رابطه ی علل طبیعی و علل ماوراء طبیعی در پیدایی حوادث از دیدگاه قرآن
1.بعضی از مفسرین تحت تأثیر اندیشه های پدیدار شده ی بعد از رنسانس از غرب که در حول انحصار علل حوادث پیرامون امور مادی می باشد چنین پنداشته اند که بعضی از تعابیر قرآنی در تعلل امور به علل ماورایی قابل تأویل به علل طبیعی می باشد و بر این مرام و عقیده اصرار ورزیده اند.
در حقیقت علل مجرده را که در طول علل طبیعی نافذ در حوادث می باشند، انکار کرده و به جای آن تنها علل اعدادی و طبیعی را انحصار بخشیده اند و آیات قرآن را بر همین پایه تفسیر کرده اند.
مثلاً آیت الله طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن راجع به تأثیر شیطان در مس و لمس انسان رباخوار، لمس شیطان را به تمثیل به صرع و دیگر اختلال های روانی کرده است.
برای تببین و توضیح مسئله و روشن نمودن موضوع اشکال به نقل سخن وی از تفسیر پرتوی از قرآن پرداخته، سپس موضوع را نقادی و روشن گری می نماییم.
وی در جلد دوم تفسیر پرتوی از قرآن ضمن آیه ی 275 سوره ی بقره آمده است که «آنان که ربا می خورند بر نمی خیزند مگر مانند کسی که شیطان با مس خود او را پریشان کرده است.»
(الذین یاکلون الرباء لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس) (18)
چنین آورده است:
الذی یتخبطه الشیطان من المس را تمثیل بیماری صرع و دیگر اختلال های روانی دانسته اند چون عرب این گونه بیماری ها را اثر مس جن «دیو زدگی» می پنداشته است و در زبان فارسی هم این گونه بیمار را دیوانه (گرفتار دیو) می نامند.
بعضی از مفسران جدید گفته اند: شاید مس شیطان اشاره به میکربی باشد که در مراکز عصبی نفوذ می یابد. و شاید نظر به همان منشاء وسوسه و انگیزنده ی اوهام و تمنیّات باشد. (19)
چرا آیت الله طالقانی چنین احتمالاتی راآورده است؟ مگر دیوانه شدن در اثر مس شیطان، معنی صریح و صحیحی ندارد؟ چه چیز ایشان را الزام کرده که بگوید قرآن در این جا به زبان اعراب سخن گفته است و با پندار آنان مسامحه ورزیده است؟ چرا ایشان از علم جدید کمک گرفته، و به تأثیر میکربها اشارت کرده است؟
شک نیست که این ها همه یک علت بیش تر ندارد و آن هماهنگ کردن فهم دینی خویش با فرهنگ روزگار است.
ایشان یا باید شیطان را مصداق میکروب بداند، و یا بگوید ین اقوال در مماشات با فرهنگ اعراب خرافه پرست روزگار نزول وحی صادر شده است.
چنین اندیشه ای مبین یک استراتژی است، و به همین جا تمام نمی شود. ایشان یا باید در معنی صدق و کذب و جد و هزل و حسن و قبح نیز تجدید نظر کنند. چون بودن این معانی در قرآن علی رغم منافاتشان با واقع، هم جدی و هم صادق و هم نیکو است و این همان پارادکسی است که کسانی مانند مرحوم طالقانی و شیخ محمد عبده و دکتر سروش گرفتار آن شده اند.