تربیت و هدایت نسل جوان، موجب خسران و مایه حرمان دولتهاست.در دنیای امروز که به تدریج ارزشهای انسانی تضعیف می شود و آسیبهای اجتماعی تشدید میگردد، ضرورت دارد که برای هدایت و حمایت نسل جوان اقداماتی سریع و جدّی آغاز گردد.
گام اول در این راه شناخت اصولی و علمی ویژگیهای شخصیتی و نیازهای اساسی جوانان است.بیتردید شناخت،همدلی میآفریند و برای اهتمام به این امر خطیر باید به مشارکت فرهنگی و فراگیر اقدام کرد و این جز با همدلی، همزبانی و همراهی با جوانان میسّر نخواهد بود.
اسلام که جامعترین و غنیترین مکتب آسمانی و منبع پویاترین و پایان ترین معارف اسلامی است،بیشترین توصیه ها را در هدایت و تربیت نسل جوان و رسیدگی و ساماندهی امور آنان دارد.پیامبر گرامی اسلام فرمودهاند:
اوصیکم بالشبّان خیراً فانّهم ارقُّ افئدة؛یعنی به شما توصیه میکنم که به جوانان توجه و
عنایت خاص نمایید و در مورد آنان به بهترین وجه رفتار کنید، چرا که آنان قلبهایی لطیف و پر فضیلت دارند.
به شهادت تاریخ اولین و بیشترین استقبال کنندگان از دین مبین اسلام جوانان بودهاند و پیامبر همواره بر هدایت و تربیت آنان تأکید داشته اند.

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
برچسبها: شخصیت جوان از دیدگاه قرآن و عترت