یکى از عجایبى که در علوم پزشکى به آن برخورد کردهاند، مسئله خونریزى است. البته در علوم پزشکى، میلیونها مسئله عجیب پیدا مىشود از جمله همین مسئله خونریزى است.
در هنگام خونریزى، اولین چیزى که اتفاق مىافتد این است که بدن، احساس تشنگى مىکند تا جبران کمبود آب بدن را بنماید.
این قضیه را هرکسى مىتواند تجربه کند، به محض آنکه کمى خون از بدن کسى رفت، تمام اعضاى بدن فریاد مىزنند آب... آب... و شخص، متوجه نمىشود که علت احساس تشنگى چیست؟ همچنین بدن فورا زرد مىشود یعنى قلب، تمام خونهاى بدن را جمع مىکند تا بتواند به کار خود ادامه دهد. چون اگر قلب از کار بیفتد، بدن مىمیرد ولى زرد شدن دست، صورت، پا و یا سرد شدن آنها، ضررى براى بدن ندارد.
این موضوع را چه کسى غیر از خدا، ایجاد کرده است؟ موضوعى که پزشکان در آن حیران ماندهاند.
در کبد (جگر سیاه که در زیر ششها قرار دارد)، در حدود دو هزار دستگاه وجود دارد (البته قبل از این، تصور مىشد که پانصد ماشین است ولى بعدها معلوم شد، دو هزار تاست)، که دانشمندان محاسبه کردهاند که اگر بخواهند نظیر آن را با دستگاههاى معمولى ایجاد کنند، پنجاه کیلومتر در پنجاه کیلومتر مساحت لازم دارد. یعنى باید در تمام این مساحت، دستگاه نصب شود تا بتواند کار کبد را انجام دهد، و این کبد با این ساختمان پیچیده به سرعت دست اندرکار ساختن خون مىشود.
حالا هرکدام از این کارها، به دستور چه کسى انجام مىگیرد؟ احساس تشنگى، ضربان سریع قلب و جمعآورى خون، ساخته شدن خون توسط کبد، به دستور چه کسى انجام مىشوند؟
این مسائل، یکى دوتا و صدتا یا هزارتا نیست، میلیونها از این چنین حوادثى در بدن اتفاق مىافتد. چه کسى اینها را ایجاد مىکند؟ درست است که برق در سیم جریان دارد ولى چه کسى و چه مهندسى آن را ایجاد کرده است.
این شعر مشهور که: (وفى کل شى له آیة تدل على انه واحد) (یعنى در هرچیز نشانه ایست که بر وحدانیت و یگانگى خدا دلالت مىکند) صد در صد صحیح است زیرا در هر چیزى، نشانهاى از خدا وجود دارد.
همان استالینى که پنجاه سال با اعتقاد به خدا جنگید، در مغزش خونریزى ایجاد شد و پزشکانش هیچ کارى برایش نتوانستند انجام دهند. و کاملا تحت فرمان خدا بود.
صحبت در مورد تقواست، انسان باید سعى کند تقوایش را شدیدتر و بیشتر بکند و با خدا ارتباط بیشترى پیدا کند و از او بترسد.
یکى از امورى که خیلى مایه تأسف است این است که قرآن در جامعه، کم مطرح شده است. نه اینکه به اندازه کافى تفسیرش وجود دارد و نه تجوید، نه قرائت، تدبر و... در قرآن است که: (افلا یتدبرون القرآن ام على قلوبهم اقفالها) یعنى: در قرآن تدبر و تعمق نمىکنند؟ آیا بر قلبهاى آنها قفل زده شده است؟
باید همه کارهایمان را با توجه به خدا انجام دهیم و آنها را به حساب خود، نزد خدا بگذاریم: البته راست و واقعى نه به دروغ.
حضرت زهرا (ع)، حضرت امیرالمؤمنین (ع)، امام صادق (ع)، و دیگر ائمه کارهایشان را به حساب خود نزد خدا مىگذارند و ارزششان به خاطر همین است. و آنچنان که خودشان مىگویند: (رضاالله، رضانا اهلالبیت) یعنى: رضا خدا، رضاى ما اهلبیت است. و این کلام پیامبر و تمام ائمه است که البته ممکن است با عبارات دیگرى هم بیان کرده باشند. کارهایشان همه همین طور بود و مورد رضایت خداوند بوده است. و اینگونه بودن (تقوى داشتن) است.
و اگر کسى واقعا متقى شد، در جامعه فرد عجیبى خواهد شد، چون در آن صورت با تمام هستى در رابطه خواهد بود. کسى که تسبیح به دست مىگیرد و تکرار مىکند: (سبحان الله) باید دید کدامیک از این (سبحان الله) ها به قلبش راه پیدا مىکند.
موقعى که در مسجد اموى، در حضور امام زینالعابدین (ع) گفتند: (اشهد ان لا اله الا الله)، حضرت فرمودند: (شهد بذلک سمعى و بصرى و جلدى و مخى و شعرى..) یعنى این کلمه و عقیده، درون من است و ظاهرى نیست.
این مطلب، مانند مسئله علم است. اگر کسى در جائى بنشیند که هزاران کتاب در اطرافش باشد، تا وقتى که کتابها به درون او راه پیدا نکردهاند هیچ فایدهاى ندارد ولى اگر یکى از آنها بدرونش راه یافت، ارزش پیدا مىکند. اگر یک آیه قرآن به درون انسان راه پیدا کند، تأثیر عجیبى دارد.
حضرت موسى (ع) در حال رفتن به کوه طور بودند. در راه فقیرى را دیدند. فقیر به ایشان گفت که بخدا بفرماید: گشایشى در کارش ایجاد کند چون خیلى فقیر است. حضرت موسى (ع) این را به خدا فرمودند خدا فرمود: به فقیر بگو (جرى قلم القضاء) یعنى قسمت چنان شد که این شخص فقیر باشد. (البته حضرت موسى در حدود3500 سال پیش بوده است). حضرت موسى این را به فقیر گفتند. فقیر خیلى شخص با ادبى بود، به حضرت موسى گفت، بار دیگر که نزد خدا مىروى (چون حضرت موسى با خدا صحبت مىکرد (کلمالله موسى تکلیما) و اینکه مىگویند موسى کلیمالله است، به خاطر همین است البته باید بدانید که خدا زبان ندارد که صحبت کند بلکه صوت را خلق مىکند که این را در شرح تجرید و شرح باب حادى عشر مىخوانید) به خدا بگو که خدایا، آیا تو بر قلم حاکم هستى یا قلم بر دست تو حاکم است؟
اگر قلم حاکم بر دست توست، که هیچ مسئلهاى نیست ولى اگر دست تو حاکم بر قلم است، بنویس که غنى شوم.
حضرت موسى (ع) این را به خدا فرمود. خدا گفت خیر، قلم در دست من است و من بر آن تسلط دارم و تقدیر مىکنم که از این ببعد این شخص غنى شود و از آن ببعد آن شخص غنى شد.
پس قلم در دست خداست. کتاب اعتقادات صدوق، بنام (اعتقادنا) کتاب کوچکى است، هرکس آن را نخوانده است، حتما بخواند، در آن تمام اصطلاحات قلم، لوح، عرش، کرسى، توضیح داده شده است و بسیار کتاب جالبى است.
غنى، فقر، عزت، ملک همه در دست خداست.
آن خدائى که در داستان آن مرد فقیر بود، الان هم هست، فقط حضرت موسى است که نیست که آن هم نمرده است چون انبیا و صالحین و شهدا نمىمیرند. شنیدهاید که موقعى که حضرت امیر (ع) مىخواستند حضرت فاطمه (ع) را دفن کنند، بعد از آنکه کفن را بستند، حضرت امام حسن و امام حسین (ع) فرمودند مىخواهیم دوباره به خدمت مادرمان برسیم. حضرت امیر مىفرمایند: پس از آنکه امام حسن و امام حسین (ع) بر جنازه مادرشان آمدند، بخدا قسم ناله کرد و آن دو را در بغل گرفت (اشهد الله آنها حنّت و انّت و ضمتهما الى صدرها) با اینکه به ظاهر مرده است. در صورتى که اینها در واقع مرده ندارند، و این مائیم که مىمیریم چون با خدا ارتباط کمىداریم.
حضرت رضا (ع) که به زیارتش مىرویم همان حضرت رضاى هزار و سیصد سال پیش است. و این را خداوند مىفرماید. موقعى که شهید عادى زنده باشد، چگونه انبیاء و ائمه نباشند؟ پس همه انبیاء هستند و از همه مهمتر خدا هست لکن این ما هستیم که از خدا دوریم (گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟).
خلاصه همه کارىها در دست خداست. نمرود مىخواست قدرت خود رانشان دهد. به حضرت ابراهیم (ع) گفت همان طور که خدا انسانها را مىکشد و زنده مىکند من هم همین کار را مىکنم. یک نفر را آوردند و گردنش را زدند. گفت دیدى که این را کشتم. دیگرى را که محکوم به اعدام بود آوردند او را عفو کرد گفت دیدى این را زنده کردم؟ (المتر الى الذى حاج ابراهیم فى ربه ان اتاه الله الملک اذ قال ابراهیم ربى الذى یحیى و یمیت قال انا احیى و امیت قال ابراهیم فان الله یاتى بالشمس منالمشرق فات بها منالمغرب فبهت الذى کفر).
ابراهیم به او گفت پس تو هستى که مىکشى و زنده مىکنى حالا آفتاب را که هر روز از مشرق طلوع مىکند، وادار کن که از مغرب طلوع کند. نمرود بىجواب ماند.
تمام کارها و قلمها و عزتها و ذلتها در دست خداست. آیه قرآن است که: (قل اللهم مالک الملک تؤتى الملک من تشاء و تنـزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شى قدیر تولج اللیل فىالنهار و تولج النهار فى اللیل و تخرج الحى من المیت و تخرج المیت من الحى و ترزق من تشاء بغیر حساب).
خلاصه اینکه معناى تقوى این است، خودش و اثرش را گفتیم. امیدواریم که انشاءالله خدا همه ما را متقى قرار بدهد. و صلىالله على محمد و آله الطاهرین
یکى از عجایبى که در علوم پزشکى به آن برخورد کردهاند، مسئله خونریزى است. البته در علوم پزشکى، میلیونها مسئله عجیب پیدا مىشود از جمله همین مسئله خونریزى است.
در هنگام خونریزى، اولین چیزى که اتفاق مىافتد این است که بدن، احساس تشنگى مىکند تا جبران کمبود آب بدن را بنماید.
این قضیه را هرکسى مىتواند تجربه کند، به محض آنکه کمى خون از بدن کسى رفت، تمام اعضاى بدن فریاد مىزنند آب... آب... و شخص، متوجه نمىشود که علت احساس تشنگى چیست؟ همچنین بدن فورا زرد مىشود یعنى قلب، تمام خونهاى بدن را جمع مىکند تا بتواند به کار خود ادامه دهد. چون اگر قلب از کار بیفتد، بدن مىمیرد ولى زرد شدن دست، صورت، پا و یا سرد شدن آنها، ضررى براى بدن ندارد.
این موضوع را چه کسى غیر از خدا، ایجاد کرده است؟ موضوعى که پزشکان در آن حیران ماندهاند.
نظرات شما عزیزان: