در متون دینی، از دین به عنوان شریعتی آسان و راحت یاد شده است. در برخی متون دینی، مبنای سختگیری، مورد نفی قرار گرفته است. شاید برخی تصور کنند که تکالیف دینی، چیزی جز سختگیریهای بی دلیل نیست. این تصور نیز موجب بی رغبتی به شریعت میگردد. در حالی که چنین تصوری نادرست است. از این رو، بخشی از متون دینی، به معرفی ویژگیهای دین پرداختهاند. این حقیقت، گاه با تعبیر «سمحة» آمده است. خدا، آسانی را برای مردم می پسندد و دشواری و سختی را برایشان ناخوش میدارد. این، نمای کلی دین است. در برخی متون دینی، مبنای سختگیری، مورد نفی قرار گرفته است.
آنچه خداوند متعال تشریع کرده است، مطابق توان بشر است. مردم به هرآنچه راحت باشد، علاقه دارند و از آن راضی خواهند بود و از هر آنچه سخت باشد، گریزان و ناراضی خواهند بود. به نظر میرسد آنچه در این میان مشکل زاست، ماهیت دین نیست؛ ناآگاهی از حقیقت دین و داشتن تصویری نادرست از آن است که باید اصلاح شود. یکی از ابعاد توحید، توحید در اطاعت است که عبارت است از: یگانه پرستی در فرمانبری خدا بدین معنا که انسان، از هیچ کس جز خداوند متعال و کسانی که او معین کرده است، حق اطاعت ندارد و پیروی از فرمان غیر خدا، در صورتی که بر خلاف فرمان او باشد، شرک شمرده میشود، هرچند فرمانروا، نفس انسان باشد که خداوند، از آن به «معبود» یاد کرده است.
توحید در طاعت، لازمه توحید در تشریع و قانون گذاری است؛ زیرا اگر قانون گذاری، منحصر به خداست، خواه ناخواه اطاعت از غیر او، در صورتی که فرمانش مخالف فرمان خدا باشد، به معنای شریک قرار دادن برای خدا در قانون گذاری است. بنابراین، اجتناب از فرمانبری هوسهای نامشروع و نیز زورمداران که در فرهنگ قرآن، از آنها با عنوان «طاغوت» یاد میشود ، بلکه پرهیز از پیروی هر چیز و هر کس که انسان را به انجام دادن کاری بر خلاف فرمان خداوند متعال دعوت کند، برای رسیدن به این مرتبه از توحید، ضروری است. در یک جمله میتوان گفت گناه و نافرمانی از خدا، در واقع، شرک در طاعت است و تنها کسانی که مطلقا از گناه اجتناب میکنند، مشرک به این معنا نیستند.
توحید در طاعت، همانند تقوا، دارای سه مرحله است: مرحله اول: انجام دادن واجبات و ترک محرمات الهی؛ مرحله دوم: انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات؛ مرحله سوم: پرهیز از آنچه رنگ و بوی خدایی ندارد، اعم از: گناه یا مکروه و یا مباح. آنچه مهم است این که اگر قانون الهی، تنها نقشه راه شادکامی و یگانه برنامه سعادت است، لازمه تحقق شادکامی، پیروی از این برنامه است. این جاست که توحید در فرمانبرداری، با توحید در حکم، پیوند میخورد. باور به توحید در حکم بدون توحید در اطاعت، به شادکامی ختم نمیشود. لذا باید از برنامه شادکامی خداوند متعال پیروی نمود. البته این برنامه، در لا به لای متون دینی (قرآن و حدیث) نهفته است و باید آنها را استخراج و طبقه بندی نمود. پیروی از دیگر برنامه های شادکامی، از سویی شرک در طاعت و از سوی دیگر، ناکارآمد در تحقق شادکامی است. از این رو، میتوان گفت که علت ناکامی در شادکامی ، شرک در طاعت است.
تنها منبع قانون گذاری، خداوند متعال است؛ زیرا قانون خداوند متعال، تنها قانونی است که میتواند شادکامی اصیل را تحقق بخشد. هر قانونی جز این، بی تردید ناکام خواهد بود. قوانین الهی، هدفی جز تأمین سعادت و شادکامی اصیل انسان را ندارند. هدف اساسی تشریع، حیات و زنده ساختن انسان است. قوانین الهی، در اصل، راه تأمین شادکامیاند. لذا همه آنها بر اساس خیر و مصلحت انسان تنظیم شدهاند و عمل به آنها تضمین کننده شادکامی، و سرپیچی از آنها موجب شقاوت و ناشادکامی فرد میگردد. در متون دینی، از دین به عنوان شریعتی «آسان و راحت» یاد شده است و مبنای سختگیری مورد نفی قرار گرفته است.
اگر قانون الهی، تنها نقشه راه شادکامی و یگانه برنامه سعادت است، لازمه تحقق شادکامی، پیروی از این برنامه است. این جاست که توحید در فرمانبرداری، با توحید در حکم، پیوند میخورد. باور به توحید در حکم، بدون توحید در اطاعت، به شادکامی ختم نمیشود. لذا باید از برنامه شادکامی خداوند متعال پیروی نمود. سعادت و شادکامی انسان، یک «حقیقت موجود» است که هر چند جرم مادی و قابل رؤیت ندارد، اما دارای ماهیتی است که آفریده شده و وجود دارد. از این رو، همانند دیگر آفریده ها، حقیقتی است که قوانین خاص خود را دارد. همچنین برخی امور هستی، مانند ماهیت انسان، دنیا و آخرت و اموری از این دست که با شادکامی ارتباط پیدا میکنند، قوانین خاص خود را دارند. نکته دیگر این که بر اساس واقعیت های حاکم بر ماهیت شادکامی، اموری را باید انجام داد تا شادکامی تحقق یابد و اموری را باید ترک کرد تا شادکامی آسیب نبیند. اینها در حقیقت، نقشه راه شادکامی را ترسیم میکنند و کسی که بخواهد به آن هدف دست یابد، باید از این مسیر حرکت کند. بنابراین، شادکامی، همانند هر رویداد دیگری، ماهیتی دارد (بعد تکوین) که برای تحقق آن باید مسائلی را رعایت نمود (بعد تشریع).
بر اساس آنچه از متون دینی به دست میآید، شادکامی، پایه نظری بنیادینی دارد و آن توحید است. این پایه نظری، خود چند جزء دارد: یکی، مبانی الهیاتی نظریه توحید است که به صفات خود خداوند متعال میپردازد؛ دیگری، مبانی جهانشناختی نظریه است که به ابعادی از جهان (به عنوان محیط زندگی) میپردازد که مربوط به شادکامی بوده و خداوند، آنها را تنظیم کرده است؛ سومی، مبانی انسان شناختی این نظریه است که به ابعادی از انسان میپردازد که مربوط به شادکامی است و خود خداوند آنها را تنظیم کرده است؛ و چهارمی، مبانی دین شناختی نظریه توحید است که به ابعادی از دین میپردازد که مربوط به شادکامی است و آنها را نیز خداوند تنظیم کرده است. البته این مبانی، همگی در عرض هم قرار ندارند. هر چند مبانی، در رأس عوامل قرار دارند، اما مبانی چهارگانه، خود در عرض هم نیستند و ارزش یکسان و جایگاه برابر ندارند. از این رو، مبانی خداشناختی در رأس قرار دارد و سپس از دل آن، مبانی انسان شناختی، جهانشناختی و دین شناختی خارج میشود و این بدان جهت است که همه امور عالم، از خدا و به دست خداوند است.
ادامه دارد..
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص116-112، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394
نظرات شما عزیزان: