با مراجعه به تاریخ، وضع زندگی بنی اسرائیل را می توانیم به چهار دورۀمتمایز از هم تقسیم کنیم:
دورۀ نخست:
دورۀقبل از ورود به مصر و بعد از رحلت حضرت ابراهیم علیه السلام است، که حضرت یعقوب را باید بنیانگذار بنی اسرائیل محسوب داشت. در این زمان، بنی اسرائیل در اراضی فلسطین زندگی می کردند تا این که نسبت به برادر خود، حضرت یوسف حسادت ورزیدند و او را به چاه افکندند. رهایی حضرت یوسف از چاه و رفتن او به مصر از وقایع این دوره است.
دورۀ دوم:
دوره ای است که با استقرار حضرت یوسف در مصر شروع می شود؛ زمانی که بنی اسرائیل به مصر مهاجرت کردند. آنان در این دوره در رفاه و آسایش بودند؛ از لحاظ معتقدات هم به خدای یگانه متّکی بودند؛ همان گونه که فرعونِ معاصر با حضرت یوسف به او ایمان آورد و دین توحید را پذیرفت.
دورۀ سوم:
از ویژگی های این دوره، تغییر وضع سابق و مراجعت به خوی ناسپاسی و شرک است.
زمان حضرت موسی و فرعون، مصادف با این دوره است که اساس توحید در بین مردم متزلزل شد و بنی اسرائیل، ذلیل فرعونیان شدند؛ به مفاد آیۀشریفۀ«یذبّحون أبناءکم و یستحیون نساءکم»، فرعونیان فرزندانشان را می کشتند و زن های شان را زنده می گذاردند و بدترین شکنجه ها را به آنان روا می داشتند.
دورۀ چهارم:
این دوره با ظهور حضرت موسی و نجات بنی اسرائیل از ظلم فرعون و گذر آنان از دریا و غرق شدن فرعونیان در دریا شروع می شود.
پس از این که بنی اسرائیل از دریای احمر گذر کردند، سرزمین فلسطین را مأوای خود قرار دادند و آن را که به دست عمالقه [1] بود، باز پس گرفتند و در زمان حضرت داود و سلیمان به اوج عظمت خود رسیدند؛ امّا پس از مرگ حضرت سلیمان نبی بین آنان دودستگی و اختلاف ایجاد شد و نتیجۀآن، مهاجرت عدّه ای به اطراف آن سرزمین شد.
آنان قبل از مهاجرت، زندگی ساده ای داشتند که با گوسفندان سپری می شد؛ با مهاجرتشان، طی طریق نمودند تا به بین النّهرین رسیدند. حکومت بین النّهرین در آن زمان با «کلدانیان» بود که دارای تمدّن بودند.
آثار تمدّن پنج هزار سالۀآنان در موزۀبغداد موجود است. مرکز حکومت کلدانیان، «بابل» و مذهب آنان «بت پرستی» بود.
بنی اسرائیل با نزول خود در خطّۀحکومت کلدانیان و رؤیت زرق و برق دنیا و زخارف بی ارزش و بی بند و باری افراد آن سامان، به فکر افتادند که به شیوۀآنان درآیند و به زعم باطل خود، دین و ایمان را مانع از رسیدن به هدف پستی که منظورشان بود، به حساب آوردند.
با رها کردنِ عقاید توحیدی و پذیرش بت پرستی، وسایل ذلّت و مسکنت خود را فراهم کردند. در این وقت بود که هر اندازه علمای بنی اسرائیل آنان را موعظه کردند، مؤثّر نیفتاد و مقدّمات نزول بلا بر آن ها آماده شد؛ تا آن که «بخت النصر» با لشگرش بر آن ها شورش کرد؛ سپاهیان او «مسجدالاقصی» را گرفتند و ویران کردند؛ تورات را سوزاندند؛ عده ای را کشتند و دسته ای را اسیر کردند. بنی اسرائیل به این ذلّت و مسکنت مبتلا بودند تا «کورش کبیر»[2] روی کار آمد و بابلیان، مقهور او شدند و در نتیجه، بنی اسرائیل نجات یافتند.
مدّتی وضع به این منوال بود و در این مدّت به راه توحید گرویدند؛ امّا پس از زمانی، دوباره خوی شیطانی را شیوۀخود قرار دادند و مقدّمات نزول بلایی دیگر را بر خود هموار ساختند تا امپراتور روم به نام «اسبیانوس» بر آنان حمله ور شد و آن ها را مقهور خود ساخت؛ [3] و «بیت المقدّس» را ویران نمود و بنی اسرائیل را به اسارت گرفت و حکومت آنان را نابود ساخت و دفعۀدومِ ذلّت و خواری آنان آغاز شد و عوامل تحریف تورات و قتل انبیا و دادن نسبت های ناروا به موازین مذهبی از سوی بنی اسرائیل، همزمان با پای بند شدنشان به هوا و هوس، شروع شد تا مُهر ذلّت و مسکنت را بر پیشانی خود حک کنند.
«ضُرِبَتْ عَلَیهمُ الذِّلَّةُ أَینَ ما ثُقِفُواْ»[4]
و آنچه را قرآن مجید مبین آن است که دو دفعه در زمین ایجاد تباهی می کنند، همان است که به طور خلاصه بیان شد. [5]
پی نوشت
[1] .« قوم قديم ساكن عربستان، در منتهىاليه ادوم كه غالباً با يهوديان در زمان شاعول و داود در جنگ بودند وداود، آنان را نابود كرد.»( فرهنگ معين)
[2] مؤسس سلسلهى هخامنشى( 529- 559 ق. م) معارف و معاريف، ج 8، ص 605
[3] ر. ك: تفسير الميزان، ج 13، ص 44/ مجمعالبيان، ج 5- 6، ص 616/ فرهنگ معين، ذيل كلمهى بابل
[4] « هر جا يافت شوند،[ مُهر] خوارى بر آنان زده شده است.»( آلعمران/ 112)
[5] مركز فرهنگ ومعارف قرآن، جرعهاى از زلال قرآن، 6جلد، موسسه بوستان كتاب - قم، چاپ: دوم، 1389.
نظرات شما عزیزان: