تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 82835
بازدید دیروز : 63316
بازدید هفته : 295983
بازدید ماه : 618264
بازدید کل : 11010019
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 2 / 1395

آسمان جلال و شکوه خاصی داشت. در پهن دشت وسیعش افق و کرانه‏ ای به چشم نمی‏خورد و سکوت اسرارآمیزی بر همه جا دامن گسترده بود.
نسیم ملایمی که از قلّه حِرا بر می‏خاست، اندام خود را بر چهره سخت و شکننده ابوقبیس می‏ سایید و با رقصِ دل انگیزی به دامنه کوه می‏ غلطید و گونه‏ های آفتاب زده «کعبه» را نوازش می‏داد.


خانه خدا با جبروت و عظمت خود، درخشش وصف ناپذیری به این سرزمین خشک و سوزان بخشیده بود و همگان در برابر شکوه و عظمت بی‏نظیرش سر تعظیم و تکریم فرود آورده بودند.
در میان سیل مردم از پیر و جوان، که با احترام خاصی، در دوّمین جمعه ماه رجب، در گرداگرد خانه خدا مشغول طواف بودند؛ زنی حامله با چهره ‏ای شکسته، به دور کعبه معظّمه بی‏ تابانه می‏گردید، با انگشتان لرزانش به سوی کعبه اشاره می‏کرد و در حالی که قطرات اشکَش سیل آسا بر گونه ‏هایش سرازیر بود، زیر لب می‏گفت:
«پروردگارا ! به تو ایمان آورده‏ام و به آنچه کتاب و پیامبر از سوی تو آمده ایمان دارم.»
«پروردگارا ! من به آیین جدّم حضرت ابراهیم خلیل، که بنیانگذار این خانه کهن است، ایمان دارم.»
«پروردگارا ! تو را سوگند می‏دهم به حق بنیانگذار این بیت و به حق این مولودی که در شکم دارم، این زایمان را بر من آسان بگردان !»(1)
دیدگان کنجکاو، او را می‏دید و گوش های تیز شده سخنانش را دنبال می‏کرد، حسّ کنجکاویِ همگان تحریک شده بود که ناگهان فریاد تعجّب از همگان بر خاست و به دنبال آن سکوت سنگینی بر همگان حکمفرما شد. آب در گلوها خشکید. حیرت و تعجّب بر چهره ‏ها نقش بست. نفس ‏ها از سینه‏ ها بیرون نمی‏آمد.
کسی جرأت نداشت که مهر سکوت را بشکند و بگوید: لحظه ‏ای پیش، دیوار کعبه شکافته شد و زن حامله‏ای به درون کعبه رهنمون شد!
چه کسی باور می‏کرد که سنگ خارا آغوش بگشاید و زن حامله ‏ای را در خود جای دهد؟!
زمانی حیرت و تعجب افزون شد که تلاش کلید داران حرم، در گشودنِ قفلِ درِ کعبه به نتیجه نرسید !
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده می‏شد، تا از فرجام این راز آگاه شوند.
پس از سپری شدنِ مدتی نسبتا طولانی، یکبار دیگر همان سنگ خارا آغوش باز کرد و سیمای درخشان «فاطمه بنت اسد» در حالی که «مولود کعبه» را در آغوش داشت، از درون کعبه طالع گردید.
صدای تکبیر اوج گرفت و در همه جای مکّه طنین انداخت.
غرور و شرف چون هاله‏ ای سنگین بر سرِ مولود بال گسترده بود و در سیمایش موجی از خنده در دریای اشک شنا می‏کرد.
حضرت ابوطالب در حالی که برق شعف از دیدگانش بیرون می‏زد، بانگ بر آورد:
«اَیُّهَا النّاسُ! وُلِدَ [اللّیْلَةَ] فِی الْکَعْبَةِ وَلیُّ اللّه‏»
«هان ای مردمان! (امشب) ولیّ خدا، در خانه خدا، دیده به جهان گشود.»(2)
این حادثه پر شکوه و بی‏نظیر تاریخِ آفرینش، به روز جمعه، سیزدهم ماه رجب، در سی‏ امین سال حمله ابرهه به خانه خدا (عام الفیل) اتّفاق افتاد.(3)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 2 / 1395

«ای فاطمه بنت اسد! آن نوزاد را «علی‏» نام گذار زیرا او والا و برتر است و خدای علی اعلی می ‏فرماید: من نامش را از نام خودم برگرفتم و به ادب خود او را ادب کردم و بر دشواری‏ های علمم آگاهش ساختم .

اوست که بت‏ها را در خانه‏ ام (کعبه) خواهد شکست و اوست که بر فراز خانه‏ ام بالا رفته اذان خواهد گفت و اوست که مرا بسیار تقدیس و تمجید کند، پس خوشا به سعادت کسی که او را دوست ‏بدارد و اطاعتش کند و وای به حال کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانیش کند .» 
این سخن دلنشین، ندای هاتف غیبی بود که روز 13 رجب در درون خانه (کعبه) فاطمه بنت اسد را مخاطب قرار داد; همو که سه روز مهمان خدا بود و میوه ‏های بهشتی را تناول می‏کرد، چرا که آبستن نور مبینی بود که با زاده شدنش تاریکی‏ های جهالت و ضلالت را از بین برد و جهان را پر از فروغ طلعت زیبا و دلربایش ساخت و اینک فاطمه وارد خانه خدا شده بود که نور خدا را به دنیا آورد و پس از سه روز مهمانی بر سر سفره ای که خدای علی برای مادر علی گسترده بود، سرانجام او را به دنیا آورد و نام علی را چنان‏که علی اعلی دستور داده بود بر او گذاشت . 
و چه خوش می‏سراید مرحوم مولی محمد طاهر قمی: 
دلیل رفعت‏شان علی اگر خواهی 
به این کلام دمی گوش خویشتن می‏دار 
چو خواست مادرش از بهر زادنش جایی 
درون خانه خاصش بداد جا ستار 
پس آن مطهره با احترام داخل شد 
در آن مقام مقدس بزاد مریم‏وار 
برون چو خواست که آید پس از چهارم روز 
ندا شنید که نامش برو علی بگذار 
فدای نام چنین زاده‏ای بود جانم 
چنین امام گزینید یا اولی الابصار 
علی زاده کعبه، خود کعبه آرزوهای تمام حق‏ جویان و حقیقت‏ خواهان است . علی قبله عارفان و ناسکان و خداپرستان است . علی مصباح جمال ازلی و گوهر تابناک الهی است که از درون خانه خدا پا به عرصه وجود گذاشت تا همگان را به پرستش خدای کعبه فراخواند و پرچم‏ های ضلالت و سیه روزی را از فراز کعبه بر زمین افکند و بیرق هدایت جهانیان را دوش به دوش رسول خدا و همراه او و پس از او برافرازد و هم چنان که نام نامیش مایه امید و نوید علاقمندان و شیعیان و محبانش است، بی‏ گمان خروش رعدآسای ذوالفقارش پیوسته دل دشمنان خدا را به لرزه درمی‏آورد و مایه رعب و وحشت آنان خواهد بود تا روزی که به اقتضای اراده الهی، وارث به حق علی، از پشت پرده غیبت‏ به درآید و با همان ذوالفقار علی، باقیماندگان شیطان پرستان و مستکبران و دشمنان علی را به دوزخ فرستد و جهان را پس از قرن‏ها بی‏دادگری، پر از عدل و داد سازد .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 2 / 1395

 A A

عدالت در امور مالى يكى از مصاديق بارز عدالت‏ حضرت امیر المومنین عليه السلام و مبارزه با ستم در زندگى ايشان موضعش نسبت ‏به اموال حكومتى يا بيت المال بود. چون يكى از ظلم هاى فاحشى كه در جامعه آن روز به وجود آمده بود مسئله عدم تساوى مردم در بهره ‏مندى از مواهب مادى زندگى و زراندوزي هاى بى‏ حساب مسؤولين حكومتى بود كه اموال عمومى را ملك و حق خود دانسته و امت مسلمان را در فقر و تهيدستى نگاه مى‏داشتند.


حضرت امیر المومنین عليه السلام از اوان خلافت‏خود در اين زمينه اعلام موضع نموده و به اقدامات عملى دست زدند. اين قسمت از مواضع اميرالمؤمنين نيز به چند بخش تقسيم مى‏شود:
1 - عدالت در زندگى شخصى.
2 - عدالت در زندگى كارگزاران.
3 - عدالت در تقسيم بيت المال.
4 - مبارزه با غارتگران بيت المال.
1 - عدالت در زندگى شخصى
حضرت به اين نكته واقف بود كه در اغلب جوامع، مردم روش و شيوه زندگى زمامداران خود را مورد تاسى و الگو بردارى قرار مى‏دهند، از اين جهت‏بود كه زندگى زاهدانه و بى‏تكلف خود را پس از رسيدن به مقام خلافت زاهدانه ‏تر و بى‏تكلف‏تر ساخت تا قدم اول را از خود و خانواده خود برداشته باشد و تا ساير كارگزاران و مسؤولين حكومت تكليف خود را بدانند. چنانكه در توبيخ بعضى از كارگزارانش در مورد خلافى كه از او سر زده است زندگى خود را به عنوان معيار و الگو به رخ وى مى‏كشد و در نامه‏اى عتاب آميز برايش مى‏نويسد:
«الا و ان لكل ماموم اماما يقتدى به و يستضيئى بنور علمه الا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه الا و انكم لا تقدرون على ذلك و لكن اعينونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد» (1)
يعنى بدان كه هر پيروى را پيشوايى است‏بايد از او تبعيت نمايد و از نور دانش وى كسب فيض كند. پس بدان كه پيشواى تو از دنيايش به دو پيراهن كهنه و مندرس بسنده كرده است و از غذاهايش به دو قرص نان، مى‏دانم كه شما تاب چنين زندگى زاهدانه ‏اى را نداريد اما حد اقل مى‏توانيد با پرهيزگارى، عفت و خود دارى مرا يارى كنيد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 2 / 1395

بَيْهَقّي‌ از أبُو حَيَّانِ تَيْمي‌ [23] روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ او گفت‌: در مجلس‌ او مردي‌ از مجلس‌ قَاسِمُ بْنُ مُجَمِّع‌ والي‌ اهواز حاضر بود گفت‌ كه‌: در مجلس‌ او مردي‌ از بني‌ هاشم‌ حضور داشت‌ و به‌ او گفت‌: أصْلَحَ اللهُ الامِيرَ «خداوند به‌ أمير خير و رحمت‌ برساند»! آيا من‌ براي‌ تو فضيلتي‌ دربارة‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ رضي‌ الله‌ عنه‌ بيان‌ نكنم‌؟! امير گفت‌: آري‌ اگر ميل‌ داري‌!

آن‌ مرد هاشمي‌ گفت‌: پدرم‌ براي‌ من‌ گفت‌: من‌ در مجلس‌ مُحَمَّدُ بْنُ عَائِشَه‌ در بصره‌ حاضر بودم‌ كه‌ مردي‌ از ميان‌ حلقة‌ جمعيّت‌ برخاست‌ و به‌ او گفت‌: اي‌ أبا عبدالرّحمن‌! أفضل‌ اصحاب‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ (وآله‌) وسلّم‌ چه‌ كسي‌ بوده‌ است‌؟!
گفت‌: أبُوبَكْر، و عُمَر، و عُثْمَان‌، و طَلْحَه‌، و زُبَيْر، و سَعْد، و سَعِيد، و عَبْدُ الرَّحْمن‌، و أبُو عُبَيْدَةُ بْنُ الْجَرَّاحِ.
آنمرد گفت‌: فَأيْنَ عَلِيُّ بْنُ أبِي‌طالبٍ؟! «پس‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ كجاست‌؟!»
مُحَمَّدُ بْنُ عَائِشَه‌ گفت‌: اي‌ مرد آيا تو از اصحاب‌ رسول‌ خدا پرسش‌ ميكني‌، يا از خود او؟
آن‌ مرد گفت‌: من‌ از اصحاب‌ او پرسش‌ ميكنم‌؟
ابن‌ عائشه‌ گفت‌: خداوند تبارك‌ و تعالي‌ ميگويد: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَآءَنَا وَ نِسَآءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ.[24] 
«علي‌ نفس‌ رسول‌ خداست‌» فَكَيْفَ يَكُونُ أصْحَابُهُ مِثْلَ نَفْسِهِ. [25] 
«چگونه‌ اصحاب‌ او مثل‌ خود او هستند؟!» 
و از ابن‌ عبّاس‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت‌: كَانَ لِعَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ خِصَالٌ ضَوَارِسُ قَوَاطِعُ: سِطَةٌ فِي‌ الْعَشِيرَةِ، وَ صِهورٌ بِالرَّسُولِ، وَ عِلْمٌ بِالتَّنْزِيلِ، وَ فِقْهٌ فِي‌ التَّأْويلِ، وَ صَبْرٌ عِنْدَ النِّزَالِ، وَ مُقَاوَمَةُ الاْبْطَالِ، وَ كَانَ ألدَّ إذَا أعْضَلَ، ذَارَأيٍ إذَا أشْكَلَ.[26] 
«براي‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ خصلت‌هائي‌ بوده‌ است‌ كه‌ همچون‌ دندان‌هاي‌ قاطع‌ و جدا كننده‌، وي‌ را از جهت‌ اهميّت‌ و عظمت‌ از همكان‌ ممتاز مي‌ساخته‌ است‌: در عشيره‌ و طائفة‌ خود از نظر حسب‌ و نسب‌ داراي‌ مقام‌ شرافت‌ بوده‌ است‌؛ دامادي‌ رسول‌ خدا را داشته‌؛ نه‌ تنزيل‌ و ظاهر قرآن‌ و شأن‌ نزول‌ و كيفيّت‌ آن‌ عالم‌ بوده‌ است‌؛ و به‌ تأويل‌ و باطن‌ قرآن‌ و مراد حقيقي‌ و معناي‌ آن‌ فقيه‌ و فهيم‌ بوده‌ است‌، و در جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ شكيبا و داراي‌ تحمّل‌ و استقامت‌ بوده‌ است‌؛ و در برابر شَجْعان‌ و رزم‌ آوران‌، ايستادگي‌ و مقاومت‌ داشته‌ است‌؛ و زماني‌ كه‌ امر ديني‌ مشكل‌ ميشد، و دشمنان‌ عويصه‌ و مشكله‌اي‌ پيش‌ مي‌آوردند، شديد الخصومه‌ بود؛ و چون‌ در مسأله‌اي‌ و امر مهمّي‌ راه‌ حلّ بسته‌ ميشد، او داراي‌ رأي‌ صائب‌ و نظريّة‌ مشكل‌ گشا بود.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 2 / 1395

آن شب فضاى كعبه آذينى دگر داشت
گوئى خم گيسوى شب چينى دگر داشت

استاره ها بر گرد مه پروانه بودند
چشم انتظار جلوه جانانه بودند


ان شب غم از مرز ولايت دور شد دور
ام القمرى را سينه همچون طور شد طور

با يورشى ظلمت اسير نور گرديد
چشم كج انديشان عالم كور گرديد

آن شب زنى را، راز دلها با احد بود
بيت احد خلوتگه بنت اسد بود

بنت اسد در زير لب رازى مگو داشت
در نيمه شب با احد اين گفتگو داشت


ائينه دار راز او، اسرار شب بود
وز شدت دردى نهان در تاب و تب بود

غرق عرق گرديده بود از بار دارى
صبر و قرارش رفته بود از بى قرارى

در كارگاه شب در اسرار مى سفت
اسرار دل را با خداى خويش ميگفت :

در خلوت دل جز تو دلدارى ندارم
با كس به غير از تو سروكارى ندارم

دستم بگير از مرحمت ، كز پا فتادم
وز ناتوانى خسته در اينجا فتادم

درد مرا درمان دواى توست يا رب
خوان مرا نعمت عطاى توست يا رب

ناگه جدار خانه حق باز گرديد
وز اين شكفتن ، رازها ابراز گرديد

در دل فتاد از جنب و جوش ، جوش و خروشش
آمد نداى ادخلى از حق بگوشش


شد فاطمه مهمان و حق شد و خروشش
بنت اسد گل گشت و ايزد باغبانش

بعد از سه شب مهمانى و مهمان نوازى
آمد برون از بيت حق با سرفرازى


تنها اگر وارد به بيت دادگر شد
خارج زبيت دادگر، با يك پسر شد

از نور حق آغوش گرمش منجلى بود
زيرا تجليگاه قنداق على عليه السلام بود

اى نام تو ائينه دار ملك هستى
اى مهر تو قانون گذار حق پرستى

اى جاودانه مرد ميدان شجاعت
اى رهنمورد سنگر و محراب طاعت


اى خانه زاد حق ، درون خانه حق
وز نام حق نام دلاراى تو مشتق

ميلاد تو ياد اور حكم جليل است
يا اور حكم عنايت بر خليل است


راز بناى كعبه شد ابراز از تو
شد باب رحمت بر رخ ما، باز از تو

يعنى خدا را مظهر كل صفاتى
از ذات بگذشته حق را عين ذاتى

با نام تو ديوان هستى را نوشتند
با مهر تو، اب و گل ما را سرشتند

اينك فضاى كشور ما منجلى كن
اكنده از اواى گرم يا على كن

ما عاشق و مشتاق فتح كاظمينيم
ديوانه كوى دل اراى حسينيم

ما ارزوى شهر سامرا داريم
بر اين اميد، راه نجف در پيش داريم

تا در جوار تو ماوا بگيريم
ما جشن ميلاد تو را آنجا بگيريم


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی