تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4130
بازدید دیروز : 1059
بازدید هفته : 337987
بازدید ماه : 660268
بازدید کل : 11052023
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 12 / 9 / 1394

 

شادی در انسان ها ارتباط تنگاتنگی با رضایت مندی در زندگی دارد.

 

سال هاست که به این مفهوم در کشور ما اهمیت داده نشده و رضایت نداشتن از زندگی به صورت غم و اندوه و شاد نبودن نمود پیدا کرده و تبعات آن نیز ممکن است با اختلالات روان پزشکی و فرهنگی و اجتماعی همراه شود.

عوامل متعددی در بحث رضایت مندی از زندگی دخیل هستند. رضایت مندی به شرایط اقتصادی و مالی، اجتماعی، رابطه زناشویی، مسکن، ظاهر و چهره، قد و هیکل، تعداد فرزندان، جنس فرزندان، آب و هوای کشور و ده ها عامل دیگر بستگی دارد.

صفاری نیا می گوید:" مرکزی در مغز انسان پیش بینی شده که افکار و تفکرات منفی را در انسانها یادآوری می کند و این مرکز غیر ارادی است.اما مرکزی که تفکرات مثبت و سودمند را به یاد مردم می آورد ارادی است.در فضایی که آدمها شاد هستند این دو مرکز در کنار هم کار می کنند و برابر با همدیگر هستند.بنابراین مردم حالشان خوب است. زمانی که مردم شاد نیستند آن مرکز غیر ارادی که یاد آور افکار منفی است بر مرکز ارادی مسلط می شود و آدمها احساس غمگینی و ناراحتی می کنند. برای اینکه بتوانیم این دو مرکز را تحت کنترل در بیاوریم بهترین راه این است که شرایط شادی را ایجاد بکنیم."

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 12 / 9 / 1394

«خداوند به یک نفر هوش بدون صبر می‌دهد و به یکی صبر بدون هوش. بودن این دو خصوصیت با همدیگر معمولاً نتیجه شگفت‌آوری خواهد داشت.» -- والتر سی. کلاین

صبر همراه و همدم خرد است.» -- سنت آگوستین

«اگر تابحال کشف ارزشمندی کرده باشم، این بوده که به صبر توجه بیشتری داشته‌ام تا به هر استعداد دیگر.» -- ایزاک نیوتن

یکی از مفیدترین خصوصیاتی که فرد علاقه‌مند به پیشرفت می‌تواند داشته باشد، صبور بودن است. با صبر و پشتکار می‌توانید به هر چیزی غلبه کنید.

اما چرا صبور بودن اینقدر دشوار است؟ چطور می‌توانید صبر را در خودتان تقویت کنید؟ و صبر چطور می‌تواند به زندگی شما کمک کند؟

در زیر به هفت ایده‌ای اشاره می‌کنیم که کمکتان می‌کند پاسختان را به این سوالات پیدا کنید.

۱. برنامه‌ریزی اجتماعی سنگ می‌اندازد.
«چطور جامعه‌ای که روی پوره سیب‌زمینی فوری، مخلوط‌های کیک فوری، شام‌ فریزشده، و دوربین‌های عکاسی فوری برقرار است، می‌تواند به جوانان خود صبر آموزش دهد؟» -- پاول سوینی

در جامعه امروز همه چیز به سرعت در حرکت است. رضایت فوری تنظیمات پیش‌فرض ذهن بسیاری از ماست. 

اینها را نمی‌گوییم که با جامعه امروز مخالفت کنیم. این فقط توضیحی برای این است که چرا درک صبر تا این اندازه سخت است.

برنامه‌ریزی اجتماعی توجه چندانی به صبر نمی‌کند. اتفاقاً از شما می‌خواهد کارها را فوراً و در لحظه انجام دهید. و بعد از سالها ممکن است بخواهید چیزهای بیشتری در لحظه داشته باشید. و فکر به تاخیر افتادن احساس رضایت، کمی عجیب به نظر خواهد رسید.

۲. با صبر به دستش می‌آورید.
«کسی که می‌تواند صبور باشد، به هر چه می‌خواهد می‌رسد.» -- بنجامین فرانکلین
شاید این فکر چندان پرطرفدار نباشد. آدمها دوست ندارند زیاد درمورد آن بشنوند. 
اما این دقیقاً همان چیزی است که همه افراد موفق به کار بسته‌اند. آنها روزها و روزها تمرین کرده‌اند.

معمولاً اینطور به نظر می‌رسد که آنها هوش و استعداد خارق‌العاده‌ یا شانس فوق‌العاده‌ای داشته‌اند که توانسته‌اند موفق شوند. البته ممکن است اینطور باشد اما مردم معمولاً سالها تلاشی که پشت سر آن هوش و شانس بوده را نمی‌بینند. یا شاید هم نمی‌خواهند ببینند. با این روش دیگر لازم نیست به این واقعیت فکر کنند که آنها هم باید به همان اندازه تلاش داشته باشند.

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 12 / 9 / 1394

خرگوش چگونه از دست روباه فرار می‌کند!!؟ می‌جهد و خود را زیر بوته‌های خاردار می‌کشاند و داخل حفره‌های تنگ زیر تپه‌ها پنهان می‌شود، چرا!؟؟ چون این کارها از روباه برنمی‌آید!

بله، حق با شماست روباه خیلی قوی است، سرعت دویدنش خوب است و دندان‌های تیزی هم دارد و خرگوش در قیاس با او ضعیف است و دویدنش به خوبی روباه نیست و دندان‌هایش هم فقط برای خوردن هویج تیزند! اما در عوض خرگوش می‌تواند به صورت زیگزاگی بجهد و با اندام کوچکش زیر بوته‌زارها پنهان شود و این یعنی خرگوش برای بقا و نجات جانش به ناچار باید از آن‌چه در خانواده روباه نقطه‌ضعف به شمار می‌آید استفاده کند!! یعنی چطور!؟

جواب بسیار ساده است! یعنی وقتی زورت نمی‌رسد و حریف قلدر و قوی است، برای شکست دادن حریف دست از جست‌وجوی قدرت بردار و به سراغ نقطه‌ضعف‌ها برو!! خواهی دید همین نقطه‌ضعف‌های تو وقتی درست به کار گرفته شوند تبدیل به نقطه قوت‌هایت می‌شوند و حریف هر چند که قلدر و قدر باشد، تسلیم می‌شود و یا میدان را واگذار كرده و فرار می‌کند!

این جمله با وجود آن‌که انرژی‌بخش و امیدوارکننده است، اما اگر خوب روی آن تامل شود می‌تواند هراس‌آور و تکان‌دهنده هم باشد! خوب روی معنای این جمله فکر کنید: "شخص ضعیف وقتی زورش نمی‌رسد و به ظاهر فرار می‌کند  شاید به این فکر افتاده که از نقطه ضعف‌هایش کمک بگیرد و آن‌گاه همین آدمی که فکر می‌کنیم ضعیف و بی‌دست و پا و ناتوان است ناگهان صاحب قدرت می‌شود و حرکاتش تعیین‌کننده و حیاتی می‌گردد و چه بسا حریفانش مجبور شوند فرسنگ‌ها از او فاصله بگیرند تا نکند در تیررس کمان نقطه‌ضعف‌های او قرار بگیرند!!؟

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

زينب(سلام الله علیها) كيست ؟

زينب فرزند كيست ؟ 
نام زينب را چه كسى براى او انتخاب كرد؟ 
جانشين زهرا(س ) كيست ؟ 
زينب چه كرد كه امام حسين (ع ) به احترام او از جا برخاست ؟ 
زينب چه كرد كه به اين مقامات عالى رسيد؟ 
وقتى زينب فرق شكافته پدرش را ديد، چه حالى به او دست داد؟ 
زينب فراق مادرش را چگونه تحمل كرد؟ 
وقتى زينب لخته هاى جگر برادرش را در تشت ديد، چه حالى به او دست داد؟ 
چرا زينب را مادر مصيبت ها خوانده اند؟ 
قهرمان كربلا كيست ؟ 
وقتى زينب بر فراز تل زينبيه ايستاده بود، چه ديد؟ 
وقتى زينب سى هزار لشكر دشمن را در مقابل ديد، چه احساسى داشت ؟ 
زينب چگونه تشنگى خود و كودكان را تحمل كرد؟ 
زينب چه احساسى داشت وقتى مى ديد عزيزانش در برابر او كشته مى شوند؟ 
زينب در قتلگاه چه ديد؟ 
زينب چگونه بدن پاره پاره برادر را شناخت ؟ 
زينب وقتى كنار بدن برادر آمد، چه دعايى كرد 
زينب ، چگونه مصيبت از دست دادن جد، پدر، مادر، برادران ، و عزيزانش را تاب آورد؟ 
زينب چرا سيلى خورد؟ 
آن هنگام كه خيمه ها را به آتش مى كشيدند، زينب در چه حالى بود؟ 
زينب در اسارت چه مصايبى چه مصايبى را تحمل كرد؟ 
زينب چه احساسى داشت وقتى سر بريده برادر را بر بالاى نيزه ديد؟ 
زينب در مجلس يزيد چه صحنه هايى را مشاهده كرد؟ 
زينب در آن مجلس و بعد از آن چه خطبه هايى خواند كه كاخ ستم يزيديان را بر سرشان خراب كرد؟ 
زينب چرا نماز شب خود را نشسته خواند؟ 
زينب در كجا و در چه شرايطى وفات يافت ؟


در اين كتاب ، دويست از فضايل ، مصايب و كرامات صديقه صغرى حضرت زينب كبرى (س ) بيان گرديده و در قسمت پايانى اشعار منتخب از شاعران اهل بيت عصمت و طهارت (ع ) نقل شده است . 
اميد است بتوانيم خود را به اوصاف و كمالات آن الگوى ايثار و فداكارى نزديك كنيم و از خصايل و خصايص آن حضرت بهره وافر بر گيريم و بدانيم كه توسل با اخلاص به آن بانوى پاك و مصيبت ديده ، بدون پاداش و نتيجه نخواهد ماند. 
فضايل و خصايص زينب كبرى (س )
تولد زينب و گريه پيامبر بر مصايب آن حضرت بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ زينب كبرى (س ) روز پنجم جمادى الاول سال 5 يا 6 هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خدا (ص ) رسيد. رسول خدا (ص ) براى ديدار او به منزل دخترش ‍ حضرت فاطمه زهرا (س ) آمد و به دختر خود فاطمه (س ) فرمود: ((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم )). فاطمه (س ) نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبر (ص ) فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمه (ص ) ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم ، چرا گريه مى كنى ؟! رسول خدا (ص ) فرمود: ((گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند)). 
در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س ) فرمود: ((اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند)).(1) 
ولادت و پرورش زينب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ درست ترين گفتار آن است كه سيدتنا زينب كبرى (س ) در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم هجرى به دنيا آمده ، و تربيت و پرورش ‍ آن دره يتيمه و مرواريد گرانبها و بى مانند در كنار پيغمبر اكرم (ص ) بوده ، و در خانه رسالت راه رفته ، و از پستان زهراى مرضيه (س ) شير وحى مكيده ، و از دست پسر عموى پيغمبر، اميرالمؤ منين (ع ) غذا و خوراك خورده و نمو نموده ، نمو قدسى و پاكيزه ، و با سعادت و نيكبختى ، و پرورش يافته پرورش روحانى و الهى ، و به جامه هاى عظمت و بزرگى به چادر پاكدامنى و حشمت و بزرگوارى پوشيده شده ، و پنج تن اصحاب كساء به تربيت و پرورش و تعليم و آموختن و تهذيب و پاكيزه گردانيدن او قيام نموده و ايستادگى داشتند، و همين بس است كه مربى و مؤ دب و معلم او ايشان باشند.(2) 
گريه جبرئيل بر مصايب زينب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س )، حسين (ع ) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: ((خداوند به من خواهرى عطا كرده است )). پيامبر(ص ) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع ) پرسيد: ((براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟)).< p/> پيامبر(ص ) فرمود: ((اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.)) 
تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص ) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص ) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض ‍ كرد: ((اين دختر (زينب ) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع ) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.)) 
پيامبر (ص ) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب (س ) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س ) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص ) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س ) وارد مى شود، براى زهرا(س ) بيان كرد. 
حضرت زهرا (س ) پرسيد: ((اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س ) گريه كند كيست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ((پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع ) گريه مى كند))(3) 
بشارت تولد زينب و گريه على (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گرديد، جز على بن ابى طالب (ع ) كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد. 
در روايت است كه چون حضرت زينب متولد شد، اميرالمؤ منين (ع ) متوجه به حجره طاهره گرديد، در آن وقت حسين (ع ) به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى كردگار خواهرى به من عطا فرموده 
اميرالمؤ منين (ع ) از شنيدن اين سخن بى اختيار اشك از ديده هاى مبارك به رخسار همايونش جارى شد. چون حسين (ع ) اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش ره درد آمد و اشك از ديده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: ((بابا فدايت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گريه مى كنيد، سبب چيست و اين گريه بر كيست ؟)) 
على (ع ) حسينش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: ((نور ديده ! زود باشد كه سر اين گريه آشكار و اثرش نمودار شود.))كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گرديد. 
چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت آن وقت سلمان شرفياب خدمت گرديد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت . آن حضرت بگريست و فرمود: ((اى سلمان جبرييل از جانب خداوند جليل خبر آورد كه اين مولود گرامى مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ ))(4) 
نامگذارى زينب از طرف خداوند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هنگامى كه زينب (س ) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س ) او را نزد پدرش اميرالمؤ منين (ع ) آورده و گفت : اين نوزاد را نامگذارى كنيد! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم . 
در اين ايام حضرت رسول اكرم (ص ) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤ منين على (ع ) به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد. رسول خدا (ص ) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم . 
در اين هنگام جبرئيل (ع ) فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر(ص ) ابلاغ كرده و گفت : 
نام اين نوزاد را ((زينب )) بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است . 
بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرم (ص ) گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.(5)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

