مضمونى كه از این آیه كریمه استفاده مى شود چنین است که ولایـت از آن خداوند تبارك و تعالى مى باشد - و اوقاهرى است فوق بـنـدگان ـ و خداوند این ولایت را براى پیامبر خود كه امین وحى و مهبط رسالت و جایگاه اسرار اوسـت قـرار داده اسـت و سـپس در اختیار وصى پس از او على بن ابى طالب (ع ) نهاده است كه او صاحب شرافتى است كه هنگام پرداختن به عملى كه مورد ستایش خداوند عظیم الاراده مى باشد بـدان مـزین شده است و آن عبارت است از صدقه دادن انگشترى به هنگام ركوع در نماز: ویؤتون الـزكـوة و هـم راكعون، پس این ولایت در ایشان منحصر است: انما ولیكم الله ... این ولایت مـطـلقه به قیدى مقید نشده مگر آن تفاوتى كه میان خالق و مخلوق تفاوتى طبیعى و ذاتى است.
پـس امـر بندگان خدا ـ كه پروردگار آنها را براى خود برگزیده است ـ امر خود خدا و اطاعت از ایـشان، اطاعت از خداست؛ و از همین روست كه هر كس از آنها فرمان برد از خدا فرمان برده وهر كس آنها را عصیان كند خدا را عصیان كرده است؛ زیرا ایشان به سوى خدا مى خوانندو به سمت او راهنمایى مى كنند و به امر خدا حكم مى رانند.
اشکال دوم: مراد از " رکوع " خضوع است نه رکوع نماز
برخی ازعلماء اهل سنت برای اینکه عبارت " الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم راکعون " را از علی علیه السلام و ماجرای بخشیدن انگشتری در هنگام رکوع منحرف سازند کلمه " رکوع " رابه معنای خضوع و خشوع تفسیر کرده اند و چنین گفته اند که معنی آیه بدین صورت است که ولایت را از آن خدا و رسول و مومنین می داند " کسانی که نماز را برپا می دارند و زکات می دهند در حالیکه در برابر امر الهی خاضع اند. و این کار را با طیب خاطر انجام می دهند نه از روی ترس و ریا یا شهرت پرستی ".
بدین ترتیب و با این تفسیر دیگر عبارت " الذین آمنوا ..." اختصاص به علی (ع) ندارد وو هر انسان مومنی که نماز را بر پا می دارد و زکات می دهد و متواضع، خاشع و خاضع است را دربر می گیرد لذا نمی توان برای اثبات ولایت علی (ع) به این آیه استناد کرد.
پاسخ: در پاسخ باید گفت که: رکوع دارای سه معنی لغوی و اصطلاحی و مجازی است. معنای لغوی آن انحنای سر و خم شدن می باشد، که اگر این حالت با قصد قربت و در نماز باشد به عنوان فعلی در نماز به حساب می آید و این همان معنای اصطلاحی است. به عبارت دیگر معنای اصطلاحی رکوع از همان معنی انحنای سر و خم شدن گرفته شده است، با این تفاوت که یک عمل اصلی در نماز است و به همین خاطر باید با قصد قربت انجام شود (قصد قربت یعنی همه توجه به سمت پروردگار باشد و عمل فقط برای رضایت او انجام شود، نه به منظور دیگر). معنای مجازی آن ذلت و خضوع در مقابل یک فرد می باشد.
همیشه در هنگام مطالعه یک متن ابتدا معنای لغوی کلمات به ذهن می رسد و اگر دلیل و قرینه ای وجود داشته باشد، معنای اصطلاحی یا مجازی آن کلمه در نظر گرفته می شود. قرآن هم، اینگونه است که باید اول معنای لغوی بررسی شود و در صورت وجود قرینه و دلیل، به معنای اصطلاحی یا مجازی آن روی آوریم. رکوع نیز مستثنای از این قاعده نیست و هر جا در قرآن با این کلمه مواجه شدیم، باید ابتدا معنای لغوی آن در نظر گرفته شود. مثلا در صورتی که در آن صحبت از نماز و نمازگزاران بود به قرینه نماز، ناگزیر به معنای اصطلاحی برمی گردد و در صورت وجود قرائن دیگر به معنای مجازی آن روی می آوریم. در این آیه هم به علت اینکه در ابتدای آیه صحبت از بر پا داشتن نماز است (یقیمون الصلوة) رکوع را باید در معنای اصطلاحی آن (یعنی یکی از اعمال خاص نماز)، به کار برد.
اشکال سوم: مگر زکات در حال رکوع فضیلتی نسبت به غیر حالت رکوع دارد؟
مستشکلین در ادامه اشکال قبل اضافه کرده اند که اگر منظور از " رکوع " در آیه شریفه، خم شدن در نماز باشد و معنی آیه چنین باشد که: " کسانی که در حال رکوع زکات می دهند " باید نتیجه گرفت که زکات در حالت رکوع نسبت به زکات دادن در غیر این حالت فضیلت و اولویتی دارد. چرا که علی (ع) به خاطر اینکه در حال رکوع زکات داده است، ستایش شده است حال آنکه به هیچ وجه چنین فضیلتی وجود ندارد و زکات دادن در حال رکوع نماز و غیر آن یکسان است. اما اگر "رکوع " را به معنای " خضوع " بدانیم آنگاه معنای آیه چنین می شود که: " کسانی که زکات می دهند و در پیشگاه خدا خاضع و راکع اند " که بدیهی است چنین حالتی یعنی " خضوع " نسبت به عدم آن فضیلت دارد. بنابراین معنای رکوع در آیه شریفه نمی تواند خم شدن در نماز باشد و بلکه به معنای خضوع است.
پاسخ: درپاسخ باید گفت که: چنانکه گفته شد طبق نظر شیعه رکوع در آیه شریفه به معنای خم شدن در نماز است اما اینکه زکات دادن امام علی (ع) در حین رکوع ستایش شده به لحاظ این نیست که انفاق در این حالت تمجید و ستایش ویژه ای را در بر دارد و نسبت به زکات دادن در غیر حالت رکوع فضیلت دارد بلکه به این لحاظ است که اتفاقا سوال سائل در حالت رکوع آن حضرت بود و به اصطلاح علمای اصول، قضیه در این مورد قضیه خارجیه است. و عنوان رکوع دارای خصوصیت و ویژگی خاصی نیست. تمجید و ستایش به لحاظ این است که حضرت این عمل عبادی ( زکاة ) را انجام داد و به تاخیر نینداخت.
توضیح بیشتر اینکه: فرض کنید که " شخص الف " در حال "سوارکاری" انگشتری را بخشیده بود و دیگری این موضوع را چنین بیان می نمود: " کسانی که زکات می دهند در حالیکه سوار بر اسب اند " آیا ایرادی به این عبارت وارد بود؟ و یا آیا چنین تصور می شد که زکاة دادن " در حین سوارکاری " افضل از زکاة دادن در غیر این حالت است؟
پاسخ روشن است و فضیلتی در کار نیست بلکه این قید حالت تنها از آن جهت اضافه شده است که موضوع را تخصیص زده تا هر زکاة دهنده ای را شامل نشود و تنها " شخص الف " را که در حال سوارکاری زکاة داده است موضوع بحث قرار دهد.
اشکال چهارم: با توجه به سیاق آیات " ولی " به معنای دوست است.
آیه کریمه در سیاق آیاتی است که مومنان از این که یهود و نصاری را ولی خویش قرار دهند نهی شده اند. چون ولی در آن آیات به معنای " یاور " یا " دوست " است در این ایه نیز – که در سیاق آن آیات قرار گرفته است – باید به همان معنی باشد.
بنابراین معنای آیه چنین می شود: " جز این نیست که یاور یا دوست شما خدا و رسول او و مومنانی هستند که نماز را به پای می دارند و زکات می دهند در حالیکه .... "
پاسخ: اولا: انعقاد سیاق در آیه منتفی است، یعنی لزومی ندارد که این آیه از نظر مفهوم و محتوا بر سیاق آیات قبل باشد زیرا این آیه کریمه شان نزول مستقلی دارد. استقلال در نزول به این معنی است که این آیه از نظر محتوا و مضمون به آیات دیگر مربوط نیست.
بی تردید تنظیم آیات قرآن به گونه ای که در دست ماست و آنرا بر همین اساس قرائت می کنیم با ترتیب آن از نظر نزول مغایر است. چه بسا آیات و سوره هایی که قبلا نازل شده ولی به حساب ترتیب کنونی در آخر قرآن قرار گرفته اند مانند سوره های مکی که در جزء آخر قرآن دیده می شوند و چه بسا آیات و سوره هایی که عکس آن است مانند سوره بقره که دومین سوره قرآن طبق نظم کنونی است در حالیکه اولین سوره ای است که در مدینه نازل شده است.
پس این تنظیم حاکی از ترتیب زمان نزول نیست، و معلوم است که در توجه به ظهور آیات ملاک ترتیب و نظم زمان نزول آنها است.
ممكن است گفته شود: تنظیم آیات و سوره ها تحت نظر پیامبر اکرم (ص) صورت گرفته است و آن بزرگوار مناسبت و نظم معنوی آیات را در نظر گرفته و هر آیه و سوره را در جایگاه مناسب خود قرار داده است. بنابراین اختلاف نظم کنونی با ترتیب زمان نزول به انعقاد سیاق زیانی وارد نمی سازد.
در پاسخ باید گفت: اگرچه نظر درست همین است که تنظیم آیات به شکل کنونی زیر نظر آن حضرت تحقق یافته است، ولی آنچه دلیل بر آن قائم است اینکه از نظر آن حضرت مصلحتی در کار بوده که هر آیه یا سوره ای در جای مخصوصی قرار داده شود اما هیچ دلیلی وجود ندارد مبنی بر اینکه آن مصلحت، خصوص مراعات نظم و مناسبت و ارتباط معنوی آیات با یکدیگر باشد.
با این حال هر آیه ای که نزول آن به دنبال آیه قبلی بر اساس دلیل، ثابت باشد، سیاق در آن منعقد است، و هر آیه ای که نزول مستقلی داشته باشد و یا مشکوک باشد، صرف توالی آن به دنبال آیه قبل، موجب سیاق در مورد آن نخواهد بود. آیه مورد بحث نیز دارای نزول مستقل است و بنابر آنچه گفته شد سیاق در آن منعقد نیست.
ثانیا: اگر سیاق هم منعقد باشد در آیه قبل نیز محرز نیست که ولی به معنای دوست یا ناصر باشد که می فرماید: " یا ایهاالذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض ..."( مائده/51 )یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را ولی خویش قرار ندهید.
در این آیه نیز ولایت می تواند به معنای سرپرستی و صاحب اختیاری باشد. یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را سرپرست و صاحب اختیار خویش قرار ندهید.
ثالثا: اگر ولایت در آیه کریمه به معنای دوستی و یا نصرت باشد لازم می آید محتوای آیه بر خلاف واقع باشد، زیرا در این صورت معنی چنین خواهد بود: " یاور یا دوست شما تنها خدا و رسول او و مومنانی هستند که نماز به پای می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. " معلوم است که یاور و دوست مومنان در انحصار کسانی که در حال رکوع زکات می دهند نیست، بلکه همه مومنان یاور و دوست یکدیگرند!
مگر آنکه " راکعون " در آیه کریمه به " کسانی که در پیشگاه خداوند خاضع هستند ." معنی شود که بطلان این فرض هم قبلا ثابت شد.
با توجه به این مطالب، سخن از سیاق دراینجا مورد ندارد و بر فرض وجود آن به معنای مورد نظر زیانی نمی رساند.
اشکال پنجم: مگر علی (ع) در زمان پیامبر نیز سمت سر پرستی داشت؟
مستشکلین در ادامه اشکال قبل گفته اند: اگر ولى به معناى متصرف در امور و امامت باشد، در حال نزول آیه، این امر محقق نمى شود؛ چون على بن ابى طالب (ع) در زمان حیات رسول خدا(ص) امام و متصرف در امور نبوده است.
پاسخ: در تعبیرهاى ادبى، بسیار دیده مى شود كه اسم یا عنوانى به افرادى گفته مى شود كه آن را بالقوه دارا هستند؛ به طور مثال، شخص، كسى را « وصى » خود یا « قیم » اطفال خویش قرار مى دهد و در حالى كه هنوز زنده است، بر آن كس، عنوان وصى و قیم صدق مى كند. در قرآن نیز این گونه تعبیرها دیده مى شود؛ از جمله زكریا از خداوند مى خواهد: « فهب لى من لدنك ولیا یرثنى و یرث من ال یعقوب...» (مریم / 5 و 6) در حالى كه روشن است مقصود از «ولى» در این جا سرپرستى براى بعد از مرگ منظور است. افزون بر این كه بر اساس دلیل هاى بسیارى، على (ع) در زمان حیات پیامبر(ص) داراى ولایت بوده است؛ اما این سرپرستى عنوان خلافت داشته؛ یعنى در غیاب پیامبر، على جانشین حضرت بود؛ چنان كه هارون در حیات موسى (ع) خلیفه وى بود و براساس حدیث منزلت، تمام منزلت هاى هارون نزد موسى براى علی (ع) نزد پیامبر(ص ) ثابت است.
اشکال ششم: کلمه جمع و اراده شخص واحد از آن؟
از جمله اشکالات بر روایاتی که در شان نزول این آیه وارد شده، این است که " الذین " و " آمنوا " به صورت جمع بیان شده. پس چطور می توان ادعا کرد که مقصود از " الذین آمنوا " شخص واحد یعنی علی (ع) است؟
پاسخ: در خصوص این اشكال باید به یك نكته كاملا توجه داشت و آن اینكه: میان استعمال لفظ جمع در مفرد و انطباق عنوان جمع بر یك فرد تفاوت است. در آیه شریفه، «الذین آمنوا» با توجه به اوصافى كه براى آن ذكر شده است، فقط بر على بن ابى طالب علیه السلام منطبق مى شود و یك مصداق بیش تر ندارد اما این بدان معنا نیست كه جمع در مفرد به كار رفته است.
بلكه مصداق آن لفظ، واحد بوده است؛ و این گونه استعمال بسیار شایع و رایج است؛ و در كلام اهل بلاغت و فصاحت متداول؛ و چه بسا از محسنات تعبیرات، شمرده می شود؛ كه لفظ كلی كه دارای معنای عامی باشد را گفته؛ و همان معنای كلی را قصد كنند؛ ولیكن در خارج، آن كلی یك مصداق و یا دو مصداق بیشتر نداشته باشد.
البته استعمال لفظ جمع در مفرد صحیح نیست؛ ولیكن استعمال جمع در معنای جمع، و ارادۀ یك فرد خاص از باب انطباق آن معنای جمع بر این فرد اشكالی ندارد؛ و مسلما مراد از " والذین امنوا " از جهت استعمال ادبی همان معنای جمع است؛ ولیكن یك فرد بیشتر مصداق خارجی نداشته است و آن وجود مقدس حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.
در قرآن كریم نیز مواردی از این قبیل بسیار آمده كه آیه به صورت جمع نازل شده و حال آنكه مصداق خارجی آن فردی واحد است. برای مثال آنجا كه می فرماید:
«و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لوؤا رءوسهم و رایتهم یصدون و هم مستکبرون» (منافقون /5)
«و هرگاه به آنها گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سرپیچند و مشاهده می کنی با تکبر و نخوت روی برمی گردانند.»
«هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا ...» ( منافقون /7 )
«اینها همان کسانی هستند که می گویند بر آنان که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند ...»
در این دو آیه خداوند، حکمی کلی را در مورد منافقین آورده است که با تکبر و نخوت روی برمی گردانند و می گویند بر اصحاب رسول انفاق نکنید. در حالیکه با مراجعه به شأن نزول مشاهده می شود در عین اینکه خدا در این آیات منافقین را مورد خطاب قرار داده است و حکمی را صادر کرده است، ولی مصداق خارجی این آیات شخصی واحد، به نام عبدالله بن أبی بوده است. (می توان در تفسیر طبری و همچنین در تفسیر سیوطی از قول ابن عباس در ذیل این آیات، مطلب فوق را مشاهده نمود.)
علامه امینی 20 آیه را ذكر می كند كه در آنها لفظ جمع بر مصداقی واحد دلالت دارد. در ادامه برای رعایت اختصار، فقط به نشانی برخی آیات و بیان مفسرین در ذیل آن، اشاره می شود.
1- سوره آل عمران، آیه 181 ( تفسیر قرطبی، جلد 4، صفحه 294)
2- سوره توبه، آیه 61 ( تفسیر قرطبی، جلد 8، صفحه 192 - تفسیر خازن، جلد 2، صفحه 253 )
3- سوره نساء، آیه 10 ( تفسیر قرطبی، جلد 5، صفحه 53 – اصابه، جلد 3، صفحه 397 )
4- سوره ممتحنه، آیه 8 ( بخاری؛ مسلم؛ احمد؛ ابن جریر - ابن ابی حاتم؛ همینطور در تفسیر قرطبی، جلد 18، صفحه 59)
5- سوره مائده، آیه 41 ( تفسیر قرطبی، جلد 6، صفحه 177 – اصابه، جلد 2، صفحه 326 )
و ...
از مطالب گفته شده به این نتیجه می رسیم که آوردن کلمه جمع برای آنچه كه مصداق واحد دارد بلامانع است و موارد متعدد از آن وجود دارد. از سوی دیگر مسلما بكاربردن صیغه جمع در مورد مفرد بی حكمت نیست. این آیه با آوردن جمع و مورد نظر داشتن شخص واحدی به عنوان ولی، معنای کاملتری را به ذهن می آورد، بدین معنی که خداوند با آوردن جمع در این آیه بطور غیر مستقیم به مومنین گفته است با اینکه نمی توانید ولی و سرپرست باشید ولی می توانید پرداخت زكات را به فراموشی نسپارید.
زمخشری از مفسرین بزرگ اهل تسنن در تفسیر کشاف ذیل این آیه، می نویسد:
« پس اگر بگویید: چگونه صحیح است که این لفظ (الذین آمنوا) در مورد حضرت علی (رضی الله عنه) باشد در صورتی که به صورت جمع آورده شده، خواهم گفت این لفظ با وجود آنکه سبب نزول در آن یک مرد می باشد، به صورت جمع آورده شده تا مردم را در مانند کار او ترغیب کند، که سرانجام ایشان به ثوابی مانند ثواب او نایل شوند. و تا توجه دهد که خلق و خوی مومنین باید در چنان درجه ای از علاقمندی و نیکی و احسان و رسیدگی به فقرا باشد که حتی اگر در حال نماز، کار نیکی برای ایشان پیش آمد که تأخیرپذیر نبود، (تأخیر موجب فوت آن کار می شد) آنها تا پایان نماز هم آن کار را به تأخیر نیفکنند.»
مرحوم شرف الدین در بیان حكمت و علت بیان آیه با صیغه جمع، وجه دیگرى را نیز اضافه نموده است و آن این كه اگر لفظ مفرد به كار مى رفت، دشمنان على علیه السلام حساسیت نشان مى دادند؛ زیرا هیچ امیدى بر این كه اوصاف ذكر شده بر كس دیگرى منطبق شود، نداشتند و این نا امیدى ممكن بود موجب اسائه ادب آن ها به پیامبراكرم صلى الله علیه و آله شود و آن حضرت صلى الله علیه وآله را به فامیل بازى متهم نمایند؛ همان گونه كه هنگام درخواست قلم و دوات براى كتابت وصیت، حضرت صلى الله علیه وآله را به هذیان گویى متهم ساختند!
در این زمینه روایتى معتبر از امام صادق علیه السلام نقل شده كه نظر علامه سید شرف الدین رحمه الله را تأیید مى كند:
راوى از امام علیه السلام پرسید: چرا نام على علیه السلام به همین صراحت كه من مى گویم در قرآن ذكر نشده است؟
امام علیه السلام در پاسخ مى فرماید: اگر نام آن حضرت با صراحت و وضوح در قرآن مى آمد، منافقان نام او را حذف مى كردند و دست تحریف در قرآن باز مى شد، در حالى كه خداوند سبحان خواسته است كه قرآن را از هر دخل و تصرفى محافظت نماید. آن جا كه مى فرماید: ( إنا له لحافظون ) « به راستى كه ما حافظان قرآنیم ».
استاد بزرگوار حضرت علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در این خصوص می فرماید: شاید سر تعبیر به لفظ جمع به جهت آن باشد كه اولا: بفهماند اعطاء این منصب گزاف و بدون دلیل نیست؛ بلكه به خاطر صفاتی است كه منحصر در آن حضرت بوده است . و ثانیا: آیه شریفه از این نقطه نظر به كلیت خود باقی بوده؛ و شامل ائمه دوازده گانه - خلفای حقه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم - شود؛ و همه را در تحت پوشش عنوان خود قرار می دهد.
---------------------پی نوشتها : -------------------------
1. سماوی، مهدی؛ امامت در پرتو کتاب و سنت؛ ترجمه حمیدرضا، آژیر؛ حسین، صابری؛ مشهد؛ آستان قدس رضوی؛ 1374؛ صص 399-347
2. سيد محمد حسين، حسينی طهرانی ؛ امام شناسی؛ تهران؛ انتشارت حكمت؛ 1408 ه ق؛ ج5؛ ص 252
منبع : نور پورتال
نظرات شما عزیزان: