همشهری آنلاین- علی کدخدازاده: با یک معصومیت تام، ترسش را بروز داده و برای ما نوشته است: "تو رو خدا مدرسهها رو باز نکنین. تو این شرایط کرونایی با این کار بشریت ایران را منقرض میکنید".
واکنش ما بزرگسالان به این نوع جملات، شاید فقط یک لبخند باشد. اما اگر لحظهای خود را در جای نوجوانی که به این جمله رسیده، بگذاریم، شاید بتوانیم شدت نگرانی او را کمی درک کنیم.
مخاطبان همشهری آنلاین این امکان را دارند که نظرات خود را در خصوص خبرهای منتشره، اعلام کنند. در این مدت، در خصوص نظرات مخاطبان دانشآموز درباره باز شدن مدارس با چند رویکرد روبرو هستیم.
- تقسیم بندی اول؛
یک رویکرد متعلق به نوجوانان و جوانانی است که تمام این مدت در قرنطینه خانگی بودهاند. میزان ترس و نگرانی آنها از کرونا بالا و حتی گاه به صورت غیر طبیعی به یک وسواس دچار شدهاند. اینها مدام پیام میگذارند که تو رو خدا مدرسهها را باز نکنید و انواع استدلالها را برای نظر خود دارند. نظیر اینکه؛ بچهها ماسک نمیزنند. مدرسه ما کوچک است، کلاسها پر جمعیت است. مواد ضد عفونی کننده کم است. خطر کرونا خیلی بالاست. هر روز آمار میگه دارن میمیرن. تو خارج مدرسهها را دوسال تعطیل کردن و...
در مقابل آنها آن دست از نوجوانانی قرار دارند که در این دوران قرنطینه نبودهاند و در محیط بیرون از خانه حضور مداوم داشتهاند. در این میان گروه، بیخیالی و بی توجهی به کرونا بسیار بالاست. پیامهای اینها حاوی این نکات است؛ بابا خسته شدیم از بس تو خونه موندیم، میگن جوانها کرونا نمیگیرن، خب اگه قراره حالا حالاها کرونا بمونه ما که نمیتونیم چند سال تو خونه بمونیم و...
- تقسیم بندی دوم؛
این نوجوانان را به یک گروه دیگر هم میتوان تقسیم کرد. گروهی از آنها به شدت درگیر درس بوده و امتحان و پایان موفق سال جاری را خیلی مهم میدانند و گروه دیگر تقریبا موضوع مدرسه و درس را جدی نمیگیرند.
گروه اول مدام از اینکه برنامه شاد ضعیف است سخن میگویند و یا؛ معلمها درست درس نمیدهند، با گوشی موبایل که نمیشه درس خوند، وقتی سوال داریم نمیتونیم درست بپرسیم، اینجور معدلام پائین مییاد ووو
از آن طرف دانشاموزانی هستند که این نوع آموزش را خوب میدانند، و حتی اظهار میکنند؛ امسال را کلا فراموش کنین بذارین سال دیگه دوباره همین کلاس رو بخونیم. همون نمرههای قبلی رو به همه بدین. در شرایط کرونایی همه رو قبول کنین وو
- تقسیم بندی سوم؛
در میان نوجوانان درسخوان نیز دو گروه دیده میشوند. یک گروه در شرایط تعیین تکلیف و انتخاب هستند. مثل دانشآموزانی که باید به پایه تحصیلی بالاتر بروند و یا، به ویژه، دانشآموزانی که خود را برای کنکور آماده میکنند. گروه بعدی کسانی هستند که در این شرایط قرار ندارند.
گروه اول به شدت در عذاباند. آنها متوجه این نیستند که همه کنکوریها شرایط یکسان دارند بلکه گمان میکنند فقط خودشان دراین وضعیت هستند از این روی میگویند؛ کلاسهای آموزشی تعطیل شده، تو مدرسه برای ما ساعتهای مخصوص درسی میذاشتن که الان نیست. چطوری تست بزنیم، چطوری رفع اشکال کنیم. تکنیکهای امتحان کنکور رو یاد نگرفتیم ووو
- تقسیم بندی چهارم؛
این دانشآموزان بر حسب نوع رویکرد خانواده به کرونا و نیز وضعیت سنی و جسمی خود و خانواده نیز متفاوتاند. برخی از آنها خانوادهای به شدت سختگیر در خصوص قرنطینه دارند و برخی نه. برخی از آنها با افرادی زندگی می کنند که از نظر جسمی و پزشکی آسیبپذیراند. برخی از این دانشآموزان خودشان دارای بیماریهایی هستند که حضورشان در محیط عمومی را خطرناک میکند.
- اما واقعیت؛
این تقسیم بندیها برای شناخت کلی وضعیت آنهاست اما واقعیت این است که گروه بزرگی از این دانش آموزان به صورت ترکیبی در دو یا چند تقسیم بندی جای میگیرند. مثلا دانشآموز پشت کنکوری که حتما میخواهد قبول شود اما به شدت از کرونا میترسد و یا مادرش بیماری آسم دارد.
دانش آموزی که از طرفی میخواهد امسال قبول شود اما از طرف دیگر از کرونا میترسد و میگوید بگذارید سال آینده مجددا همین کلاس را دوباره شرکت کنیم.
دانش آموزی که دلش پر میکشد بیرون برود و در مدرسه با دوستانش هم صحبت شود اما مادرش حتی اجازه نمیدهد درب منزل را باز کند چون یک خواهر مریض دارد که نگران او هستند.
کامنتهای این بچه ها گاه خیلی دردناک است مثل همان جمله اول این یادداشت یا جملاتی مانند؛ "اگر کرونا بگیرم بمیرم بهتر از اونه که کنکور قبول نشم" ، " ایشالا ( انشاالله) زلزله بیاد هممون بمیریم که دیگه نه کرونا باشه نه امتحان". " من تنگی نفس دارم اگه باز کنین چی کار کنم، اگه نرم قبول نمیشم اگه برم خب شاید بمیرم" و دهها نمونه دیگر.
به نظر میرسد این روزها دانشآموزان فشار سهمگینی را تحمل میکنند. آنها در بلاتکلیفی بین حفظ جان، تعامل با همسالان، آزمون موفق، رقابت با دیگران، ناکارآمد دانستن درسهای آنلاین و خطرناک بودن ( از نظر آنها) حضور در مدرسه، نا معلوم بودن شیوه امتحان، رقابت کنکور و مانند آن گیر افتادهاند و مطالب آنها نشان میدهد بخش بزرگی از آنها خانوادههایی دارند که از آنها آشفتهتر هستند.
نمیدانم چطور میتوان این فشار را کاهش داد و تبعات این فشار بر روی آنها چه خواهد بود اما شاید لازم باشد یک سخن قطعی و یک تصمیم قطعی گرفته شود چون به هر حال حتی " یک بد، اما معلوم، بهتر از صدها نامعلوم" است.
نظرات شما عزیزان: