بررسي مباني انسان شناسي و سيماي انسان کامل در آينه قرآن و نهج البلاغه
انسان هموارانسان همواره در کانون انديشه و تفکر بشري يکي از مهم ترين دغدغه ها بوده است. توجه به انسان تنها به اين سبب نيست که او يکي از موجودات اين عالم است بلکه اهميت شناخت انسان به عنوان موجودي شگفت آور از اين جهت است که در واقع شناخت ماهيت و حقيقت خويشتن است، حقيقتي که گاه در ميان زندگي روزمره و علوم ظاهري و مادي گم مي شود و انسان با وجود همه پيشرفت هاي تکنولوژيکي و علمي از آن غافل مي شود.
صد هزاران فصل داند از علوم
جان خود را مي نداند آن ظلوم انسان همواره در جهان بيني اسلامي جايگاه ويژه اي دارد و موجودي مرموز و شگفت آور با ابعاد ناشناخته بسيار است. قرآن به عنوان منبعي عظيم و لايتناهي و عميق، گاه انسان را ستايش کرده و گاهي هم مذمت و نکوهش؛ او که هم مي تواند از همه خلايق و فرشتگان و موجودات عالم برتر و شريف تر باشد، هم پست تر و پايين تر و هم مي تواند در «اعلي عليين» باشد و هم در «اسفل سافلين».
به همين سبب در آموزه هاي تمامي اديان الهي، شناخت انسان پس از خداشناسي بيشترين اهميت را دارد، تا آنجا که يکي از اهداف اساسي انبياي الهي توجه دادن انسان به خويشتن است. بسياري از مشکلات فرا روي انسان چه در عهد قديم و چه در زمان معاصر به دليل بي توجهي به حقيقت خود و توجه بيش از حد به بعد مادي و غير معنوي خويش است که علت اصلي آن را مي توان ناديده انگاشتن دين و آموزه هاي ديني دانست. در اهميت اين موضوع همين بس که حضرت علي (ع) در رواياتي چند خودشناسي و انسان شناسي را «افضل المعرفه»، «افضل الحکمه»، «انفع المعارف»، «فوز اکبر» و... دانسته است(غرر الحکم، باب معرفه النفس.)
حال چگونه مي توان انسان را با اين همه استعداد و توانايي به حد تکامل و رشد يافتگي رساند و راه را به آن نماياند.