راستگويانيد. گفتند: تو منزّهي، ما دانشي نداريم جز آنچه خود به ما آموختهاي، همانا تويي داناي حكيم. به آدم فرمود: آنان را از آن نامها بياگاهان؛ و چون آدم آنان را از آن نامها باخبر ساخت، خدا به فرشتگان فرمود: آيا به شما نگفته بودم كه من پنهانِ آسمانها و زمين را ميدانم و نيز آنچه را آشكار يا پنهان ميكرديد؟»
آنچه در اين آيه مورد توجه ماست، همان جملة اول است؛ يعني جمله إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً. ميخواهيم ببينيم كه منظور از خلافت چيست و اگر بتوان بدان مقام گفت، چه مقامي بود؟ نيز ميخواهيم بدانيم خلافت از كيست و آيا اين خلافت به شخص حضرت آدم اختصاص دارد يا شامل بعضي ديگر يا همة انسانها نيز ميشود؟ پس موضوع بحث تنها مسئلة خلافت حضرت آدم است.
مفهوم خلافت
خلافت از ريشة خَلف به معناي «پشت سر» گرفته شده است. معناي «فعلي» آن، پشت سر آمدن و لازمة آن، جانشين شدن است. در قرآن كريم، به همين معنا الفاظي از همين خانواده به كار رفته است؛ هم دربارة امور غيرانساني و هم دربارة انسانها. از جمله در مورد انسان ميفرمايد:
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا؛(1)و(2)«پس از آنان، جانشينان ناشايستهاي روي كار آمدند كه نماز را تباه و از شهوات پيروي كردند و به زودي (مجازات) گمراهي خود را خواهند ديد».
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ...؛(3)و (4) «پس از آنان، جانشيناني جاي آنها را گرفتند كه وارث كتاب شدند».
1. ر.ك: ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، جوامع الجامع، ج 2، ص 401.
2. مريم (19)، 59.
3. ر.ك: ملافتحالله كاشاني، منهج الصادقين، ج 4، ص 129.
4. اعراف (7)، 169.
نظرات شما عزیزان: