توسعه و تقویت آموزش
افزايش تعداد دانشآموزان در مقاطع بالاتر تحصيلی بالاتر
درصد افزايش تعداد دانشآموزان در مقاطع تحصيلي مختلف نشان ميدهد که اين افزايش در مقطع راهنمايي و دبيرستان بيش از مقطع ابتدايي بوده است. يعني امکان تحصيل در مقاطع بالاتر بيشتر فراهم شده و تعداد دانشآموزان بيشتري موفق به ارتقاء سطح تحصيلي خود شدهاند.توسعه مدارس فني و حرفهاي و افزايش رشتهها
تعداد مدارس فني و حرفهاي در سال 1357 حدود 700 واحد بوده است، در سال 1377 به 2800 واحد رسيده است. (١) همچنين در طي اين مدت شاهد افزايش چشمگير تعداد رشتههاي تحصيلي بودهايم. به گونهاي که در سال 1357 آموزش صنعت در 7 رشته: آموزش خدمات در 4 رشته و هنرستانهاي روستايي در 4 رشته صورت ميگرفت. اما اين تعداد در سال 1377 به 19 رشته در صنعت، 14 رشته در خدمات و 5 رشته در آموزش کشاورزي افزايش يافته است. (٢)از سوي ديگر در کنار اين توسعه، شاهد افزايش قابل توجه تعداد دانشجويان مدارس عالي فني و حرفهاي نيز بودهايم. براساس آمار ارائه شده تعداد اين دانشجويان از 5400 نفر در سال 1357 به 90000 نفر در سال 1377 رسيده است. رشتههاي فني و حرفهاي که در آموزشکده فني و حرفهاي براي دختران در نظر گرفته نشده بود، در سال 1377 تعداد آموزشکدههاي فني و حرفهاي ويژه دختران به 34 آموزشکده رسيد. تعداد کل مراکز و آموزشکدههاي فني از 12 به 103 آموزشکده افزايش پيدا کرده است. در حالي که در سال 1358 حدود 70 رشته وجود داشت، در سال 1377 به 580 رشته افزايش يافته است. همچنين تعداد دانشجوياني که از خوابگاه دانشجويي استفاده ميکنند از 600 نفر به 60000 نفر افزايش يافته است.(٣)
افزايش نرخ پوشش تحصيلي
در حال حاضر حداقل 96 نفر از هر 100 کودک لازمالتعليم (6 تا 11 ساله) تحت پوشش مدارس کشور تحصيل ميکنند که با توجه به پراکندگي و صعبالعبور بودن بسياري از روستاها در مناطق کوهستاني و کويري و وضعيت موجود کشور، شاخص مناسبي است. ميزان پوشش تحصيلي در مقاطع راهنمايي و متوسطه نيز تا حد قابل ملاحظهاي افزايش يافته است. براي مثال پوشش تحصيلي ظاهري دوره متوسطه که در سال 1357 حدود 23٪ بوده است، در سال 1377 به 74٪ افزايش يافته است. به عبارتي روشنتر 74٪ افرادي که در سال 1377 از شرايط لازم براي تحصيل در دوره متوسطه برخوردار بودند، در مدارس کشور مشغول به درس خواندن بودند. (٤)افزايش فضاهاي آموزشي و کاهش تراکم دانشآموز در کلاس
عليرغم فشارهاي ناشي از رشد بالاي جمعيت و موانع اقتصادي، سياسي و امنيتي در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تعداد کلاسها از 250 هزار در سال 1358 به 650 هزار در سال 1377 رسيده است. يعني هر سال حدود 20 هزار کلاس و هر روز 55 کلاس جديد مورد بهرهبرداري قرار گرفته است و تعداد آموزشگاههاي کشور از حدود 51 هزار باب در سال 1358 به حدود 107 هزار بب در سال 1377 رسيده است. با احداث کلاسهاي جديد و افزايش ضريب بهرهبرداري از فضاهاي موجود، متوسط تعداد دانشآموزان در هر کلاس در دورههاي مختلف تحصيل به شرح جدول ذيل کاسته شده است.(٥)در سال 1357 زيربناي آموزشي به ازاء هر کلاس 77 متر مربع بوده که اين رقم در سال 1377 به 155 متر افزايش يافته است.(٦) در واقع به علت تجهيز مدارس به کتابخانه، نمازخانه، آزمايشگاه، سالن ورزشي زيربناي هر کلاس به ازاي کل فضاي آموزشي افزايش قابل ملاحظهاي يافته است.
توسعه آموزش کودکان استثنايي
منظور از کودکان استثنایی، نابینایان و نیمهنابینایان، ناشنوایان و نیمه ناشنوایان، عقبماندگی ذهنی، ناسازگاران عاطفی، چندمعلولیتیها، معلولین جسمی و حرکتی، مبتلایان به ناتوانیهای یادگیری خاص میباشد. در حالی که در سال 1357 حدود 7 هزار نفر از دانشآموزان استثنایی در 237 مرکز تحت پوشش بودهاند، در سال 1377 حدود 66 هزار نفر از کودکان و دانشآموزان استثنایی در 1112 مرکز تحت پوشش آموزشی و توانبخشی قرار گرفتهاند.(٧)توسه پرورش استعدادهای درخشان
قبل از پیروزی انقلاب تنها دو مرکز آموزش تیزهوش آن هم فقط در تهران وجود داشت که تحت پوشش دفتر کودکان استثنایی فعالیت میکردند. اما در سال 1367 سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان به وجود آمد که در بدو امر دارای 802 دانشآموز بود و در سال 1377 دارای 89 مدرسه راهنماییع 86 دبیرستان و بیش از 600/33 نفر دانشاموز در 44 شهر ایران اسلامی شدا. تعداد داوطلبان ورود به این گونه مدارس که در سال 1366 حدود 1500 نفر بود، در سال 1377 به 000/237 نفر که همگی دارای معدل 19 به بالا بودهاند ارتقاء یافت.(٨)توسه مدارس خارج از کشور
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد مدارس خارج از کشور نیز افزایش قابل توجهی یافته است. براساس آمار ارائه شده، تعداد مدارس خارج از کشور از 54 مدرسه با 9 هزار دانشآموز در سال 1357 به 140 مدرسه با 17 هزار دانشآموز در 86 کشور جهان ارتقاء یافته است.(٩)افزایش سطح تحصیلی معلمین
بعد از انقلاب سطح تحصیلی و مدرک معلمین نسبت به قبل از انقلاب افزایش یافته و همچنین معلمین با تحصیلات بالاتری به کار گرفته شدهاند. جدول ذیل درصد معلمین به کارگیری شده با مدارک تحصیلی مختلف را نشان میدهد. این جدول حاکی از ارتقاء سطح تحصیلی و افزایش مهارت شغلی معلمان پس از انقلاب اسلامی ایران میباشد.جدول مذکور نشان میدهد که در سال تحصیلی 57-58 معلمین با مدرک تحصیلی دیپلم و کمتر، 70 درصد کل معلمین را تشکیل میدهد. در حالی که درصد این دسته معلمین در سال 76-77 به 36 درصد کل تقلیل یافته است. یعنی به کارگیرذی معلمین با مدرک تحصیلی پایین، کاهش یافته است. متقابلاً درصد معلمین با تحصیلات فوق دیپلم از 1/18 درصد درصد در سال تحصیلی 57-58 به 40 درصد در سال تحصیلی 76-77 افزایش یافته است. همچنین درصد معلمین با تحصیلات لیسانس و بالاتر از 9/11 درصد در سال تحصیلی 57-58 به 24 در سال تحصیلی 76-77 افزایش یافته است.
افزایش ارائه خدمات به فرهنگیان
در راستای توسعه و تقویت آموزش کشور از طریق افزایش روحیه و رفاه فرهنگیان، پس از انقلاب اسلامی میزان خدمات ارائه شده به معلمان رشد قابل توجهی یافته است. جدول ذیل آمار خدمات ارائه شده به فرهنگیان را در دو زمینه درمانی و باشگاهها و خانههای معلم در مقطع پیروزی انقلاب و 20 سال پس از آن نشان میدهد.پی نوشت:
١- مروری بر دو دهه تلاش برای اعتلای تعلیم و تربیت کشور (٥٥ تا ٧٧)، ص ١٩.
٢- همان، ص ١٩.
٣- همان، ص ٢٠.
٤- همان، ص ٢١.
٥- همان، ص ٢٤.
٦- همان، ص ٢٥.
٧- همان، ص ٢٩.
٨- همان، ص ٣١.
٩- همان، ص ٣٥.
جهاني کردن مبارزه با رژيم اشغالگر قدس
تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، رژيم محمدرضا پهلوي روابط گرم و دوستانهاي با رژيم اشغالگر قدس داشت. وجود پايگاههاي جاسوسي اسرائيل در شهرهاي جنوبي و غربي ايران(١) و فعاليت گستردة سازمانهاي جاسوسي اسرائيل در ايران نيز مؤيد بر همين معناست. رژيم صهيونيستي، حکومت پهلوي را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقي ميکرد و مأمورين ساواک ايران را آموزش ميداد.(٢) رژيم ايران حتي در ايجاد رابطه دوستي و سازش بين کشورهاي عرب منطقه با اسرائيل غاصب، نقش ايفاء ميکرد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، که حمايت از ملل مسلمان و مستضعف جهان و نيز حرکتها و نهضتهاي آزاديبخش به عنوان يکي از سياستهاي مهم و اصولي ايران در سياست خارجي قرار گرفت. مسأله فلسطين از نقش و جايگاه ويژهاي برخوردار شد. با پيروزي انقلاب، نماينده رژيم صهيونيستي از ايران طرد، و سفارت فلسطين در کشور داير شد. صدور نفت به رژيم صهيونيستي قطع شد و جمهوري اسلامي تعهد خود را نسبت به آزادساختن مسجد الاقصي و فلسطين اعلام نمود که اين مسأله در ميان مردم کشورهاي خليج فارس تأثير بسزايي در قبول و تأييد جمهوري اسلامي داشت. (٣) البته حضرت امام (ره) سالهاي طولاني قبل از انقلاب نيز هميشه خطر اسرائيل را به عنوان يک خطر جدي و مهم براي مسلمين مطرح ميکردند. سخنرانيهاي تند و آتشين امام بر عليه اسرائيل غاصب در سالهاي 42 و 43 هنوز در گوشها طنينانداز است. حضرت امام خود نيز به قدمت حساسيتشان به اين موضوع اشاره کرده و در پيام خويش به مناسبت اولين سالروز پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1358 فرمودند: «اسرائيل اين جرثومه فساد هميشه پايگاه آمريکا بوده است. من در طول نزديک به بيست سال خطر اسرائيل را گوشزد نمودهام. بايد همه به پا خيزيم و اسرائيل را نابود کنيم و ملت قهرمان فلسطين را جايگزين آن گردانيم. »(٤)
بعد از انقلاب نيز به صورت مکرر از طرف حضرت امام و مسؤولين بلندپايه نظام بر نامشروع و متجاوزبودن رژيم اشغالگر قدس و حمايت از مردم فلسطين تأکيد شد. نمونه حضرت امام در پيم حج سال 1366 خويش فرمودند:«من همانگونه که بارها و در سالهاي گذشتة قبل و بعد از انقلاب هشدار دادهام، مجدداً خطر فراگيري غدة چرکين و سرطاني صهيونيسم ر در کالبد کشورهاي اسلامي گوشزد ميکنم و حمايت بيدريغ خود و ملت و دولت و مسؤولين ايران را از تمامي مبارزات اسلامي ملتها و جوانان غيور و مسلمان در راه آزادي قدس اعلام مينمايم. »(٥)
در همين رابطه رهبر معظم انقلاب اسلامي فرمودهاند: «ما اعلام ميکنيم که حتي يک روز و يک ساعت با دولت غاصب، غيرقانوني و خبيث اسرائيل، دوستي و محبت و کوچکترين و ضعيفترين نوع رابطه را نداشته و نخواهيم داشت. »(٦) اما نظر به اهميت، گستردگي و شدت آلام مردم فلسطين، طولاني شدن اين رنج و محنت، تقويت روزافزون رژيم اشغالگر قدس و حمايت همهجانبه آمريکا و غرب از آن و خطرات مهم رژيم غاصب اسرائيل براي کليه مسلمانان جهان و مخصوصاً مسلمانان منطقه، انقلاب اسلامي ايران و رهبر آن به مسأله حمايت از انقلاب و مبارزات مردم فلسطين جنبه عمومي و جهاني بخشيدند. اين يکي ديگر از دستاوردهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران براي کليه مسلمانان دنيا مخصوصاً مردم فلسطين بوده است.
رهبر انقلاب اسلامي ايران، آن قدر به موضوع فلسطين و اهميت آن، مخصوصاً در دهه اول انقلاب اسلامي، پرداختند که موضوع به صورت يک مسذله مهم اسلامي بين کليه مسلمانان و کشورهاي اسلامي دنيا مطرح شده و براي خود جا باز کرد. حضرت امام (ره)، همت و دخالت ممالک اسلامي براي ريشهکن کردن رژيم نامشروع و اشغالگر قدس را لازم و ضروري اعلام نموده و و فرمودند:«اين ماده فساد [اسرائيل] که در قلب ممالک اسلامي با پشتيباني دول بزرگ جايگزين شده است و ريشههاي فسادش هر روز ممالک اسلامي را تهديد ميکند، بايد با همت ممالک اسلامي و ملل بزرگ اسلام ريشهکن شود. »(٧)
يکي از مهمترين اقدامات انقلاب اسلامي ايران جهت جهاني کردن مبارزه عليه رژيم اشغالگر قدس، اعلام روز جهاني قدس از سوي امام خميني(ره) بود. اين اقدام تنها شش ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي صورت گرفت و اين نشان از عمق توجه ايران اسلامي به مسأله فلسطين و اعتقاد عميق رهبر کبير انقلاب اسلامي به حمايت از مبارزات آنها بود. چرا که در آن زمان خود ايران دچار معضلات و مشکلات داخلي و خارجي بسياري بود و چنين توقعي در آن مقطع از سوي هيچ کس حتي فلسطينيان، از ايران اسلامي نميرفت.
حضرت امام به مناسبت اعلام «روز جهاني قدست» پيامي صادر فرمودند. در اين پيام آمده بود:«من در طي ساليان دراز خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم که اکنون اين روزها به حملات وحشيانة خود به برادران و خواهران فلسطيني شدت بخشيده است و بويژه در جنوب لبنان به قصد نابودي مبارزان فلسطيني پياپي خانه و کاشانه ايشان را بمباران ميکند. من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي ميخواهم که براي کوتاهکردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن، به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت ميکنم که آخرين جمعه ماه مبارک رمضان را که از ايام قدر است و ميتواند تعيين کننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان «روز قدست» انتخاب و طي مراسمي، همبستگي بينالمللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند. از خداوند متعال پيروزي مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم. »(٨)
اين اقدام موجب شد در طي بيست سال گذشته، هر سال مسلمانان سراسر جهان در «روز قدس» دست به راهپيمايي اعتراضآميز عليه رژيم اشغالگر قدس و حمايت از مبارزات مردم مظلوم فلسطين بزنند. اين راهپيمايي که همه ساله در ايران باشکوه و عظمت بيشتري و با تظاهرات ميليوني مردم روزهدار در تهران و نيز ساير شهرهاي ايران صورت گرفته است، خشم و غضب آمريکا و اسرائيل غاصب را روز افزون ساخته است. روز جهاني قدس وسيلهاي شده است تا بيش از پيش جنايات رژيم اشغالگر قدس و مظلوميتهاي مردم مبارز فلسطين برملا و از فلسطينيان بيپناه حمايت جهاني صورت گيرد. همه ساله در اين ايام، مبارزات مردم فلسطين از شور و حال بيشتري برخوردار شده و اميد در دلهاي آنها شعله ميکشد. از طرف ديگر اعلام روز جهاني قدس از سوي ايران اسلمي و حمايت بيدريغ آنان از مردم فلسطين، موجب شده است تا کشورهاي مرتجع عرب منطقه در ميان مردم خود و مردم فلسطين، خجل و شرمنده شده و بناچار حمايت بيشتري از مردم فلسطين نموده و از ميزان سازش ننگين خود با رژيم غاصب صهيونيستي بکاهند. جمهوري اسلامي ايران حتي در ايام اوليه پيروزي انقلاب اسلامي در حالي که هنوز سه ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود (در تاريخ 11/2/1358) با کشور مصر به علت اين که با رژيم اشغالگر قدس رابطه برقرار کرده بود و همپيمان اسرائيل شده بود، قطع رابطه کرد. (٩)
اقدامات ايران اسلامي در جهانيکردن مسأله فلطين و تعميق بخشيدن به آن در ميان کشورهاي عربي، از سوي رافائيل استاد ارشد دانشگاه بيت المقدس و صهيونيست آمريکايي و عضو مؤسسه تحقيقاتي ترومن به عنوان کارشناس جنبشهاي اسلامي نيز مورد اعتراف قرار گرفته است. وي ميگويد: «تجديد حيات اسلام، مسائل را در لبنان پيچيدهتر کرده و به درگيري اعراب و اسرائيل تعميق بخشيده است. »(١٠) ايستادگي قط جمهوري اسلامي ايران و مخالفت شديد با اصل وجودي رژيم نامشروع و غيرقانوني رژيم اشغالگر قدس، موجب شده از سوي مقامات اين رژيم نيز حملات تند و کينهتوزانهاي ليه ايران اسلامي صورت بگيرد. اظهارات شيمون پرز نخستوزير وقت رژيم اشغالگر قدس، براي بيان عمق اين کينه و دشمنيها ما را از ذکر ديگر مصاديق اين دشمني بينياز ميکند. وي ميگويد: «انقلاب اسلامي بسيار افراطي و خصمانه در قبال اسرائيل است. نهضت آيت الله خميني يک تجربه بسيار تلخ قرن بيستم به شمار ميرود! »(١١)
پي نوشتها:
١- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد١، ص ٣٦٧.
٢- همان، ص ٥٥١.
٣- دفتر سیاسی سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی، نشریه داخلی نگرشی بر تحوّلات سیاسی، شماره ١٣، ص ٢٣.
٤- صحیفه امام، جلد ١٢، ص ١٤٨.
٥- فریاد برائت(پیام امام به بیت الله الحرام)، ص ٩.
٦- خطبه نماز جمعه مورخ ٢٢/١١/١٣٦٨.
٧- صحیفه امام، جلد ٢، ص ١٣٩.
٨- موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، فلسطین از دیدگاه امام خمینی، ص ١٣٤، تاریخ چاپ ١٦/٥/١٣٥٨.
٩- مسیح مهاجری، انقلاب اسلامی راه آینده ملّتها، ص ١٨٦.
١٠- معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، انقلاب اسلامی ایران در چشم انداز دیگران، ص ١١٤.
١١- همان، ص ١١٣.
ایران در المپیادهای علمی
قبل از انقلاب اسلامی ایران، دانشاموزان ایرانی در هیچیک از المپیادهای جهانی شرکت نداشتند. بعد از انقلاب، در جهت تقویت بنیه دروس ریاضی مدارس و ایجاد انگیزه برای علاقهمندکردن دانشآموزان به رشته ریاضی، مسابقات سراسری دانشآموزان رشته ریاضی دبیرستانهای کشور در فروردین سال 1363 در شیراز با شرکت 90 نفر از بهترین دانشآموزان این رشته که از سراسر کشور برگزیده شده بودند، برگزار شد و از آن پس همه ساله این مسابقات با جدیت و اهتمام بیشتری برگزار میگردد.
خلاصهاي از آمار المپيادهاي دانشآموزي کشورمان به شرح جدول صفحه بعد ميباشد. در اين جدول سالهاي شرکت تيم ايران در المپيادها، رشته المپيادها، تعداد شرکتکننده در هر تيم و مجموع مدالهاي کسب شده در هر سال مشخص شده است.
موفقیت ایران در رشتههای مختلف المپیادهای جهانی دانشآموزی، سال به سال بیشتر شده و 3 بار موفق به مقام اول جهانی، 2 بار به مقام دوم جهانی و 2 بار نیز به مقام سوم جهانی دست یابد. برخی از این مقامهای کسب شده به شرح صفحه بعد میباشد: (١)
- مقام اول جهان در المپیاد شیمی در سال 1374
- مقام اول جهان در المپیاد شیمی در سال 1375
- مقام اول جهان در المپیاد ریاضی در سال 1377
- مقام دوم جهان در المپیاد فیزیک در سال 1378
- مقام دوم جهان در المپیاد شیمی در سال 1380
- مقام سوم جهان در المپیاد فیزیک در سال 1374
- مقام سوم جهان در المپیاد فیزیک در سال 1377
- مقام چهارم جهان در المپیاد کامپیوتر در سال 1372
- مقام چهارم جهان در المپیاد ریاضی در سال 1372
- مقام چهارم جهان در المپیاد فیزیک در سال 1379
- مقام پنجم جهان در المپیاد فیزیک در سال 1372
- مقام پنجم جهان در المپید فیزیک در سال 1380
- مقام ششم جهان در المپیاد ریاضی در سال 1371
- مقام ششم جهان در المپیاد شیمی در سال 1372
- مقام ششم جهان در المپیاد شیمی در سال 1379
- مقام ششم جهان در المپیاد کامپیوتر در سال 1379
- مقام هفتم جهان در المپیاد زیستشناسی در سال 1380
- مقام هشتم جهان در المپیاد زیستشناسی در سال 1379
این موفقیتها برای تیمهای دانشآموزان ایران در حالی کسب شده است که برای رشته ریاضی از سال 1366، فیزیک از سال 1368، کامپیوتر از سال 1371، شیمی از سال 1372 و زیستشناسی از سال 1378 در المپیادهای جهانی شرکت کرده است.
پي نوشتها:
١- مروری بر دو دهه تلاش برای اعتلای تعلیم و تربیت کشور ٥٧ تا ٧٧، ص ٦.
ايجاد حکومت جمهوري (مردمي)
در همين رابطه آنتوني پارسونز، آخرين سفير انگليس در رژيم پهلوي در خاطرات خود مينويسد: «رژيم پهلوي بر دو بنياد اصلي قدرت استوار بود که عبارت بودند از ارتش و ساواک» اين اعتراف سفير انگليس به عنوان کشوري که حامي رژيم پهلوي بود، بخوبي نشانگر اين است که مردم جايگاه و نقش مؤثري در رژيم پهلوي نداشتند و رژيم اتکاء به مردم نداشت.
اما به برکت پيروزي انقلاب اسلامي ايران، به اين سياست و بينش پايان داده شد. اين دستاورد بزرگ انقلاب موجب گرديد، مردم نقش اصلي و تعيينکنندهاي در مهمترين ساختارهاي حکومتي، وضع قوانين و همهپرسيها و نيز ادارة کشور داشته باشند. حضرت امام خمينی(ره) چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن همواره تأکيد بر نقش مردم داشته و حقيقتاً براي آن ارزش و اهميت قائل بودند. در طول دوران مبارزه و بعد از پيروزي انقلاب، مخاطب و همراه اصلي امام، توده مردم بودند. هم مبارزه و انقلاب، مردم بود و هم پس از پيروزي، ادارة کشور با مردم بوده است. امام، مردم را ولي نعمت مسؤولين کشور معرفي کرده و همه مقامات مملکتي را به خدمت به آنها دعوت و سفارش ميکردند.
حکومت ما از دو رکن و پايه اصلي تشکيل يافته است. پايه اسلامي و پايه جمهوري يکي از هنرهاي بزرگ و اعجابانگيز امام و انقلاب اسلامي و قانون اساسي ايران، تلفيق و ترکيب اسلاميت نظام با جمهوريت آن ميباشد. در عين وفاداري به اسلام، نقش مردم نيز حفظ شده است. در مورد پايه اسلامي قبلاً بحث کرديم. در اين جا به بررسي رکن دوم حکومت يعني جمهوريت آن ميپردازيم.
اصل اول قانون اساسي که بيان کنندة نوع حکومت ميباشد، تصريح به جمهوريت نظام دارد. در اصل اول قانون اساسي آمده است: «حکومت ايران جمهوري اسلامي است...» در مورد جمهوريت و نقش اساسي مردم در ادراة امور کشور، قانون اساسي، دولت را ملزم به مشارکت دادن مردم در تعيين سرونشت خود کرده است. اصل سوم قانون اساسي که وظايف کلان دولت را مشخص کرده است، در بند 8 آن آمده است:
«مشارکت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خويش». در همين رابطه اصل ششم قانون اساسي نيز مقرر ميدارد: «در جمهوري اسلامي ايران امور کشور بايد به اتکاء آراء عمومي اداره شود، از راه انتخابات، انتخاب رئيسجمهور، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اعضاء شوراها و نظاير اينها، يا از راه همهپرسي در مواردي که در اصول ديگر اين قانون معين ميگردد.»
اين اصل به کليات جمهوريت نظام و نقش مردم اشاره ميکند، اما اصول متعدد ديگري از قانون اساسي وجود دارد که جلوههاي جمهوريت نظام را نشان ميدهد. اين اصول امروزه صرفاً کلماتي در تئوري و قانون نيست، بلکه عملاً به اجرا در آمده و مردم در ارکان مهم نظام، نقش تعيينکنندة خود را ايفا ميکنند. اينک به توضيح مختصر برخي از اين جلوههاي جمهوريت و مردمي بودن نظام ميپردازيم.
انتخاب نوع حکومت
يکي از مهمترين مصاديق جمهوريت هر نظامي، در اين است که مردم در اصل تعيين نوع حکومت، داراي اختيار و رأي باشند. در حکومت اسلامي ايران چنين نقش و اختياري براي مردم ديده شده است. اين جلوه حکومت اسلامي ايران از موارد کليدي بوده و به تبع آن، جلوههاي ديگري از جمهوريت و نقش مردم را در پي داشته است. مردم ايران با رأي قاطع خودشان رد يازدهم فروردين ماه سال 1358 با اکثريت 2/98٪ کليه کساني که حق رأي داشتند به حکومت جمهوري اسلامي ايران رأي مثبت داده و آزادانه آن را انتخاب کردند. بنابراين اولين و مهمترين نشق مردم در حکومت جمهوري اسلامي که نشانگر جمهوريت آن ميباشد، همين انتخاب نوع حکومت از سوي مردم بود که تحقق يافت.
تصويب قانوني اساسي
جلوة برجستة جمهوريت هر نظامي، تصويب قانون اساسي آن توسط مردم ميباشد. مهمترين اصول کلي هر نظامي از جمله نوع حکومت، دين و مذهب، قواي مملکتي، حقوق مردم، سياست کلان خارجي، سياستهاي عمده فرهنگي، سياسي، اجتماعي، نظامي و اقتصادي در قانون اساسي مشخص ميشود. اگر مردم کشوري آزادانه و با اکثريت به قانون اساسي کشورشان رأي مثبت بدهند، در حقيقت بالاترين جلوة جمهوريت شکل گرفته است. بدين ترتيب مردم عملاً در تعيين نوع حکومت، دين و مذهب کشور، وضعيت قواي مملکتي و سياستهاي کلان خارجي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و نظامي و اقتصادي ايفاء نقش کرده و نظر خود را اعمال کردهاند.
مردم عزيز ايران در اين خصوص، در دو مرحله ايفاي نقش کردهاند. ابتدا خبرگان تدوينکنندة قانون اساسي را خودشان آزادانه انتخاب کردهاند و سپس به قانون اساسي مصوب همين مجلس خبرگان، رأي مثبت دادهاند. قانون اساسي نظام اسلامي ايران براي نخستين بار در همهپرسي سال 1358 با رأي مثبت 5/99 درصد شرکتکنندگان(١)به تصويب مردم رسيد و در بازنگري آن در سال 1368 يعني ده سال بعد، اصلاحات آن نيز توسط مردم با رأي مثبت 38/97 درصد شرکتکنندگان به تصويب رسيد.
انتخاب رهبري
از ديگر موارد بارز نقش مردم در حکومت و اداره کشور و جلوههاي جمهوريت نظام اسلامي ايران، انتخاب شخص اول مملکت يعني مقام رهبري توسط مردم است. اين حق انتخاب مردم که در اصل 107 قانون اساسي آمده به دو صورت پيشبيني شده است. يکي انتخاب مستقيم و بلاواسطة رهبري توسط مردم و ديگري انتخاب غيرمستقيم از طريق مجلس خبرگان رهبري. روش اول در صورتي است که به صورت کاملاً آشکار و بارز، رهبر مورد پذيرش اکثريت قاطع مردم قرار گرفته است؛ کما اين که در مورد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني(ره) بدينگونه بود. اين پذيرش و مقبوليت به قدري بديهي و روشن و اشکار بود که هيچکس در آن ترديد نداشت.
اما روش دوم که طبق قانون اساسي پس از حضرت امام(ره) اجرا گرديد، روش گزينش غيرمستقيم و باواسطه است. در اين روش مردم ابتدا خبرگان رهبري را انتخاب ميکنند و سپس آن خبرگان، از ميان فقهاء واجد شرايط مذکور در اصول 5 و 109 قانون اساسي، فردي را که اعلم بوده و مقبوليت عامه دارد به رهبري انتخاب ميکنند. در اين رابطه اصل 107 قانون اساسي مقرر ميدارد: «پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر کبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي امام خمين قدس سره الشريف که از طرف اکثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبري به عهدة خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري دربارة همه فقهاء و واجد شرايط مذکور در اصول پنجم و يکصد و نهم بررسي و مشورت ميکنند. هرگاه يکي از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يکي از صفات مذکور در اصل يکصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب ميکنند و در غير اين صورت يکي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مينمايند. رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همة مسؤوليتهاي ناشي از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانين با ساير افراد کشور مساوي است.»
انتخاب رئيس جمهور
پس از مقام رهبري، رئيسجمهور عالي ترين مقام رسمي کشور بوده و رياست قوه مجريه را نيز بر عهده دارد. بنابراين واگذاري حق انتخاب رئيس جمهور به مردم طبق اصل 114 قانون اساسي ايران، از موارد برجستة جلوههاي جمهوريت نظام ميباشد. طبق اين اصل: «رئيسجمهور براي مدت چهار سال با رأي مستقيم مردم انتخاب ميشود...» برگزاري 7 دورة انتخابات آزاد رياستجمهوري و انتخاب رئيسجمهور مقبول و موردنظر مردم در طي اين 7 دوره، آن هم با رأي بالا، خود عملاً حاکي از اين جلوة جمهوريت ميباشد.
انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي
مجلس شوراي اسلامي، نقش بسيار مهم و تعيينکنندهاي در ساختار نظام کشور دارد، علاوه بر قانونگذاري، وظايف و اختيارات مهم ديگري بر عهده دارد از قبيل: دادن رأي اعتمام به وزراء کابينه، استيضاح رئيس جمهور و وزرا، تصويب بودجه کل کشور، تحقيق و تفحص در تمام امور کشور، تصويب عهدنامهها و موافقتنامههاي بينالمللي، تصويب تغيير خطوط مرزي، تصويب برقراري حکومت نظامي، تصويب اخذ و اعطاء وام و کمکهاي بلاعوض داخلي و خارجي از طرف دولت، تصويب استخدام کارشناسان خارجي.
به اين ترتيب، اهميت و نقش نمايندگان مجلس شوراي اسلامي کاملاً مشخص ميگردد. واگذار نمودن انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به مردم از ديگر جلوههاي مهم جمهوريت نظام ميباشد. طبق اصل 58 قانون اساسي: «اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراي اسلامي است که از نمايندگان منتخب مردم تشکيل ميشود...» و براساس اصل 62 قانون اساسي: «مجلس شوراي اسلامي از نمايندگان ملت که به طور مستقيم و با رأي مخفي انتخاب ميشوند، تشکيل ميگردد...»
نکته مهمي که در پايان اين بحث بايد به آن اشاره شود، اين است که نظر به اهميت محتواي برخي از اصول قانون اساسي، اصل 177 آنها را تغييرناپذير دانسته است. دو مورد از اين اصول غيرقابل تغيير، مربوط به جنبة جمهوريت نظام ميباشد. طبق اين اصل قانون اساسي که قبلاً به آن اشاره کرديم، محتواي اصول مربوط به جمهوري بودن حکومت و نيز ادارة امور کشور با اتکاء به آراء عمومي از جمله موارد غيرقابل تغيير در قانون اساسي ميباشد. خود اين موضوع نيز در استحکام بخشيدن به جلوههاي جمهوريت نظام، نقش مهم و بسزايي دارد.
پي نوشتها:
١- سولیوان و پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ٢٩٩.
٢-عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، جلد١، ص ٢٠١.
خودباوری فرهنگی
این خودباختگی فرهنگی و غربزدگی در همه جای کشور اعم از دانشگاهها، مدارس، ادارات، اجتماع، خانواده، کارخانهها، مؤسسات و سازمانها حاکم بود. بسیاری از مردم باور کرده بودند که باید مثل غربیها فکر کرد، مثل آنها لباس پوشید و سخن گفت، اخلاق و رفتار آنها را تقلید کرد و مانند آنها روابط خانوادگی و فردی را تنظیم کرد. باید در سخن گفتن، اصطلاحات غربی را به کار گرفت و حتی نام فرزندان و کالاها باید غربی باشد. زندگی بیبندوبار و خلاف عفت غربی باید ملاک عمل باشد و نگرش به مذهب و دین باید همانند نگرش غربیها باشد. سفر به غرب و اقامت در محیط فاسد آن، ارزشمند و سفر به مکه و مدینه و اماکن مقدس و کشورهای اسلامی، ارتجاع و عقبماندگی تلقی میشد.
رژیم پهلوی همراه با استکبار غرب در جهت القاء این تفکر در ذهن مردم ایران برنامهریزی میکرد و متأسفانه تا حد بسیار زیادی نیز این تلقین اثر کرده بود. «غربزدگی» رهآورد همدستی رژیم پهلوی و غرب بود. علت آن هم روشن است. آنها از تفکر و فرهنگ اسلامی ترس و واهمه داشتند و آن را خلاف منافع نامشروع خود تلقی میکردند. فرهنگ مردم ایران، فرهنگ اسلامی و دینی بود و اگر این فرهنگ تحقیر نمیشد و مردم شیفتة فرهنگ غرب نمیشدند، استکبار به اهداف شوم خود نمیرسید. از سوی دیگر خودباختگی فرهنگی مردم به غرب، موجب میشد که همیشه با ذلت و حقارت دست نیاز به سوی غربیها دراز کند و نوکری و سرسپردگی آنها را بپذیرند.
رژیم محمدرضا پهلوی نیز به علت وابستگی پایههای قدرتش به ارادة غرب، ناگزیر بود دستورات فرهنگی غرب را مو به مو اجرا کند و مردم را شیفته فرهنگ غرب سازد. در این راه فعالیتهای گستردهای در داخل کشور صورت میگرفت و موجبات خشنودی غرب از محمدرضا را فراهم میساخت.
در مورد خودباختگی فرهنگی مردم در رژیم پهلوی، حضرت امام(ره) در وصیتنامه خویش با تلخی شدیدی از این موضوع یاد کرده و میفرمایند:«از جمله نقشهها که معالأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیز ما گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است. به طوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرایض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند. و قصه این امر غمانگیز، طولانی و ضربههایی که از آنان خورده و اکنون نیز میخوریم، کشنده و کوبنده است... نویشندگان و گویندگان غرب و شرقزدة بیفرهنگ ... رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی، آنها را به خورد ملتها داده و میدهند.
فی المثل اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژة فرنگی باشد، بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته و گوینده و نویسنده آن را دانشمند و روشنفکر به حساب میآورند و از گهواره تا قبر به هرچه بنگریم اگر با واژة غربی و شرقی اسمگذاری شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب و اگر واژههای بومی خودی به کار رود، مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند، مفتخر و اگر نام خودی دارند، سر به زیر و عقب افتادهاند. خیابانها، کوچهها، مغازهها، شرکتها، داروخانهها، پارچهها و دیگر متاعها هر چند در داخل تهیه شده باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند. فرنگیمآبی از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شؤون زندگی موجب افتخار و سربلندی و تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودی کهنهپرستی و عقبافتادگی است... رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرک کهنهپرستی و عقبافتادگی است. بیاعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانههای روشنفکری و تمدن و در مقابل، تعهد به این امور نشانة عقبماندگی و کهنهپرستی است. »(١)
و در جای دیگری میفرمایند: «تا این غربزدگی و شرقزدگی در ملت ما است، هیچ امیدی به اصلاحات نیست، ما باید تمام همتمان را صرف کنیم که خودمان را از این وابستگی فکری بیرون بیاوریم. »(٢)
پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، به این دوران حقارتبار و خودباختگی فرهنگی پایان داد و مردم رشید ایران با رهبریها و هدایتهای روشنگرانة امام امت، به خودباوری فرهنگی رسیدند. ملت ایران به این رشد و آگاهی رسیدند که خودباختگی فرهنگی، زمینه و ریشة بسیاری از وابستگیها و مفاسد میباشد و لذا تکیه به فرهنگ خودی و اسلامی را عمیقاً باور کردند. رهبر معظم انقلاب در مورد این دستاورد میفرمایند: «یکی از بتهایی که استعمار در طول دورانهای متوالی روی آن در همة ملتهای عقب افتاده کار کرده بود، بت برتری نژاد سفید و نژاد اروپایی و آمریکایی بر نژادهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین است. احساس حقارت در ملتها را زنده کرده بودند. امروز در بسیاری از ملتها متأسفانه هنوز بقایای آن هست. در مقابل آمریکاییها احساس حقارت میکنند. »(٣)
خودباوری فرهنگی به عنوان یکی از دستاوردهای مهم محسوب شده و دارای اهمیت بسیار میباشد. خودباوری فرهنگی، زمینة از بین رفتن وابستگی فرهنگی را فراهم کرده و موجب استقلال فرهنگی میشود. خودباوری فرهنگی با مسائل فکری، عقیدتی، اخلاقی و باورهای دینی و مذهبی مردم سر و کار دارد. همچنین موجب عدم احساس حقارت و خودکمبینی در برابر غرب و در نتیجه عدم وابستگی و سرسپردگی به غرب میشود.
متأسفانه در سالهای اخیر مجدداً عدهای به دنبال زندهکردن خودباختگی در برابر غرب هستند. اینان با مطرحکردن هرچه بیشتر غرب و تعریف و تمجید از آن و متقابلاً به زیر سؤال بردن فرهنگ و ارزشهای خودی و مبانی اسلامی، تلاش میکنند تا بار دیگر حلقة ذلت و خواری خودکمبینی و خودباختگی فرهنگی را بر گردن ملت ستمدیده ایران بیندازند. بر دلسوزان و مسؤولان انقلاب است که حساسیت لازم را نسبت به این تحرکات موذیانه نشان داده و اجازه ندهند این دستاورد ارزشمند انقلاب، تضعیف گردد.
پي نوشتها:
١-وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی (ره)، ص ٢٦.
٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص ٢٤٤.
٣- خطبه نماز جمعه، روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ١٨/١١/١٣٦٥.
ايجاد حکومت اسلامي
دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران بوده است. اهميت اين دستاورد در حدي بوده است که رهبر معظم حضرت آيت الله خامنهاي آن را به عنوان يکي از دو کار بزرگ انقلاب برشمردهاند. ايشان در اين زمينه ميفرمايد: «انقلاب اسلامي در حقيقت دو کار بزرگ را انجام داده است که يکي تشکيل نظام اسلامي و ديگري زنده کردن هويت اسلامي در دنيا است. »(١)
حکومت اسلامي و امام
حضرت امام خميني(ره) سالها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، در کتاب ولايت فقيه ديدگاه خويش را نسبت به ضرورت تشکيل حکومت اسلامي و نظام مبتني بر قوانين و احکام اسلامي و نيز افشاي توطئه استعمارگران مبني بر اين که اسلام حکومتي ندارد چنين مطرح کردند: «استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتي ندارد! تشکيلات حکومتي ندارد! بر فرض که احکامي داشته باشد، مجري ندارد و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است! واضح است که اين تبليات جزئي از نقشة استعمارگران است براي بازداشتن مسلمين از سياست و اساس حکومت. ما معتقد به ولايت هستيم و معتقديم پيغمبر اکرم(ص) بايد خليفه تعيين کند و تعيين هم کرده است. آيا تعيين خليفه براي بيان احکام است؟ ... همه احکام را در کتابي مينوشتند و دست مردم ميدادند تا عمل کنند. اين که عقلاً لازم است خليفه تعيين کند، براي حکومت است. ما خليفه ميخواهيم تا اجراي قوانين کند. قانون مجري لازم دارد. در همه کشورهاي دنيا اين طور است که جعل قانون به تنهايي فايده ندارد و سعادت بشر را تأمين نميکند. پس از تشريع قانون بايد قوة مجريهاي به وجود آيد. در يک تشريع يا در يک حکومت اگر قوة مجريه نباشد نقص وارد است. ما که به ولايت معتقديم بايد به ضرورت تشکيل حکومت معتقد باشيم... مبارزه در راه تشکيل حکومت اسلامي، لازمة اعتقاد به ولايت است. »(٢)
ايشان در جاي ديگر از کتاب ولايت فقيه با انتقاد از کساني که به دنبال حکومت اسلامي نبوده و صرفاً به درس و بحث احکام اسلامي اکتفا و دلخوش ميکنند و با تأکيد مجدد بر ضرورت حکومت اسلامي، ميفرمايند: «ما قرائت ميکنيم الزانيه و الزاني فاجلدوا کل واحد منهما مأه جلدة(٣) اما تکليف نداريم! فقط بايد قرائت کنيم تا قرائت ما خوب شود و از مخرج ادا کنيم! اما اين که واقعيتهاي اجتماعي چگونه است و جامعه اسلامي در چه حالي است و فحشا و فساد چگونه رواج پيدا کرده و حکومتها مؤيد و پشتيبان زناکاران هستند به ما مربوط نيست! ما فقط بفهميم که براي زن و مرد زناکار اين مقدار حد تعيين شده است، ولي جريان حد و اجراي قانون مبارزه با زنا به عهدة چه کسي ميباشد، به ما ربط ندارد! ميپرسم آيا رسول اکرم(ص) اين طور بودند؟ قرآن را ميخواندند و کنار ميگذاشتند و به حدود و اجراي قانون کاري نداشتند؟ ما مکلف هستيم که اسلام را حفظ کنيم. اين تکليف از واجبات مهم است حتي از نماز و روزه واجبتر است. همين تکليف است که ايجاب ميکند خونها در انجام آن ريخته شود. از خون امام حسين(ع) که بالاتر نبوده براي اسلام ريخته شد و اين روي همان ارزشي است که اسلام دارد. شما در صورتي خلفاي اسلام هستيد که اسلام را به مردم بياموزيد و نگوييد بگذار تا امام زمان (عج) بيايد! شما نماز را هيچ وقت ميگذاريد تا وقتي امام زمان (ع) آمد بخوانيد؟ حفظ اسلام واجبتر از نماز است. »(٤)
در حقيقت يکي از اصليترين اهداف حضرت امام خميني (ره) در مبارزه، ايجاد حکومت اسلامي بوده است. ايشان هميشه قبل و بعد از پيروزي انقلاب بر اسلاميبودن حکومت تکيه و تأکيد داشتهاند. در نخستين هفتههاي بعد از پيروزي انقلاب و در آستانه همه پرسي جمهوري اسلامي، ايشان طي پيامي از مردم ميخواهند که به نظام جمهوري اسلامي رأي بدهند. در بخشي از پيام ايشان آمده است: «به خواست خداوند متعال بزودي دربارة شکل حکومت رفراندوم خواهد شد. لازم است تذکر دهم آنچه اين جانب به آن رأي ميدهم جمهوري اسلامي است و آنچه ملت شريف ايران در سرتاسر کشور با فرياد از آن پشتيباني نموده است، همين جمهوري اسلامي بوده است. نه يک کلمه زياد نه يک کلمه کم. من از ملت شريف انتظار دارم که به جمهوري اسلامي رأي دهند که تنها اين مسير انقلاب اسلامي است. »(٥)
حضرت امام پس از استقرار جمهوري اسلامي نيز بارها بر اسلاميبودن حکومت و لزوم اجراي عملي قوانين و احکام اسلامي تأکيد داشته است. نظر به اهميت موضوع به دو سه مورد آن اشاره ميکنيم: «آنکه ملتها ميخواست و آن که ملت ما به او رأي داد جمهوري اسلامي بود. اسلام مورد نظر بود. الان قشرهايي هستند که ميخواهند اسلام را کنار بگذارند با نوشتن و يا گفتن و يا اجتماعات. اين درد بزرگترين دردي است که الان ملت ما به آن مبتلا است و ما از آن نگران. ملتي که رأي دد به جمهوري اسلامي ... بعني ما اسلام را ميخواهيم. اگر براي صرف جمهوري بود چنين رأيي نبود. اگر براي جمهوري دموکراتيک بود همچون رأيي نبود. ديگران هم از اين حرفها سابقاً گفتند و شکست خوردند. ملت ما براي اسلام قيام کرد و براي اسلام راه پيمود و براي اسلام خون داد.(٦) .. جمهوري اسلامي معنايش اين است که همه رأي بدهند به اين که جمهوري باشد که قانونش قانون اسلام نباشد. اين، آن نيست که ملت ما ميخواهند و رأي به آن دادهاند. همه مردم خون دادهاند براي اين که اسلام تحقق پيدا بکند. ... دنبال اسم جمهوري اسلامي نيستيم، بلکه ميخواهيم تمام شؤون ملت ما در آن احکام اسلامي باشد.(٧) ... امروز روزي است که اسلام بايد تحقق پيدا کند. اين حرفها که گفته ميشود نظير همان حرفها بود که گفته شد: «حالا زود است صبر کنيد» ما اگر اسلام را در اين انقلاب در اين نهضت، احکام اسلام را پياده نکنيم، کي پياده خواهيم کرد؟ چه وقت همچنين نهضتي تحقق پيدا ميکند؟ اگر اين نهضت خداي نخواسته بخوابد و به خاموشي بگرايد، کي ميتواند ديگر اسم اسلام را بياورد؟ اگر امروز قوانين اسلام را اجرا نکنيم کي اجرا کنيم؟ آقاياني که ميگوييد نمي شود، پس کي ميشود؟ پس بگوييد هيچ وقت، اسلام نه بگوييد نهضت منهاي اسلام. همانطوري که گفتند اسلام منهاي روحانيت، حالا هم بگويند نهضت منهاي اسلام. اگر با اين نهضت اسلام را متحقق نکنيد، احکام اسلام را مو به مو جاري نکنيد، مأيوس باشي ديگر نخواهد شد. »(٨)
بالاخره يکي از آرزوهاي مهم و اهداف بلند حضرت امام يعني ايجاد حکومت مبتني بر اسلام و اجراي احکام و مقررات اسلامي با پيروزي انقلاب اسلامي تحقق يافت. حکومت اسلامي تحت عنوان «جمهوري اسلامي» در همهپرسي فروردين 1358 با رأي قاطع اکثريت مردم به تصويب رسيد. اين موضوع در اصل اول قانون اساسي اينگونه آمده است: «حکومت ايران جمهوري اسلامي است که ملت ايران، براساس اعتقاد ديرينهاش به حکومت حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيتالله العظمي امام خمين، در همهپرسي دهم و يازدهم فروزدين ما 1358 هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي الاول سال 1399 هجري قمري با اکثريت 2/98٪ کليه کساني که حق رأي داشتند، به آن رأي مثبت داد.»
پي نوشتها:
١- خطبه نماز جمعه، مورخ ٢٠/١١/١٣٧٤
٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص ١٨
٣- سوره نور: آیه ٢، باید هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات کنید.
٤- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص ٢٣
٥- همان، ص ٩٤
٦- همان، ص ٩٥
٧- همان، ص ٩٧
٨- همان، ص ٩٨
تحوّل در نظام تربيتي مدارس
- ترويج جدايي دين ازسياست وناكارآمدي دين وكهنه شدن مقررات آن
- لااباليگري ديني وبي تفاوتي نسبت به تعاليم وآموزه هاي ديني
- توسعه بي حجابي وبي عفتي
- اختلاط دختران وپسران درمدارس خصوصي
- برگزاري اردوهاي مختلط بابرنامه هاي فاسد وشرم آور
- به كارگيري معلمان ومديران نالايق وفاسد وغرب زده
- برگزاري جشنهاي مستهجن وفاسد به مناسبتهاي شاهنشاهي
- ترغيب وتبليغ فرهنگ غربي وغرب زدگي
- ترويج تفكّرغيرعلمي بودن دين وجدايي اين دو از هم
- تبليغ شاه دوستي وشاه پرستي
- الهي وموجّه جلوه دادن رژيم سلطنتي وشاهنشاهي
به بركت پيروزي انقلاب اسلامي نه تنها سياستها وجهت گيريهاي غلط گذشته، كناررفت، بلكه مسؤولين ودست اندركاران آموزش وپرورش توانستند با اتخاذ سياستها وجهت گيريهاي درست درجهت پرورش مذهبي وديني دانش آموزان، آگاه نمودن آنان به نادرستي شاه پرستي وحكومتهاي سلطنتي ونيز مغايرت وناهماهنگي بين علم ودانش ودين ومذهب ونيزآميختگي دين با سياست،گامهاي مفيد ومؤثري درجهت تربيت وپرورش صحيح ميليونها دانش آموز سراسر كشور وآينده سازان ايران اسلامي بردارند.
بخشي ازاين اصول وسياستها وجهت گيريهاي تربيتي كه توسط مسؤولين نظام جمهوري اسلامي ايران اتخاذشده عبارتنداز:
- آشنا نمودن دانش آموزان با واقعيت دين ومذهب ومفاهيم عاليه اسلامي.
- به كارگيري معلمين ومديران شايسته ولايق.
- توسعه وگسترش فعّاليتهاي مذهبي وفرهنگي درمدارس.
- ايجاد نمازخانه درمدارس وترويج فرهنگ نمازخواني ونماز جماعت دربين دانش آموزان.
- توسعه وترويج فرهنگ حجاب وعفاف دربين دانش آموزان دختر.
- مقابله ومبارزه با مظاهرفساد اخلاقي وبي عفتي وبي حجابي .
- تبديل اردوها ي فاسد وضد اخلاقي رژيم گذشته به اردوها ي سازنده، با نشاط، آموزنده و در عين حال اسلامي.
- تاكيد براهمّيت علم و دانش از نظر اسلام و تشويق استعداد هاي برتر و درخشان.
- آشنا كردن دانش آموزان با سياستهاي استكباري شرق و غرب و واقعيتهاي جهاني.
- آگاه كردن دانش آموزان به مفاسد و ستمگريهاي رژيم منحط پهلوي.
- ترويج فرهنگ آشنايي و انس با قرآن و مفاهيم عاليه آن در بين دانش آموزان.
- توسعه و ترويج تشكلهاي سالم و سازندة دانش آموزان از قبيل امور تربيتي، انجمن اسلامي، بسيج.
- ايجاد فضاي سالم ديني در محيط هاي ورزشي دختران دانش آموز و زدودن مفاسد اخلاقي در اين زمينه.
روحيه معنوي و شهادت طلبي
با توجه به سياستهاي نادرست فرهنگي و تربيتي رژيم گذشته، روحيات معنوي و توجه به خدا دربين دانش آموزان بسيار كمرنگ و ناچيز بوده و ذهن و قلب و توجه و همّت دانش آموزان براي بيشتر متوجه امورمادي و مظاهر و تعلقات دنيا و امور كودكانه و افسانه ها و رؤياهاي جواني و نوجواني ميكردند. به بركت پيروزي انقلاب اسلامي و در سايهي تعليمات عاليه اسلام، روحيه ي معنوي وتوجه به خدا و كم توجهي به بازيچه هاي مادّي، در قشر عظيمي از دانش آموزان، رشد و گسترش يافت.
نمونه و تجلّي بارز اين تحوّل را در دوران دفاع مقدس كه مقارن با سالهاي اوّليه پيروزي انقلاب بود ميتوان مشاهده كرد كه چگونه جوانان و نوجوانان كم سن و سال دبيرستاني و بعضاً راهنمايي با گريه و التماس و حتي دستكاري در شناسنامه خود، اشتياق به حضور در جبهه هاي جنگ عليه دشمنان اسلام را نشان ميدادند. شهيد حسين فهميده دانش آموز 13 ساله يكي از هزاران نمونه اين گونه دانش آموزان است. گريهها و نمازهاي خالصانه و عبادتها و مناجاتهاي بيريا و بدون تعلقات مادّي آنها در سنگرهاي خط مقدم دفاع مقدس و عشق به شهادت و رسيدن به قرب الهي و جوار مقدس حضرت حقّ، برگهاي زريني در تاريخ معنويت دانش آموزان ايران اسلامي مي باشد كه به بركت انقلاب اسلامي ايران نگاشته شده است.
حضور بيش از 395000 دانش آموز و دانشجوي تربيت معلم (كه 60درصد نيروهاي مردمي اعزامي به جبههها را تشكيل ميداد) و شهادت 36000 دانش آموز(1) و جانباز و آزاده شدن عده كثري از آنان، نشانگر اين تحوّل و ايجاد معنويت دربين دانش آموزان است. از سوي ديگراين تحوّل نشان دهندهي آگاهي و شناخت دانش آموزان و احساس مسؤوليت درجهت دفاع ازكيان جامعه ميباشد، پديدهاي كه قبل از انقلاب دربين دانش آموزان اصلاً مفهومي نداشت و آن قدر مشغول امور سطحي ديگر شده بودند كه نه به اين نوع مسائل آگاهي و شناخت داشتند و نه در تصور آنها چنين رويكردهايي ميگنجيد.
پي نوشتها:
1-مروري بر دو دهه تلاش براي اعتلاي تعليم و تربيت كشور57 تا 77، ص 6
افشاري چهره ی واقعي كشورهاي غربي و آمريكا
اقدامات و عملكرد ضدبشري آمريكا، انگلستان و اغلب كشورهاي غربي در تاريخ كوتاه خويش، به قدري گسترده و مفصل است كه شرح آن، خود نياز به چندين جلد كتاب دارد. حضرت امام خميني(ره) نيز در طول دوران مبارزه – چه قبل و چه بعد از يروزي انقلاب – مكرّر به اين اقدامات ضدبشري اشاره كرده و به مبارزه با آن برخاستند. در اين جا به بعضي از اين اقدامات در دهههاي اخير و عمدتاً مرتبط با ايران و انقلاب اسلامي اشاره ميكنيم:
1.اوّلين مورد اين افشاگري مربوط به مقطع پيروزي انقلاب و افشاء نقش دولت آمريكا و ساير كشورهاي غربي در حمايت از رژيم منحط پهلوي و جنايتهاي آن ميباشد. بر هيچ صاحب نظر در امور سياسي پوشيده نيست كه رژيم ستمگر و صد مردمي پهلوي با حمايتهاي گسترده و همه جانبه آمريكا، انگلستان و غرب به حيات ضدبشري خود ادامه ميداد. آمريكا اروپا به واقع در همۀ جنايتهاي رژيم پهلوي و شكنجههاي وحشيانه ساواك شريك و سهيم بوده است.
كشتار جوانان مسلمان و برومند ايران انقلابي در دوران مبارزه و انقلاب توسط رژيم پهلوي با پشتوانه و حمايت و تأييد آمريكا و غرب صورت ميگرفت، لذا در همۀ اين جنايات آمريكا و انگلستان نقش و مسؤوليت داشته و شريك جرم رژيم پهلوي ميباشند. پناه دادن به شاه جنايتكار و عمال رژيم خون آشام گذشته و حمايت از آنان – بعد از انقلاب نيز – مؤيد اين اقدام ضد بشري آمريكا و استمرار آن ميباشد. آمريكا و غربِ مدعي دموكراسي چگونه ميتواند حمايت خود را از رژيم فاقد پشتوانۀ مردمي پهلوي توجيه كنند؟ آمريكا و غرب چگونه ميتوانند خود را با نظام كاملا مردمي جمهوري اسلامي توجيه نمايند؟
2. افشاء چهرۀ كريه آمريكا و غرب در حمايت از تروريستها و آدمكشها و پناه دادن به آنها از ديگر موارد اين افشاگري است. مثلا تروريستهايي كه در ايران، مردم مسلمان كوچه و بازار را ترور و شهيد كردند و يا در اماكن عمومي مانند حرم مطهر امام رضا(ع)، نماز جمعه تهران، ميادين و خيابانهاي شلوغ و پرتردد بمب گذاري كرده و مردم را به شهادت رساندند، مورد حمايت و پناه آمريكا بوده و در كشورهاي مختلف اروپايي فعّال بوده و بطور رسمي حضور دارند. آيا از نظر آمريكا و اروپاييان، ايرانيان مسلماني كه در اثر اين ترورها و بمب گذاريها شهيد و مجروح ميشدند، بشر محسوب نميشده و نميشوند؟ آيا فقط شهروندان آمريكايي و اروپايي در نظر آنها بشر هستند؟ كنگره آمريكا و برخي كشورهاي غربي بطور رسمي از منافقان حمايت نموده و انواع كمكها را به آنان مينمايند. اين اعمال با ادعاي مبارزه با تروريسم و دموكراسي چگونه سازگاري دارد؟
3. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران نيز بار ديگر چهرۀ ضد بشري آمريكا و اغلب كشورهاي غربي نمايان شد. رژيم عراق با حمايتهاي سياسي و اطلاعاتي و نظامي و اقتصادي آمريكا و اغلب كشورهاي غربي، شهرها و روستاها و مردم ايران را مورد تهاجم قرار داده و با تأييد و اشاره آنان به موشك باران و بمب باران و استفاداه از بمبهاي شيميايي ميپرداخت و انسانهاي بيگناه، اعم از زن و مرد و كودك و پير را به شهادت ميرساند. از نظر آمريكا و كشورهاي حامي عراق، امّت مسلمان ايران بشر نبودند تا در شمول دايرۀ دفاع از حقوق بشر دروغين آنان قرار بگيرند!! از نظر آمريكا اينها نه تنها بشر نبودند، بلكه فاقد هرگونه حقوقي بودند. زيرا بشر كسي است كه فقط آمريكا و غرب مشخص ميكنند و صاحب حقوق فقط كسي ميتواند باشد كه در تعريف آنان بگنجد.
4. كشتار مسافران هواپيماي مسافري جمهوري اسلامي ايران بر فراز آسمان خليج فارس توسط موشك شليك شده از ناو جنگي آمريكا و متلاشي شدن اجساد كودكان، زنان و كلّيه مسافران هواپيما بار ديگر چهرۀ ضد بشري آمريكا را نمايان ساخت. اين وقاحت و بيشرمي وقتي به حد اعلاي خود رسيد كه رئيس جمهور آمريكا به فرماندۀ ناو جنگي به خاطر اين اقدام قهرمانانه و بشردوستانه (از نوع آمريكايي) مدال و نشان شجاعت اعطاء كرد! مگر مسافران ايراني هواپيما، بشر نبودند كه مشمول حقوق بشر واقع نشدند.
5. از ديگر موارد بايد به حمايت آمريكا از كشتار زائران ايراني بيت اللّه الحرام در مناسك حج سال 1366 توسط حكام وابستۀ آل سعود اشاره كرد. اين جنايت نيز نشان داد كه آمريكا تا چه حد به شعار دفاع از حقوق بشر خويش پايبند است.
6. افشاگري اقدامات ضدبشري آمريكا و انگلستان نسبت به مردم ساير كشورها و مسلمانان و غير مسلمانان مبارز در اقصي نقاط عالم، توسط جمهوري اسلامي ايران، نيز توانسته است از چهره واقعي آمريكاي جنايتكار پرده بردارد و دروغ بودن ادعاي سردمداران آمريكا مبني بر حمايت از حقوق بشر را به اثبات برساند. مداخلات عملي و حمايت آمريكا و انگلستان از كشتار مردم مبارز، مقاوم و مظلوم فلسطين و لبنان در طي سالهاي طولاني گذشته توسط رژيم صهيونيستي، حمايت از كشتار مردم مسلمان و بيپناه بوسني و هرزهگوين توسط صربهاي جنايتكار، حمايت از كشتار مردم كوزوو، پشتيباني از كشتار مبارزين مسلمان و انقلابي در كشورهاي مختلف از جمله عراق، افغانستان، الجزاير،مصر تنها گوشۀ ناچيزي از اقدامات ضد بشري آمريكا و دنبالۀ اروپايي او ميباشد.
استقلال فرهنگی
وابستگی فرهنگی یک مرحله پایینتر و بدتر از خودباختگی فرهنگی است. خودباختگی فرهنگی در مرحله فکر و اندیشه است ولی وابستگی فرهنگی، مرحله عمل و اجرا و تندادن به نتایج خودباختگی فرهنگی است. بدین ترتیب استقلال فرهنگی نیز یک مرحله بالاتر و برتر از خودباوری فرهنگی است. در خودباوری فرهنگی، فکر و اندیشه ازخودباختگی رها و آزاد میشود ولی در استقلال فرهنگی، در اجرا و عمل، فرهنگ یک کشور مستقل از فشارها و تحمیلها و نیز تقلیدهای کورکورانه شکل گرفته و پیش میرود.
به برکت انقلاب اسلامی، کشور عزیز ایران از وابستگی فرهنگی نیز رهایی یافته و به استقلال رسید. استقلال فرهنگی خود زمینهساز سایر استقلالها میباشد و بدون استقلال فرهنگی، استقلال سیاسی، اقتصادی و نظامی نیز ممکن نخواهد بود.
در همین رابطه حضرت امام خمینی(ره) میفرمایند: «استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت میگیرد و سادهاندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکانپذیر است. بیجهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران ـ که در رأس تمام اهداف آنان است ـ هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است ... بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد، ولی پوچ و پوک و میانتهی است. اگر فرهنگ جامعهای وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا میکند و بالاخره در آن مستهلک میشود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست میدهد. »(١)
در مورد اهمیت و ارزش این دستاورد، رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز جمعه مورخ 10 فروردین 1369 با اشاره به استقلال سیاسی و اقتصادی فرمودند: «از همة اینها مهمتر، استقلال فرهنگی بود. جمهوری اسلامی، از اول نشان داد که زیر بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربی نخواهد رفت. این نکته را من عرض کنم که سلطة واقعی قدرتها، سلطه فرهنگی است. یعنی اگر ملتی بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را و در مرحلة بالاتر زبان و خط خویش را در ملت دیگری نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطة او یک سلطة حقیقی است. کاری که در دو دورهیی از این دویست سال گذشته فرانسویها با کشورهای دیگر کردند و در یک دورهی دیگر انگلیسیها کردند و در این اواخر آمریکاییها انجام دادند... فرهنگ یعنی همین رسوم و آدابی که بر زندگی من و شما حاکم است.
فرهنگ یعنی باورها و اعتقادات و چیزهایی که زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه با آنها روبهروست. جمهوری اسلامی فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامی داریم. اسلام، تکلیف مسلمانان را در معاشرت، در کیفیت زندگی فردی، در خورد و خوراک، در لباس پوشیدن، در درس خواندن، در روابط با حکومت در روابط با یکدیگر و در معاملاتشان معین کرده است. ما نمیخواهیم اینها را از غربیها یاد بگیریم و از آنها تقلید کنیم. »(٢)
پي نوشتها:
١- آیین انقلاب اسلامی، گزیده ای از اندیشه و آراء امام خمینی (ره)، ص ٣٢٢.
٢- حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظّم رهبری)، جلد ٤، ص ٥٠.
احیای نماز جمعه
به برکت انقلاب اسلامی، این امر مقدس و پرثمر احیاء گردید. در این رابطه امام خمینی(ره) میفرمایند: «یکی از برکات این نهضت و انقلاب همین اقامة نماز جمعههاست (١) ... بر پایی نماز جمعه یکی از برکات بسیار عظیم اسلام بود که معالأسف قبل از پیروزی انقلاب در بین علمای شیعه بسیار کم جلوه و برادران اهل سنت هم که اقامه میکردند، خطبههایشان محدود به حدودی خاص بود.(٢) ...» «یکی از مهمترین چیزهایی که در انقلاب حاصل شد، قضیه نماز جمعه است که در زمان سابق در بین ما متروک و در بین اهل سنت به طور دلخواه نبود و غالباً تحت نفوذ قدرتها انجام میگرفت که بحمدالله در این نهضت، نماز جمعه با محتوای حقیقی آن تحقق یافت. » (٣)
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای نیز در همین رابطه میفرمایند: «ملت ایران نماز جمعه نداشت و از این نعمت محروم بود، انقلاب به او نماز جمعه داد.(٤) ... ما نماز جمعه را از انقلاب و از امام داریم. قبل از انقلاب، نماز جمعة کشور ما نزدیک به صفر بود، هم از لحاظ تعداد نماز جمعهها، هم از لحاظ کمیت مردمی که در آن شرکت میکردند، هم از لحاظ کیفیت سخنانی که گفته میشد.(٥) ... یکی از بزرگترین کارهای امام بزرگوارمان (رضوانالله تعالی علیه) همین ایجاد و تأسیس نمازهای جمعه بود. نماز جمعه را ایشان به این ملت دادند. سالهای متمادی بود که ما را از نماز جمعه محروم بودیم یا آن را نداشتیم. در جاهایی هم که خیلی بندرت پیدا میشد، آن تأثیری را که نماز جمعه میتوانست در حکومت اسلامی داشته باشد، قهراً نداشت. در جاهایی هم اصلاً افراد ناجوری بودند که محل بحث نیست. ّّّ»(٦)
پس از پیروزی انقلاب، مردم مسلمان و مبارز ایران هر هفته روزهای جمعه با شور و حال فراوانی در نمازهای جمعه شرکت میکنند. حضور باشکوه مردم در نماز جمعه، علیرغم سرما و برف و باران زمستان و گرمای سوزان تابستان و همچنین در ایامی مانند موشکباران و بمبگذاریها که خطرات جانی آنها را تهدید میکرد، حاکی از عمق ایمان و عشق و علاقة مردم به این فریضه سیاسی دینی است. هنگامی که در نماز جمعه تهران توسط منافقین بمبگذاری شد، نه تنها نماز به هم نخورد و مردم همچنان در کنار خطیب نماز جمعه، حضرت آیت الله خامنهای به نماز خود ادامه دادند، بلکه در هفته بعد و حتی هفتههای بعدی، حضور مردم در نماز جمعه باشکوهتر و گستردهتر صورت گرفت.
نماز جمعه از اهمیت زیادی برخوردار است و به تعبیر رهبر انقلاب: «اسلام برای نماز جمعه خیلی اهمیت قائل است ... از قول پیامبر خدا(ص) نقل شده که فرمود: من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فعلیه بالجمعه یوم الجمعه. یعنی هر کس که ایمان دارد، در روز جمعه نباید نماز جمعه را فراموش کند » (٧) به همین جهت است که حضرت امام میفرمایند: «آقایان باید با سفارش به مردم و نسلهای آینده به این مسأله اهمیت بدهند که نماز جمعه در رأس همه امور است و مردم را مجتمع کنند که در این امر خللی وارد نشود. »(٨)
علت این اهمیت فراوان نماز جمعه را باید در نقش و آثار گوناگون سیاسی اجتماعی آن جستجو کرد. برخی از این آثار و پیامدها عبارتند از: هدایت دینی مردم، هدایت سیاسی اجتماعی مردم، ایجاد وحدت بین مردم و نیز مردم و مسؤولین، نمایش قدرت و عظمت اسلام و بالاخره بسیج مردم در مسائل مختلف و مبتلا به داخلی و جهانی اسلام.
پي نوشتها:
١- صحیفه امام، جلد ١٧، ص ١٠٤.
٢- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص ٤١٢.
٣- صحیفه امام، جلد ١٨، ص ١٩٥.
٤- حدیث ولایت ( مجموعه رهنمودهای مقام معظّم رهبری)، جلد ٦، ص ٢١٥.
٥- خطبه نماز جمعه، روزنامه اطلاعاتف مورخ ٩/٨/١٣٧٧.
٦- حدیث ولایت ( مجموعه رهنمودهای مقام معظّم رهبری)، جلد ٤، ص ٢٣٢.
٧- حدیث ولایت ( مجموعه رهنمودهای مقام معظّم رهبری)، جلد ٦، ص ٢١٥.
٨- صحیفه امام، جلد ١٨، ص ١٩٥.
احیاء امر به معروف و نهی از منکر
مردم نیز به علت مخالفت رژیم با این فریضه و نیز بیثمر و بیتأثیربودن عمل به آن، تمایلی به انجام این فریضه نداشتند. منکرات در زمینههای مختلف از صدر تاذیل، رژیم و دولتمردان فاسد آن را فراگرفته بود. فضای عمومی ادارات، ظاهر اجتماع و کوچهها و خیابان مملو از منکرات و فساد بود و لذا عرصة عمل به این فریضه بسیار تنگ و محدود شده بود.
در حالی که فریضه امر به معروف و نهی از منکر یکی از فروع دین و واجبات اسلامی بوده و حائز اهمیت زیادی است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیآء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (١) مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو امر و از کار زشت نهی میکنند.» و در آیه دیگر میفرماید: «ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون و باید از شما، برخی خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکاری امر و از بدکاری نهی کنند و اینان در کمال رستگاری خواهند بود.» (٢)
در همین رابطه رسول خدا(ص) نیز می فرمایند: «اذا لم یأمروا بمعروف و لم ینهوا عن المنکر و لم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی، سلط الله علیهم شرارهم فیدعوا عند ذلک خیارهم فلایستجاب لهم(٣)، هنگامی که امت اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر ننماید و نیکان از خاندان مرا پیروی نکنند، خداوند بدان و ا اشرار را بر آنان مسلط و فرمانروا میکند در این حالت خوبان دعا میکنند، اما دعایشان مستجاب نخواهد شد.»
بدین ترتیب مشخص میشود که از نظر اسلامی، فریضه امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و بر دوش همه مردم میباشد. در این مورد حضرت امام خمینی(رة) میفرمایند: «امر به معروف و نهی از منکر به همه ملت واجب است. اگر یک حلال یک کسی کرد باید او را نهی بکند(٤) ... امر به معروف و نهی از منکر از اموری است که بر همه کس واجب است. یک چیزی نیست که بر یکی واجب باشد و بر دیگری (نه)، همه ما ... همانطور که مکلفیم که خودمان را حفظ کنیم و خارج کنیم از ظلمت به نور، مکلف هستیم که دیگران را هم همینطور دعوت کنیم. »(٥)
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز این امر به عنوان وظیفهای همگانی تلقی شده است. اصل 8 قانون اساسی مقرر میدارد: «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل برعهدة مردم نسبت به بکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت، شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین میکند...»
البته مهمترین بخش دستاورد انقلاب اسلامی در این زمینه، ایجاد تحول فکری در بخش عمدهای از مردم نسبت به فریضه امر به معروف و نهی از منکر است. انقلاب در بسیاری از مردم نسبت به ترک معروفها و انجام منکرات، فرهنگ حساسیت ایجاد کرد. پس از انقلاب مردم دیگر نسبت نسبت به مفاسد و منکرات بیتفاوت نبودند و خود را ملزم و موظف به دخالت میدانستند. احساس مسؤولیت جامعه و توده مردم نسبت به مفاسد بسیار مهم و ارزشمند است. البته امروز به خاطر محدودنگری نسبت به ابعاد و مصادیق مفاسد، شاید اهمیت این موضوع خیلی روشن و واضح نشده باشد، ولی اگر روزی این حساسیت مردمی نسبت به مفاسد بزرگ و مهم اجتماعی منعطف گردد، در آن صورت همیت این فریضه به خوبی آشکار خواهد شد.
ابعاد این فرضیه مهم در دو بخش کلی «امر به معروف» و «نهی از منکر» میباشد. لیکن متأسفانه تاکنون بیشتر به بد «نهی از منکر» آن پرداخته شده و از بعد «امر به معروف آن غفلت زیادی شده است. از سوی دیگر در همین بعد «نهی از منکر» هم غالباً منکرات، محدود به منکرات اخلاقی و بیحجابی و برخی مفاسد خاص اجتماعی بوده است و از بسیاری منکرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی غفلت شده است. در مورد شکل و شیوة امر به معروف و نهی از منکر نیز هنوز مشکلات زیادی وجود دارد.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای در این مورد میفرمایند: «بعضی جوانان به ما نامه مینویسند که اجازه بدهید ما با این تظاهرات منکراتی، مقابله و مبارزه کنیم. خیلی خوب، مقابله بکنید، اما چهطور، بریزید، طرف مقابل را تکه پاره کنید؟! نه، این نیست. حرف بزنید، بگویید، یک کلمه بیشتر هم نمیخواهد، لازم نیست یک سخنرانی بکنید، کسی که میبینید خلافی را مرتکب میشود ـ دروغ، غیبت، تهمت، کینورزی نسبت به برادر مؤمن، بیاعتنایی به محرمات دین، بیاعتنایی به مقدسات، اهانت به پذیرفتههای ایمانی مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت ـ یک کلمه آسان بیشتر نمیخواهد، بگویید این کار شما خلاف است، نکنید. لازم هم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید. »(٦)
به این ترتیب به نظر می رسد ما با وضع مطلوب هنوز فاصلة زیادی داریم. اول این که به بُعد «امر به معروف» هنوز توجه لازم نشده و بیشتر به بُعد «نهی از منکر» پرداخته شده است. دوم این که موضوعات و دامنه معروفها و منکرات باید گستردهتر و در همة زمینهها مخصوصاً موضوعات مهم و اساسیتر باشد. سوم این که شکل انجام این فریضه باید به همان ترتیبی باشد که مقام معظم رهبری مشخص فرمودهاند. چهارم این که باید این امر به صورت عمومی و فراگیر باشد تا تأثیر لازم را داشته باشد. پنجم این که طرفین مر به معروف و نهی از منکر باید از صرفِ «مردم نسبت به مردم» خارج شده و همانطور که اصل 8 قانون اساسی مشخص کرده است، در سه حوزة مردم نسبت به مردم، مردم نسبت به دولت و دولت نسبت به مردم انجام گیرد.
این فریضه باید در هر سه حوزه و همزمان باهم انجام گیرد. مردم همچنان که نسبت به ارتکاب منکرات و ترک معروفها توسط مردم دیگر حساسیت نشان میدهند، باید نسبت به ارتکاب منکرات و ترک معروفهای احتمالی دولت نیز حساسیت نشان بدهند و اگر موردی را مشاهده کردند، آن را گوشزد نمایند. همچنین دولت نیز نباید نسبت به ترک معروفها و انجام منکرات توسط مردم بیتفاوت باشد و ضروری است که از خود واکنش نشان بدهد.
پي نوشتها:
١- سورۀ توبه: آیه ٧١.
٢- سوره آل عمران: آیه ١٠٤.
٣- میزان الحکمه ١٢٤٢٩ ( به نقل از دبیرخانه شورایعالی جوانان، بررسی امر به معروف و نهی از منکر، ص ٣٣).
٤- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر هیجدهم، ص ١٢٥.
٥- صحیفه امام، جلد ١١، ص ٣٨٦و ٣٨٧.
٦- حدیث ولایت ( مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری)، جلد ٨، ص ١٩٩.
ایجاد وحدت بین حوزه و دانشگاه
حضرت امام(ره) میفرمایند: «یکی از روشهای محمدرضا در به انزوا کشاندن روحانیت ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیون بود که تبلیغات وسیعی در این زمینه شد و معالأسف به واسطه بیخبری هر دو قشر از توطئه شیطانی ابرقدرتها، نتیجه چشمگیری گرفته شد. از یک طرف از دبستانها تا دانشگاهها کشوش شد که معلمان و دبیران و اساتید و رؤسای دانشگاهها از بین غربزدگان یا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و سایر ادیان انتخاب و به کار گمارده شوند و متعهدان مؤمن در اقلیت قرار گیرند که قشر مؤثر را که در آتیه، حکومت را به دست میگیرند، از کودکی تا نوجوانی و تا جوانی طوری تربیت کنند که ادیان مطلقاً و اسلام بخصوص و از وابستگان به ادیان خصوصاً روحانیون و مبلغان متنفر باشند و اینان را عمال انگلیس در آن زمان و طرفدار سرمایهداران و زمینخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالی در بعد از آن معرفی مینمودند. و از طرف دیگر، با تبلیغاتن سوء، روحانیون و مبلغان و متدینان را از دانشگاهیان ترسانیده و همه را به بیدینی و بیبندو راری و مخالفت با مظاهر اسلام و ادیان متهم مینمودند. نتیجه آن که ... راه را برای چپاولگران آن چنان باز کند که تمام شؤون کشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخائر ملت در جیب آنان سرازیر شود. »(١)
و در جای دیگر در دیدار با دانشگاهیان میفرمایند: «از اول میخواستند این طوری دست بکنند دانشگاه را، و جوانان ما را از اول میخواستند به یک فرمی با بیاورند که دشمن بشوند با اسلام و با هرچه که مربوط به اسلام است. اسم آخوند را توی دانشگاه نمیشد ببری. اسم دانشگاهی هم در محیط فیضیه نمیشد ببری. هر یک از اینها اگر میرفتند آن جا خودشان را غریب میدیدند، خودشان را هیچ می دیدند. میدیدند به چه محیط بدی وارد شدهاند. برای این بود که این طوری درست کردند تا این که این دو جبههای که میتوانند کشور را حفظ کنند و میتوانند نجات بدهند از گرفتاریها اینها دشمن هم بشوند. این، سرکوبی او را بکند، او سرکوبی این را بکند، آنها نتیجهاش را بگیرند و نتیجه را گرفتند. دیدیم که گرفتند. آن قدر پافشاری در دشمنی این دو قشر برای چه بود؟ آنقدر تبلیغات سوء از همه اطراف نسبت به این طبقه مظلوم علما و از آن طرف در آنجا، آن هم تبلیغات برای دانشگاهی و دانشگاه و اینها چه بود؟ برای چه این طور بود؟ برای این بود که میترسیدند که اگر اینها به هم نزدیک بشوند و تفاهم کنند، بفهمند که اسلام چه چیز است، اگر بروند این آقایان اساتید دانشگاه در حوزههای علمی و پیش اساتید ببینند که اسلام چیست، وحشت نمیکنند آن وقت. آن وقت میفهمند که ما چقدر مصیبت کشیدیم در این دورانها خصوصاً این پنجاه سال، برای این که ما با برادرهای خودمان دشمن بودیم، هر کدام دیگری را تضعیف میکردیم. شما توجه داشته باشید به این معنا که باید این پیوند بین دانشگاه و فیضیه برقرار باشد... اگر این دو قشر هماهنگ بشوند و اگر صالح بشود این دو قشر دانشمند، کشور ما هیچ نقص دیگری نمیتواند پیدا بکند. »(٢)
مقام معظم رهبری نیز در جمع دانشجویان و طلاب با تحلیل از تاریخ علم و دین و تأثیر اروپا در ایجاد جدایی بین آن دو و نیز تأثیرات منفی حاصله از آن بر حوزه و دانشگاه میفرمایند: «در کشور ما هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان و منجمان و ریاضیدانهای بزرگ در تاریخها ـ آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافشان هنوز در دنیا مطرح است ـ جزو علمای بالله و صاحبان دین و متفکران دینی بودند. ابن سینایی که هنوز کتاب طب او در دنیا به عنوان یک کتاب زندة علمی مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان یک چهرة برجستة تاریخ بشر، در همه صحنههای علمی دنیا در این هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضی کارها در تاریخچة علم به نام او ثبت شده یک عالم دینی هم بوده است. محمدبن زکریای رازی و ابوریحان بیرونی دیگر علما و دانشمندان و متفکران و مکتشفان و مخترعان دنیای اسلام نیز همینطور بودهاند. این، وضع کشور ما و دنیای اسلام بود. تا وقتی که دین حاکم بود و صحنة زندگی مردم از دین و نفوذ معنوی آن بکی خالی نشده بود، وضع این گونه بود. از وقتی که اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکرانی که برای نابودی دنیای اسلام نقشه میکشیدند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا نمودند و نتیجتاً رشتة دین، یک رشته خالی از علم شد و رشتة علم، یک رشتة خالی از دین گشت... قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمی در عالم غرب میباشد، عبارت از قرن جدایی از دین و طرد دین از صحنه زندگی است. این تفکر در کشور ما هم اثر گذاشت و پایه اصلی دانشگاه ما بر مبنای غیردینی گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزههای علمیه روگردانیدند. این پدیدة مرار تبار، هم در حوزة علمیه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزههای علمیه سوء اثر گذاشت؛ زیرا علمای دین را صرفاً به مسائل ذهنی دینی ـ و لاغیرـ محدود و محصور کرد و آنها را از تحولات دنیای خارج بیخبر نگهداشت. پیشرفتای علم از نظر آنها پوشیده ماند و روح تحولگرایی و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احکام دینی ـ که همواره در تحولات عظیم جهانی، چنین تحولی در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه برای رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنت است ـ در حوزهها از بین رفت. حوزهها از واقعیت زندگی و حوادث دنیای خارج و تحولات عظیمی که به وقوع میپیوست، بیخبر ماندند و به یک سلسله مسائل فقهی و غالباً فرعی محدود شدند. مسائل اصلی فقه ـ مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه حکومتی ـ منزوی و متروک و نسیاً منسیاً شد و به مسایل فرعی و فرعالفرع و غالباً دور از حوادث و مسائل مهم زندگی، توجه بیشتری گردید. این ضربهیی بود که به حوزههای علمیه وارد آمد... و اما دانشگاه ـ که خشت اولش از حوزة علمیه و دین جدا نهاده شده بود ـ در مشت کسانی افتاد که نه از دین و نه از اخلاق اسلامی و نه از اخلاق سیاسی و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشور و ملتشان بهرهیی نداشتند. در طول هفتاد سال اخیر، بجز عدة معدودی از قبیل امیرکبیر و بعدها هم چند نفری که بسیار معدود بودند، بیشتر کسانی که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور به دست آنها بوده است ... کسانی بودهاند که منافع ملت ایران در مقابل منافع بیگانگان، برای آنها از هیچ رجحانی برخوردار نبود و بیشتر به فکر چیزهای دیگری بودند تا آیندة این ملت و کشور... علما و دانشمندان و محققان علوم طبیعی در کشور ما، از دین جدا ماندند و در نتیجه به درد مردم و کشور و ملتشان نخوردند. خوبرها و بهترینهایشان رفتند و برای بیگانگان مفید واقع شدند. عدهیی هم در همینجا بودند و برای بیگانهها کار کردند. روشنفکرانی که در همین دانشگاهها درس خواندند، همانها بودند که در طول حکومت پهلوی، ادارة این کشور را به خائنانهترین وجهی برعهده داشتند و به این ملت خیانت کردند. »(٣)
با پیروزی انقلاب اسلامی، به جدایی و کینه و عداوت بین دانشگاه و حوزه و دانشجو و روحانی پایان داده شد و اختلاف، تبدیل به نزدیکی و دوستی با یکدیگر شد. به تعبیر حضرت امام (ره): «در این نهضت یکی از برکات این بود که این قشرها را به هم نزدیک کرد. قشر دانشگاهی را با قشر روحانی و طبقه جوان باهم نزدیک و همکار شدند، این قشرهایی که از هم جدا بودند، با تأیید خدای تبارک و تعالی یکی شدند. »(٤)
با تعریف روشن و واحدی از مفهوم «وحدت حوزه و دانشگاه» میتوان این وحدت و همکاری را عمق بخشید. در این راستا رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان و طلاب در تاریخ 29 آذر 1368 میفرمایند: «در نظام اسلامی علم و دین پا به پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی این. وحدت حوزه و دانشگاه معنایش این نیست که حتماً بایستی تخصصهای حوزهیی در دانشگاه و تخصصهای دانشگاهی در حوزه دنبال بشود. نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه علم و دین هستند... اما باید باهم مرتبط و خوشبین باشند. باهم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند. علومی را که امروزه حوزة علمیه میخواهند فرا بگیرند، دانشگاهیها به آنها تعلیم بدهند. دین و معرفت دینی را هم که دانشگاهیها احتیاج دارند، علمای حوزه به آنها تعلیم بدهند. سر حضور نمایندگان روحانی در دانشگاهها، همین است. »(٥)
پي نوشتها:
١- وصيت نامه سياسي- الهي حضرت امام خميني (ره)، ص ٢٥.
٢- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، آیین انقلاب اسلامی، گزیده ای از اندیشه و آراء امام خمینی (ره)، ص ١٦٥.
٣- حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری)، جلد٣، ص ص ٨٦ تا ٩٠.
٤- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر دهم، ص ٣٧٩.
٥- حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری)، جلد ٣، ص ٩٠.
منبع: ٩٢ دستاورد انقلاب اسلامی ایران، مؤسسه ي فرهنگي قدر ولايت، انتشارات معاونت فرهنگي ستاد مشترك سپاه
پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون
نظرات شما عزیزان: