نویسنده: سید حیدر علوی نژاد برای شناخت عوامل استحکام و پایداری خانواده لازم است بدانیم چه انگیزهها، نیازها و کششهایی سبب تشکیل خانواده میشود و چه حکمتی در تشکیل خانواده و ازدواج وجود دارد؛ عوامل استحکام و پایداری را میتوان در همان عواملی یافت که سبب تشکیل آن میشود.
عوامل استحکام خانواده در فرهنگ قرآن
انگیزههای تشکیل خانواده، خود اساسیترین عوامل استحکام و پایداری آن نیز هستند؛ مثلاً انگیزه جنسی و عاطفی، اصلیترین عامل جفت طلبی برای موجودات زنده از جمله انسان است. پس تداوم این انگیزه میتواند سبب استحکام و پایداری آن نیز باشد. در انسان داشتن فرزند نیز از عوامل اساسی میل به ازدواج به حساب میآید؛ به ویژه در میان خانوادههایی که نیاز به نیروی کار و حمایت و دفاع خانواده فرزندان داشتهاند.
برای انسان مهم است جایی که پس از کار و تلاش روزانه بتواند در آن آرامش یابد و احساس تنهایی و سرگردانی نکند. هم چنین تأمین امنیت، غذا و نیازهای مادی خویش را نیز در آن جا بیابد اما نیازهای دیگری نیز هستند که در مرتبه بعد قرار دارند؛ مثل آداب، رسوم و باورهای خاص اجتماعی که هر کدام از اینها در جوامع مختلف کارکرد، تأثیر و انگیزش خاص خود را دارد و افراد را به تشکیل خانواده، همسرگزینی و داشتن فرزند تشویق میکنند.
پس میتوان نیاز جنسی، داشتن فرزند و داشتن جایگاه مناسب در جامعه را از عوامل مؤثر در تشکیل و استحکام خانواده دانست.
علاوه بر این عوامل طبیعی و اجتماعی، از عوامل دیگری هم میتوان یاد کرد که در پاسخ گویی به این نیازهای طبیعی و اجتماعی تأثیر دارند و آنها عبارتاند از: باورها و اعتقادات مردم و پایبندی آنها به احکام شرعی و رضای خداوند.
این عوامل در تشکیل و استحکام خانواده نیز بسیار مهم هستند؛ مانند توصیه به ازدواج، کراهت یا حرمت طلاق، سفارش دین به تحمل مشکلات خانواده و وعده پاداش به این افراد، و پاداش برای اصل ازدواج، با همین دیدگاه است که جهان بینی و باورهای یک ملت، به طور عام، و زن و شوهر، به طور خاص در تشکیل و پایداری خانواده نقش مهمی دارد.
در برخی جوامع و فرهنگها، عوامل مادی و انگیزههای اقتصادی، عامل تشکیل خانواده، هر چند به صورت ظاهری بوده است، مانند برخی ازدواجها در شوروی سابق که سبب میشد زن و مرد بتوانند از خانههای دولتی استفاده کنند؛ دوام آن خانوادهها مربوط به همان نیاز خاص بود. معروف بود که گاهی جوانان شهرستانی با زنان مسن مسکو یا شهرهای بزرگ محل تحصیل یا کار خود ازدواج میکردند. (1) طبیعی بود که آن زنان و مردان به ازدواج خویش به عنوان یک زندگی - که باید ادامه یابد - نگاه نمیکردند. نیاز متقابل بیرونی آنها را به ازدواج وا میداشت و این عمل صوری، با ازدواج حقیقی تفاوت داشت. گاهی ممکن است رویه دولت کارکردی برعکس داشته باشد؛ مانند قانون مربوط به مستمری و حمایت از زنان مطلقه در آمریکا که سبب شده برخی از زنان با برنامه قبلی، با اظهار عشق و محبت مردی را به دام ازدواج خویش بیندازند و پس از ثبت ازدواج، درخواست طلاق کنند تا از آن حمایتهای دولتی بهره مند شوند و آزادانه، بدون قید و بند شوهر داشتن، ممری برای زندگی داشته باشند و نیازهای جسمی خود را نیز با استفاده از آزادیهای بی بند و بارانه جامعه خویش برآورده سازند. به یقین این قانون و حمایت دولت با هدف خدمت رسانی بوده و اهداف خیرخواهانهای داشته، اما این پیامد را نیز داشته است.