جلوه هایی از اخلاق سیاسی پیامبر صلّی الله علیه وآله
سیاست خارجی
-
عدم جنگافروزی، در عین ایجاد و حفظ آمادگی نظامی
از جمله اتهاماتی که پارهای از نویسندگان و تحلیلگران تاریخ اسلام بر این دین الهی و الگوی تمدن بشری انسانی، نقطه مقابل تمدنهای بشری غیرانسانی ـ که مبتنی بر توحش و خوی استخدامگر آدمیان برپا شده است ـ وارد میکنند، آن است که اسلام سوار بر شمشیر به پیش رفته است، و هر فتح و پیروزی که به دست آورده، در سایه جنگ افروزی و نبرد با اقوام و قبایل دیگر بوده است. این اتهام، به هیچ وجه بر عملکرد پیامبر اعظم انطباق ندارد، بلکه تحرکات نظامی رسول الله در شهر مدینه، با فاصله زمانی اندکی از تشکیل دولت اسلامی، چند هدف را تعقیب میکرد:
- هدف اوّل، ایجاد همدلی بیشتر میان اقشار و گروههای مختلف مردم تابع این حکومت بود. مسلم است که در مسافرت، افراد همسفر با خلقیات فردی و خصوصیات شخصی یکدیگر آشنا میشوند و در اثر تولید خاطرات مشترک، با یکدیگر انس و الفت بیشتر پیدا میکنند. رسول گرامی اسلام در تمامی تحرکات و سفرهای رزمی که خود حضور داشتند، مهاجران و انصار را همراه و همسفر میکردند تا با مدیریت مدبرانه خویش همدلی و قرابت بیشتری میان رعایای دولت اسلامی فراهم آورند.
- هدف دوم، آشنایی مهاجران با سرزمین یثرب و احوال جغرافیایی پیرامون آن بود تا در صورت نیاز و هنگام حمله دشمنان، رزمندگانی که از مهاجران در لشکر اسلام به صحنههای نبرد گسیل میگردند، نسبت به پستی و بلندیهای سرزمین، و نقاط استراتژیک آن شناخت کافی داشته باشند.
- هدف سوم، تمرینهای موسمی برای ایجاد و حفظ آمادگی رزمی در میان مردم تحت حاکمیت رسول الله بود.
- چهارمین هدف، ناامن کردن مسیر حرکت کاروانهای تجاری مشرکان مکه بود. میدانیم که زندگانی بزرگان مکه بر داد و ستد و بازرگانی استوار بوده و حیات آنان را مسافرتهای تجاری تأمین مینمود. و از سویی مکیان دشمنان اصلّی مسلمانان بودند، که اموال مهاجران و نیز خانوادههای ایشان را در مکه مورد تعرض قرار داده، و همیشه با رایزنیها و مذاکرات با قبایل ساکن در شبه جزیره به ایجاد مشکل برای پیامبر و یاران مسلمان ایشان مبادرت میورزیدند. این بود که پیامبر چاره را در آن میدید که با ناامن کردن مسیر حرکت کاروانهای تجاری قریش، ضرب شستی به مکیان نشان دهد و به آنان بفهماند که رگ حیات شما در دستان ماست و هر زمان که اراده کنیم، میتوانیم با قطع آن، زندگی را بر شما تنگ نماییم. پس ایجاد آمادگی جنگی چیزی است که در سیره پیامبر وجود داشته و اهتمام تام نسبت به آن مشاهده میشود، لکن جنگافروزی و آغاز نبرد و درگیری با همسایگان، جهت کشورگشایی، به هیچ وجه بر عملکرد پیامبر انطباق ندارد.
میدانیم اوّلین جنگی که بین مسلمانان مدینه و مشرکان مکه درگرفت، در نزدیکی چاههای بدر اتفاق افتاد و به «غزوه بدر کبرا» مشهور شد. آنگاه که به رسول گرامی اسلام خبر رسید که لشکری از مشرکان مکه به سوی مدینه در حال حرکتاند و قصد نبرد با مسلمانان دارند، پیامبر با مسلمانان در حال انجام یکی از مانورهای نظامی و رزمایشهایی بودند که از آغاز تشکیل دولت اسلام در مدینه در قالب غزوات و سرایا اقدام به آنها مینمودند. پس از رسیدن این خبر به رسول خدا، ایشان اصحاب خود را جمع کرده خبر حرکت قریش را به اطلاع آنها رسانید و برای بازگشت به مدینه و یا جنگ با قریش با آنها مشورت کرد.
نکته آموزنده آن است که پیامبر اکرم به اعلام متابعت مهاجران بسنده ننمود، بلکه مسأله اصلّی که ذهن رسولالله را اشغال کرده بود، نظر انصار بود؛ زیرا «هنگامی که اینان در عقبه با آن حضرت بیعت کردند، گفتند: ای رسولخدا، هرگاه تو خود را به شهر ما برسانی، ما همانطور که از فرزند و ناموس خویش دفاع میکنیم، از تو نیز به همان نحو دفاع میکنیم، و معنای این سخن آن بود که اگر دشمنی در شهر مدینه به آن حضرت حمله کند، آنان متعهد هستند که از او دفاع کنند، ولی در خارج از شهر مدینه تعهدی ندارند. از این رو رسولخدا میخواست رأی آنان را نیز در این خصوص بداند» و پس از اظهار تبعیت سعد بن معاذ، از سران انصار، بود که پیامبر آسوده خاطر شده و آماده نبرد گردید. همین امر ـ که اوّلین جنگ مسلمانان ساکن مدینه، جنگی است که با تهاجم مشرکان مکه آغاز شده است ـ گویای آن است که آن همه غزوه و سریهای که مسلمانان داشتهاند، هیچکدام منجر به درگیری با دشمن نشده است، و به تعبیر امروزین، در تمامی آنها مسلمانان با دشمن فرضی جنگ مینمودهاند. و نیز مشورت پیامبر با انصار نشان دهنده آن است که هیچ یک از تحرکات نظامی پیشین به قصد آغاز جنگ با قبیله یا گروهی نبوده است، بلکه تنها سفری رزمایشی بوده که اهداف پیش گفته را تعقیب مینموده است، در غیر این صورت، مشورت با انصار در هنگام تحقق یک جنگ واقعی وجهی نداشت.
جلوه هایی از اخلاق سیاسی پیامبر صلّی الله علیه وآله – اسراء ۳۴
-
پایبندی به تعهدات و پیمانها، در عین قدرت بر نقض عهد
از نکات برجستهای که در تاریخ صدر اسلام به چشم میخورد، پایبندی پیامبر اکرم، مؤسس و زمامدار حکومت اسلامی، نسبت به تعهدات و پیمانهایی است که با گروهها و قبایل مختلف بسته شده بود. بسیاری از این پیمانها مربوط به دوران ضعف اولیه مسلمانان و بیپناهی دولت اسلامی بوده که هرگونه همدلی سایر قبایل برای مسلمانان مایه دلگرمی و قوت قلب بود، لکن در دورانی که با ایثار و مجاهدتهای رزمندگان اسلام، در کنار قدرت منطق مبتنی بر فطرت انسانی تعالیم آسمانی این دین الهی، و در سایه درایت و راهبری داهیانه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دولت اسلامی در اوج قدرت و اقتدار به سر میبرد، دیگر پایبندی به این تعهدات و پیمانها نه تنها مایه تقویت حکومت اسلامی نبود، بلکه گاه جلوی پارهای از تصمیمات لازم در پیشبرد اهداف دولتی را هم سد مینمود.
در چنین مواقعی است که اخلاق سیاسی مورد توصیه و عمل اغلب سیاستمداران جهانی قاطعانه حکم مینماید که این تعهدات دست و پا گیر بیخاصیت زیر پا گذاشته شود. اینجاست که تفاوت عمل پیامبر با زمامداران دنیا، و فرق اخلاق حکومتی در فلسفه سیاسی اسلام با اخلاق حاکمان در فلسفه سیاسی فیلسوفان سیاست آشکار میشود. پایبندی اوّلین مؤسس دولت اسلامی در جهان نسبت به تعهدات و پیمانهایی که با گروهها و قبایل دیگر بسته شده بود، آن هم تا آخرین زمان اعتبار آن پیمان نامه، از نکات درخشان در فلسفه سیاست اسلامی است.
هیچگاه زمامدار مسلمانان اجازه نخواهد داشت تعهدی را که نسبت به گروهی از مردمان، یا دولتهای دیگر پذیرفته است، زیر پا بگذارد. تأکیدات قرآنی گویایی در این زمینه وجود دارد که بحث و تفصیل آن خارج از حوصله و رویکرد این مقاله است. در اینجا به نقل نکاتی از سیره رسول گرامی اسلام در این خصوص بسنده میکنیم: در سال ششم هجری که مسلمانان برای انجام اعمال عبادی و طواف کعبه به سمت مکه حرکت کردند، با ممانعت مشرکان مواجه شدند، و در نهایت، به انعقاد صلحنامهای منجر شد که صلح حدیبیه نام گرفت. یکی از مواد صلحنامه این بود که «اگر کسی از قرشیان ـ که تحت قیمومت و ولایت دیگری است ـ به نزد محمد آمد، اگر چه مسلمان شده باشد، باید او را به سوی قریش باز گردانند، ولی اگر یکی از مسلمانان و پیروان محمد به نزد قریش برود، لازم نیست او را به مدینه باز گردانند».
این بند از صلحنامه ـ که با اعتراض پارهای از صحابه رسول الله نیز مواجه گشت ـ تا زمانی که اساس این پیمان از سوی مشرکان قریش نقض نگردیده بود، همواره مورد احترام و عمل پیامبر قرار داشت. بازگرداندن «ابوجندل»، پسر سهیل بن عمرو امضا کننده صلحنامه از سوی قریش، و «عتبه بن اسید(ابوبصیر)» از مصادیق این سیره اخلاق حکومتی رسول خداست. گویاترین داستانی که نشان دهنده کمال وفاداری و پایبندی رسولاکرم صلّی الله علیه و آله به تعهدات و پیمانهاست، به جریان ابلاغ آیات برائت باز میگردد. از جمله مطالبی که در این ماجرا توسط فرستاده مخصوص رسول خدا در اجتماع حجاج بیت الله در منا اعلام شد، آن بود که: «هر کس با رسولخدا پیمانی دارد، آن پیمان تا پایان مدت محترم است». این گزارش، به روشنی و صراحت، بیانگر احترام و اعتبار تمامی پیمانهای منعقد شده مابین پیامبر و قبایل دیگر، تا انتهای زمان قید شده در پیمان، از سوی رسول گرامی اسلام است.
-
اقدام به عملیات اطلاعاتی در میان دشمنان
در تمامی حکومتها کسب اطلاعات به صورت مخفیانه در چند زمینه انجام میپذیرد، که یکی از آنها «کسب اطلاعات از برنامهها و تصمیمات دولتهای بیگانه در زمینه منافع دولت متبوع» است. معمولاً نسبت به تمامی دولتهای خارجی اینچنین اقدامات اطلاعاتی صورت میگیرد و هر حکومتی سعی میکند اطلاعات محرمانه بیشتری را به دست بیاورد؛ اگرچه دولت مقصد از دسته دولتهای دوست و حتی هم پیمان به حساب آید. همواره برخورداری از اطلاعات بیشتر عامل برتری و تفوق محسوب میشود، و حکومتی که از برنامهها و تصمیمات دولت اجنبی اطلاع داشته باشد، بهتر و دقیقتر میتواند در موارد مشترک برنامهریزی نماید و توطئههای احتمالی را خنثی سازد. هرچه یکی از دو طرف از اطلاعات بیشتری نسبت به طرف دیگر برخوردار باشد، با دید بازتری به بازی قدرت ادامه خواهد داد.
آنچه در کتب گزارش کننده تاریخ صدر اسلام موجود است و در سیره منقول آن حضرت میبینیم، این است که ایشان نسبت به کسب اطلاعات محرمانه جبهه مقابل موافق بوده و به آن اقدام مینموده است. ایشان افرادی را، چه در زمان لشکرکشی دشمن و چه پیش از لشکرکشی، برای جاسوسی به میان مشرکان میفرستاده است. ماجرای «عبدالله بن جحش» را سابقاً بیان کردم و مشاهده شد که رسول گرامی اسلام او و همراهانش را تنها برای کسب محرمانه اطلاعات از جبهه دشمن، و نه نبرد با آنان، گسیل داشت. در جنگ احزاب، غزوه خندق ـ که قبایل و گروههای مختلف علیه مسلمین متحد شده بودند ـ تنهایی و محاصره طولانی شهر مدینه برای مسلمانان موجب مشکلات فراوانی شده بود. در این زمان به پیامبر اکرم خبر رسید که جبهه مخالف دچار تشتّت شده است. حضرت «حذیفه» را طلبید و او را مأمور ساخت که چون شب شود، به میان لشگر دشمن برود و از وضع و تصمیم آنها رسول خدا را با خبر سازد. در واقعه غزوه حنین، هنگامی که خبر حرکت قبیله هوازن و همدستانشان به رسول خدا رسید، آن حضرت، «عبدالله بن أبی حدرد» را مأمور کرد تا به طور ناشناس خود را به میان لشگر هوازن برساند و از اوضاع و احوال ایشان اطلاعاتی کسب کرده رسول خدا را مطلع سازد.
جلوه هایی از اخلاق سیاسی پیامبر صلّی الله علیه وآله
-
عفو و عدم انتقام از دشمنان پس از غلبه بر ایشان
انتقام گرفتن از دشمن پس از غلبه یافتن بر او امری است که در تمامی جنگها اتفاق میافتد. در همه جا لشکر شکست خورده و فرماندهان آن از کمترین حقوق انسانی برخوردارند، و این واقعیت دردناک و ضد بشری تا جایی رواج یافته و موجب نگرانی و دغدغه فکری ملتها بوده است که جامعه جهانی و نهادهای بین المللی مجبور شدهاند برای سامان بخشیدن به وضعیت شکست خوردگان در جنگها ضوابطی را تعیین نمایند، و دادگاههای بینالمللی از حقوق انسانی مغلوب شدگان حمایت کنند. این مسأله، با اینکه دارای قوانین پذیرفته شده توسط اغلب، بلکه تمامی کشورهاست، لکن هنوز هم در عمل همان است که بود؛ نه کنوانسیونها و پروتکلهای بین المللی دردی را دوا کرده است، و نه سازمانهای جهانی توانستهاند تغییری ایجاد نمایند.
اما داستان پیروزشدگان در جنگ، در اخلاق سیاسی پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله به گونه دیگری است. اخلاق پیروزی در اینجا مبتنی است بر عفو و گذشت، نه انتقامگیری و عقدهگشایی. رسول گرامی اسلام هم با اسیران جنگی چنین برخوردی داشت، و هم با فرماندهان لشکر دشمن که تسلیم ایشان شده و شکست را میپذیرفتند با عفو و اغماض مقابله مینمود.
داستان فتح مکه، اسلام آوردن «ابوسفیان» و برخوردی که پیامبر اکرم با او و مشرکان مکه میکند، اخلاقیترین نمونه پیروزی و برخورد لشکر غالب با مردم مغلوب در تاریخ بشر است. «عمرو بن عاص» نقل میکند که در سفری به حبشه رفت تا «عمرو بن امیه»(فرستاده پیامبر ) را از نجاشی ـ که سوابق رفاقت و دوستی با مشرکان مکه داشت ـ تحویل بگیرد و دستگیر کرده، به قتل برساند. مخالفت نجاشی با این امر و سخنان او در تأیید رسالت الهی پیامبر اکرم موجب تنبه عمروعاص شده و او را به مسلمان شدن وا میدارد. اعمال سابق عمرو عاص او را نسبت به برخورد رسول خدا نگران ساخته بود، لکن آنگاه که در مدینه خدمت رسول الله رسید، آن حضرت فرمود: ای عمرو، بدان که اسلام کارهای گذشته را قطع میکند(و از بین میبرد).
«صفوان بن امیه» از کسانی بود که با رسولخدا دشمنی شدیدی داشت و هنگام فتح مکه با جمعی اقدام به جنگ کرد، صفوان هنگامی که از مقابل لشگر اسلام فرار کرد، از ترس آنکه مبادا به دست یاران رسول خدا کشته شود، از شهر خارج شد و به سوی جده رفت تا از آنجا خود را به یمن برساند. «عمیر بن وهب» نزد رسول خدا آمده و از رسول الله برای او امان گرفت. پیامبر برای اطمینان صفوان به در امان بودن، عمامهای را که در هنگام فتح مکه بر سر مبارک خود بسته بود، به عمیر سپرد تا به صفوان بدهد. و آنگاه که صفوان به همراه عمیر به مکه بازگشته، به نزد رسول خدا آمد، به آن حضرت گفت: عمیر میگوید: که تو مرا امان دادهای؟ فرمود: راست گفته. عرض کرد: پس دو ماه به من مهلت بده. حضرت فرمود: من چهار ماه به تو مهلت دادم.
منبع: شبکه تحلیلی نخبگانِ دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای
نظرات شما عزیزان: