آورده اند كه رسول - صلی الله علیه و آله و سلم - انگشتری خود را به سلمان داد تا لا اله الا الله بر آن نقش كنند.
سلمان بفرمود تا محمد رسول الله نیز به آن ضم كردند.
چون به حضرت رسالت آورد، گفت : یا رسول الله ! تو لا اله الا الله فرمودی كه بر آنجا نقش كنند، من خواستم كه محمد رسول الله (نیز) به آن ضم كنند.
جبرئیل آمد كه یا رسول الله ! لا اله الا الله خواست تو بود، محمد رسول الله خواست سلمان بود كه من آن ضم كنم ؛
خواست ما نیز آن بود كه علی ولی الله به آن ضم كنیم كه بی ولایت علی كلمه شهادت مقبول نیست.
داستان عارفان / کاظم مقدم
ادامه دارد!!
چگونگى تولد على (ع )
على (عليه السلام ) بر روى سنگ سرخى كه در گوشه راست كعبه است بدنيا آمد و همين كه قدم بر زمين گذاشت به سجده افتاد و در همان حال دستهاى خود را به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت :
اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا و رسول الله . و ان عليا و صى محمد رسول الله . بحمد يختم الله النبوة و بى يتم الوصية و انا اميرالمومنين
يعنى : شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمد پيامبر خداست و على وصى محمد رسول الله است . با محمد نبوت ختم مى شود و با من وصايت كامل مى شود و من اميرالمؤ منين هستم
سپس فرمود:
جاء الحق و زهق الباطل حق آمد و باطل رفت
مالى شيخ طوسى ، ص 80 و جنات الخلود، ص 3
يا على (ع ) چگونه توبه كنم
روزى يك نفر مهدور الدم يعنى كسى كه به خاطر جرمى حكمش قتل مى باشد به امام على (عليه السلام ) متوسل شد و عرض كرد يا على (عليه السلام ) چه كنم تا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا ببخشد؟ اميرمؤ منان (عليه السلام ) به او فرمود: به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برو و آيه 91 سوره يوسف را تلاوت كن .
تا الله لقد اثرك الله علينا و ان كنا لخاطئين به خدا سوگند خداوند تو را بر ما تقدم داشته و ما خطا كار بوديم
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ آيه بعد (آيه 92 سوره يوسف ) را قرائت فرمود(130)لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين و توضيحى بر شما نيست خداوند شما را مى بخشد و او مهربانترين مهربان است .
و قرائت اين آيه از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به منزله حكم عفو آن حضرت از آن شخص قرار گرفت
مهر تابان ، ص 84.
اولين صحنه ملاقات ابن ملجم با امام على (ع )
بعد از اينكه امام على (عليه السلام ) به حكومت رسيد، حبيب بن منتخب را كه فرماندار و والى اطراف يمن از جانب عثمان بود را بر رياستش ابقا كرد، و طى نامه اى به او سفارش تقوا كرد و از او خواست تا از مسلمانان آنجا بيعت بگيرد، حضرت نامه خود را مهر زد و با يك مرد عرب نزد او فرستاد، حبيب وقتى نامه امام را گرفت مردم را به بيعت امام فرا خواند، مردم آن ديار نيز اطاعت كردند.
آنگاه گفت : من مى خواهم ده تن از سران و شجاعان شما را به جانب آن حضرت روانه كنم ، آنها پذيرفتند. او در ابتدا صد نفر را انتخاب كرد و از جمع آنها هفتاد تن و از هفتاد تن سى نفر و از سى ده نفر را انتخاب كرد و به جانب امام فرستاد، بعد از آنكه كه آن ده نفر به حضور امام رسيدند و به امام تبريك گفتند، امام به آنها خوش آمد گفت ، در آن جمع ده نفر ابن ملجم - لعنة الله عليه - حركت كرد و در مقابل امام ايستاد و گفت :
سلام بر تو اى امام عادل و بدر كامل ، شير بزرگوار، قهرمان دلاور، سوار بخشنده ، و كسى كه خداوند او را بر بقيه مردم فضيلت داد صلوات و درود خدا بر تو و خاندانت ، شهادت مى دهم كه تو به حق و حقيقت اميرالمؤ منين هستى ، و تو وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خليفه او وارث علم او مى باشى ، خداوند لعنت كند كسى را كه حق و مقام تو را منكر شود!...
حضرت امير (عليه السلام ) به جانب ابن ملجم خيره شد و پس از آن به گروه اعزامى نظر كرده آنگاه آنها را مقرب داشت ... حضرت دستور داد كه به هر نفر از آنها حله اى يمنى عبايى عدنى بخشيدند. امام فرمان داد كه آنها مورد احترام قرار بگيرند.
آن جماعت هنگامى كه حركت كردند ابن ملجم مجدد در مقابل حضرت ايستاد و اشعارى را انشاء كرد: تو گواه پاك ، صاحب خير و نيكى و فرزند شيران طراز اول مى باشى اى وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم
گفتگوى امام على (ع ) با ابن ملجم
بعد از اينكه ابن ملجم عرض ارادت به امام كرد (در داستان قبلى ذكر شد) امام گفتار او را تحسين كرد و فرمود: اسمت ؟ گفت : عبدالرحمن . حضرت فرمود: فرزند چه كسى هستى ؟ گفت . فرزند ملجم مرادى .
حضرت فرمود: آيا تو مرادى هستى ؟ گفت : آرى اى اميرالمؤ منين ! حضرت فرمود: انا لله انا اليه راجعون و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العضيم
حضرت مكرر به او نگاه مى كرد و يك دست خود را به ديگرى مى زد و كلمه استرجاع را بر زبان جارى مى نمود. بعد فرمود: واى بر تو! آيا تو از قبيله بنى مرادى ؟ گفت : آرى در اينجا حضرت اين اشعار را خواند:
انا انصحك منى بالوداد
مكاشفه و انت من الاعادى
اريد حياته و يريد قتلى
عذيرك من خليلك من مراد
من تو را به دوستى نصيحت مى كنم آشكارا و حال آنكه مى دانم تو از دشمنان من مى باشى من قصد زنده ماندن او را دارم و او قصد قتل ؛ مرا عذر خواه تو دوستت از قبيله مراد است
ماندن ابن ملجم نزد على (ع )
ابن ملجم مدتى در بنى تميم ماند امام به هنگام مراجعت دوستانش به يمن او مريض شد و دوستانش او را ترك گفته و به يمن رفتند. ابن ملجم چون خوب شد نزد اميرالمؤ منين آمد و شبانه روز از حضرت جدا نمى شد.
حضرت خواسته هايش را بر آورده مى ساخت و او را گرامى مى داشت و به منزل خود دعوت مى كرد و در همان حال مى فرمود: تو قاتل و كشنده من هستى و اين شعر را مكرر مى خواند:
اريد حياته و يريد قتلى
عذيرك من حليلك من مراد
ابن ملجم مى گفت : اى اميرالمؤ منين اگر مى دانى من قاتل شما هستم مرا بكش . حضرت مى فرمود: براى من جايز و حلال نيست مردى را قبل از اين كه نسبت به من كارى انجام دهد، بكشم و يا طبق نقل ديگر مى فرمود: هر گاه من تو را بكشم چه كسى مرا خواهد كشت ؟
شفاعت در قيامت
على (عليه السلام ) فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روزى فرمود:
روز قيامت من در موقف شفاعت مى ايستم و آن قدر گنهكاران را شفاع كنم كه
خداوند گويد: آيا راضى شدى اى محمد؟!
من مى گويم راضى شدم ، سپس على (عليه السلام ) فرمود:
اميد بخش ترين آيات قرآن اين آيه است و لسوف يعطيك ربك فترضى
ضحى /5.
آبرودارترين فرد نزد خداوند
على (عليه السلام ) مى فرمايد روزى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيديم از آن حضرت خواستم تا از خداوند براى من طلب مغفرت نمايد.
حضرت فرمود: چنين خواهم كرد آنگاه حضرت برخاست و نمازگزارد سپس دستهايش را به دعا برداشت آنگاه شنيدم كه به خداوند عرض كرد پروردگارا تو را به مقام و قرب و منزلت على سوگند مى دهم كه عى را مشمول عفو و غفران خود سازى .
گفتم اى رسول خدا اين چه دعايى است ؟ (چرا خداوند را به حق من سوگند دادى ) حضرت فرمود: يا على مگر كسى در پيشگاه خداوند آبرودارتر و گرامى تر هست تا او را شفيع درگاهش كنم