« و چند تا زن در شهر گفتند: همسر عزيز (يعنی زليخا همسر نخست وزير مصر) با جوان خود درگير می شود تا خواست خود را به او بخواهاند. شيفتگی دوستداری يوسف براستی مشغوليت او شده است. ما براستی او را در رويه ای که همه آن را ناپسند می دانند می بينيم ــ هنگاميکه (زليخا) نقشه آنها را شنيد دنبال آنها فرستاد، برای هر کدام نشيمنی مشخص نمود، بدست هر کدام يک کارد داد، و به يوسف گفت بر آنها وارد شو! همينکه او را ديدند او را بزرگ ديدند و دستهای خود را بريده بریده نمودند و گفتند: خدا از بدی دور! اين بشر نيست، اين تنها يک فرشته بزرگوار است».
«مُراوِدَة»: درگير شدن با کسی برای خواهاندن خواست خود به او است. «شَـغَـف»: شيفته و دلباخته شدنی است که انديشه انسان را بخود مشغول می کند ـ «حُبّ»: دوست داشتن کسی بخاطر خوب بودن آن است. مانند دوست داشتن يک آموزگار خوش رفتار. "مبين": چيزی است که برای همه پيدا و آشکار است. و "ضلال مبين" در آيه بمعنی: چيزی است که همه آنرا بی راهـگی و رويه نادرست می دانند. "دستهای خود را بريده بريده نمودن" مجاز است بمعنی: پوست و گوشت دستهای خود را بریده بریده نمودن. "مکر" بمعنی: نقش بر آب نمودن است و منظور زليخا از مکر زنان اين است که آنها (از روی رشک ورزی) نقشه داشته اند که جايگاه و شخصيت وی بعنوان همسر نخست وزير را لکه دار کنند.
نکته مورد نظر ما در آيه اينست که می گويد: زنان يوسف را بزرگ می بينند و دستهای خود را بريده بریده می کنند. يعنی زيبائی يوسف چنان آنها را شيفته می کند که کاردهائی که با آنها ميوه پوست می کنده و تکه می کرده اند دستهای آنها را پاره پاره می کند ولی آنها احساس نمی کرده اند.
پژوهشهائی که با دستگاه روی مغز شده نشان می دهد که هنگاميکه مغز شديداً متوجه چيز مهمی است، فعاليت مناطقی از مغز که درد احساس می کند کم می شود. و فعاليت در سلولهای عصبی پيرامون کانال سيلويوز بيشتر می شود، که اين فعاليت منجر به ترشح ماده تسکين دهنده درد می شود. به اين خاطر هنگاميکه توجه انسان پيش چيز مهم و بزرگی است اگر در آن لحظات پوست و گوشت دست خود را بريده بريده بکند احساس درد نمی کند و متوجه نمی شود که دارد دست خود را می برد.