به یأس افكندن، محروم كردن، به خذلان كشیدن با كرم تو منافیست.
لَیتَ شِعْری أَ الِشَّقاءِ وَلَدَتنی اُمّی ام لِلْعَناء رَبَّتَنی فَلَیتَها لَم تَلِدْنی وَلَمْ تُرَبِنّی ...
این كاش می دانستم كه مادرم آیا برای شقاوت زاده است مرا؟
و برای رنج و حرمان پرورده است مرا؟
كه ای كاش مادرم نمی زادم چنین غایتی را و در دامن نمی پروردم چنین نهایتی را.
وَلَیتَنی عَلِمْتُ اَمـن اَهْلِ السَّعادَةِ جَعَلتنی وَ بِقُربِكَ وَ جَوارِكَ خَصَصْتَنی فَتَّقِر بِذلِكَ عَینی وَ تطمئَن لَهُ نَفْسی...
و ای كاش می دانستم كه آیا فخر سعادتمندانم بخشیده ای و همجوار خودت در بوستان نزدیكیت دست كرامت بر سرم كشیده ای كه چشمانم روشنی بیابد و دلم آرام و قرار بگیرد؟
اِلهی هَلْ تُسَّوِدُ وُجوهاً خَرَّتْ ساجِدةً لِعَظَمِتكَ...
خدایا! تو چهره ای را كه بر خاك عظمتت سائیده است سیاه می كنی؟
زبانی را كه به ثناء و مجد و جلال تو گویا شده است فرو می بندی؟
دلی را كه با مهر تو عجین شده است مهر می زنی؟
خدای من!
تو گوشی را كه در دشت فرمان تو، به آوای تو دل خوش كرده است كر می كنی؟!
تو دستهایی را كه با هزاران امید به سویت برخاسته است به زنجیر می كشی؟!
تو بدنهایی را كه بر قله ی عبادت تو صعود كرده است عذاب می كنی؟
اِلهی لا تغلِقْ عَلی مُوَحّدیكَ اَبْوابَ رَحْمَتِكَ وَ لا تَحْجُبْ مشتاقیك عِنِ النَّظَرِ اِلی جَمیلِ رُؤْیتِكَ...
خدایا!
بر پرستندگانت درهای رحمتت را مبند و حجاب رخسار زیبایت را بر مشتاقانت مپسند!
اِلهی نَفْسٌ اَعْزَزْتَها بِتَوْحیدِكَ كَیفَ تُذِلُّها بِمَهانَةِ هِجْرانِكَ...
خدایا!
جانی كه به توحید تو عزت یافته است چگونه خواریش را در هجرانت تحمل می كنی؟
دلی را كه در آتش عشقت سوخته است چگونه در آتش عذابت می سوزانی؟
خدای من!
تو پناهم ده! تو دریابم! تو در كنارم گیر!
از گرداب دهشتناك غضبت و سیل توفنده ی خشمت تو رهائیم بخش!
یا حَنّانُ یا مَنّانُ! یا رَحْمنُ! یا جَبّارُ یا قَهّارُ! یا غَفّارُ! یا سَتّارُ! نَجِّنی بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذابِ النّار.
ای منّت نعمت های عظیم تو بر ما و تو بندگان را دلسوزنده!
ای خیل عام را بخشنده! و خواص را در كنار گیرنده!
ای از خطایا در گذرنده! ای قهار مهر آكنده! ملجأ هر پناهنده! مأمن هر گریزنده! مشتاق هر شتابنده!
ای گناهان را بخشنده و عیوب را پوشنده !
خدایا!
به رحمتت كه رهایم ساز از عذاب آتش و حرارت نار.
و نجاتم ده از رسوایی ننگ و فضیحت عار، در آن زمان كه ابرار را برتری می بخشی بر اشرار، در آن زمان كه درون به هم می ریزد و برون به هول می آمیزد.
اَذَاْ امتازَ الْاَخیارُ مِنَ الْاَشرارِ وَ حالَتِ الْاَحْوالَ وَهالَتِ الْاَهْوالُ وَ قَرُبَ الْمُحْسِنونَ وَ بَعُدَ الْمُسیؤنُ و وُفِیتْ كُلُّ نَفْسِ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا یظْلَمُون.
در آن زمان كه نیكوكاران و محسنین به بارگاه رحمتت قرب می یابند و بدكاران و ستمكاران به خویش، به دیار خشمت تبعید می شوند.
در آن زمان كه هر كس به دروی كاشته های خویش می نشیند و غبار ظلم بر چهره ی كسی نمی نشیند.
نظرات شما عزیزان: