بسم الله الرحمن الرحیم:
شرح دروس معرفت نفس درس اول جلسۀ ششم:
إقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق0 خَلَقَ الاِنسانَ مِن عَلَق0 إقرَأ وَ رَبُّکَ الاَکرَم0 اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم0 عَلَّمَ الاِنسانَ مالَم یَعلَم0 هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیینَ رَسُولاً مِّنهُم یَتلُوا عَلَیهِم ایاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِمَهُمَ الکِتابَ وَ الحِکمَةِ وَ اِن کانُوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُّبین.
در ابتدای معرفت نفس جهت تبرّک، این چند آیۀ شریفه که آیات سورۀ مبارکۀ علق و آیۀ پایانی آن مربوط به سورۀ مبارکۀ جمعه آورده اند. اولین آیه ای که بر پیغمبر نازل شده همین آیۀ شریفۀ إقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق0 خَلَقَ الاِنسانَ مِن عَلَق است که این بحث با معرفت نفس هم هماهنگ است.
معلوم می شود اولین خطابی که به جناب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم شده این است که خودت را بخوان. الله ی که (خَلَق) است و خلق می کند. این خدا را بخوان و خدایی را که خَلَقَ الاِنسانَ مِن عَلَق بخوان. در حقیقت در همین یک جملۀ اولیۀ این آیه هم معرفت ربّ مطرح است و هم معرفت نفس مطرح است و در هر دو جا هم با لفظِ شریفِ إقرَأ آمد که بخوان و قرائت را هم درجات و مراتب است. اعم از قرائت و خواندن ظاهر که با لفظ و لب و لپ و دندان و زبان و امثال اینها در نشئه طبیعت پیاده می شود و قرائت در عالم مثال و قرائت عقلی و قرائت قلبی و قرائت روحی و قرائت سِرّی که اینها همه مراتب قرائت است که خداوند به پیغمبر خطاب می فرماید که مرا در همۀ مراتبِ وجودِ نظامِ هستی بخوان إقرَأ بِاسمِ رَبِّک، در هر کجا هستی و در هر مرتبه ای در همان مرتبه مرا بخوان که به اسم ربت دائما اهلِ قرائت باش. اینجا الان وارد بحثِ تفصیلی آیه نمی شویم.
موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسبها: شرح دروس معرفت نفس علامه حسن زاده آملی درس اول جلسۀ ششم
بسم الله الرّحمن الرّحیم:
شرح دروس معرفت نفس علامه حسن حسن زاده آملی درس اول جلسۀ پنجم:سیرِ شهودی غایتِ آن معرفتِ شهودی است که «لَم أَعبُد رَبًّ لَّم أَرَه» و سیرِ آفاقی نهایتِ آن معرفتِ فکری که «اُلئِکَ یُنادُونَ مِن مَّکانٍ بَعید». تا از مباحثی که در بحثهای آینده به لطفِ خدا مطرح می شود معرفتِ شهودی و معرفتِ فکری است، آنچه را که انسان از ناحیۀ عقل و یا قوایی که تحتِ نظرِ عقلند از قوّۀ وهم و خیال و قوای پنجگانۀ حسِّ ظاهری بدست می آورد معرفتِ فکری است و آنچه را انسان می بیند معرفتِ شهودی است. مثلاً می شنود شناختِ فکری است و یا می بوید و می چشد و لمس می کند و تخیل می کند و توهّم می کند و یا تعقّل می کند اینها همه معرفتِ فکری است؛ اگر تعقّل مقدّمه برای معرفتِ شهودی باشد بسیار نردبان خوبی است و نه تنها خوب است بلکه لازم است چون قوایی که حق در انسان خلق کرده است از حواسِ پنج گانه و دو قوّۀ وهم و خیال و بالاتر از اینها قوۀ عقل، اینها همه غذا می خواهند که غذای اینها تعقّل و تفکّر است، و همین ادراکاتِ ظاهریست اینها باید مقدمه قرار بگیرد برای معرفتِ شهودی که مربوط به قلب است «لَم أَعبُد رَبًّا لَم أَرَه». حالا اگر کسی سئوال کند که پایانِ کارِ معرفتِ شهودی چیست؟ حدیثِ شریفِ امیرالمؤمنین علیه السلام هست که می فرماید: دیدنِ حق نهایتِ آن راهست. در روایت آمده که سیرِ انفسی غایتِ آن معرفتِ شهودی است، «لَم اَعبُد رَبًّا لَم اَرَه» و معرفتِ شهودی تنها از یک راه حاصل می شود و آنهم از ناحیۀ سیرِ انفسی است، که انسان به مقامات شهودی قلبی راه می یابد. و درجات تعقّل و فکر اگر چه راهِ رسیدنِ به حق است اما راهی است که از دور حق را ندا می دهد. «اُولئِکَ یُنادَونَ مِن مَّکانٍ بَعید»، اینها کسانی هستند که از راه دور خدا خدا می
موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسبها: شرح دروس معرفت نفس علامه حسن زاده آملی درس اول جلسۀ پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم:
شرح دروس معرفت نفس علامه حسن حسن زاده آملی درس اول جلسۀ چهارم: نزدیکترین راه کسب معرفت نفس انسانی است که راه مستقیمِ حق است و نزدیکترین راه به ماوراء طبیعت است در نماز اگر سخن از «اهدناالصراط المستقیم» داریم در حقیقت معنای این آیۀ شریفۀ سورۀ حمد این است که خدایا ما را به خودمان هدایت کن خودمان را بفهمیم بیابیم، که هستیم چه هستیم؟ و می بینید در نهایتِ راه به این حقیقت می رسیم که:
مرا به هیچ کتابی مکن حواله دگر که من حقیقتِ خود را کتاب می بینم
چه کتابی از کتابِ وجودیِ انسان بالاتر؟ همۀ موجودات در صدد این هستند که به شکارِ انسان دربیایند و چرا انسان بخواهد از ناحیۀ عالم به حقیقت عالم برسد؟ چرا از عالم خودش به حقیقت عالم اِله راه پیدا نکند؟ در ریاضیات می فرمایند: نزدیکترین خط بین دو نقطه خط مستقیم است که اگر بخواهید نقطۀ الف را به نقطۀ ب اتصال دهید نزدیکترین خط تنها یک خط است و آن خط مستقیم است. چرا بین عبد که نقطه ای است در طرفِ عالم و حق که نقطۀ دیگریست خودِ عبد فاصله نباشد؟ چرا غیر عبد فاصله باشد؟ بینِ جنابعالی که عبدی و خالقِ تو که حق است چرا خودت مستقیماً اتصال نباشد؟ که بگوئی من از ناحیه عالم پی به او ببرم؟ البته طریقِ عالم نیز یک طریق است و این طرق فراوانند اما یک راه مستقیم است که آنهم خودمانیم به این علت در نماز در سورۀ حمد می گوئیم: «اهدناالصراط المستقیم» جنابعالی بزرگترین جدول بحر وجود و دریای حق هستی و جامعترین دفترِ غیب و شهودی و تمامِ حقایق در دفترِ وجودیِ تو بصورتِ اجمال نوشته شده است. نطفۀ انسان عصارۀ عالم است که خداوند حقایق کلِ عالم را مشک زنی کرد و خلاصۀ آن را نطفۀ انسان می بینید که نطفۀ حیوانات تا یک مقدار می آید رشدشان تمام می شود. نطفۀ درختها بوته ها تا حدی رشد می کند بعد می خشکد. گندم تا یک حدی بالا می آید دفترِ وجودیِ گندم تا حدی بر او نوشته شده است. و حتی ملائکة الله نیز دفترِ حقند. اما جامعترین دفترِ الهی، دفترِ انسان است و آنکه غیب و شهود و ظاهر و باطن؛تمام اسماء الله؛ تمام حقایقِ عالم را در ذاتِ او در جانِ او در متنِ ذاتِ او نوشته اند؛ آن نطفۀ انسان است که می بینید شروع می کند به حرکت جوهری و همینجور دم بدم قوی می شود اول جماد است بعد نبات می شود و بعد حیوان می شود بعد انسان می شود و بعد هم در مسیرِ انسانی تا به بی منتها می رود، لذا جامعترین دفتر غیب و شهود و کاملترین مظهر واجب الوجود است.
موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
برچسبها: شرح دروس معرفت نفس علامه حسن زاده آملی درس اول جلسۀ چهارم

پیـــام های آسمــانی
جزء بیستم
(برگرفته از تفسیر نور)

پس بر خدا توكل كن كه تو همراه با حقيقتى روشن هستى.
توکل بر خداوند تنها در مسیر حق معنا دارد، نه در مسیر باطل
«فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقّ الْمُبِينِ»
(نمل، 79)

گفت: اى پروردگار من، من به خود ستم كردم، مرا بيامرز.
و خدايش بيامرزيد. زيرا آمرزنده و مهربان است.
در دعا، خداوند را با كلمه مباركه ى «رب» بخوانيم.
گفت: اى پروردگار من، من به خود ستم كردم، مرا بيامرز.
و خدايش بيامرزيد. زيرا آمرزنده و مهربان است.
در دعا، خداوند را با كلمه مباركه ى «رب» بخوانيم.
«قالَ رَبِّ»
(قصص، 16)

ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من،
مرا از ستمكاران رهايى بخش.
زندگى أنبياء غالباً با آوارگى و سختى همراه بوده است.
«فَخَرَجَ»
سعى و همّت خود را به كار بريم، ولى نتيجه را از خداوند بخواهيم.
«فَخَرَج»
(قصص، 21)
بگو: اگر راست مى گوييد، از جانب خداوند كتابى بياوريد كه از
اين دو بهتر راه بنمايد تا من هم از آن پيروى كنم.در گزينش مربّى،
دوست و كتاب، هدايتبخش بودن، معيار است.
«أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ»
(قصص، 49)

فَلَا يُجزَى الَّذِينَ عَمِلُواْ السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ
هر كس كه كار نيكى به جاى آرد، بهتر از آن را پاداش يابد و هر كه
مرتكب گناهى شود،پس آنان كه مرتكب گناه مى شوند جز
به اندازه عملشان مجازات نشوند.
كار نيك، مطلوب و پسنديده است، از هر كس و به هر مقدار كه باشد.
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ»
(قصص، 84)

هر كه جهاد كند به سود خود كرده است، زيرا خدا
از همه جهانيان بى نياز است.
خداوند به تلاش ما نياز ندارد.
«وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ»
خداوند، هم از انسانها بى نياز است و هم از
فرشتگان و هم ديگر موجودات
«لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»
(عنکبوت، 6)

7. وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ
و قطعاً خدا كسانى را كه ايمان آورده مى شناسد،
و منافقان را (نيز) مى شناسد.
مؤمنان واقعى و دروغين را تنها خدا مى شناسد.
«وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ»
(عنکبوت، 11)

8. فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنّى مُهَاجِرٌ إِلَى رَبّى إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
پس لوط به او (ابراهيم) ايمان آورد، و گفت: همانا من به سوى
پروردگارم روى آورده ام كه او عزيز و حكيم است.
گاهى در يك زمان چند پيامبر بوده، ولى امامت و رهبرى
بر عهده ى يكى از آنان بوده است.
«فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ»
(عنکبوت، 26)

9. إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَىءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم
خداى يكتا مى داند كه چه چيزهايى را سواى او به خدايى
مى خوانند، و اوست پيروزمند و حكيم.
به جاى تكيه بر غير خدا كه مانند خانه عنكبوت سست و بى اساس
است،به خداوند قوى و شكست ناپذير توكّل كنيم.
«وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
(عنکبوت، 42)

10. خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقّ إِنَّ فِى ذَالِكَ لاَيَةً لِّلْمُؤْمِنِين
خداوند آسمانها و زمين را به حقّ آفريد، همانا در اين آفرينش،
براى اهل ايمان نشانه ى قطعى است.
آفرينش جهان، هدفدار است
«بِالْحَقِّ»
نگاه ما به جهان نيز بايد هدفدار باشد.
(عنکبوت، 44)