تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1055
بازدید دیروز : 749
بازدید هفته : 13149
بازدید ماه : 43660
بازدید کل : 10435415
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 / 3 / 1397

ازدواج علي(ع) و فاطمه(س)چگونه بوده است؟

پيش از عروسي

بزرگان به خواستگاري زهرا(سلام‌الله‌عليها) مي‌روند .
شهر مدينه از آرامش نسبي برخوردار بود و مهاجران وا نصار مي‌توانستند در پرتو اين آرامش، به زندگي روزانه خود بپردازند. هر چند، گاهي پيامبر(صلي الله عليه و آله) آنان را به جنگ با دشمنان دين اسلام فرا مي‌خواند، ولي آن نيز براي شان شيرين بود.
در اين ميان، علي(عليه‌السلام) با کار در نخلستان‌هاي مدينه، به تنهايي روزگار مي‌گذراند. با اين همه، در اداره حکومت اسلامي، هيچ گاه از همکاري با پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) دريغ نمي‌ورزيد.
در خانواده پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) دختر گرامي نبي اکرم(صلي الله عليه و آله) به سن بلوغ رسيده و افزون بر رشد جسماني، به رشد عقلي و روحي دست يافته بود. برتري‌هاي دختر محبوب و نور چشم پيامبر(صلي الله عليه و آله) سبب شده بود اصحاب بزرگ پيامبر(صلي الله عليه و آله) در صدد خواستگاري از او برآيند. با اين حال، هرگاه بزرگي نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌آمد، ايشان مي‌فرمود:
امرها الي ربها ان شاء ان يزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد که او را شوهر دهد، خود چنين مي‌کند.
گاهي نيز مي‌فرمود: اني انتظر بها القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهي هستم.[1]
روزي ابوبکر نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد، روبه‌روي آن حضرت نشست و گفت: اي رسول خدا! شما از ويژگي‌ها و پيشينه من در اسلام آگاهي و.... وي همين گونه ويژگي‌هاي خود را بر مي‌شمرد تا اين که پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: چه مي‌خواهي؟ ابوبکر گفت: فاطمه را به نکاح من در آور! پيامبر(صلي الله عليه و آله) ساکت شد واز وي روبرگردانيد.
ابوبکر با نااميدي و ناراحتي از خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بيرون رفت. در راه به عمر برخورد و داستان خود را براي او بازگو کرد. عمر گفت: من نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌روم و هماني را که تو مي‌خواستي، مي‌طلبم. با اين حال، پيامبر(صلي الله عليه و آله) همانند پيش رفتار کرد و عمر نيز نااميد بازگشت.[2]
هم چنين عبدالرحمن بن عوف که يکي از سرمايه‌داران زمان خود بود، به خواستگاري فاطمه(سلام‌الله‌عليها) رفت. وي، صد شتر با باري از پارچه‌هاي گران‌بهاي مصري به همراه 10 هزار دينار طلا را به عنوان مهريه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌عليها) پيشنهاد کرد.[ 3] پيامبر(صلي الله عليه و آله) از اين سخن خشمگين شد و حتي سنگريزه به سويش پرتاب کرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: تو پنداشتي من بنده‌ي پول وثروتم!
هنگامي که همه خواستگاران فاطمه زهرا(سلام‌الله‌عليها) پاسخ رد شنيدند، با خود گفتند که به يقين پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه‌السلام) را براي دختر دردانه‌اش برگزيده است. از اين رو، بر آن شدند تا علي(عليه‌السلام) را به اين کار، تشويق کنند.

موضوعات مرتبط: امام شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی