¤ رفاه نسبی بستراندیشیدن به آرامش
انسان امروز شاید بیش از گذشته به آرامش می اندیشد. رفاه نسبی اکثریت، فراغت و رهایی از کار و تلاش بدنی سخت و جان کاه، فرصت های نادر و بسیاری به انسان بخشیده است تا به خود و جهان بیاندیشد. اندیشه و فرزانگی از اموری است که برای انسان هایی که در رفاه قرار گرفته اند امری طبیعی جلوه می کند. انسانی که در برآورد نیازهای ابتدایی خود مانده است و شبانه روز در اندیشه لقمه ای برای رهایی از گرسنگی است و یا سرپناهی را برای گریز از سرما و گرمای شدید و سخت می جوید، نمی تواند در مسایل عالی تر و کلی تر بیاندیشد. خستگی کار شبانه روزی فرصت اندیشه در این حوزه ها را از او می گیرد. البته هر ازگاهی مرگ نزدیکان و یا بلایای طبیعی و گسترده او را به سوی دیگر پرتاب می کند و نهیبی به او می زند تا در اصل معنا و مفهوم زندگی و اهداف آن اندیشه کند و راه فرزانگی را پیش گیرد ولی این زمان به سرعت می گریزد و دوباره زندگی روزمره و نیازهای آغازین وی را به سوی خود می کشد. اما انسانی که به زبانی غم نان و زن و سرا ندارد، سودای اندیشیدن او را دربر می گیرد. فراغت ها او را به اندیشیدن می راند و زمان های بی کاری وی را به فراسوی زندگی معمولی سوق می دهد. در این زمان است که فرازنگی پیشه می کند. بی سبب نیست که می گویند فلسفه و اندیشیدن در امور کلی ( به دور از هر جزیی و امور پیش پا افتاده زندگی روزمره) کار انسان های سیر است. چنان که بی سبب نیست که می گویند فلسفه در ایران و یونان زمانی رونق گرفت که این جماعت در رفاه نسبی بوده و غم نان و سرپناه نداشته اند. در گرمابه های پیشرفته و گرم می نشستند و پس از شادی و شادمانی در اندیشه فرو می رفتند که هدف از این زندگی چیست؟ مرگ چیست؟ آیا از پس امروز بود فردایی؟ انسان چیست؟ جهان چیست؟ چه چیزی واجب و یا ممتنع است؟ چه چیزی ذاتی و چه چیزی عرضی است؟ آیا مرگ اصل است یا زندگی؟ و هزاران اما و اگری که در پس سیری پیش می آید.
در زمانه ما به جهت افزایش تولید و رفاه نسبی، زمان فراغت برای همگان تا آن اندازه فراهم آمده است که انسان کم تر غم نان دارد. انسان امروز در هنگامه فراغت خویش، در اندیشه فرو می رود و در این اوضاع است که به جهت سیری و ارضای قوای شهوانی (خورد و خواب و خشم و شهوت) به این مسأله توجه می کند که فرای این امور چیست؟ پس این پرده چه رازی نهفته است؟هدف چیست؟ در این هنگامه اندیشیدن آغازین است که به جهاتی با مفاهیم دردناکی روبه رو می شود و چون به روش خود پاسخی شایسته نمی یابد می کوشد تا پاسخی آنی بیابد و خود را از اندیشه اندیشیدن برهاند و از این رو به دامن موادی می افتد که از اندیشیدن باز می دارد و قوه تفکر و تعقلش را مختل می سازد. در جستجوی پاسخی که او را به آرامش برساند به خودبیگانگی رو می آورد و به رقص و شب زنده داری و هرزگی می کوشد تا خود را از اندیشه و اندیشیدنی که او را دمی رها نمی سازد، برهاند.
این چرخه ای است که هر روزه ادامه می یابد.
از این رو پاسخ به این پرسش نه تنها پاسخ به رهایی است بلکه پاسخ به خود است. در جستجوی پاسخی کامل و درست به سراغ قرآن و آموزه های آن می رویم تا بنگریم که قرآن این نسخه شفابخش به تعبیر خودش، چه عواملی را به عنوان علل و عوامل تشویش و نگرانی انسان و چه راهکارهایی را برای برون رفت از آن و رسیدن به آرامش نسبی در دنیا بیان می کند و چه نسخه ای برای شفا و درمان آدمی می پیچد؟
آن چه در این نوشتار مهم است توجه به ابعاد فردی آرامش است؛ زیرا به نظر می رسد که این بعد نه تنها مسأله بسیاری از انسان ها بلکه مسأله دولت مردان و جامعه شناسان نیز می باشد؛ چه با ایجاد افراد سالم و مطمئن می توان امید بیشتری به آرامش و امنیت در جامعه امیدوار بود؛ هر چند که برای امنیت اجتماعی و فقدان آن افزون بر آرامش فردی و فقدان آن عوامل دیگری را می توان شناسایی و ردگیری کرد.
نظرات شما عزیزان: