خداي سبحان رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را چنين وصف ميكند «يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»[1] يعني سوگند به اين كتاب حكيم كه تو از مرسلين و فرستادهگان هستي و بر بستر و مسير صراط مستقيم و راه راست قرار داري. در گذشته، گفته شد «صراط مستقيم» آن است كه هم از خطر افراط و زيادهروي دور باشد و هم از خطر تفريط و كوتاهي و اگر حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر صراط مستقيم و بلكه خود، عين صراط مستقيم است. تمام شئون و وظايف آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز عين صراط مستقيم است. تلاوت و تعليم و تزكيه و ياد آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، به دور از افراط و تفريط ميگردد و درخصوص قرآن علاوه بر تلاوت، در گرفتن و نگهداري آن نيز معصوم از خطا و انحراف و نسيان است.
به تعبير استاد علاّمه طباطبايي (رضوان الله تعالي عليه) رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سه جهت رسالتش معصوم است: اوّل آن كه وحي الهي را درست دريافت ميكند؛ دوم اين كه پس از دريافت درست، آن را به خوبي ضبط و نگهداري ميكند و سوم اين كه در ابلاغ به مردم، الفاظ آن را بدون كم و زياد بر مردم تلاوت ميكند، و معارف آن را بدون كاهش و افزايش بيان ميكند، پس آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ در هر سه مرحله معصوم از سهو و نسيان و دور از عصيان است،[2]كه بايد هر يك جداگانه روشن گردد.
1ـ عصمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در گرفتن قرآن
مسئله مهمّ در اينجا آن است كه آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ چگونه فهميد كه آنچه بر او وحي شده، وحي خداوند است نه كلام شيطان؟ فخر رازي در اين زمينه ميگويد: همان گونه كه افراد عادي بشر براي شناخت وحي، نيازمند معجزهاند، پيامبر نيز براي تشخيص وحي نياز به معجزه دارد؛ اگر فرشتهي وحي براي او معجزهاي ارائه كرد، براي وي ثابت ميشود كه آنچه دريافت ميكند وحي الهي است و بدون ارائهي معجزه، ثابت نميشود. دربارهي فرشته نيز همين سخن را تكرار ميكند كه: فرشتهي وحي براي اينكه بفهمد آنچه تلقي و دريافت كرده وحي است نه تلقينهاي نفساني و نه وسوسههاي شيطاني، نياز به معجزه دارد.
متأسّفانه اين تفكّر نادرست كه رسول خدا و فرشتهي معصوم امين را در حدّ انساني عادي پايين ميآورد به طوري كه اصل وحي را تشخيص نميدهد و نيازمند گواهي ديگري است، به كتابهاي برخي از عالمان شيعه در عصر حاضر نيز سرايت كرده و ايشان مطلبي كه در برخي از تفسيرهاي اهل سنّت آمده را گرفته است كه وقتي حالت خاص در غار حرا و در آغاز بعثت و رسالت، براي حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيش آمد و صداي وحي را شنيد، آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ نميدانست كه اين حالت، وحي و نبوتّ است، آنگاه كه مسئله را به خديجه (سلام الله عليها) گفت و خديجه آن را پيش «ورقة بن نوفل» بازگو كرد، ورقة بن نوفل لوازم نبوّت و علايم انبيا را بيان كرد و سپس گفت آنچه شما از همسرت نقل ميكني نشانهي نبوّت است. آنگاه خديجه توضيح ورقه را به رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسانيد و در آن حال بود كه حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ اطمينان يافت كه به مقام نبوّت و رسالت رسيده است![3]
ديني كه آورندهي آن، حقيقت وحي را نشناسد و نبوّت خود را با سخنان يك نفر يهودي، مانند ورقهي بن نوفل بشناسد، يك ورق هم ارزش ندارد. چگونه ممكن است كسي آنقدر شخصيّت بزرگي داشته باشد و به مقام بلند «لدن» بار يابد و وحي «لدني» را با علم شهودي بيابد. ولي در حال شك و ترديد باشد؟
اقسام علم حصولي و شهودي
علوم حصولي دو قسم است: نظري و بديهي؛ بديهيّات نيز بايد به اوّلي محض منتهي گردند كه هيچ احتمال شك و ترديد در آن وجود ندارد. كشف و شهود وعلم حضوري نيز چنين است؛ بعضي از كشفها اوّلي و بالذات و «عَلى بَيِّنَهي مِنْ رَبِّه»[4] است و اصلاً ترديد بردار نيست و همهي شهودها بايد به اين شهود اوّلي و بالذات برگردد. خدا چگونه ميداند كه خداست؟ آيا او هم نياز به استدلال دارد تا بداند خداست؟ آيا جبرئيل امين وقتي سخن خدا را ميشنود، شك ميكند كه كلام خداست؟
بايد توجّه داشت كه فرشتگان معصوم هستند، و شهود آنها نيز معصوم از خطاست و شك بردار نيست. شهود اولياي الهي يعني معصومين ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ نيز چنين است و شك و ترديد و ابهام در علم حضوري آنان راه ندارد. اگر ما وارد قيامت شديم آيا شك ميكنيم كه قيامت است تا براي ما برهان اقامه كنند بر وقوع قيامت يا اينكه در آن نشئه و مرتبه ديگري جايي براي شك و ترديد نيست؟ اينكه ميفرمايد: « رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ»[5] چند معني دارد؛ يكي اين كه اصل قيامت حتماً واقع ميشود و متعلق هيچ ترديدي نميباشد و معناي ديگر آن است كه آن روز، اصلاً ظرف شك در چيزي نيست بلكه روز شهود است كه هيچ باطل و شك و ترديدي در ظرف آن راه ندارد و همه چيز حق و مشهود و روشن است و جاي تاريك و مبهمي يافت نميشود تا براي اهل قيامت ترديد آور باشد.
حضرت اميرالمؤمنين ـ سلام الله عليه ـ ميفرمايد: «ما شككت في الحق مذ أُريتُه»[6] از آن هنگام كه حق را به من ارائه نمودند هيچ گاه شكي در آن نداشتم. زيرا ديدن حقِ محض و شنيدنِ وحي الهي آنقدر روشن است كه زمينهي شكي در آن وجود ندارد و به همين سبب وقتي برخي از اصحاب امام صادق ـ سلام الله عليه ـ از آن حضرت پرسيدند كه انبيا چگونه ميفهمند پيامبر شدهاند؟ آن حضرت فرمودند: «لوقفوا لذلك» يعني وحي و نبوّت را به روشني ميديدند و براي آگاه شدن به حقيقت وحي موفقّ بوده وميشدند.
خطا و شك و ترديد در جايي است كه حق و باطل، هر دو، وجود داشته باشند وانسان دربارهي مورد خاص نداند كه آن شيء حقّ است يا باطل؛ ولي اگر مقام و مرحلهأي وجود داشت كه حق محض بود و باطل در آن هرگز راه نيافت، احتمال خطا و لغزش نيز وجود ندارد و شك و ترديد در حق بودن چيزي هم رخ نخواهد داد و طبيعي است كه به چنين مقام بلندي، شيطان نميتواند بالا برود. مرز وجودي شيطان همان خيال و توهّم است و به حرم امن عقل محض راهي ندارد.
انسان كامل اگر به مقام قرب « عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»[7] رسيد، شيطان در آن مرحله رجيم و رانده شده و مطرود است. در آن جايگاه بلند، دست بر سينهي نامحرم شيطان خورده و اثري از او و وسوسهاش و يا هر لغزش و خطاي ديگري نيست. رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه در پيشگاه خداي حكيم عليم قرآن را دريافت ميكند و جانش به لقاي وحي ميرسد « وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ»[8] در نزد خدا جايي براي جهل و ترديد و لغزش و خطا وجود ندار. در آن مرحله حقيقت بسيط قرآن را يكباره دريافت ميكند و در شب قدر نيز توسط جبرئيل ـ سلام الله عليه ـ فرشته امين و معصوم وحي، آن را بدون هيچ كم و زيادي اخذ ميكند.
2ـ عصمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در نگهداري قرآن
مرحله دوم عصمت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين است كه آن حضرت هر چه را كه فهميده و از خداوند دريافت داشت، به درستي حفظ و نگهداري ميكند و سهو و نسيان در قلمرو حفظ او راه ندارد، چنانكه خداي سبحان دربارهي اين شأن ايشان ميفرمايد « سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى»[9] يعني ما قرآن را بر تو قرائت ميكنيم و تو اهل نسيان و فراموشي نيستي. عبارت «إِلاَّ ما شاءَ اللَّه»[10] استثنا نيست تا بگوييم در مواردي كه خدا بخواهد آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ فراموش ميكند، بلكه براي تأكيد مستثني منه است؛ زيرا ذات اقدس اله، در مقام منّت گذاشتن و اطمينان بخشيدن به آن حضرت است كه پس از اخذ قرآن فراموش نخواهد كرد و اگر ارادهي خداوند استثنا شده براي افادهي اطلاق قدرت و اختيار خداوند است؛ نظير آنجا كه ميفرمايد « وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّهي خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ»[11] اما اهل سعادت پس آنها نيز در بهشت ابدي تا آسمان و زمين باقي است جاودانند مگر آنچه خواست پروردگار باشد كه عطايش ابدي و نامقطوع است.
جملهي «إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ»[12] كه در آيهي قبل آمده و مربوط به ابدي و دائمي بودن اهل شقاوت در جهنّم است، ميتواند استثنا از جاودانگي باشد يعني خداوند برخي از تبهكاران را پس از عذاب موقّت از جهنّم بيرون آورده به بهشت ميبرد، و جملهي «إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ»[13] در ذيل آيه ميتواند قرينهأي بر صحّت اين استثنا باشد كه ميفرمايد: به راستي پروردگار تو هر چه را كه بخواهد انجام ميدهد. ولي تعبير مزبور در آيهي مورد استشهاد كه دربارهي جاودانگي بهشتيان است گرچه ظاهراً استشناست ولي باطناً براي تأكيد مستثني منه آمده است؛ زيرا خلاف وعده از ناحيهي خداوند محال است و امكان ندارد كه خداي سبحان به مؤمنان وعدهي جاودانگي بهشت بدهد و آن را عملي نكند! و عبارت پاياني آيه نيز كه ميفرمايد « عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»[14]: عطاي پروردگار ابدي و غير قابل انقطاع است، قرينهاي است بر اينكه بهشتيان، براي هميشه در بهشت جاويدند و اين استثنا براي تأكيد قدرت و مشيت است و مقصود آن است كه آنچه محقّق ميشود به مشيّت و قدرت حقّ است، نه آنكه از محدودهي قدرت او بيرون باشد.
[1] ـ سورهي يس، آيات 1 تا 4.
[2] ـ الميزان، ج 2، ص 134.
[3] ـ بحار، ج 18، ص 195.
[4] ـ سورهي محّمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، آيهي 14؛ دليل روشني از پروردگارش دارد.
[5] ـ سورهي آل عمران، آيهي 9؛ پروردگارا! تو مردم را براي روزي كه ترديدي در آن نيست، جمع خواهي كرد.
[6] ـ نهج البلاغه، خطبهي 4.
[7] ـ سورهي قمر، آيهي 55؛ نزد خداوند مالك مقتدر.
[8] ـ سورهي نمل، آيهي 6؛ به يقين اين قرآن از سوي حكيم و دانايي بر تو القا ميشود.
[9] ـ سورهي اعلي، آيهي 6.
[10] ـ سورهي اعلي، آيهي 7؛ مگر آنچه كه خدا خواست.
[11] ـ سورهي هود، آيهي 108.
[12] ـ سورهي هود، آيهي 108.
[13] ـ سورهي هود، آيهي 107.
[14] ـ سورهي هود، آيهي 108.
@#@ مثلاً اگر پدر مهرباني به فرزند خردسال خود در سفر بياباني و پرخطر بگويد تو همواره تحت حمايت من قرار داري مگر آنكه من نخواهم، در اين مورد، با اطمينان به قطعي بودن ارادهي پدر مهربان بر حفظ فرزند، استثناي مزبور ناظر به بيان قدرت پدر است نه راجع به انقطاع مراقبت.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خزانه دار علم الهي
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خزانه دار علم الهي است، چنانكه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه دربارهي آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد «خازن علمك المخزون»[1] خداوندا! علم مخزون تو در نزد رسول توست و او خزانه دار علم توست. كليدهاي جهان غيب همگي در نزد خدا است « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ»[2] و اگر رسول خدا به مقام «لدن» رسيد « إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ»[3] يا به مقام قرب « دَنا فَتَدَلَّى *فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»[4] نايل آمد و عنداللهي شد « عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»[5] يقيناً كليدهاي غيب در حضور آن ولي الله است و او به اذن خداي داناي علتهاي غيبيّه اشياست و همهي علوم جهان در نزد وي خواهد بود، بنابراين، چگونه ميشود سهو و نسيان و خطا در مخزن علم الهي و درخزانهي وحي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ راه داشته باشد؟
در بحثهاي گذشته نيز گفته شد كه شيطنت شيطان در محدودهي خاص وهم و خيال است كه در جايگاه بلند حضرت رسول ـ صلّي الله عليه وآله ـ راه ندارد؛ زيرا در مقام عقل محض، نه وهم دروني ميتواند به عنوان سبب قريب عامل مغالطه، سهو و نسيان شود و نه ابليس از بيرون به عنوان سبب بعيد ميتواند آسيبي وارد سازد.
3ـ عصمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در تلاوت قرآن
مرحلهي سوّم عصمت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، عصمت در مقام تلاوت و ابلاغ است. خداي سبحان يكي از شئون رسالت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ را تلاوت قرآن بيان فرموده است: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهي»[6] و خود آن حضرت نيز در سورهي «نمل» ميفرمايد: « إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَهي الَّذِي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ* وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ»[7] يعني من مأمور شدهام كه پروردگار شهر مكّه را كه آن را حَرَم قرار داده و تمام چيزها ملك او است بپرستم و از مسلمين باشم و نيز قرآن را تلاوت كنم يعني همان طوري كه خودم آيات الهي را شنيدهام عين همان آيات را بدون كاهش يا افزايش به سمع شما برسانم.
تلاوت آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ همانند تلاوت خداوند بر ايشان كه فرمود « تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ»[8] از صيانت و حفظ الهي برخوردار است؛ زيرا خداي سبحان رسول خود را در اين زمينه به چند صفت ممتاز، برجسته ساخته است و ميفرمايد: هر چه را كه ما گفتيم همان را به مردم ميرساند و چيزي از آن را كتمان نميكند و هر چه را كه او ميگويد، عين وحي است و نه چيز ديگر كه اين دو صفت در پيامبر شناسي به عنوان دو اصل مهم مطرح است.
دربارهي كوتاهي نكردن آن حضرت و دور بودن از بخل و كاهش در وحي الهي ميفرمايد: «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»[9] پيامبر بر غيب الهي بخل نميكند. آن حضرت در هيچ يك از شئون رسالت خود بخيل نيست چه در تلاوت قرآن و چه در تعليم و تفسير آن و چه در تزكيه و تهذيب جانها و چه در تذكّر دادن به مؤمنان. بنابراين، آن چه كه استفاده ميشود از اين آيهي كريمه آن است كه قرآن سفرهي خداوند و مهمان خانهي او است كه به دست سخاوتمند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ همچنان گسترده است و هيچ بخششي مانند جود آن حضرت نخواهد بود؛ زيرا اگر ديگران با مواد غذايي طبيعت انسان را تعذيه ميكنند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فطرت و ماوراي طبيعت انسان را با معارف غيبي قرآن، كه مهماني خدا و غذاي آمادهي الهي است، شكوفا ميكند و همگان را از روزي معنوي خداوند بهرهمند ميسازد.
رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در روايتي ميفرمايد «أجود الأوجواد الله جلّ جلاله و أنا أجود ولد آدم» يعني خدا از همهي بخشندگان بخشندهتر است و در عالم امكان و فرزندان آدم ـ عليه السّلام - احدي بخشندهتر از من نيست. آن حضرت نه تنها جواد است بلكه مجسّمه جود و حقيقت سخاوت است، و از اسراف و ريخت و پاش مبرّاست. اسراف و نگهداري كه دو طرف جودند، افراط و تفريط هستند و با جود سازگاري ندارند. اگر كسي بذر را بيجا بپاشد ميگويند تبذير كرد يعني بيمورد بذر افشاني كرده و در پاشيدن بذر اسراف كرده است و چنين بذري جوانه نميزند، رشد نميكند، و به بار نمينشيند. بذر افشان بيحساب را ميگويند «مبذّر» و اگر در زمان ضرورت بذر افشاني، بذر نپاشد، او را خودداري كننده ميگويند و عملش را امساك مينامند كه اين نيز با جواد بودن سازگاري ندارد.
آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ جوادترين موجود امكاني است كه از اسراف و امساك به دور است و بهترين غذاي معنوي انسانها را به آنان ميبخشد؛ البتّه آن حضرت علاوه بر اين جود بزرگ، در امور مادّي و طبيعي نيز به گونهاي بود كه هرگز در برابر درخواست ديگران «نه» نميفرمود و در اين زمينه آنچنان بود كه در اعمال منا از طرف امتش شتر قرباني كرد.
در بُعْد ديگر يعني اينكه هر چه آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايند عين وحي و در امتداد همان مجراي وحي الهي، ميفرمايد: « وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»[10] هر چه را كه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دربارهي دين بفرمايند وحي است كه گاهي به صورت قرآن و گاهي به صورت حديث متعارف و گاهي به صورت حديث قدسي جلوه ميكند. اگر فرمود نماز ظهر و عصر چهار ركعت است و دو ركعت به اصل نماز اضافه كرد كه «فرض النبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ» است، اين «فرض النبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ» در برابر «فرض الله» نيست كه آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ از خودش دو ركعت را اضافه كرده باشد بلكه خدا به او فرمود: چنين بگو. گاه خداوند خود مستقيماً دستورميدهد كه ميشود واجب خدا و گاه به پيامبرش ميگويد كه او بگويد كه ميشود واجب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ . در هر صورت، همهي آنچه كه از زبان مطهّر آن حضرت دربارهي دين جاري ميشود همگي از وحي الهي سرچشمه ميگيرد.
بنابراين، همان گونه كه رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مقام گرفتن و نگهداري قرآن معصوم بودند، در مقام تلاوت و ابلاغ و تعليم نيز چنين هستند و در خود مقام تلاوت نيز علاوه بر اينكه در بُعد عقل نظري وعلمي اشتباه نسيان و خطا نميكنند، در بُعْد عقل عملي نيز از افراط و تفريط وارستهاند و نه تنها آيات الهي را كتمان نميكنند بلكه چيزي از ناحيهي خود يا ديگران بر آن نميافزايند.
[1] ـ نهج البلاغه، خطبهي 72.
[2] ـ سورهي انعام، آيهي 59.
[3] ـ سورهي نمل، آيهي 6؛ به يقين اين قرآن از سوي حكيم دانايي بر تو القا ميشود.
[4] ـ سورهي نجم، آيات 8 و 9؛ نزديكتر و نزديكتر شد. تا آن كه فاصلهي او (با پيامبر) به اندازهي فاصله دو كمان يا كمتر بود؛
[5] ـ سورهي قمر، آيهي 55؛ نزد خداوند مالك مقتدر.
[6] ـ سورهي آل عمران، آيهي 164؛كه آيات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد.
[7] ـ سورهي نمل، آيات 91 و 92.
[8] ـ سورهي بقره، آيهي 252؛ اينها، آيات خداست كه بحق، بر تو ميخوانيم.
[9] ـ سورهي تكوير، آيهي 24.
[10] ـ سورهي نجم، آيات 3 و 4.
نظرات شما عزیزان: