طلاق در اسلام
اسلام، طلاق و جداشدن زن و شوهر را در شرایطی خاص تجویز نموده، ولی آنرا عملی منفور و مبغوض میداند و در احادیث مذمت شده است:
امام صادق علیه السلام فرمود:
خدا خانهای را که در آن عروسی برپا شود دوست دارد و خانهای را که در آن طلاق واقع شود مبغوض دارد. نزد خدا چیزی مبغوضتر از طلاق نیست.[1]
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
میان کارهای حلال، کاری بدتر از طلاق نیست. خدا مردانی را که زیاد طلاق میدهند و زن میگیرند دشمن دارد.[2]
همچنین علیه السلام فرمود:
وقتی به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر رسید که ابوایوب قصد دارد همسر خود را طلاق دهد، فرمود: طلاق دادن امایوب گناه است.[3]
امام محمد باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
آنقدر جبرئیل درباره زن به من سفارش کرد که گمان کردم طلاق دادن او جز در موردی که مرتکب فحشای آشکار شود جایز نیست.[4]
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
تزویج کنید، ولی طلاق ندهید، زیرا از طلاق عرش خدا میلرزد.[5]
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خدا در میان مباحات، چیزی را محبوبتر از نکاح ندارد و هیچ مباحی را مبغوضتر از طلاق ندارد.[6]
طلاق از نظر اسلام، عملی بسیار زشت و قبیح است که باید حتیالامکان از آن دوری شود، زیرا عرش خدا را به لرزه میآورد، اما به عللی تحریم نشده و مورد نهی شدید قرار گرفته است. برای پیشگیری از وقوع طلاق، با عوامل آن به شدت مبارزه شده که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. یکی از عوامل طلاق، دلسردی مرد به همسر مشروع خود و دلبستگی و چشمداشت به زنان بیگانه است. یکی از عوامل مهم آن، بیحجابی یا بدحجابی بانوان و چشمچرانی مردان است. وقتی مرد در کوچه و خیابان چشمش به زنی افتاد که از همسر خودش زیباتر و جاذبتر بود، امکان دارد شیفته او گردد و از همسرش دلسرد شود. وقتی به منزل برگشت با ایراد و بهانهجویی زندگی را تلخ میکند و چهبسا در نهایت به طلاق کشیده شود.
اسلام برای پیشگیری از وقوع این امر، از یک طرف به بانوان توصیه میکند حجاب را رعایت کنند و زینتهای خود را در معرض دید مردان بیگانه قرار ندهند و برای غیرشوهر خود آرایش و دلبری نکنند. از سوی دیگر، به مردان توصیه میکند که به زنان نامحرم ننگرند و از شوخی و شیرینزبانی با آنان بپرهیزند. اگر چشمشان به زنی نامحرم افتاد، تعقیب نکنند و بیدرنگ دیدگان خود را فروبندند.
2. دومین عامل طلاق، دلسردی زن و مرد به یکدیگر و ارضا نشدن غریزه جنسی آنان است. بسیاری از طلاقها و انحرافها در اثر این است که زن یا مرد در کامیابی و ارضای غریزه جنسی خوب اشباع نمیشوند.
اسلام برای پیشگیری از وقوع این امر به بانوان توصیه میکند که بهترین لباسهای خود را در منزل بپوشند، طبق دلخواه شوهر، خود را آرایش کنند و در معرض دید او قرار دهند. همچنین به مردان توصیه میکند که نظافت و پاکیزگی را رعایت کنند و به اصلاح سر و صورت خود برسند و در منزل نیز زیبا زندگی کنند.
از سوی دیگر، به زن و شوهر تذکر میدهد که هنگام عمل جنسی و لذتجوییها فقط به فکر ارضای غریزه جنسی و کامیابی خود نباشند، بلکه به فکر کامدهی و ارضای طرف خود نیز باشند.
3. سومین عامل، بدرفتاریها و بداخلاقیها و ایراد و بهانهجوییها و کشمکشها و لجبازیهای زن یا شوهر است. آمار نشان میدهد که مهمترین عامل اکثر طلاقها ناسازگاری اخلاق زن و شوهر بوده است.
اسلام برای پیشگیری از این امر و استحکام بنیاد خانواده، برای هر یک از زن و شوهر حقوق و وظایفی را مقرر داشته و از آنان خواسته که به آن عمل کنند. علاوه بر آن، توصیه کرده که از خودمحوری، استبداد و لجبازی بپرهیزند و سعه صدر و گذشت داشته باشند و اختلاف سلیقهها را با عقل و انصاف حل و فصل کنند.
وظایف اخلاقی زن و شوهر در کتابهای اخلاق بررسی شده که به برخی از آنها اشاره شد.
4. عامل دیگری که اسلام برای حل اختلافهای زن و شوهر و جلوگیری از طلاق پیشبینی کرده، موضوع تشکیل هیئت داوران است که از دو نفر تشکیل شده است: یکی، از خانواده زن و دیگری، از خانواده مرد. این دو نفر میتوانند از خویشان زن و شوهر یا بیگانه باشند.
قرآن میفرماید:
«اگر از اختلاف و جدایی زن و شوهر ترسیدید، پس داوری را از بستگان مرد و زن انتخاب کنید. چنانچه قصد اصلاح داشته باشند خدا توفیقشان میدهد، زیرا خدا دانا و آگاه است».[7]
هیئت داوران برای اصلاح، جلسهای ترتیب میدهند و از زن و شوهر جهت شرکت در آن دعوت مینمایند. از موضوع اختلاف جویا میشوند، با کمال دقت و انصاف به سخنان آنان گوش میدهند، حق را در هر طرف یافتند دوستانه و مشفقانه به فرد دیگر تذکر میدهند. هر یکی از آنان را به وظیفهاش آشنا میسازند. آنگاه آنان را به گذشت و اغماض و رعایت وظایف زناشویی و سعی در استحکام بنیاد مقدس ازدواج دعوت میکنند و از عواقب سوء اختلاف و جدایی برحذر میدارند، بدین وسیله صلحشان میدهند.
ناگفته نماند که صلح داوران اسلامی، با سازشی که به اجبار قانون به وجود میآید تفاوت فراوانی دارد. صلح قانونی مانند صلح دو شریک یا دو همسایه یا دو متخاصم است که ملتزم میشوند به حقوق یکدیگر تجاوز نکنند، اما صلحی که اسلام با هیئت داوران فراهم میسازد، به معنای الزام قانونی نیست، بلکه رفع کدورتهای قلبی و ریشهکن کردن منشأ اختلافها و سعی در ایجاد تفاهم و تحکیم علاقه خانوادگی و دلگرمی به زندگی و عادی ساختن روابط زن و شوهر است. امتیاز این سازش بر صلح اول، برای کسی پوشیده نیست. اما اگر داوران بعد از بررسی و اقدامات لازم بدین نتیجه رسیدند که اختلافهای میان زن و شوهر بسیار عمیق است و شعلههای عشق و علاقه زناشویی کاملًا خاموش شده و هیچ امیدی به اصلاح نیست، حتی با توصیه به گذشت و اغماض، در چنین صورتی زن و شوهر را به حال خود میگذارند تا از یکدیگر جدا شوند، یا آنان را به طلاق توصیه میکنند.
5. پنجمین چیزی که میتواند مانع طلاق شود یا آنرا به تأخیر بیندازد، پرداخت مهر است. مرد اگر مهر زن خود را از قبل داده، حق ندارد آن را پس بگیرد و اگر نداده است، وظیفه دارد هنگام طلاق به طور کامل بپردازد.
قرآن میفرماید:
«اگر خواستيد زنى به جاى زن ديگر بگيريد و او را قنطارى مال دادهايد، نبايد چيزى از او بازستانيد. آيا تهمت مىزنيد و مرتكب گناه مىشويد، تا مهرشان را بگيريد چگونه مهر را پس مىگيريد و حال آنكه از يكديگر بهره بردهايد و زنان از شما پيمانى استوار گرفتهاند».[8]
مهر، حقِ شرعی و قانونی زن است و میتواند از هر طریق ممکن، آنرا وصول کند و چنانچه مرد به طور نقدی آنرا نداده باشد، باید هنگام طلاق آنرا بپردازد. اگر مهر، ملک یا پول قابل توجهی باشد میتواند تا حدی از اقدام به طلاق جلوگیری کند، به ویژه در افراد تهیدست یا کمثروت.
6. یکی از عوامل دیگر، سرپرستی و نگهداری از فرزندان و تأمین هزینه زندگی آنان است که مرد بر عهده دارد. در صورتی که اوضاع خانواده عادی باشد و زن و شوهر با هم زندگی کنند، بیشتر زنان مسئولیت نگهداری بچهها را برعهده میگیرند، در نتیجه، مردان فرصت کارکردن و تأمین هزینههای خانواده را دارند.
اما اگر با طلاق از یکدیگر جدا شدند، سرپرستی و نگهداری از بچهها نیز برعهده مرد میافتد و جمع میان این دو مسئولیت بسیار دشوار است. به علاوه، بچهها نیاز به مادر دارند، که پدر نمیتواند آنرا تأمین کند. از همین رو، اگر پدر خوب بیندیشد و عواقب سوء و مشکلات آنرا مطالعه کند، غالباً از طلاق دادن منصرف میشود.
بنابراین، وجود فرزند و مسئولیت نگهداری از او را نیز میتوان یکی از پشتوانههای بقا و استحکام بنیاد خانواده و از موانع طلاق بهشمار آورد.
7. عامل دیگر، حضور دو شاهد عادل است. اسلام در صحت طلاق حضور دو شاهد عادل را هنگام اجرای صیغه طلاق شرط کرده است، زیرا در صحت آن، اجرای صحیح صیغه طلاق شرط شده که از هر کسی ساخته نیست.
از سوی دیگر، باید زمان اجرایِ صیغه، دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشند، تا صیغه طلاق را بشنوند و عنداللزوم شهادت دهند.
با توجه به اینکه دسترسی به مجری صیغه طلاق و وجود دو نفر شاهد عادل چندان آسان نیست و نیاز به گذشت زمان دارد، مرد را از تعجیل در طلاق بازمیدارد.
در طول این مدت امکان دارد مرد سر عقل بیاید و از عصبانیتها و لجبازیهایش کاسته شود و در عواقب سوء طلاق و مشکلات گوناگون آیندهاش خوب بیندیشد و از طلاق دادن منصرف گردد. دوستان و مشاوران خیرخواه نیز میتوانند در این خصوص به او کمک کنند. بعد از وجود همه شرایط، باز عالم مجری صیغه عقد و دو نفر شاهد عادل فوراً طلاق نمیدهند؛ بلکه میکوشند اختلافهایشان را برطرف سازند و صلحشان دهند و در صورت لزوم بازهم طلاق را تأخیر میاندازند، تا فرصت بیشتری برای عاقبتاندیشی وانصراف داشته باشند. اسلام، چون مخالف طلاق بوده به هر طریق ممکن میکوشد از وقوع آن جلوگیری کند.
8. بعد از اینکه طلاق با همه شرایط و طی مراحل انجام گرفت، باز هم اسلام ازدواج را خاتمه یافته تلقی نمیکند، بلکه زمانی را به عنوان زمان عده[9] تعیین کرده و در طلاق رجعی به مرد اجازه میدهد به ازدواج سابق رجوع کند، بدون اینکه نیازی به مهر و صیغه جدید باشد.
اسلام آنقدر به حفظ و بقای ازدواج عنایت داشته که حتی بعد از وقوع طلاق و در زمان عده به مرد فرصت داده تا خوب بیندیشد و در صورت تمایل به ازدواج سابق رجوع کند.