« اربعین، نگهبانی از خط خون »

سوز ای دل، که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است مرام شیعه در خون ریشه دارد نگهبانی ز خط خون، چنین است
حسین بن علی سالار دین است امام و رهبر اهل یقین است قیام کربلایش تا قیامت سراسر درس، بهر مسلمین است
حسین است آنکه با حق همنشین است خدا را حجت و دین را امین است حسین است آنکه در «خط شهادت‏» امام اولین و آخرین است
حسین است آنکه حق را جاودان کرد حسین است آنکه باطل را عیان کرد حسین است آنکه حکم دین بیان کرد حسین است آنکه با قرآن، قرین است
دلا! کوی حسین، عرش زمین است مطاف و کعبه اهل یقین است اگر جمع شهیدان، حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است
افق، از خون پاکان لاله گون است نهال دین حق، محتاج خون است برای یاری حق، بهترین راه شهادت در ره قرآن و دین است
شهادت، زندگی در «لامکان‏» است شهادت، لطف حق، لطفی نهان است شهادت چون حیات جاودان است میان مرگ‏ها، زیباترین است
اگر در کربلا، غم بی‏شمار است اگر دلهای شیعه داغدار است اگر چشمان مهدی (ع)اشکبار است ز داغ آن «وداع آخرین‏» است
پیام خون، خطاب آتشین است بقای دین، رهین اربعین است که تاریخ پر از خون و شهادت سراسر اربعین در اربعین است
در آن دوران شوم سلطه شب که می‏دوزند از افشاگران، لب جهاد حضرت سجاد و زینب بیان خطبه‏های آتشین است
زبان زینب، آن بانوی پر درد که هست آموزگار هر زن و مرد چنان در کوفه، طوفانی به پا کرد که گویی خود، امیر المؤمنین است
اسیران را چو بر محمل نشاندند تو گویی تیر غم بر دل نشاندند گلی راچیده و در گل نشاندند «رقیه‏» آن گل شاداب دین است
دیار شام، با غمها قرین است قلوب شیعیان، زان غم حزین است مزار زینب و قبر رقیه تجلیگاه عشق عارفین است
شهیدان را، مکان، خلد برین است و عاشورا نبرد کفر و دین است به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن، چون اربعین است

جواد محدثی

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

اما این که قدر مشترکی بین راه مدینه و عراق وجود ندارد، باید بررسی کرد که مسیر بازگشت اسرا از کدام راه بوده است؟ در این باره باید گفت منابع تاریخی سکوت کرده اند. البته برخی اندیشمندان شیعه هم چون ابن نما و ابن طاووس که به ملاقات اهل بیت(علیهم السلام)با جابر در کربلا تصریح کرده اند، گویا بر این باور بوده اند که مسیر شام به مدینه، از عراق می گذشته است، چنان که گفته اند چون کاروان اهل بیت(علیهم السلام) از عراق عبور داده شد، اهل بیت(علیهم السلام) به راهنما گفتند که ما را به کربلا ببر.78 این در حالی است که طبق گزارش جغرافی دانان متقدم، اصلا راه شام به مدینه (یا به طور کلی حجاز) از راه شام به عراق، از ابتدای مسیر جدا بوده است، چنان که ابن خردادبه (متوفای حدود 300 ق) مسیر کوفه (که نزدیک کربلا است) به دمشق را در قرن چهارم چنین نوشته است:
حیره، قطقطانه، بقعه، ابیض، حوشی، جمع، خُطی، جُبّه، قلوفی، رواری، ساغده، بقیعه، اعناک، اذرعات، منزل، دمشق.79
و نیز همو و ابن رسته مسیر دمشق به مدینه را چنین نگاشته اند:
منزل، ذات المنازل، سَرغ، تبوک، مُحْدَثَه، اقرع، جُنَینه، حِجر، وادی القری، رحبه (رحیبه)، ذِی المَروة، مرّ، سویداء، ذی خُشُب، مدینه.80
اگرچه اکنون هیچ نام و نشانی از منازل و مناطق یاد شده در منطقة عراق و شام وجود ندارد و نیز بر روی نقشه های جغرافیایی اثری از آن ها به چشم نمی خورد، اما چنان که از این دو گزارش استفاده می شود، تنها نقطه مشترک بین دو مسیر کوفه و مدینه، مکانی به نام «منزل» است و از آن جا، راه مدینه از کوفه جدا می شود. از این رو اگر نپذیریم که اهل بیت(علیهم السلام) از همان شهر دمشق و دربار یزید، قصد رفتن به کربلا را داشته اند، ممکن است آنان از این نقطه مشترک، قصد رفتن به کربلا را کرده اند. بنابراین اگر از سخن ابن نما و ابن طاووس چنین برداشت شود که آنان مسیر مشترک طولانی برای مسیر شام به مدینه و کربلا قائل شده اند، نمی تواند تعبیر این دو اندیشمند در این باره درست باشد، مگر آن که گفته شود که اساساً اهل بیت(علیهم السلام) از همان راهی که به شام برده شدند، به عراق بازگشته اند که البته این احتمال، در صورتی می تواند بر واقع منطبق باشد که اهل بیت(علیهم السلام)یا از همان دربار یزید، مسئله رفتن به مزار امام حسین(علیه السلام) را نزد وی مطرح کرده و از او در این باره موافقت گرفته باشند و یا دست کم تا پیش از ترک تنها نقطه مشترک مسیر کوفه و مدینه، یعنی اقامت گاه «منزل»، به صورتی موافقت او را احراز کرده باشند، در غیر این صورت، منطقی به نظر نمی رسد که اهل بیت(علیهم السلام) بدون هیچ انگیزه ای از راه عراق به مدینه بازگردند.
شواهد دیگر
از مجموع آن چه نوشته شد، امکان حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین سال 61ق بر مزار امام(علیه السلام) اثبات شد، اما آیا در خارج و واقع نیز چنین حادثه ای اتفاق افتاده است؟ در پاسخ باید گفت: چنان که نوشته شد برخی نویسندگان، همانند ابوریحان بیرونی و شیخ بهائی، تصریح کرده اند که حضور اهل بیت(علیهم السلام) در روز بیستم صفر بوده است. افزون بر این، قراین و شواهد دیگری برای اثبات این مسئله وجود دارد که می توان به آن ها استناد کرد که عبارت اند از: محل دفن سر امام(علیه السلام)،الحاق سر امام(علیه السلام) به بدنش توسط امام سجاد(علیه السلام) در روز اربعین و وجه استحباب زیارت اربعین.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نمای حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهائی و مجلسی این قول را بیان کرده اند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می نویسند: علی بن حسین(علیهما السلام)همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین(علیه السلام) را به کربلا بازگرداند.81

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

نقد، در منابع یاد شده، هیچ تصریحی بر عدم حضور اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا نشده است، بنابراین، ممکن است گزارش هایی از حضور اهل بیت(علیهم السلام) در کربلا وجود داشته (همانند گزارشی که ابوریحان نقل کرده) که یا به دست آنان نرسیده و یا رسیده است، اما به دلایلی به آن استناد نکرده اند.
افزون بر این چنان که اشاره شد ابوریحان و بعد از او شیخ بهائی، تصریح کرده اند که روز اربعین، اهل بیت(علیهم السلام)در کربلا حضور داشته اند.
چهارم: عدم بیان دیدار جابر با اهل بیت(علیهم السلام) در روایت: کتاب های بشارة المصطفی، مقتل الحسین خوارزمی و مصباح الزائر که جریان زیارت جابر را در روز اربعین گزارش کرده اند، از ملاقات وی با اهل بیت(علیهم السلام) سخنی به میان نیاورده اند، در حالی که اگر چنین حادثه ای اتفاق افتاده بود، به یقین گزارش می شد.
نقد، اولاً: چنان که اشاره شد، برخی از منابع، به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) توسط اهل بیت(علیهم السلام) اشاره کرده اند;
ثانیاً: به نظر می رسد که یا جابر بن عبدالله انصاری، دست کم دوبار موفق به زیارت قبر امام(علیه السلام) شده است، یک بار با عطیه عوفی که طبری، خوارزمی و ابن طاووس در مصباح الزائر آن را گزارش کرده اند، و بار دیگر که ابن نمای حلی و سید ابن طاووس گزارش گر آن هستند، و یا چون بنای سید ابن طاووس (همانند شیخ مفید) بر اختصار و گزینش حوادث بوده و آن چه از دیدگاه وی اهمیت داشته، مسئله دیدار جابر با اسرا (نه چگونگی آمدن جابر به کربلا) بوده است، از این رو جابر، اهل بیت(علیهم السلام) را دیدار می کند، اما خبری از همراهی وی با عطیه نیست.
پنجم: حرکت اهل بیت(علیهم السلام) از راه سلطانی: محدث نوری بر این باور است که مسیر حرکت اهل بیت(علیهم السلام) از کوفه به شام، یا از راه سلطانی بوده است و یا از راه بادیه. وی برای اثبات حرکت آنان از راه سلطانی، دلایل و شواهد ذیل را می آورد:
بنابراین با توجه به مسیر حرکت و در نظر گرفتن کم ترین مدت زمان توقف اهل بیت(علیهم السلام)در شام، بازگشت در اربعین اول، از محالات و ممتنعات است.
محدث نوری درباره احتمال حرکت اسرا از راه بادیه می گوید: اما اگر بپذیریم که مسیر حرکت از بیابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعین اول ممتنع است، چرا که حد فاصل بین کوفه تا شام مستقیماً 175 فرسنگ (1050 کیلومتر) است. ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه روز دوازدهم محرم و در کاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از کوفه تا شام و بازگشت وی به کوفه، کم تر از بیست روز امکان ندارد. مسئله اعزام پیک و بازگشت او را مورخانی هم چون ابن اثیر نیز در کامل آورده اند.69 اما احتمال فرستادن کبوترِ نامه رسان نیز قابل تصور نیست، چون در آن دوره، این کار معمول نبوده و نخستین بار این کار، توسط نورالدین محمود بن زنگی در سال 565 ق صورت گرفته است.
بنابراین، مدت اقامت یک ماهه در شام (چنان که ابن طاووس نوشته است) و طی کردن هشت فرسنگ (حدود 50 کیلومتر) در شبانه روز، مستلزم آن است که 22 روز در راه باشند که در مجموع بیش از چهل روز طول کشیده است. البته این مدت برای قافله ای که زنان، کودکان و ضعیفان را به همراه دارد، میسّر نبوده، در حالی که حضور در کربلا، بیش از زمان یاد شده را می طلبیده است.
نقد، در پاسخ این اشکال باید گفت که یکی از مسائل مبهم و نامشخص در تاریخ عاشورا، تشخیص مسیر حرکت کاروان اهل بیت(علیهم السلام) از کوفه به دمشق است. منابع تاریخی متقدم، هیچ خبر معتبری که مسیر حرکت کاروان اسرا را از کوفه به سوی شام مشخص کند، گزارش نکرده اند، اما با مراجعه به منابع تاریخی کهن و نقشه های جغرافیای این منطقه می توان به این نتیجه رسید که در آن زمان، در مجموع، سه مسیر برای رسیدن به شام وجود داشته است:

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

منکران ورود اهل بیت(علیهم السلام) در اربعین اول
با توجه به آن چه درباره زمان ورود اهل بیت(علیهم السلام) به دمشق و مدت اقامت آنان در شام نوشته شد، برخی از اندیشمندان نتوانسته اند ورود اهل بیت(علیهم السلام) را به کربلا در اربعین اول بپذیرند و به دلایلی، آن را بعید یا حتی محال دانسته اند که در ذیل، دیدگاه آنان مطرح می شود:
در [کتاب] مصباح [المتهجد] دیدم که اهل بیت حسین(علیهم السلام) همراه علی بن حسین(علیهما السلام) در روز بیستم صفر، به مدینه رسیدند36 و در غیر مصباح یافتم که آنان به هنگام بازگشت از شام، در همان روز به کربلا رسیدند و هر دو قول (از جهت زمانی) بعید به نظر می رسد، چرا که عبیدالله بن زیاد (که لعنت خدا بر او باد) نامه ای برای یزید نوشت و برای فرستادن اسیران به شام از او اجازه خواست و او تا زمانی که پاسخ یزید را دریافت نکرد، اهل بیت(علیهم السلام) را به شام نفرستاد که البته این کار، بیست روز و یا بیشتر طول کشید. هم چنین گزارش شده که هنگامی که اهل بیت(علیهم السلام) را به شام بردند، آنان یک ماه در جایی بودند که از گرما و سرما مصون نبودند و صورت جریان آن است که آنان پس از اربعین، به عراق و یا به مدینه رسیدند. اما عبور آنان از کربلا زمان بازگشت ممکن است، اما در روز بیستم صفر نبوده است، چرا که آنان طبق آن چه روایت شده است جابر بن عبدالله انصاری را ملاقات کردند و اگر جابر به عنوان زیارت از حجاز آمده باشد، رسیدن خبر به او و آمدنش به کربلا، بیش از چهل روز نیازمند است.37
چنان که ملاحظه می شود ابن طاووس اصل آمدن اهل بیت را به کربلا نه در کتاب لهوف و نه در کتاب اقبال نفی نمی کند، هم چنان که عبارت اخیر سید در اقبال، قرینه واضح بر آن است که وی در کتاب لهوف نیز حکم به ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در اربعین (چنان که به وی نسبت داده اند) نداده است، چرا که اگر وی چنین دیدگاهی داشت، در کتاب اقبال که سال ها بعد از لهوف تألیف شده است، بیان می کرد که من از گفته خود در کتاب لهوف برگشته ام و نظر نهایی من در این باره، آن چیزی است که اکنون می گویم.
بنابر این، ابن طاووس و ابن نما از منکران ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کربلا در روز بیستم صفر سال 61 هستند.
در اخبار، علت استحباب زیارت اربعین بیان نشده است. مشهور اصحاب علت استحباب را، بازگشت اهل بیت حسین(علیهم السلام)در آن روز (بیستم صفر) به کربلا در زمان برگشت شان از شام و ملحق کردن علی بن حسین(علیهما السلام)سرهای شهدا را به اجساد مطهرشان بیان کرده اند. اما قول دیگر در این باره آن است که اهل بیت(علیهم السلام) در این روز به مدینه بازگشتند. هر دو قول جداً بعید است، چرا که این مدت زمان (چهل روز) برای این دو امر (حضور در کربلا یا در مدینه) گنجایش ندارد، چنان که این امر از اخبار و قراین پیداست. اما این امر در سالی دیگر بوده است، این نیز بعید است.38

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

اما سید ابن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش کرده است:
چون اهل بیت حسین(علیهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنمای کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین(علیه السلام)آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورت های شان سیلی می زدند و به گونه ای عزاداری و نوحه سرایی می کردند که جگرها را آتش می زد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت(علیهم السلام) آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری کردند.9
آیا اهل بیت(علیهم السلام) روز اربعین در کربلا حضور داشته اند؟
یکی از مسائل مبهم و پیچیده در تاریخ عاشورا تعیین زمان حضور اهل بیت امام حسین(علیه السلام) در کربلا بعد از شهادت ایشان است، زیرا اغلب منابع حدیثی و تاریخی در این باره به صراحت گزارش نکرده اند که آیا این حادثه، روز بیستم صفر سال 61 اتفاق افتاده است یا پس از آن؟ آن چه بسیاری از منابع کهن از آن سخن گفته اند، این است که در این روز، سرِ امام حسین(علیه السلام)به بدنش ملحق شده است که در ادامه نوشتار به این گزارش ها خواهیم پرداخت. هم چنین گزارش شده است که بیستم صفر روزی است که خاندان امام حسین(علیه السلام) از شام به مدینه بازگشتند. اما در این باره، قول دیگری است که اربعین را روز ورود اسرا از شام به کربلا دانسته است. سید ابن طاووس(رحمه الله) در این باره می نویسد:
در غیر کتاب مصباح آمده است که اهل بیت(علیهم السلام) روز بیستم صفر از شام به کربلا رسیدند.10
این ابهام و پیچیدگی در این حادثه، سبب شده است که در قرون متأخر، در میان اندیشمندان شیعه دو نظر عمده در این باره، بهوجود آید : 1ـ دیدگاه منکران ورود اهل بیت(علیهم السلام)به کربلا در اربعین اول، 2ـ دیدگاه موافقان این امر. پیش از پرداختن به شناسایی و معرفی طرفداران دو دیدگاه و نقد و بررسی دلایل آنان، لازم است دو موضوع، روشن شود: یکی، تاریخ ورود اسرا به شام و دیگری، مدت اقامت شان در شام.
تاریخ ورود اسرا به شام
درباره تاریخ ورود اسرا به دمشق، منابع تاریخی چند گونه گزارش کرده اند:
اول: برخی منابع همراهی اسرا را با سر امام(علیه السلام) در ورود به شام گزارش کرده اند. ابن حبّان (متوفای 354 ق) در این باره نوشته است:
... سپس عبیدالله بن زیاد، سر حسین بن علی(علیهما السلام) را همراه با زنان و کودکان اسیر از خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به شام روانه کرد.11
شیخ صدوق(رحمه الله) (متوفای 381 ق) نیز نگاشته است:
ثم امر [عبیدالله] بالسبایا و رأس الحسین(علیه السلام) فحملوا الی الشام.12
به گزارش خوارزمی در جریان ملاقات سهل بن سعد با سکینه، دختر امام حسین(علیه السلام)هنگام ورود اهل بیت(علیهم السلام) به شام، وقتی سهل از سکینه می خواهد که هر تقاضایی دارد اجابت می کند، سکینه به سهل می گوید که از حمل کنندة سر امام(علیه السلام)بخواهد تا سر را جلوتر از اهل بیت(علیهم السلام) حمل کنند تا نگاه شامیان به سر معطوف شود و از توجه و نگاه به اهل بیت(علیهم السلام)منصرف شوند.13 این جریان حاکی از همراهی سر امام(علیه السلام) با اهل بیت(علیهم السلام)در ورود به شام است.
ابوحنیفه دینوری (متوفای 382 ق)، ابن اثیر و سبط ابن جوزی نیز بر این باورند که اسرا به همراه سرِ امام(علیه السلام) به شام رفته اند.14
سید ابن طاووس به نقل از امام سجاد(علیه السلام) نوشته است:

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1394

پژوهشی در اربعین حسینی( علیه السلام )

حضور اهل بیت(علیهم السلام) در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت در کربلا از مسائلی است که در قرون اخیر برخی محققان شیعه درباره آن تشکیک کرده اند. در مقابل، برخی دیگر از اندیشمندان، درصدد رد این تشکیک و اثبات اربعین اول شده اند. این نوشتار ابتدا به دلایل منکران اربعین اول پرداخته و در ادامه به پاسخ گویی آن ها می پردازد، سپس با استفاده از قراین و شواهد دیگر، دیدگاه موافقان اربعین اول را تأیید می کند.
پژوهشی در اربعین حسینی(علیه السلام)
یکی از مباحث مهم تاریخ عاشورا که در این فصل درباره آن بحث و بررسی صورت گرفته، حضور اهل بیت(علیهم السلام)در کربلا در اولین اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) بر سر مزار آن حضرت و دیگر شهدای کربلاست. در میان شیعه، مشهور است که اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)نائل شد و در همان جا بود که اهل بیت(علیهم السلام)هنگام بازگشت از شام نیز به زیارت مزار امام(علیه السلام) آمده و جابر را ملاقات کردند. هم چنین در این روز سر امام حسین(علیه السلام)به بدن ملحق شده و دفن شد. اما در مقابل این شهرت، برخی اندیشمندان متقدم و معاصر شیعه، ورود اهل بیت(علیهم السلام) را در روز اربعین سال 61 ق انکار کرده اند که دیدگاه ها و دلایل انکار آنان و نیز ادله و قراینی که برخی محققان معاصر برای رد دلایل منکران اقامه کرده اند، بررسی و مطالعه خواهد شد. سپس در ادامه، قراین و شواهد تاریخی و روایی این موضوع را به منظور اثبات چنین شهرتی بیان خواهیم کرد.
«اربعین» در متون و نصوص دینی
واژه اربعین از اصطلاحاتی است که در متون دینی، حدیثی و تاریخی کاربرد زیادی دارد و بسیاری از امور، با این عدد و واژه، تعریف و تحدید شده اند. مثلاً کمال عقل در چهل سالگی، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حدیث، دعای چهل نفر، دعای برای چهل مؤمن، قرائت دعا عهد در چهل صبح، عدم پذیرش نماز شراب خوار تا چهل روز، گریه چهل روز زمین، آسمان و فرشتگان بر امام حسین(علیه السلام)، استحباب زیارت اربعین و ... از جمله مواردی است که جایگاه و ارزش والای این واژه و عدد را در معارف اسلامی بیان می دارد.2
با این همه، در احادیث، تنها استحباب زیارت اربعین درباره امام حسین(علیه السلام) وارد شده است و چنین سفارشی درباره هیچ یک از معصومان(علیهم السلام) پیش و پس از سیدالشهدا(علیه السلام)وجود ندارد. بنابراین از نظر تاریخی و حدیثی، هیچ پیشینه ای را نمی توان برای اربعین و اعمال مربوط به این روز تا پیش از حادثه عاشورا تصور کرد و این ویژگی و امتیاز، تنها از آنِ امام حسین(علیه السلام)است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 9 / 1394

« اربعين لاله ها »

بشير!
وقتى به مدينة‏ النبى رسيديم، مبادا كسى جلوى قافله اسراى كربلا، گوسفندى را سر ببرد! اين كاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بريده بر بالاى نى مى‏آيد.
نگذار هيچ لاله ‏اى را در رثاى شهدايمان پرپر كنند! سراسر خاك كربلا، پر بود از گلبرگ‏هاى خونين و پاره‏ اى كه از هر سو مرا صدا مى‏ زدند: «أخَىَّ اخَّى».
اجازه نده كسى بر سر و رويش خاك بريزد؛ هنوز باد، گرد و خاك كوچه‏ هاى كوفه و شام را از سر و روى زنان و كودكان عزادار نربوده است.
اين صورت‏هاى كبود و دست‏هاى سوخته، نيازى به گلاب‏ افشانى ندارند؛ هنوز اربعين گل‏هايى كه با تشنه‏ كامى بر خاك و خون افتادند، نگذشته است.
بگو پاى برهنه به استقبالمان نيايند؛ اين كاروان پر است از كودكانى كه پاى پرآبله دارند.
سفارش كن شهر را شلوغ نكنند و دور و برمان را نگيرند، ما از ازدحام نگاه‏هاى نامحرم و بيگانه بازگشته‏ ايم.
بگذار آسوده‏ ات كنم بشير!
دل زينب عليهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى‏كشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سكينه و سجاد عليه‏ السلام و اين كاروان داغدار، پيراهن كهنه و خونين حسين عليه ‏السلام را بر سر و روى خويش بنهد و گريه‏ هاى فرو خورده چهل روزه‏ اش را يك‏سره رها سازد.

نزهت بادی

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 9 / 1394

سرّ عدد چهل

اعداد نه تنها در زندگی مادی که در زندگی معنوی ما نیز حائزاهمیت فراوانند ، تعدا رکعات نماز ، تعداد تسبیحات اربعه ، تعداد تسبیحات حضرت فاطمه (س) و امثال اینها نشان می دهند که زندگی معنوی جدا از اعداد نیست . منزلت اعداد منحصر به اعدادی نظیر پنج ، هفت ، دوازده وچهارده و چهل می شود که برای هریک دلیل یا دلایلی را ذکر کرده اند :
عدد پنج به دلیل 5 تن پیامبر اولوالعزم و 5 تن آل عبا،
عدد هفت به واسطه 7 آسمان و 7شهر عشق و 7 مرحله سلوک عارفان ، 7 دور طواف خانه خدا.
عدد دوازده به دلیل 12 معصوم و12 چشمه ایی که به معجزه حضرت موسی از دل سنگ جوشید ،
وعدد چهارده به دلیل 14 معصوم تقدس یافته اند ؛ به همین قیاس برای عدد چهل نیز باید دلایلی موجود باشد :
عقل آدمی در چهل سالگی به بالاترین کمال خود در حد استعداد هر فرد می رسد ،
حضرت رسول در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند ،
حضرت موسی چهل روز در کوه معتکف بود تا الواح هفتگانه را دریافت داشت ،
قوم بنی اسراییل به دلیل کفران نعمت و پرستش گوساله به سرگردانی چهل ساله محکوم شدند ،
و تخمیر طینت آدم ابوالبشر در 40 روز به اتمام رسید . عارفان وسالکان طریق حق چله نشینی را از همین آفرینش چهل روزه حضرت آدم اقتباس کردند ، سهروردی بیان می کند که : خداوند انسان را در چهل روز آفرید و هر روز صفتی به او اعطا کرد که هریک حجابی ومایه تعلق وی به دنیا بود تا اینکه در روز چهلم حجاب ها کامل و متراکم شد . در چله نشینی سالک یک به یک حجاب ها را می درد تا در روز چهلم انوار حق در وی تجلی می یابد . " هرچند اربعین از اعداد و کمیات است ولی در فرهنگ عرفان اسلامی این واژه کمّی در ارتباط با کیفیات مطرح می شود و لذا تکرار عمل تا چهل مرتبه تکمیل کننده ابعاد روحانی و عرفانی انسان را باعث می گردد ."(1)
سید مهدى بحرالعلوم در زمینه جایگاه عدد چهل فرموده است :

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 9 / 1394

درشام چه گذشت؟

وضعيت اعتقادى مردم شام
در اينجا وضعيت روحى و اعتقادى مردم شام را به اختصار بيان مى‏كنيم:
شام و نواحى آن كه معاويه قريب چهل سال بر آن استيلا داشته و اهالى آن عموما" تازه مسلمان بودند و از روزى كه ار مسيحيت به اسلام گرويدند جز خاندان ابوسفيان و دست نشانده‏هاى آنان كه در اين منطقه حكومت مى‏كردند كسى را نمى شناختند، لذا اسلام مردم شام، اسلامى بود كه بنى اميه به آنها تعليم كرده بودند!
بنابراين اهل بيت عليه‏م السلام در چنين منطقه‏اى وارد شدند كه معاويه آنان را با اسلام دلخواه خود تربيت كرده بود و از نظر اخلاق و دستورات عملى اسلام از معاويه و دست نشانده‏هاى او پيروى مى‏كردند! فراموش نكنيم كه در جنگ صفين، معاويه با لطائف الحيل آن جمعيت فراوان را كه متجاوز از صد هزار نفر بودند، به مخالفت با امير المؤمنين عليه‏السلام بسيج كرد و آنچنان بر ضد على عليه‏السلام تبليغات كرده بود كه مردم شام او و خاندان او را واجب القتل مى‏دانستند! و بر منابر، على و خاندان او عليه‏م السلام را دشنام مى‏دادند!!
به همين جهت آنقدر بر اهل بيت عليه‏م السلام در شام سخت‏گذشت كه وقتى از يكى از اهل بيت سؤال كردند كه: در اين سفر در كجا به شما سخت‏تر گذشت ؟! در پاسخ فرمود: شام! و تا سه مرتبه آن را تكرار فرمود.
در همين رابطه نقل شده كه امام چهارم عليه‏السلام فرمود:
فياليت لم انظر دمشق و لم اكن
يرانى يزيد فى البلاد اسيره(1)(2)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 9 / 1394

خونبهای امام حسین علیه السلام

امام حسین

 

در تاریخ، نبردها و کشتارهای بسیاری ثبت شده است که برخی از آنها به مراتب جنایت بارتر، فجیع تر و گسترده تر از حادثه عاشورا بوده و در آنها چندین برابر شهدای کربلا به خاک و خون شده اند.

جناب «ابن ابی الحدید» معتزلی در بخش هایی از شرح نهج البلاغه که سخنان امام علی بن ابیطالب علیه السلام درباره خونریزی های چنگیزیان و تاتارهاست، می نویسد:

«من در دوران مغول بوده ام و جنایت های آنان را دیده ام. آنچه درباره جنایت های بخت النصر در قدس و فلسطین نوشته اند، شمه ای از کشتارها و ددمنشی های گرگان خون آشام مغول است.»

غرض آنکه در بستر تاریخ کشتار بی رحمانه زیادی رخ داده است، اما همه آن جنگ ها و جنایت ها در لابه لای کتاب های تاریخ دفن شده است و محققان باید نبش تاریخ کنند تا زوایای تاریک آنها روشن و دانسته شود که در قرن های گذشته بر این مرزوبوم چه گذشته است.

تنها واقعه ای که چونان نگینی بر انگشتری تاریخ می درخشد و قدر اول آسمان جهاد و اجتهاد و قیام است، همانا واقعه عاشورا است، زیرا سالار شهیدان برای احیای دین خدا قیام کرد و از آنجا که دین الهی «حیّ لایموت» است، احیاگر دین نیز هرگز نمی میرد و نامش برای همیشه بر جریده عالم ثبت است.

پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، امویان چنین می پنداشتند که اسلام نابود شده است و دیگر نشانی از آن بر جای نخواهد ماند.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 9 / 1394

نگاه کلیسایی به حادثه عاشورا

عاشورا

 

یکی از نظرات و دیدگاه هایی که در مورد حادثه کربلا و عاشورا از سوی برخی افراد مطرح شده این است که این مسأله خواست خدای متعال بوده و از ازل این گونه مقرر گردیده بود که امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت برسد و آن مصیبت ها را متحمل شود تا در ازای آن، دوستان اهل بیت و امام حسین علیهم السلام مورد شفاعت و آمرزش قرار گیرند. بر اساس این دیدگاه، این واقعه اراده الهی و تقدیری بود که خداوند مقدّر فرموده بود و در کار خدا نیز چون و چرا راه ندارد.

بر این اساس، دیگر معنا ندارد در مورد حادثه کربلا بخواهیم چون و چرا کنیم و به بحث و تحلیل بپردازیم که چرا امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و چرا جانش را فدا کرد و چگونه این حرکت موجب حفظ و بقای اسلام گردید و ... . آنچه در این باره می توانیم بگوییم فقط همین است که این امر اراده حق تعالی بود و خدای متعال چنین می خواست: اِنَّ اللهَ قَد شاءَ اَن یَراکَ قَتیلاً ... و اَن یَراهُنَّ صَبایا؛ همانا خداوند می خواهد تو را کشته و اهل بیتت را اسیر ببیند.

حکمت و علت اساسی این کار نیز این بود که کسانی به واسطه محبت امام حسین علیه السلام و عزاداری و گریه برای آن حضرت، مشمول عنایت خداوند قرار گیرند و گناهان آنها آمرزیده شود.

منشأ این دیدگاه

 

شبیه این تصور در آموزه های دین مسیحیت تحریف شده(آنچه که مسیحیان امروزی به آن معتقدند) نیز وجود دارد و شاید اصل این نظریه در مورد کربلا و امام حسین علیه السلام نیز از آن جا اقتباس شده باشد. مسیحیان معتقدند انسان ذاتاً گناه کار آفریده شده و دارای گناه ذاتی است. خدای متعال برای آن که این گناه جبران شود و انسان لیاقت بهشت و برخورداری از نعمت های الهی در آخرت را پیدا کند، فدیه ای برای آن قرار داد. فدیه ی گناه ذاتی انسان این بود که خداوند- العیاذ بالله- فرزندش حضرت عیسی- علی نبینا و آله و علیه السلام- را مبعوث کرد تا در این عالم او را به دار بزنند و به صلیب بکشند. از این رو طبق عقیده مسیحیان، فلسفه ی به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی علیه السلام این بود که در پرتو آن، انسان که موجودی ذاتاَ گناه کار است مورد بخشش قرار گیرد. بنابراین شهادت حضرت عیسی علیه السلام امری مقدّر و حساب شده و جزو برنامه خلقت بود و بدون آن اساساً خلقت سامان نمی یافت و انسان به غایت وجود خویش نمی رسید. اگر انسان می خواست به بهشت برود راهی جز این نبود که در عوض گناه ذاتی او عیسی علیه السلام که پسر خداست به دار آویخته شود و بدین وسیله گناه انسان پاک گردد و شایستگی بهشت را پیدا کند! این مسأله یکی از ارکان اساسی مسیحیت موجود است و مسیحیان سخت بر این عقیده پافشاری می کنند، تا بدان حد که آن را جزو شرایط اصلی ایمان قرار داده اند؛ یعنی اگر کسی این عقیده را که اصطلاحاً «آموزه نجات» نامیده می شود قبول نداشته باشد اصلاً مؤمن و مسیحی نیست و کافر محسوب می شود.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 9 / 1394

آنچه زینب علیهاالسلام کرد

 

گزیده سخنرانی امام موسی صدر

 

حضرت زینب

 

 
 
گذشت ایامی چند از واقعه كربلا، باعث فراموش کردن بزرگی مصیبت و غفلت از عبرت‌آموزی از پیامدهای آن نمی‌شود. واقعیت این است كه تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، از احساس مصیبت پیش از وقوع آن دامنه‌دارتر است.

 

روز عاشورا امام حسین علیه السلام و مردان همراهش، حتی جوانان و پاره‌ای از خردسالان نیز كشته شدند. از اهل بیت ایشان تنها دو مرد زنده ماندند. امام سجاد، اولین فرد بود. او بیمار بود و گمان بردند كه عمر او دیری نمی‌پاید. او را رها كردند و نیازی به كشتن او احساس نكردند.

 

جوان دیگری كه از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن علیه السلام بود. او به شدت مجروح شده، و در میان كشته‌شده‌ها بی‌هیچ حركتی بر زمین افتاده بود؛ پس از آنكه آتش نبرد فرو نشست، او را زنده یافتند. درمانش كردند و بدین ترتیب در میان اسرا ماند.

اما غیر از این دو، همه كشته شدند، و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین علیه السلام به عهده حضرت زینب علیهاالسلام افتاد، و او آن را به بهترین شكل ممكن به انجام رساند.

 

پاسداری از عزّت و شرافت

بی شك او به همه مصیبت هایی كه در روز عاشورا بر امام حسین علیه السلام رفت، مبتلا شد؛ اما او در ورای این مصیبت ها وظایفی داشت.

نخستین آنها پاسداری از عزّت امام حسین علیه السلام و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینكه او را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد.

آنان بر مرگ پیشی می‌گرفتند، گویی به برترین هدف و زیباترین مقصود می‌رسیدند. خاندان حسین علیه السلام این‌گونه بر یكدیگر سبقت می‌گرفتند..

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 9 / 1394

چهل روز اندوه

درد، روایت هفتاد و دو ستاره خاموش را به توفان سپرده است.

چهل غروب، آسمان، خورشید را بارید. چهل بار کوه، پژواک مظلومیت خون شهدا را به آسمان پاشید و گودال خون تراوش کرد. چهل روز غم، دیوارهای کوفه را کوبید و نیزه ها، نیمه جان، پا بر زمین زدند. به یاد آن روز که طنین «هل من ناصر » کسی، کائنات را می لرزاند.

این بار، تو باید قیام کنی

چشم هایت را باز کن؛ اینجا کربلاست .

آمده ای تا داغ نفس گیر آن ظهر را، با اشک هایت، مویه کنی.

چشم هایت، بغض فروخورده خاک را به فرات می سپارند.

نگاه کن، نخل های کمر خمیده، استقامتت را تحسین می کنند.

آتش از خاک می جوشد و صحرا هنوز بوی خون می دهد!

فرات، تنها شاهد این ماجراست؛ مگر می شود مشک ها را فراموش کند؛ یا لب های تشنه ای را که با حنجره سوخت باد، آب را فریاد می زدند؟!

غم بر تارک دلت می وزد و هوای اسارتی را نفس می کشی که چهل سال، شکسته ترت کرده است.

شانه های صبرت را بگستران؛ چیزی از خاکستر خیمه ها نمانده؛ باد، همه را به تاراج برده است.

آمده ای تا بعد از چهل روز، بوی برادرت را نفس بکشی؛ تا محکم تر و استوارتر از پیش، در شام بایستی.

برو؛ وقت آن است که خطبه هایت را با تمام وجود فریاد بزنی.

دیگر نوبت آن است که عَلَم های افتاده را برافرازی. بلند شو؛ این بار تو باید قیام کنی!

 

      

کاروان سوگوار

خورشید بر سر خاک، آتش می ریزد.

کاروان خیمه های سوخته، در چهلمین روز خزان بازگشته اند.

قرار است به دنبال لاله های پرپر شده بگردند؛ به دنبال ردپایی از مظلومیت در خاک خفته.

گدازه های آتش، در جام حسرت می سوزند و فرات، عطش خاک را در خود حل کرده است؛ با موج هایی که از داغ آن حماسه، سر به ساحل می زنند.

کاروان آمده است تا خشم تازیانه ها را بر بدن های کوچک، مویه کند؛ آمده است تا قصه دربه دری اش را هم دوش باد، در گوش زمان نجوا کند؛ آمده است تا در رد پای سنگ، آینه های شکسته را جست وجو کند.

غربت کاروان، باران می شود بر خاک و بار دیگر شعله می کشد تمام خاطره های جگر سوخته از زمین .

خورشید، سر به تاریکی گذاشته است و غم، زانو زده در برابر کاروان و:

"افتاده عکس ماه لبِ گودی و زنی در جست وجوی یوسف زیبای بی کفن"

        

از حنجره خسته زینب علیهاالسلام

چهل روز است که چله نشین غربت آیینه ام .

چهل پگاه است که چکاچک شمشیرها، خاموش شده و اندوه نیرنگ کوفیان، از حنجره خسته زینب علیهاالسلام فریاد می شود .

فریاد غربت حسین را باید از گلوی خشکیده طفلی شنید که گل پوش تیر وحشیانه سیاه دلان شد .

ای نخل های صبور، شاهدان بی زبان معرکه آتش و خنجر! آنچه را دیدید، در یک هم سرایی شاعرانه بر جهانیان عرضه کنید .

مرا با داغ نینوا تا قیامت پیمانی ست ناگسستنی .

آقا! عاشورایی ام کن

سجاده نشین لحظه های سرخ عبادت! دستی برآور و سینه ام را عاشورایی کن. می خواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستی فزای دقایق عزایم باشد .

آقا! کسی که امروز به تغزیت خاندان تو برخاسته، می خواست دیروز باشد و هواخواهی اش را با نثار جان خویش به تماشا بگذارد .

از چهلمین شب عروج آسمانی ات، چندین چله گذشته است که در شمار نیست؛ اما زخم ها همچنان تازه و مرثیه ها خواندنی ست

بشنو از دل

ای آن که لحظه لحظه کنار تو زیستم!

امشب، چهل شب است برایت گریستم

امشب چهل شب است که آب از گلوی من

پایین نرفته، بغض عطشناک کیستم؟

بنشان به تل زینبیه، طاقت مرا

من زینبم؛ نمی شود آخر نایستم

آن جاده را مگو به چه حالی گذشتم و

دل کندم از تو؛ آمدم ای هست و نیستم!

من، چادر سیاه غمم، دور تکیه ات

جز ذکر یا حسین تو، تکرار چیستم؟

این اربعین هم از پی آن اربعین گذشت

چشمان صد حسینیه ات را گریستم

     

اربعین لاله ها

بشیر !

وقتی به مدینة النبی رسیدیم، مبادا کسی جلوی قافله اسرای کربلا، گوسفندی را سر ببرد! این کاروان، از سفر چهل روزه با سرهای بریده بر بالای نی می آید .

نگذار هیچ لاله ای را در رثای شهدایمان پرپر کنند! سراسر خاک کربلا، پر بود از گلبرگ های خونین و پاره ای که از هر سو مرا صدا می زدند: «أخی اخَّی»

اجازه نده کسی بر سر و رویش خاک بریزد؛ هنوز باد، گرد و خاک کوچه های کوفه و شام را از سر و روی زنان و کودکان عزادار نربوده است .

این صورت های کبود و دست های سوخته، نیازی به گلاب افشانی ندارند؛ هنوز اربعین گل هایی که با تشنه کامی بر خاک و خون افتادند، نگذشته است .

بگو پای برهنه به استقبالمان نیایند؛ این کاروان پر است از کودکانی که پای پرآبله دارند .

سفارش کن شهر را شلوغ نکنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه های نامحرم و بیگانه بازگشته ایم .

بگذار آسوده ات کنم بشیر !

دل زینب علیهاالسلام برای خلوت مزار جدش پر می کشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سکینه و سجاد علیه السلام و این کاروان داغدار، پیراهن کهنه و خونین حسین علیه السلام را بر سر و روی خویش بنهد و گریه های فرو خورده چهل روزه اش را یک سره رها سازد.

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: چهل روز اندوه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 9 / 1394

در منابع تاریخی چنین نقل شده است که اهل بيت عليهم ‏السلام در بازگشت از شهر شام وقتی به دو راهى جاده عراق و مدينه رسيدند، از امير كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را بسوى كربلا حركت داد، چون به كربلا رسيدند، جابر بن عبدالله انصارى(1) را ديدند

 

كه با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پيامبر براى زيارت امام حسين عليه‏السلام آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زارى كردند و بر صورت خود سيلى زده و ناله‏هاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نيز به آنان پيوستند(2) ، زينب عليها السلام در ميان جمع زنان آمد و با صوتى حزين كه دلها را جريحه دار مى‏كرد مي گفت: «وااخاه! و احسيناه! و احبيب رسول الله و ابن مكة و منى! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن على المرتضى! آه ثم آه!»، پس بيهوش گرديد.
آنگاه ام كلثوم لطمه به صورت زد و با صدايى بلند مى‏گفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنيا رفته‏اند ؛ و ديگر زنان نيز سيلى به صورت زده و گريه و شيون مى‏كردند.
سكينه چون چنين ديد، فرياد زد: وامحمداه! واجداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بيت تو كرده‏اند، آنان را از دم تيغ گذراندند و بعد عريانشان نمودند!(3)
عطيه عوفى(4) مى‏گويد: با جابر بن عبدالله بن عزم زيارت قبر حسين عليه‏السلام بيرون آمدم و چون به كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائى همانند شخص محرم بر تن نمود و هميانى را گشود كه در آن بوى خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامى كه بر مى‏داشت ذكر خدا مى‏گفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنين كردم، بر روى قبر از هوش رفت.
من آب بر روى جابر پاشيدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: يا حسين! سپس
گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه!»، و بعد اضافه كرد: چه تمناى جواب دارى كه حسين در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدائى افتاده است!! و گفت:


فاشهد انك ابن خير النبيين و ابن سيد المؤمنين و ابن حليف التقوى و سليل الهدى و خامس اصحاب الكساء و ابن سيد النقباء و ابن فاطمة سيدة النساء، و مالك لا تكون هكذا و قد غذتك كف سيد المرسلين و ربيت فى حجر المتقين و رضعت من ثدى الايمان و فطمت بالاسلام فطبت حيا و طبت ميتا غير ان قلوب المؤمنين غير طبية لفراقك و لا شاكة فى الخيرة لك فعليك سلام الله و رضوانه و اشهد انك مضيت على ما مضى عليه اخوك يحيى بن زكريا.
من گواهى مى‏دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين مى‏باشى، تو فرزند سلاله هدايت و تقوايى و پنجمين نفر از اصحاب كساء و عبايى، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمه سيده بانوانى، و چرا چنين نباشد كه دست سيد المرسلين تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتى و از پستان ايمان شير خوردى و پاك زيستى و پاك از دنيا رفتى و دلهاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طريقه رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا شهيد گشت.
آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانيد و گفت:

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: اربعين حسینی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 9 / 1394

شاید ریختن و آویختن کمترین کارى است که اشک براى جبران آبروى از دست رفته آب مى کند؛ مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد... تا فرات، بیش از این شرمنده نباشد!


شاید اگر اشک نبود، تمام فرات ها از خجالت خشک شده بودند!
شاید اگر اشک نبود، سیلاب غم و غصه، در کربلا مرداب شده بود!
شاید اگر اشک نبود، عشق و عطش، همان جا دفن شده بود!
شاید اگر اشک نبود، با بغض هاى اسیران در آن روز، جهنمى بر پا شده بود!
شاید اگر اشک نبود، کینه آتش مى گرفت و محشر همان جا بر پا مى شد و قیامت مى شد و تمام مى شد!
شاید اگر اشک نبود، غم در گلوى زینب مى ماند و کسى را خبردار نمى کرد!
و شاید اگر اشک نبود، آن وقت «یا حسین» را با هق هق ضعیف و در دل سر مى دادیم!
آن وقت «یااباالفضل» را دیگر به واسطه چه چیز مى خواندیم؛ وقتى که شورى اشک، شورى را به دامانمان نمى ریخت؟
... و چهل روز گذشت و چهل سال و صدها سال.
و اشک هنوز در سوگ و ماتم آن یکه تاز عرصه عشق و ایمان، سید و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همچنان مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد... .
و شاید اگر اشک نبود، شور حماسه عاشورا را هیچ شور دیگرى ایجاد نمى کرد... . 
شیما اصغرى

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 9 / 1394

حمیده رضایی
خورشید، رفته رفته رو به سیاهی گذاشته است. حادثه، استخوان‏های تاریخ را خرد کرده است. ایستاده‏ام و حادثه چون رودخانه‏ای جوشان، از سرم گذشته است.


تشنه می‏نگرم. یاخته‏هایم در عطش می‏سوزند. دریا دریا از انبوهی این تاریکی، خاک را رهایی نیست. با جانی بی‏تاب، هفتاد و دو خورشید را چهل غروب غم‏انگیز، پر پر نظاره کرده‏ام. ظلمات، تندتر می‏وزد. بیمناک، چشم به صفحات تاریخ دوخته‏ام. یاد خورشید را خاموشی از پی نخواهد بود. بوی مرگ از تکه‏های خاک می‏وزد.
چهل روز می‏گذرد؛ کرانه بی‏دریغ نور پیدا نیست.
سر بر دیواره‏های فرو ریخته درونم گذاشته‏ام و های‏های می‏گریم.
سیاهی اندوه، مرا فرا گرفته است ـ سیاه‏پوش حادثه تلخ دیروزم ـ .
آسمان دیدگانم سخت بارانی است. ویران‏تر از همیشه، هفتاد و دو ستاره خاموش را با نگاه داغدار خویش دنبال می‏کنم ـ هفتاد و دو یار فروزان ـ
چهل روز می‏گذرد و من هر روز و هر ساعت، بیابان‏های جست و جو را با سر دویده‏ام؛ اما نیافته‏ام جز غم، جز اندوه، جز سرشاری از دردی این چنین.
بر ویرانه‏های درونم می‏بارم. این تاریخ است که بر سر می‏کوبد. هیاهوی اندوه، رهایم نمی‏کند.
چهل روز با پیراهنی از جنس حسرت، بیابان‏های داغ و تفتیده را کاویده‏ام. کاروان نور را در کدام افق خونین، سر بریده بنگرم؟ خورشید، دور است و چشم‏های خاکی‏ام حقیر.
فرات، اندوه مالامال تاریخ است که می‏جوشد سال‏های طولانی تا امروز.
چهل روز می‏گذرد و هنوز زمین، خاکسترنشین حادثه‏ای است که گدازه‏هایش، آسمان‏ها را سوزانده است.
خیمه‏های سوخته، بهار را از نیمه راه پس زده است ـ کبوتران گر گرفته ـ
چهل روز می‏گذرد و همچنان هوای حادثه لبریز است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 9 / 9 / 1394




***** ویژه نامه اربعین حسینی 
*****

باساربان بگوئید احوال حال چشمم،تا بر شتر نبندد محمل به روز باران




بلاخره تمام شد 

تمام شد آن روزهای پر عطش 
آن روزهای پر هراس کودکان

آن پدره دری ها ، آن حرمت شکنی ها 
سیلی خوردن ها ، تازیانه خوردن ها 


تحقیر شدن ، سنگ باران شدن 
روزهای غم انگیز عبور از شام 

آن روزهایی پر درد اسارت 
روزهای ایستادگی در مقابل ظلم


روزهای خطبه خوانی زینب شکسته دل 
روزهای زخم زنجیر بر دستهای حضرت سجاد

حالا کاروان به کربلا رسیده 
به دیار شقایقها و لاله های پرپر


وقت است که زینب عقده گشایی کند
وقت است که رباب با اصغرش خلوت کند

وقت است که لیلا به وسعت آسمان اشک بریزید 
وقت است که سجاد علیه السلام با پدرش درد دل کند 


کاروان رسیده است و دیگر کسی نگران اشک هایش نیست
دیگر نیازی نیست بغض ها را در گلو فرو خورند

دیگر نیاز نیست که برای حفظ خون عاشورائیان
بی صدا و پنهانی اشک بریزند 


صدای های های گریه های تمام دشت کربلا را می لرزاند 
و خون سرخ شهیدان از زمین پر بلای کربلا فوران می کند 
و اینچنین قیام سرخ حسین بر جبین تاریخ تا ابدیت حک می شود 

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین 
و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 
و علی انصارو الاحباب الحسین 


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 / 9 / 1394

 

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/x71500144106008896072.gif.pagespeed.ic.8M86j3M1bF.png

خطورات شيطاني
اما اگر انسان رابطه‌اش با خدا محكم نباشد، يا العياد بالله فاسق باشد، گناهكار باشد، يا العياذ بالله كافر باشد، هر چه سقوطش بيشتر باشد خطوراتش از نفس امّاره و از شيطان بيشتر مي‌شود و يك خطوراتي هم از رفيق بد به او مي‌شود. مبتلا مي‌شود به رفيق بد.
«اِنَّ الشّياطينَ لَيُوحُونَ اِلي اَوْليآئِهِمْ ليُجادِلُوكُمْ»[6]
افراد فاسق و افرادي كه سقوط كردند، آنها از طرف شيطان الهام مي‌شوند كه بيايند با شما مجادله و مباحثه كنند. در آخرين سوره قرآن مي‌فرمايد:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ ، مَلِكِ النّاسِ ، اِلهِ النّاسِ ، مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الْخَنّاسِ ، الَّذي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ ، مِنَ الْجَنَّةِ وَ النّاسِ»
خدايا پناه مي‌برم به تو تا سه بار: از شرّ وسواس، از شرّ خنّاس، يعني آن كسي كه به نحو خطور با دل انسان بازي مي‌كند،‌و دل انسان را وارونه مي‌كند. دل انسان را متمايل به گناه مي‌كند و گاهي هم شيطان اين كار را مي‌كند، و كار شيطان همين است. اينكه شما شنيده‌ايد شيطان وسوسه مي‌كند معنايش همين است. وسوسه از نظر لغت به معناي همهمه است. يعني خطورات؛ و شيطان مي‌آيد راه ضلالت را نشان شما مي‌دهد. شيطان شما را از راه سعادت غافل مي‌كند. چنانچه رفيق بد هم شما را گمراه مي‌كند و راه سعادت را مي‌بندد و شما را مي‌كشاند به راه ضلالت. به چيزهايي كه به طور ناخود آگاه در ذهن و مغز و دل انسان مي‌آيد، اگر از پروردگار عالم و از طرف عالم ملكوت باشد مي‌گوئيم الهام؛ و اگر از طرف شيطان باشد به آن مي‌گوييم وسوسه. قرآن مي‌فرمايد: وسوسه براي آن افرادي است كه رابطه با خدايشان كم است:
«وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ»[7] «آنكس كه از ياد خدا رو برگرداند شيطاني را بر او مي‌گماريم كه (هميشه) با او باشد.»
مي‌فرمايد: آن كساني كه با خدا سر و كار ندارند، آن كساني كه نماز را در اول وقت نمي‌خوانند، آن كساني كه غافل از ياد خدا هستند، شيطاني مي‌آيد و هميشه همراه او خواهد بود. اين شيطان هميشه قرين اوست. و كارش اين است كه او را به وسوسه وا مي‌دارد. يعني ضلالت‌ها را در دل او مي‌اندازد.
بنابراين از نظر قرآن، براي آدم وسواسي يك شيطان است؛ ولو اينكه اين شيطان را نمي‌بيند. در خانه باشد، خوابيده باشد، در موقع نماز و وضو و غسل، همه جا شيطان با اوست. دائماً هم با او حرف مي‌زند. اما حرف زدنش اين است كه مثلاً در وقتي كه وضو مي‌گيرد مي‌گويد نشد؛ يكي ديگر؛ اين وضو باطل شد؛ صورت خوب شسته نشد! يا در موقع غسل كردن، وقتي آب به سر و گردن مي‌ريزد و آنها را مي‌شويد، شيطان مي‌گويد نشد! و اين شيطان در موقع غسل كردن او را بسيار معطّل مي‌كند. هر چه با آن شيطان رفيق‌تر و نزديك‌تر باشد، ‌غسل را هم بيشتر طول مي‌دهد.
اين خطوراتي كه در دل انداخته مي‌شود دو قسم است: گاهي مستقيم است، يعني راستي گناه را شيرين جلوه مي‌دهد و مي‌گويد كه چشم چراني كن؛ غيبت كن؛ تهمت بزن. اما گاهي خنّاس است و معناي خنّاس اين است كه وسوسه مي‌كند با توجيه گري. افرادي كه وسواسي هستند اين گونه‌اند، يعني نمي‌گويند اين كار ما حرام است يا غسل ما باطل است؛ بلكه مي‌گويند غسل، همين است كه مي‌كنم. مي‌گويند مردم نجس‌اند و من پاكم! در صورتي كه خودش نجس‌ترين مردم است. همه‌ي مردم را نجس و خودش را پاك مي‌داند. پس وسوسه دو قسم شد، يكي وسوسه يا خطوراتي كه به طور مستقيم انسان را به گناه وا مي‌دارد؛ و قسم ديگر، وسوسه خنّاس است. يعني علاوه بر اينكه وسوسه مي‌كند يك دليل هم برايش مي‌آورد؛ توجيه مي‌كند؛ و به قول عوام زير آبكي اين را بيچاره مي‌كند؛ از راه دين او را بيچاره مي‌كند. اين، ‌خطرش از خطر اول خيلي بالاتر است. يك آدم وسواسي خطرش از گناهكار خيلي بالاتر است. براي اينكه گناهكار ممكن است توبه كند. ولي وسواس اگر دست ازكارش برندارد، توبه نمي‌كند. زيرا توبه‌اش اين است كه دست از كارش بردارد. وقتي هم كه دست ازكارش برندارد، گناه روي گناه مي‌آيد و دلش هم سياه مي‌شود، و به يك جاهاي خطرناكي كشيده مي‌شود.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد كه: وسواس ديوانه است اما ديوانه‌اي كه تابع شيطان است. يك دفعه ديوانه، زنجيري است كه نماز نمي‌خواند و روزه هم نمي‌گيرد و طوري هم نيست و قضا هم ندارد.
طلبه‌اي خيلي عالم ديوانه شده بود. نماز نمي‌خواند و روزه هم نمي‌گرفت ما به او مي‌گفتيم چرا نماز نمي‌خواني و روزه نمي‌گيري؟ يك جمله‌ي خيلي قشنگ مي‌گفت. مي‌گفت: «اَخَذَ ما وَهَبَ وَ سقَطَ ما وَجَبَ» يعني خدا عقلم را از من گرفته ديگر تكليف ندارم.
اما وسواس اين طور نيست، بلكه تكليف دارد. ديوانه‌ي تكليف‌دار است. و اين ديوانه‌ي تكليف‌دار، تمام كارهايي كه مي‌كند مربوط به شيطان است؛ مربوط به خنّاس است.

 

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/x71500144106008896072.gif.pagespeed.ic.8M86j3M1bF.png


خنّاس كيست؟
در روايات مي‌خوانيم كه خنّاس شيطان خيلي بزرگي است كه خيلي هم عالِم است.


[1] . اصول كافي، ج1، ص19.
[2] . سوره بقره، آيه 185.
[3] . سوره دهر، آيه 3.
[4] . سوره مائده، ‌آيات 15 و 16.
[5] . احتجاج طبرسي، ص166.
[6] . سوره انعام، آيه 121.
[7] . سوره زخرف، آيه 36.
@#@ به قول يكي از علماي بزرگ هر كسي فراخور حالش شيطان دارد. روحانيون شيطان دارند اما شيطان آنها ملاّ شيطان است. اين خنّاس ملاّ شيطان است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايند: وقتي حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ ، حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ به دنيا آمدند، شيطان بزرگ همه‌ي شياطين را جمع كرد كه چه كنيم، زيرا پيغمبر خدا به دنيا آمده و ديگر از اين به بعد نمي‌شود مردم را گمراه كرد. خنّاس گفت: من مي‌توانم آنها را از راه دين و وسوسه جهنّمي كنم.

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/x71500144106008896072.gif.pagespeed.ic.8M86j3M1bF.png

وسوسه‌ فكري
وسوسه گاهي مربوط به دل است نه عمل؛ به اين مي‌گوييم وسوسه فكري؛ و اين وسوه‌ي فكري است. معمولاً از ضعف اراده پيدا مي‌شود. يعني وقتي انسان اعصابش ضعيف شد، سختي زياد ديد، مصيبت بزرگي به او رسيد، از نظر روحي دچار وسوسه‌هاي فكري مي‌شود. وسوسه فكري مراتب دارد. گاهي فقط شكّ و شبهه است كه درباره‌اش بحث شد و راه علاجش هم گفته شد. يك وقت اين وسوسه فكري بالا مي‌رود ـ پناه بر خدا ـ حتي مي‌رسد به جايي كه به خدا بد مي‌گويد: اصلاً كارهاي خدا را ظالمانه مي‌داند! در قرآن آن قدر شكّ مي‌كند كه كم‌كم مي‌رسد به جايي كه (در دلش) به خدا و پيغمبر و ائمّه و مقدسات فحش مي‌دهد. اين يك قسم از وسوسه فكري است. اقسام ديگري هم دارد. گاهي مربوط به دنيايش و گاهي راجع به كارهايش، گاهي راجع به مردم وسوسه فكري دارد كه «سوء ظن» است. اما آنچه الآن مورد بحث من مي‌باشد، وسوسه‌هاي فكري است. اين وسوسه فكري معالجه‌اش خيلي آسان است و آن اين است كه وقتي شكّ آمد جلو، خود را منصرف كند.
مثلاً تا شكّ مي‌كند، شكّش را به حساب نياورد؛ اهميت ندهد. با كسي حرف بزند. يا بردارد چيزي بخورد. خودش را منصرف كند. و بدين ترتيب طولي نمي‌كشد كه اين شكّ كم‌كم از بين مي‌رود. امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: اين خبيث را، يعني شيطان خنّاس را، عادت ندهيد؛ بي‌اعتنايي بكنيد. وقتي بي‌اعتنايي كرديد گُم مي‌شود. ديگر به سراغتان نمي‌آيد. وقتي با او آمديد او هم با شما مي‌آيد. اين فرمايش امام صادق ـ عليه السّلام ـ ريشه‌ي قرآني دارد:
«اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سَلْطانٌ عَلَي الَّذينَ امَنُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ، اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِه مُشْرِكُونَ»
[1]
با چند تا تأكيدي كه اهل علم خوب توجه دارند مي‌فرمايد كه: شيطان سلطه بر انسان ندارد. اما كدام انسان؟ آن انساني كه پناهش خدا است. آن انساني كه رابطه‌اش با خدايش محكم است. سلطه‌ي شيطان بر انسان در وقتي است كه برود زير پرچم شيطان. يعني اگر انسان با شيطان كار داشت شيطان هم با او كار دارد. اما اگر انسان شيطان را عقب زد، ديگر در انسان تأثيري ندارد. اگر انسان زير پرچم خدا رفت، شيطان مي‌ترسد كه زير پرچم خدا بيايد. در قرآن وعده داده شده كه شما اگر رابطه با خدا داشته باشيد، و ملائكه مي‌آيند و شياطين را مي‌رانند.
«لَهُ مُعقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِه يَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ»
[2]
يعني از الطاف بزرگ خدا اين است كه ملائكه‌اي را براي حفظ شما گماشته است. شما را از شرور دنيا حفظ مي‌كند. شما را از شرور اجنّه حفظ مي‌كند. شما را از شرور شياطين حفظ مي‌كند.
بنابراين اگر رابطه‌ي شما با خدا محكم باشد، اصلاً شيطان سراغ شما نمي‌تواند بيايد. از اين رو اگر شما بي‌اعتنايي كرديد، اين شكّ و شبهه از ذهن شما رفع مي‌شود و ديگر سراغ شما نمي‌آيد.
شخصي آمد خدمت پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت يا رسول الله! نابود شدم؛ هلاك شدم. حضرت فرمود براي اين كه شيطان به نزد تو آمد و گفت: ترا چه كسي خلق كرده؟ گفتي خدا. گفت خدا را چه كسي خلق كرده؟ تو در جوابش ماندي. گفت: بله. حضرت فرمودند وقتي اينجور شك‌ها براي شما پيش مي‌آيد بگو: «لا اله الاّ الله» و منصرف كن خود را.
كلمه‌ي «لا الا الاّ الله» و كلمه‌ي «لا حول ولا قوّة الاّ بالله» و خواندن قرآن و روزه‌ي ماه مبارك رمضان و نماز اول وقت براي رفع وسوسه بسيار عالي است.
اين اگر اولش باشد؛ و اما اگر حرف شيطان را شنيد، هر چه بشنود در دل رسوخ مي‌كند. يعني شك اول و دوم و... همين طور در دل رسوخ مي‌كند. يك وقت مي‌رسد به آنجايي كه العياذ بالله خدا را بد بگويد: اصلاً خدا را ظالم مي‌داند. اين همه معالجه‌اش بي‌اعتنايي است. ولو اينكه به پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بد گفته است، و لو اينكه در دلش آمده كه خدا ظالم است و عادل نيست، اما اهميت ندهد؛ خود را ناراحت نكند. يك مقدار قرآن بخواند؛ و اگر راجع به پيغمبر و ائمه‌ي طاهرين ـ عليهم السّلام ـ است، صلوات بفرستد، كه اتفاقاً در روايات فراوان مي‌خوانيم براي رفع وسوسه صلوات زياد بفرستد. رابطه‌ي با خدا را محكم كند با نماز اول وقت؛ با اهميت دادن به واجبات. مخصوصاً براي خانم حجاب، و تا آن اندازه كه ضرر به كارش نخورد به مستحبات اهميت بدهد. نماز شب، خواندن قرآن، راز و نياز با خدا، خدمت به خلق خدا، خدمت كردن زن به شوهر و برعكس و خدمت كردن به مسلمان‌ها، و مهم‌تر از همه اجتناب از گناه، هر چه اجتناب از گناهش بيشتر باشد كم كم اين وسوسه فكري از بين مي‌رود. البته حوصله مي‌خواهد. يك ماه، دو ماه، خوب مي‌شود و حداكثر تا چند ماه ريشه‌ي اين رذيله كنده مي‌شود. و اينكه بعضي از روان شناس‌ها مي‌گويند وسوسه فكري درمان ندارد. حتماً اشتباه كرده‌اند. براي اينكه ما زياد ديديم افرادي كه وسوسه فكري داشتند، به واسطه‌ي بي‌اعتنايي‌ها، به واسطه‌ي رابطه‌ي با خدا خوب شدند و ريشه‌اش را سوزاندند، بله، از نظر جسمي بايد خوابش را تنظيم كند؛ اعصابش را قوي كند؛ تشنج نداشته باشد؛ ضربه به احساسات او نخورد. همه‌ي اينها براي وسوسه فكري خيلي مؤثر است.

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/x71500144106008896072.gif.pagespeed.ic.8M86j3M1bF.png

وسوسه‌ عملي
اما وسوسه‌ عملي در افراد فرق مي‌كند. در غير مقدس‌ها گاهي وسوسه‌ عملي توي لباس است. مثل اينكه اين لباس را مي‌پوشد به دلش نمي‌آيد. دوم و سوم و ... بالأخره هر لباسي كه مي‌دوزند به دلش نمي‌آيد. اين يك نوع وسوسه‌ عملي است كه بسياري از خانم‌ها به اين وسوسه دچارند. بعضي از نظر نظافت. يعني بعضي از زنها و مردها به اندازه‌اي كثيف‌اند كه شيشه‌هاي در اطاق او تاريك شده است. وقتي وارد خانه بشوي مي‌بيني چادرش يك جا افتاده، شلوارش جاي ديگر، و لباس شوهرش طرف ديگر افتاده و يك كثيف شلخته‌ي به تمام معني است. يك عده‌ي ديگر آن طرفي مي‌افتند. يعني شيشه، پاكِ پاك است. اما همواره ‌به شيشه ور مي‌رود. هر روز بايد جارو كند. هر روز بايد نظافت كند؛ و بالأخره يك وسواس‌گري در نظافت دارد. گاهي در متجدّدين، در روشنفكرها، وسوسه در ميكروب است. يعني اگر دستش را به لباسش بگذارد، فوراً با الكل مي‌شويد! آقاي دكتر صد تا نسخه مي‌دهد و صد بار مريض مي‌بيند و صد بار دستش را مي‌شويد؛ و حتي كار به آنجايي مي‌رسد كه نون را با كارد مي‌برد! اما راجع به مقدس‌ها: بعضي از مسلمان‌ها آن قدر بي‌توجهند كه آب را از بول تميز نمي‌دهند؛ خون را با مركور كرم فرق نمي‌گذارد؛ و هيچ طهارت و نجاست سرش نمي‌شود. اما بعضي‌ها كارشان به جايي مي‌رسد كه دستش خوني شده، آنقدر مي‌مالد تا زخم مي‌كند؛ و بارها و بارها زيرِ آب مي‌كند. حتي آقايي به من مي‌گفت از اول اذان صبح تا آخر صبح نتوانستم غسل كنم و نماز صبح از بين رفت! خجالت كشيدم رفتم به حمام ديگر تا قبل از ظهر كه هفت ساعت گذشت تا يك غسل كردم! و اين در دنيا و آخرت براي او غير از بيچارگي چيزي ندارد. اين چنين فردي اول بايد بداند كه به فرموده‌ي امام صادق ـ عليه السّلام ـ ديوانه است؛ و دوم بايد بداند كه اين كار گناه است و گناهش هم بزرگ است؛ و سوم بايد بداند كه خنّاس او را وادار به اين كار مي‌كند؛ و شيطان قرين او شده است.

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/x71500144106008896072.gif.pagespeed.ic.8M86j3M1bF.png

علاج وسوسه‌ فكري و عملي
حالا چه بكند تا رفع شود؟ اگر به شكّ اعتنا بكند روز به روز بدتر مي‌شود. و اما اگر بي‌اعتنايي كند، مثلاً اگر دست نجس را زير آب شير گرفت، بايد حرف مرجع تقليد را گوش بدهد كه مي‌گويد پاك است نه حرف شيطان پليد را. يا اگر مي‌خواهد وضو بگيرد، يك مشت آب به صورت بزند، با يك مشت آب دست راست را بشويد و يك مشت آب بريزد به دست چپ، و فوراً دست را بكشد روي سر و روي دو تا پا. در مدت نيم دقيقه يك وضو بگيرد. اگر كسي گفت: نشد، توجه كند كه خودش نيست، شيطان است. آن شيطان مي‌گويد «نشد» ولي تو بگو «شد» و بگو مرجع تقليدم مي‌گويد «شد».
مرحوم آيت الله العظمي مرعشي ـ كه درجاتش عالي است، خدا عالي‌تر كند ـ ايشان يك خصوصيتي داشتند كه بسياري از لوازم اوليه پيش ايشان بود. از جمله يك قمقمه آب. موقع غروب در جلسه بودند، موقع نماز بود كه بايد بروند در حرم مطهر نماز بخوانند، همانجا قمقمه‌ي آب را بر مي‌داشتند يك مشت آب به صورت، يك مشت به دست راست و بعد دست چپ، مسح سر و مسح پاها، زود تمام مي‌كردند. مؤسس حوزه‌ علميه‌ قم، مرحوم حاج شيخ عبى الكريم حايري ـ كه خداوند درجاتش را عالي‌تر كند ـ مي‌آمدند مدرسه‌ي فيضيه، سر حوض يك مشت آب به صورت يك مشت به دست راست، يك مشت آب به دست چپ و بعد مسح سر و پا. و خودم حضرت امام ـ قدّس سرّه ـ را ديدم كه همين جور وضو مي‌گرفتند.


[1] . سوره نحل، آيات 99 و 100.
[2] . سوره رعد، آيه 11.@#@
در غسل هم بايد در ظرف دو سه دقيقه سر و گردن و سمت راست و سمت چپ را بشويد و اعتنا به خنّاس نكند. به قول استاد بزرگوار ما، مرحوم آيت الله العظمي بروجردي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ بگويد نماز باطل به جا مي‌آورم قربة الي الله! وقتي كه چند روز نماز باطل خواند، خودش فهميد كه عجب ديوانه‌اي بود. و شكر بايد بكند كه الحمد الله دست از ديوانگي خودش برداشته. چند تا غسل باطل و چند تا وضوي باطل و نماز باطل! وقتي كه فهميد نماز باطل شد بايد بي‌اعتنايي به خنّاس و يا لاابالي‌گري در طهارت بكند. طولي نمي‌كشد كه خوب مي‌شود اين بي‌اعنايي به خنّاس خود ثواب دارد.
اين وظيفه‌ يك وسواس است. چه وسوسه فكري و چه وسوسه عملي. طولي نمي‌كشد كه خوب مي‌شود.
من تقاضا دارم از وسواس‌هاي فكري و عملي كه حرف خدا را بشنويد و زير پرچم شيطان نرويد و شيطان را توي دهنش بزنيد و مخالفت با اين خنّاس بكنيد.

آيت الله حسين مظاهري - اخلاق در خانه، ص133

 

 

 

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/x71500144106008896072.gif.pagespeed.ic.8M86j3M1bF.png

 

موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: خط قرمز های قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 / 9 / 1394

خسیس و بخیل از دیدگاه قرآن



در قرآن یکی از نابه هنجارهای رفتار و اخلاقی را بخل دانسته است. بخل حالتی است که انسان از توانایی و دارایی های خود بهره نمی گیرد و آن را به عللی تباه می سازد

این گونه است که شخص بخیل حتی گاه خود نیز از دارایی های مادی و داشته های معنوی خود بهره بر نمی گیرد و با امساک ورزی خود را در رنج می افکند

از نظر قرآن، بخیل با امساک خویش به عنوان مهم ترین عامل در پیدایش ناسازگاری های خانوادگی و محرومیت از عنایت و رحمت الهی معرفی می شود

چیستی ، عوامل و مراتب بخل

بخل، مقابل جود و به معناى خوددارى از صرف دارایی ها در جایگاه شایسته آن است.(مفردات الفاظ قرآن کریم ، راغب اصفهانی، ص ۱۰۹)

گفتنى است که بخل در 
قرآن کریم مفهوم وسیع‌ترى داشته و به مواردى مانند ترک کارهاى خیر و جهاد و مانند آن هم اطلاق شده است

اصولا از نظر قرآن بخل می تواند نسبت به هر نعمت و امر خیری که خداوند به انسان می بخشد پدید آید. به این معنا که خداوند نعمت های بسیاری در حوزه های 

مادی و معنوی به شخصی می بخشد که وی نسبت به آن امساک ورزیده و به نحو شایسته خود استفاده نمی کند و اجازه استفاده به دیگری را نیز نمی دهد



آیه ۱۸۰ سوره آل عمران به این نکته توجه می دهد و می فرماید :
 

کسانی که به آن چه خداوند از فضل خود به آنان داده است بخل می ورزند ، گمان نکنند که این خیر آنان است

بلکه شر آنان است و به زودی در روز قیامت آن چه بدان بخل ورزیده اند طوق گردنشان می شود.


بخیل به علل و عوامل چندی گرفتار این حالت می شود

مهم ترین علل و عوامل را می توان در جهل و شناخت نادرست وى از خیر و شرّ(آل‌عمران‌، آیه ‌۱۸۰)، 

ترس از تهیدستى(اسراء، آیه ۱۰۰)، بى‌توجّهى به مالکیّت و بى‌نیازى مطلق الهى(همان و نیز سوره محمد، ‌آیات ‌۳۷‌و‌۳۸) ،

باور باطل استغنای ذاتی از خدا (لیل، آیه ‌۸) و تکبّر و 
فخرفروشى(نساء ، ایات ۳۶ و ۳۷ و نیز حدید آیات ۲۳ و ۲۴) دانست

بنابراین توجه به مالکیت ، ربوبیت ، قدرت ، حکمت خداوند می تواند مانع اصلی در اجتناب آدمی از بخل ورزی شود و این که خداوند مشیت و اراده اش به اموری تعلق گرفته

که تحقق خواهد یافت و انسان نمی تواند مانع تحقق آن شود و باور کامل توحیدی در همه ابعاد آن از جمله توحید افعالی می تواند موجب شود تا آدمی از بخل ورزی رهایی یابد


موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: خط قرمز های قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 / 9 / 1394

تمسخر از نگاه قرآن




یکى از محرمات که از عوامل غیبت هم به‌شمار مى‏‌رود، مسخره کردن است و شک نیست که سخریه و استهزاء یکى از عواملی است که بسیارى از اوقات

انسان‏‌هاى ضعیف‌الایمان را وادار به غیبت مى‏‌کند فراموش کردن خداوند یکی از پیامدهای مسخره کردن است. مسخره کردن و دست انداختن دیگران به نام‌های مختلف 

از قبیل طنز، جوک و غیره پدیده‌ای نابهنجاری است که از نظر قرآن و شرع، رفتاری مذموم و نکوهیده شمرده شده است

آرى، هستند کسانى‌که به‌منظور بى‌اعتبار کردن دیگران از عامل تمسخر بهره مى‏‌گیرند و براى مجلس‌آرایى و خنداندن حاضران از آبرو و حیثیت دیگران مایه مى‏‌گذارند

و با کارهایى از قبیل تقلید در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طریقى از اشاره و کنایه و... دیگران را به مسخره مى‏‌گیرند و از این راه حس خودپسندى 

و انتقام‌جویى خویش را اشباع مى‏‌کنند و حداقل با خرج کردن آبروى دیگران مستمعان و دوستان خود را راضى مى‌‏سازند و بدین جهت است که قرآن‌کریم از این 

عمل شدیداً نهى کرده و آن‌را به‌عنوان ظلم و ستم مورد توبیخ و تهدید قرار داده است و امر به توبه مى‏‌کند



خداوند متعال درآیه 11 سوره حجرات در رابطه با ضرورت پرهیز از مسخره کردن دیگران فرموده است: 

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا 

بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»


در این آیه خداوند فرموده است: «اى کسانى‌که ایمان آورده‌‏اید نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را استهزاء کنند، شاید آن‌ها که مورد استهزاء واقع مى‌‏شوند 

بهتر از مسخره کنندگان باشند و همچنین زنان یکدیگر را مسخره نکنند، زیرا ممکن است زنان مسخره شده از آن‌ها که مسخره مى‏‌کنند بهتر باشند

و مبادا از یکدیگر عیب‌جویى کنید و زنهار از این‌که یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد کنید که پس از ایمان آوردن، نامى که نشان از فسق و فجور دارد

بسیار زشت است و هر کس که از این رفتار توبه نکند ستمگر و ظالم است»


همچنین در آیه 67 سوره بقره آمده است: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ؛ 

و هنگامى‌که موسى به قوم خود گفت‏ خدا به شما فرمان مى‌‏دهد که ماده گاوى را سر ببرید گفتند آیا ما را به ریشخند مى‏‌گیرى گفت پناه مى‌‏برم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم»


ابعاد تمسخر...

موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: خط قرمز های قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 9 / 1394

نماز جعفر طیار را در هر وقتی از شبانه‌روز می‌شود خواند و خواندن آن در روز جمعه بعد از آن که آفتاب کمی بلند شد، ثواب نماز را بیشتر می‌کند.
نماز جعفر طیار چهار رکعت است، که به صورت دوتا دو رکعتی خوانده می‌شود، یعنی دو رکعت می‌خوانیم و سلام می‌دهیم و بعد دو رکعت دیگر می‌خوانیم.
در نماز جعفر طیار، بعد از سورة حمد می‌توان سورة توحید و یا سورة دیگر را خواند. خواندن سورة «زلزله» در رکعت اوّل (بعد از حمد) و سورة «والعادیات» در رکعت دوم و «إذا جاء» در رکعت سوم و توحید در رکعت چهارم، ثواب نماز را بیشتر می‌کند.
در نماز جعفر طیار باید در هر رکعت ذکر «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلاّ الله والله أکبر» بعد از سوره پانزده مرتبه، در رکوع ده مرتبه، بعد از رکوع (در حالی که ایستاده است) ده مرتبه، در سجده ده مرتبه، بعد از سجده ده مرتبه، در سجده دوم ده مرتبه و بعد از سجده ده مرتبه خوانده شود، که مجموعاً سیصد مرتبه می‌شود.
بقیه ذکرهایی که در مفاتیح الجنان نوشته شده،‌واجب نیست، بلکه مستحب است و ثواب نماز را بیشتر می‌کند. نیز سه روز روزه گرفتن و بعد نماز خواندن به کیفیتی که در مفاتیح نوشته، برای طلب حاجت مؤثر است، ولی روزه گرفتن جزء نماز جعفر طیار نیست، بلکه عملی است جدا. کسی که نمی‌تواند روزه بگیرد و روزه برایش ضرر دارد، نباید روزه بگیرد.

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 9 / 1394

بین نماز صحیح و مقبول فرق وجود دارد، مثلا حضور قلب در نماز واجب نمی‏باشد، اما از آداب نماز مقبول است . تحصیل آن باعث تقرّب انسان به درگاه حضرت احدیت و قبولی نماز و اعمال می‏باشد. حال اگر کسی در نماز حضور قلب ندارد، نمازش صحیح بوده و شرعاً اشکالی ندارد، اگر چه به مرتبه قبولی نرسیده باشد. 
اینکه گفته می‏شود: تربت کربلا موانع قبولی نماز را برطرف می کند ، اگر مقصود از برطرف شدن موانع ، صحیح فرض شدن نمازی است که به صورت غیر صحیح خوانده شده ، این کلام درست نیست.این نماز صحیح شمرده نمی شود، هرچند بر تربت امام حسین‏علیه‏السلام خوانده شود ، بلکه نمازی صحیح است که با شرایط ذکر شده در رساله‏ها انجام شود، اما اگر منظور، قبولی نمازی است که به طور صحیح خوانده شده باشد، این کلام صحیح است و مویداتی نیز براین مطلب وجود دارد.
روایاتی داریم که فرموده‏اند: "السجود علی تربة الحسین یخرق الحجب السبع؛ سجده بر تربت حسین‏، حجاب‏های هفتگانه را کنار می‏زند".(1)
این روایات، اهمیت و فضیلت سجده بر تربت امام حسین‏علیه‏السلام را نسبت به تربت‏های دیگر بیان می‏دارد، ولی صراحتاً بیانی درباره قبولی نماز نشده است.اما در کتاب بحارالانوار‌در بیان پرده های هفتگانه، تعبیر و تفاسیر زیادی نقل شده، از جمله این که "خرق حُجُبْ" پاره شدن حجاب ها، کنایه از قبول نماز و بالا رفتن آن به آسمان می باشد.(2)

پی نوشت ها:
1.بحارالانوار،‌ج 82، ص 153، چاپ بیروت.
2.همان، ص 153.

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 9 / 1394

نقش نماز در باز سازی معنوی جوان ؟

انسان قابلیت تأثیرپذیری از عوامل طبیعی و غیرطبیعی را دارد. در میان همه عوامل تأثیرگذارنده می توان عامل مذهب و دین و نیایش را در آرامش روحی انسان که سبب سعادت و تکامل وی است، بیش تر از سایر عوامل دانست و در میان افراد جامعه هم جوانان را با توجه به اینکه در قله هرم فرهنگی جامعه قرار دارند، بیش از دیگران در نظر گرفت، چون این قشر، مصالح و مفاسد اجتماعی را بزودی درک و در برابرش واکنش نشان می دهند. اگر نماز را با فلسفه وجودی و مفاهیم اصلی آن درک کنند و به جا آورند، می توان به این نتیجه رسید که به طور قطع در تجلی روحی آنان تأثیر قابل توجهی خواهد داشت و در بازسازی معنوی آنان بیش از دیگران تکامل ایجاد خواهد نمود. از آنجایی که نماز نیایش و تجلیگاه انسان ها است و در تمام ادیان با خط سیر معنوی و روحی انسان­ها پیوند ناگسستنی دارد، برای نیل به اهداف عالی سعادت و تکامل، بهترین روش مذهبی می­باشد.

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 9 / 1394

اخلاق جنسی وعقائد متفکّرین جدید:
 

اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است. شامل آن عدّه از عادات و ملكات و روش های بشری است كه با غريزه جنسی بستگی دارد. حياء زن از مرد، غيرت ناموسی مرد، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر، ستر عورت، ستر بدن زن از غير محارم، منع زنا، منع‏ تمتع نظری و لمسی از غير همسر قانونی، منع ازدواج با محارم، منع نزديكی‏ با زن در ايام عادت، منع نشر صور قبيحه، تقدس يا پليدی تجرد جزء اخلاق‏ و عادات جنسی بشمار می‏روند. اخلاق جنسی به حكم قوّت و قدرت فوق العاده غريزه كه اين قسمت از اخلاق‏ بشری وابسته به آن است، همواره مهمترين بخش های اخلاق به شمار می‏رفته‏ است. ويل دورانت می‏گويد: " سر و سامان بخشيدن به روابط جنسی هميشه‏ مهمترين وظيفه اخلاقی به شمار می‏رفته است، زيرا غريزه توليد مثل، نه‏ تنها در حين ازدواج بلكه قبل و بعد آن نيز مشكلاتی فراهم می‏آورد. و در نتيجه شدت وحدت همين غريزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتی كه از جاده طبيعی پيدا می‏كند، بی نظمی و اغتشاش در سازمانهای‏ اجتماعی توليد می‏شد "(تاریخ تمدن،جلد اول صفحه69) نخستين بحث علمی و فلسفی كه در اينجا به ميان می‏آيد اين است كه‏ سرچشمه اين اخلاق چيست؟

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 9 / 1394

 

علاقه جنسی يا گناه ذاتی در جهان قدیم:
 

برای ما مسلمانان كه علاقه دو همسر را به يكديگر يكی از نشانه‏های بارز وجود خداوند می‏دانيم(سوره روم آیه21) و نكاح را " سنت " و تجرد را يكنوع " شر حساب می‏كنيم هنگاميكه می‏خوانيم يا می‏شنويم بعضی از آئين ‏ها علاقه جنسی‏ را ذاتا پليد ، و آميزش جنسی را ( ولو با همسر شرعی و قانونی ) موجب‏ تباهی و سقوط می‏دانند دچار تعجب می‏شويم . عجب‏تر آنكه می‏گويند : دنيای قديم عموما گرفتار اين وهم بوده است . برتراند راسل فيلسوف اجتماعی مشهور معاصر می‏گويد : " عوامل و عقايد مخالف جنسيت در اعصار خيلی قديم وجود داشته و بخصوص در هر جا كه‏ مسيحيت و دين بودا پيروز شد عقيده مزبور نيز تفوق يافت و سر تارك‏ مثالهائی از اين فكر عجيب مبنی بر اينكه چيز ناپاك و تباهی در روابط جنسی وجود دارد ذكر می‏نمايد . در آن نقاط دنيا نيز كه دور از تأثير مذهب بودا و مسيح بوده است‏ اديان و راهبانی بوده‏اند كه طرفداری از تجرد می‏كرده‏اند ، مانند " اسنيت‏ها " در ميان يهوديان و بدين طريق يك نهضت عمومی رياضت در دنيای قديم ايجاد شد. در يونان و روم متمدن نيز طريقه كلبيون جای طريقه‏ اپيكور را گرفت . افلاطونيان نو نيز باندازه كلبيون رياضت طلب بوده‏اند. از ايران،اين عقيده ( دكترين ) بسمت باختر پخش شد كه ماده عين‏ تباهی است و به همراه آن اين اعتقاد به وجود آمد كه هر گونه رابطه جنسی‏ ناپاك است و اين عقيده با جزئی اصلاح، اعتقاد كليسای مسيحيت محسوب گرديد(کتاب زناشوئی و اخلاق صفحه25و26) اين عقيده قرنها وجدان انبوه عظيمی از افراد بشر را تحت نفوذ ترس آور و نفرت‏انگيز خود قرار داده و به عقيده روانكاوان نفوذ اين عقيده، اختلالات روانی و بيماري های روحی فراوانی را موجب شده است كه از اين‏ جهت مانند ندارد. منشأ پيدايش اين گونه افكار و عقايد چيست؟

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 9 / 1394

چکیده
 

موضوع بحث ما راجع به غریزه ی جنسی نوجوانان و جوانان است. ما در این مقاله به بررسی تعریف غریزه جنسی پرداخته و دوران نوجوانی و جوانی را که دوران مهمّی در تربیت جنسی نوجوانان و جوانان شمرده می شود، مورد بحث قرار داده ایم. این موضوع دارای اهمیّت فراوانی می باشد، زیرا معضلی است که از دیر باز افکار نوجوان و جوان را مشوّش نموده و به خود مشغول کرده است. از آنجا که این موضوع دارای اهمیّت خاصی است بسیاری از متفکرین قدیم و جدید در این باره نظراتی داده اند که در متن بطور مفصّل ارائه خواهد شده است.
کلید واژه: غریزه، نوجوان، جوان، بلوغ.

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی