سياست و على (ع)
معناى كلمه سياست نيز،مانند سائر مفاهيم عاليه،از سر نوشت اختلاف آراء و نظريات بىبهره نيست،ولى مادر اين بحث مختصر لزومى ببيان آن نظريات مختلف و تشاجرات دامنهدار نمىبينيم. آنچه كه ميتوان مورد استفاده،تشخيص داد سه جمله تفسير از سياست كه ما ببيان آنها نيازمنديم.
1-سياست،يعنى شناسائى چگونگى روابط ميان فرد با دولت و جامعه و حكومت اين جمله مختصر را از بعضى از نويسندگان تاريخ و فلسفه سياست،نقل نموديم.
ولى چنانكه مىبينيم،اين جمله نميتواند،معناى عمومى سياست را بطور صحيح تفسير نمايد،زيرا در اين جمله،ارتباطات موجوده ميان جامعهها و حكومتها و افراد در نظر گرفته نشده است،در صورتيكه بدون كوچكترين ترديد شناسائى هر يك از ارتباطات مذكوره نيز،قسم معظمى از سياست را تشكيل ميدهد،وانگهى در تعريف مزبور مهمترين نكتهاى كه در تفسير كلمه ياستبايد منظور گردد،مورد توجه نبوده است،و آن نكته عبارت از ملاحظه قدرتى است كه براى تغيير و يا ايجاد روابط مزبور،در مفهوم كلمه سياست تضمين شده است.
2-تفسيرى است كه ارسطو براى كلمه سياستبيان كرده است:
«لازم است كه مهمترين نيكىها (خيرات) موضوع مهمترين اجتماعات قرار گيرد،و اين معنى همانست كه بطور تحقيق دولت و سياست ناميده ميشود»السياسة لارسطو طاليس ص 91 ك 1 ب اف 1.
باز همين معنى را در ص 212 ك 3 ب 7 ف 1 متذكر شده و ميگويد:
«غرض از تمامى علوم و فنون،خير (نيكى) است و اولين نيكىها لازم است موضوع بزرگترين علوم بوده باشد،اين علم عبارت است از سياست.»
اين جمله ترجمه سوم از يونانى است،و با احتمال اينكه در ترجمه-ها خواه از يونانى بفرانسه،و خواه از فرانسه بعربى اشتباهى رخ داده باشد،با اينوصف مقصود ارسطو از تعريف سياستبآن اندازه كه ما ميخواهيم روشن است،آنچه كه ميتوان گفت مقصود ارسطو است،اينست كه:سياست امضاء و يا ايجاد و يا تغيير رابطه اجتماعات،بسوى بهترين نيكىها است».
اين تفسير از بعضى از مضامين كتاب جمهوريت افلاطون نيز بر مىآيد،در اينجا لازم ميدانيم توضيح مختصر ذيل را در اين تعريف كه درباره سياستشده است،بيان كنيم.
حقيقتخير و عدل و حق (نه الفاظ آنها) خوش آيند تمامى افراد و اجتماعات و حكومتها است،و نميتوان در تاريخ بشرى،فرد يا اجتماع يا حكومتى،پيدا كرد كه خود را حمايت كننده خير و عدل و حق نشمارد،حتى از تبهكارترين افراد بپرسيد،راهى كه در پيش گرفتهاى چگونه است و براى چيست؟خواهد گفت:خير و عدل و حق است،و همچنين از فاسدترين حكومتها،مانند چنگيز خان بپرسيد،مقصود تو از خود نخوارى و يغما گرى چيست؟همان جواب را خواهيد شنيد.
از اين رو تمامى افراد و اجتماعات و حكومتها بعنوان جستجوى خير و ايجاد خير قدم ميزنند، اين حقيقت را با نظر به پديده روانى افراد و حكومتها و اجتماعات،كه بطور يقين تثبيتشده است، نميتوان انكار نمود،اكنون ميتوان بحقيقت عاليهاى كه تفسير ارسطو،درباره كلمه سياست متضمن است،بخوبى پى ببريم.
بنابر توضيح مزبور،تفسير ارسطو راجع به سياست،باجملات ذيل تطبيق ميگردد:
از آنجا كه نيكى،مقصود همه افراد و اجتماعات و حكومتها است،بايد وسائل رسيدن بمقصود مزبور را تامين نمود،آن علم كه متكفل بيان كميت و كيفيت وسائل مزبوره است،سياست ناميده ميشود.اگر تعريف سياست همين است كه ارسطو گفته است،و ما با توضيح مختصرى آن را تفصيل داديم،چنانكه خود ارسطو متوجه بوده است،اين علم بهترين علوم بوده و شخصيتسياستمدار، بزرگترين و ضرورىترين شخصيتهاى انسانى است.
3-تفسير ديگرى براى سياست گفته ميشود كه باعث وحشت عمومى افراد غير سياستمدار،و موجب نفرت تمامى رادمردان و عقيدهمندان اديان ميگردد.
اين تفسير ميگويد:«سياست عبارت است از تشخيص هدف-كه شخص سياستمدار تشخيص داده-و بدست آوردن آن با هر وسيلهاى كه ممكن است».
در اين تعريف چنانكه مىبينيم،خبرى از خير و سعادت،بلكه انسانيت در كار نيست،مطابق همين تعريف ميتوان حيوانات درنده را كه با كوششهاى مخصوص بخود،محيط پيروزى ايجاد مىكنند، سياستمدار ناميد،اين همان تعريفى است كه اسوالد اشپنگلر درباره سياست نموده است:
«سياستمدار فطرى،كارى بحق يا بطلان امور ندارد،و منطق حوادث و وقائع را،با منطق نظامات و سيستمها اشتباه نميكند.حقائق يا اشتباهات،هر كدام در نزد او قيمت مخصوصى دارد،و او مقدار تاثير و دوام و خط سير هر كدام را مورد دقت قرار داده،و اثر آن را در سر نوشت قدرتيكه تحت اختيار او است منظور ميدارد.
البته هر سياستمدارى معتقدات مخصوصى هم دارد،كه نزد وى عزيز است،ولى اين معتقدات از جمله چيزهاى خصوصى و شخصى او ميباشد،ليكن در موقع اقدام و عمل،هرگز خود را بدان پا بست نميداند.
بقول گوته«كننده كار نظرى بانصاف و وجدان ندارد،وجدان مخصوص تماشاچى است»اين حقيقت درباره عموم سياستمداران از سولا گرفته تا را بسپير و از بيز مارك گرفته تا پيت مصداق دارد.
پاپهاى بزرگ و ليدرهاى احزاب انگليسى،تا وقتى كه براى تسلط بر اوضاع،ناچار بكشمكش و تلاش بودند،اصول رفتارشان شبيه،بروش فاتحين و تازه بدوران رسيدههاى هر عصر و زمانى بوده است،مثلا در رفتار«پاپ انوسان سوم»دقت كنيد كه نزديك بود،دنيا را تحت تسلط كليسا در آورد،و از همين جا شرائط موفقيت و ظفر را دريابد،كه منجر بچه عملياتى ميشود،كه با شدت هر چه تمامتر مخالف همه اصول و اخلاق مذهبى است». (فلسفه سياست-اوسوالداشپنگلر ص 39 و 40) .
اين معنا كه قرنهاى طولانى است،از كلمه سياست (پولتيك) باشتباه استفاده شده است،بهترين معرف روش زعماء و زمامدارانى است كه گمان ميكردند اجتماع انسانى بلكه دستگاه پهناور طبيعت،براى آنها آفريده شده است،لذا اگر گاهگاهى هم از آنگونه اشخاص كلمات دادگرى و حمايت از ناتوانان و تنظيم اجتماع،و برقرار نمودن هماهنگى...شنيده شده است،ارزشى بجز اغفال زير دستان و فراهم نمودن زمينه پيروزى نداشته است.
با توجه باين حقيقت چگونه ميتوان از سياستمدار،پابند بودن باصول انسانيت و قوانين دينى توقع داشت.