معنای آیه این است که ای پیامبر! تو که اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها هستی، خدا به تو کتاب و حکمت داد و آن چه را که نمیتوانستی فرابگیری، به تو آموخت. بنابراین، عقل انسان به تنهایی و بدون استمداد از وحی الهی، نمیتواند به رستگاری دست یابد. لذا انسان با دو اعتقاد روبهروست: یکی اعتقاد به وجود خدا و دیگری اعتقاد به انکار خدا. راههای اثبات وجود خدا دو نوع است: یکی از راه سیر آفاق و راه دیگر راه انفس است. چنان که در قرآن آمده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛ به زودی نشانههای خود را در افقها[ی گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا بر ایشان روشن شود که او خود حق است(فصلت، آیه 53).» راه آفاق آن است که از راه مشاهده مخلوقات و تدبر در حدوث و امکان و نظم پدیدهها به وجود خالق و مدبری دانا و توانا، پی برده شود. راه انفس این است که هنگامی که انسان در خود تامل میکند، مییابد که شناخت قبلی بیواسطه نسبت به خدا دارد و در برابر چنین خدایی که کمال مطلق است سر به تعظیم فرود میآورد. راه انفس را راه فطرت مینامند. در قرآن و کلمات امام علی(علیه السلام) به این راه اشاره شده است. از بیانات قرآن و امام علی(علیه السلام) به خوبی بر میآید که خداوند انسان را بر فطرت خداشناسی و خداجویی خلق کرده است. در این جا پیش از هرچیز باید معنای فطرت روشن شود. ماده «فطر» در اصل به معنای آغاز و شروع است و به همین دلیل به معنای خلق نیز به کار میرود، چون خلق چیزی، به معنای ایجاد آن چیز و آغاز و شروع وجود و تحقق آن شیء است. ابنعباس میگوید: در معنای آیه شریفه «الحمدلله فاطر السموات و الارض» حیران بودم و معنای فاطر را در نمییافتم تا این که دو نفر که بر سر چاهی نزاع داشتند نزد من آمدند و یکی از آن دو گفت: «انا فطرتها» یعنی من پیش از همه و برای نخستینبار حفر چاه را آغاز کردم... بنابراین، فطر به معنای آغاز و ابتداست و فطرت، به معنای حالت خاصی از شروع و آغاز است؛ یعنی نوعی از آفرینش است. اموری را میتوان فطری دانست که آفرینش موجود، اقتضای آنها را دارد. از آیات و روایات به خوبی برمیآید که خداشناسی، فطری است؛ ما قبلا شناخت و معرفتی نسبت به خداوند داشتهایم ولی آن را فراموش کردهایم و انبیای الهی آمدهاند تا ما را به تامل در آفاق و انفس دعوت کنند که به این شناخت فطری آگاهی پیدا کنیم. به تعبیری انبیای الهی نیامدهاند بگویند که ای مردم! بدانید که خدا وجود دارد، بلکه آمدهاند تا بگویند ای مردم! بدانید که میدانید خدا وجود دارد. چنان چه قرآن میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ ؛ پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهندهای (غاشیه، آیه21)». یا به تعبیر امام علی(علیه السلام) «لیستادوهم میثاق فطرته...». هنگامی که از امیر مومنان علی(علیه السلام) سوال میشود که آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیدهای؟ میفرماید: «ما کنت اعبد ربا لم اره؛ من عبادت نمیکنم پروردگاری را که ندیدهام». و هنگامی که میپرسند: او را چگونه دیدهای؟ میفرماید: «لا تدرکه العیون فی مشاهدة الابصار و لکن راته القلوب بحقائق الایمان؛ چشمها و دیدگان، هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، بلکه دلها و قلبها با حقایق ایمان او را میبینند». از بیانات فوق به خوبی بر میآید که معرفت و شناخت خدا با سرشت انسان عجین شده است و امام علی(علیه السلام) در روایت فوق میفرماید: «من خدا را رویت قلبی میکنم؛ یعنی قلبم با حقیقت ایمان او را میبیند.» فلاسفه اثبات کردهاند که هر ممکنالوجودی، مرکب از وجود و ماهیت است. ماهیت، حد وجود است. همه ممکنات دارای حد وجودیاند؛ یعنی اگر وجود ممکن را تحلیل کنیم، دو مفهوم در ذهن ما نقش میبندد: یکی ماهیت و دیگری وجود؛ اما در مورد خداوند، ذات و وجود یکی است؛ یعنی خدا عین وجودش میباشد. فلاسفه اثبات کردهاند که هر ممکنالوجودی، مرکب از وجود و ماهیت است. ماهیت، حد وجود است. همه ممکنات دارای حد وجودیاند؛ یعنی اگر وجود ممکن را تحلیل کنیم، دو مفهوم در ذهن ما نقش میبندد: یکی ماهیت و دیگری وجود؛ اما در مورد خداوند، ذات و وجود یکی است؛ یعنی خدا عین وجودش میباشد در این جا به دو تقریر عقلی اشاره میکنیم: 1. انسان چنان آفریده شده است که در اعماق قلبش یک رابطه وجودی با خدا دارد. اگر قلب و دل خود را درست بکاود و به اعماق قلب خود راه پیدا کند، این رابطه را مییابد و به تعبیری، خدا را شهود میکند؛ زیرا در فلسفه به اثبات رسیده است که معلولی که دارای مرتبهای از تجرد است، درجهای از علم حضوری نسبت به علت هستیبخش خود را خواهد داشت. 2. میتوان فطری بودن شناخت خدا را به این صورت دانست که گزاره «خدا وجود دارد» یک گزاره بدیهی است؛ یعنی صرف تصور موضوع و محمول موجب تصدیق به آن میشود. یکی از گزارههای بدیهی گزارهای است که حمل اولی ذاتی باشد؛ یعنی محمول، همان موضوع و یا مندرج در موضوع باشد؛ مثلا گزاره «انسان ناطق است» یک گزاره بدیهی است؛ چون ناطق، مندرج در ذات انسان است. فلاسفه اثبات کردهاند که هر ممکنالوجودی، مرکب از وجود و ماهیت است. ماهیت، حد وجود است. همه ممکنات دارای حد وجودیاند؛ یعنی اگر وجود ممکن را تحلیل کنیم، دو مفهوم در ذهن ما نقش میبندد: یکی ماهیت و دیگری وجود؛ اما در مورد خداوند، ذات و وجود یکی است؛ یعنی خدا عین وجودش میباشد. خداجویی، از گرایش انسان به سمت و سوی خدا حکایت میکند؛ یعنی انسان به گونهای آفریده شده است که خدا طلب است. ممکن است این خداجویی بر اثر تعلیم و تربیت غلط و تاثیرات محیطی و ژنتیکی کم فروغ شود، ولی نابود نمیشود و در اوضاع و شرایطی، بار دیگر نمایان خواهد شد.برهان فطرت بر وجود خدا
معنای فطرت
دلیل نقلی بر فطری بودن خداشناسی
تقریر عقلی بر فطری بودن خداشناسی
فطری بودن خداجویی یا خداپرستی
منبع: کتاب «خدا از نگاه امام علی(علیه السلام)» نوشته دکتر محمد محمدرضایی
نظرات شما عزیزان: