حیات علمی امام علی(ع) از منظر اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان
مقدمه
علم و دانش و استعداد فراگیری و به کارگیری آن، هدیه الهی است که به انسان اعطا شده و در این میان خدای متعال به طور ویژه و گسترده، علم وسیع به بعضی از بندگان خاص خود عنایت کرده است.
یکی از برجستگان در بهرهمندی از علوم الهی و دانش بشری علی(ع) است، به گونهای که همه فرهیختگان واندیشمندان، از جمله خاورشناسان زبان به تحسین و تمجید از ایشان پرداختهاند. از آنجا که تمرکز تحقیق، بررسی دیدگاه خاورشناسان در خصوص جایگاه علمی علی(ع) است، ابتدا به تعریف واژه استشراق و مستشرق و اهداف ایشان پرداخته میشود.
استشراق در تعریفی روان به آن دسته از پژوهشهای غربیها اطلاق میشود که در خصوص میراث شرق و به ویژه مسائل مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن آن انجام میپذیرد.1 بنابر این، مستشرق یا خاورشناس فردی است که میراث شرق و هر آنچه به نوعی به تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن او تعلق دارد، بررسی میکند و میکاود.2
به طور کلی مستشرقان در بررسی و تحقیقات عربی و اسلامی خود، انگیزههای متفاوتی داشتهاند. این انگیزهها از نظر شدت و ضعف یکسان نیست و درمجموع میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
الف ـ پژوهشها و بررسیهایی که به انگیزههای تبشیری انجام پذیرفته است،
ب ـ پژوهشهایی که در پس آنها اغراض و اهداف استعماری نهفته است،
ج ـ تحقیقات و پژوهشهایی که صرفاً با انگیزههای علمی انجام یافته است.3
در تحقیقات مرتبط با امامان(ع) نیز این اهداف موضوعیت داشته و قابل انطباق است. از آنجا که علی(ع) در میان مسلمانان جایگاهی ممتاز و مقبولیتی عام دارد و در بیان فضایل ایشان شیعه و سنی کتابها به رشته تحریر در آورده و ابعاد گوناگونی از مناقب و فضایل آن حضرت را تبیین کردهاند، اندیشمندان غیر مسلمان و به ویژه خاورشناسان نیز در این حوزه، تحقیق و بررسی داشتهاند.
یکی از ابعاد زندگی امام که به آن توجه شده علم و دانش وسیع ایشان است که در مواردی بعضی از ایشان به زیبایی و با عبارتهایی شاعرانه و برخاسته از عمق دل، به تحسین امام پرداختهاند و در مواردی هم، به خصوص از ناحیه مستشرقان به خردهگیری از امام پرداخته و درباره بعضی از برجستگیهای آن حضرت تشکیک و تردید کردهاند.
گزیدهای از علم و دانش علی(ع)
امام عـلی(ع) دسـتپـرورده مـکـتـب وحی و شاگرد همیشه همراه پیامبر(ص) بود. امام علی(ع) خود درباره ملازمت و همراهیاش با پیامبر اینگونه میفرماید:
رسولخدا(ص) مرا در دامن خویش پرورش داد: من کودک بودم او (همچون فرزندش) در آغوش خویش مىفشرد، و در استراحتگاه مخصوص خویش جاى مىداد، بدنش را به بدنم مىچسبانید و بوى پاکیزه او را استشمام مىکردم، غذا را مىجوید و در دهانم مىگذاشت.
هرگز دروغى در گفتارم نیافت و اشتباهى در کردارم پیدا ننمود. از همان زمان که رسول خدا(ص) را از شیر باز گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز، وى را به راههاى بزرگوارى و درستى و اخلاق نیک سوق دهند. من همچون سایهاى به دنبال آن حضرت حرکت مىکردم و او هر روز نکته تازهاى از اخلاق نیک را براى من آشکار مىساخت و مرا فرمان مىداد که به او اقتدا کنم.4
خـطـبـهها و کلمات آن حضرت که بخشهایی از آن در نهج البلاغه آورده شده است، سند گویایی است بر این معنا که کلام ایشان فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است.
آن حـضـرت بارها به مردم میفرمود: «ای مردم از من بپرسید پیش ازآنکه مرا نیابید که من به راههای آسمان داناتر از راههای زمینم....»5 وتنها علی(ع) و فرزندان معصومش میتوانستند چنین سخنی را بر زبان آورند.
کمیلبن زیاد از یاران خاص حضرت علی(ع)، میگوید: روزی علی(ع) دست مرا گرفته به صحرا برد. چون به بیرون شهر رسیدیم مانند مصیبت زدگان آهی کشید و فرمود: گردآورندگان مال تباهاند، گرچه به ظاهر زندهاند، اما دانشمندان پایدارند چندان که روزگار به جاست. سپس با اشاره به سینه مبارک خود فرمود: «ها اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً» آگاه باش اینجا علم فراوان است. اگر برای آن یادگیرندگانی مییافتم (آنها را آشکار میکردم)، ولی بر کسانی که به آنها علم میآموزم مطمئن نیستم، زیرا آن را برای دنیا به کار میبرند... .6
پیامبر(ص) درباره علی(ع) فرموده است: «من شهرعلم و علی دروازه این شهر است. هر که میخواهد وارد این شهر شود باید از دروازه آن داخل گردد».7
همچنین ابنعباس میگوید از رسولخدا(ص) شنیدم که فرمود: به علی بن ابیطالب(ع) نُه قسمت از ده قسمت علم که خدا برای جمیع خلق آفریده، عطا شده است. به خدا قسم او در یک قسمت باقی نیز با دیگران شریک است.8
علی(ع) در باره وسعت علم خویش فرمود: اگر بخواهم آن قدر تفسیر و تأویل و نکته در فواید «بسم الله الرحمن الرحیم» گویم که نوشتههای آن بار هفتاد شتر میشود.9 در زمان خلفای سهگانه هرگاه مشکل و معمایی برای آنان پیش میآمد دست به دامن علی(ع) میشدند، به طوری که عمر بارها گفت: اگر علی نبود، هر آینه عمر هلاک میشد.10 علی(ع) پدر علم در اسلام است، زیرا دانشمندانی که بنیانگذار علم نحو، فقه، اصول، تفسیر، نجوم و غیره هستند همه از شاگردان بیواسطه یا باواسطه ایشان شمرده میشوند.
دیدگاه مثبت مستشرقان
دیدگاه مستشرقان درباره ائمه(ع) متفاوت و برگرفته از اهداف و منابع مطالعاتی ایشان است. عدهای با انگیزه آشنایی و شناخت صحیح جایگاه و فعالیتهای ائمه(ع) و بدون غرض ورزی و پیشداوری، به تحقیق و بررسی جایگاه ایشان پرداخته و با مراجعه به منابع معتبر، فعالیتهای ائمه(ع) را بررسی کرده و تحقیقات قابل توجهی ارئه نمودهاند.
هالیستر درباره جایگاه علمی امام علی(ع) چنین مینویسد
اگر به قراری که شیعیان ادعا میکنند! علی(ع) به اراده الهی خلیفه بلافصل پیامبر(ص) تعیین شده بود پس میبایست تعلیمات خاصی هم برای احراز این مقام از سوی محمد(ص) دریافت کرده باشد. مآخذی که از نسخه قرآن علی(ع) خبر دادهاند، میافزایند که علی(ع) تفسیر و توضیحات آیات را نیز که از تعلیمات خصوصی رسول الله(ص) بر گرفته بود، بر حواشی و صفحات آن یادداشت میکرده است... پیامبر و امام هر دو برای اثبات ادعای خود، اعمال خارق العادهای اظهار میکنند... این معجزات مربوط است به توجه و عنایات الهی به وی، همچنین اعمال خارق العادهای که از او سر زده است.11
یکی دیگر از محققان در تبیین جایگاه ممتاز و خدمات علمی و مرجعیت فکری علی(ع) در میان مسلمانان مینویسد:
همه مسلمانان برای علی(ع) نقشی مهم و خطیر قائل هستند. نزد اهل سنت، علی(ع) قهرمان بزرگ اسلام در جنگهای اولیهاش برای بقا و یکی از خلفای راشدین بود، و او را سرچشمه علم باطنی و دانش مکنون میدانستند. وی سر سلسله بیشتر طرایق صوفیه است، و نیز تدوین نحو عربی را به وی نسبت میدهند.12
دنیز اگل مستشرق فرانسوی نیز مینویسد
متن دعای کمیل که در مفاتیح الجنان یافت میشود، امام علی(ع) آن را به شاگردش کمیل بن زیاد آموخت. کمیل در شرح حال نویسی بزرگان شیعه مکان مهمی را به خود اختصاص داده است. تمامی روایات، گفتوگوهایی را تصویر میکنند که با امام علی(ع) داشته است... در باره این دعا شواهد کمی در اختیار داریم، اما بنا به روایت سید بن طاووس، کمیل میگوید: روزی به همراه امیرالمؤمنین(ع) در مسجد بصره نشسته بودیم و در باره شب پانزدهم شعبان صحبت میکردیم. امام علی(ع) به من گفت که طی این شب هر کسی باید برای نمازخواندن و قرائت دعای حضرت خضر، بیدار بماند تا دعایش مستجاب شود. پس از آنکه امام به منزلش بازگشت کمیل نزد ایشان آمد و امام از وی پرسید: کمیل برای چه آمدی؟ او جواب داد برای دعای حضرت خضر و در این موقع امام این دعا را به او آموزش داد.13
گابریل آنگیری مستشرق فرانسوی نیز برجستگی علمی امام(ع) را بسیار زیبا تبیین و توصیف کرده و مینویسد
در زمینه قضایی، علی(ع) عهد جدیدی افتتاح نمود. در عهد خلفای سه گانه او در تمام مسائل بغرنج و پیچیده مورد استشاره و استفتاء قرار میگرفت. هر مسئله پیچیدهای که روی مینمود افکار عمومی با این عبارت که به صورت ضربالمثل در آمده بود، حل آن را از تدبیر علی(ع) میخواست، چاره این مشکل را فقط از ابوالحسن باید خواست.
هنگامی که علی(ع) به خلافت رسید با وجود تمام گرفتاریهای نظامی و سیاسی، همچنان تصدی عالیه امور دادگستری را برای خود حفظ نمود. به تصفیه دادگاهها اقدام ورزیده و حقوق قضات را تثبیت نمود و نخستین محکمه شرع را بنیاد نهاد.
قضاوتهای متعددی از خلیفه چهارم به یادگار مانده که جای آن دارد آنها را در شمار محاکمات بزرگ تاریخ قرار داد. علی(ع) نخستین کسی بود که بر ضد اصلی که از دیر زمانی معمول به قوانین اروپایی است، یعنی حبس در مقابل بدهکاری، به مخالفت برخاست. پیش از علی(ع) قانون مدونی وجود نداشت.
قاضی میبایستی از روی آیات قرآن و بر طبق رسوم و سنن، حکم صادر کند، ولی در زمان علی(ع) علم فقه و تقریباً قانون مدونی به وجود آمد. در حقوق جزا علی(ع) در شرق نخستین کسی بود که در محاکمات، شهود را از هم جدا کرده و از هر یک جداگانه شهادت میگرفت.
تا آن وقت شهود به اتفاق یکدیگر ادای شهادت میکردند و میتوانستند اظهارات خود را با اظهارات همدستانشان تطبیق نمایند. قضیه ذیل باعث شد که علی(ع) در محاکمات این امر را مراعات کند:
روزی جوانی به خدمت علی(ع) آمد و تفصیل ماجرای خود را به عرض حضرتش رسانید: پدرش با کاروانیان که چند تن از دوستان معمولیاش بودند، راه سفر در پیش گرفته بود. پس از چندی رفقایش از سفر بازگشتند، ولی هیچ خبری از پدرش نیاوردند. پس چه بر سر او و پولهایش آمده بود؟
علی(ع) یاران شخص گمشده را امر به احضار فرمود و از آنها بازپرسی کرد. جملگی اظهار داشتند که پدر جوان بدون خبر و اطلاع آنها ناپدید گردیده و هیچ برگه و اثری از خود به جا نگذاشته، و از طرفی قضات شهر هم به کار ایشان رسیدگی و آنها را تبرئه کردهاند. این پاسخ علی(ع) را قانع نساخت.
پس امر به دستگیری متهمین داد و هر یک را در حجرهای جداگانه زندانی کرد، بعد از چند روز یکی از آنها را بازپرسی کرد و صورت مجلس اظهاراتش را به امضای او رسانید و به زندانش عودت داد. فردای آن روز، متهم دوم به همان ترتیب بازپرسی شد و هنگامی که همه گواهان بدین ترتیب گواهی دادند، علی(ع) اظهارات آنها را مورد بررسی قرار داد و آنها را با یکدیگر مقایسه کرد و در نتیجه، تناقض آشکاری میان گفتههای آنها مشاهده کرد.
علی(ع) مجدداً متهمین را بخواند و آنها را به تناقض گفتههایشان آگاه گردانید وادارشان ساخت که به قتل رفیقشان اقرار نمایند و بعد از گرفتن اقرار، علی(ع) آنها را به پرداخت مبلغ هنگفتی به فرزند مقتول محکوم نمود.
علی(ع) که خطیبی زبردست و نویسندهای توانا و قاضی عالیقدری به شمار میرود، در صف مؤسسین و واضعین مکتبها مقام دارد و مکاتبی که او تأسیس
نموده از لحاظ صراحت و روشنی و استحکام منطق و برهان و همچنین از لحاظ تمایل بارز آنها به ترقی و تجدد، امتیاز دارد.14
لامنس مستشرق معروف بلژیکی در وصف عظمت امام(ع) چنین می نویسد
برای عظمت علی(ع) همین بس که که تمام اخبار و تواریخ علمی اسلامی، از او سرچشمه میگیرد. او حافظه و قوه شگفت انگیزی داشته است.
همه علما و دانشمندان، اخبار احادیث خود را برای وثوق و اعتبار به او میرسانند. علمای اسلام از موافق و مخالف، از دوست و دشمن، مفتخرند که گفتار خود را به علی(ع) مستند دارند، چون گفتار او حجیت قطعی داشت و او باب مدینه علم بود و با روح کلی پیوستگی تام داشت.15
نرسیسیان، از دانشمندان مسیحی نیز درباره علی(ع) چنین میگوید
اگر این خطیب بزرگ (علی(ع)) در عصر ما هم اکنون بر منبر کوفه پا مینهاد، میدیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریاش از سران و بزرگان اروپا موج میزد، میآمدند تا از دریای سرریز دانشش، روحشان را سیراب کنند.16
دونالدسون خاورشناس معروف معاصر انگلیسی در باره گستره علم علی(ع) به قرآن و رابطه علمی آن حضرت با پیامبر(ص) مینویسد
از نظر علمی، علی(ع) دانش وسیعی به قرآن داشت، و وقتی به ایشان گفته میشد که چگونه شما در مقایسه با دیگر اصحاب آشنایی بیشتری به احادیث پیامبر پیدا کردی؟ میفرمود: هر وقت از رسول خدا(ص) سؤالی میکردم، پاسخ سؤالم را میداد، و هرگاه سکوت میکردم ایشان آغاز به سخن مینمود.17
دونالدسون در ادامه مینویسد:
دانش علی(ع) چیزی نیست که در پسِ پرده ابهام باشد و شگفت انگیز هم نیست، زیرا علی(ع) از مجاهدان و صحابه دیگر، مدت زمان بیشتری را با پیامبر(ص) سپری کرده است، علاوه بر آنچه دیگران از پیامبر(ص) شنیدند، او چیزهای شنیده که دیگران از آن محروم بودهاند. ابوبکر و عمر به گستردگی علم و فقاهت علی اطمینان داشتند و مشکلاتی که برایشان پیش میآمد و دچار عجز میشدند، برای حل آن به او رجوع نموده و به رأی و مشورت او عمل مینمودند.18
ردولف ژایگر، نویسنده آلمانی درباره خدمات علمی علی(ع) مینویسد
علی(ع) مبتکر علم نحو بود. و بر اثر همین ابتکار اوست که امروز هر کودک مبتدیِ مسلمان در هر نقطه زمین میتواند قرآن بخواند و کلمات نماز را صحیح تلفظ کند ...علی بن ابیطالب(ع) یگانه دانشمند اسلام در آن عصر، بین اعراب چون نابغهای بود که در بین یک مشت مردم جاهل و قشری متعصب زندگی کند و نتواند منظور خویش را به آنان بفهماند.19
جرج جرداق مسیحی هم علی(ع) را اینگونه توصیف میکند
علی بن ابی طالب در خرد، یگانه بود، او قطب اسلام و سرچشمه معارف و علوم عرب بود، هیچ دانشی در عرب وجود ندارد، مگر آنکه اساسش را علی(ع) پایهگذاری کرده یا در وضع آن، سهیم و شریک بوده است.20
همین طور هالیستر مینویسد: علی از هرکس دیگر بیشتر با قرآن آشنا بود.21 روکس عزیزی یکی از ادیبان برجسته مسیحی نیز در این باره میگوید:
اسلام در مسائل مختلف فقیهتر از علی(ع) را به خود ندیده است، و دلیلش این سخن پیامبر(ص) است که فرمود: «اقضاکم علی؛ برترین شما در داوری و قضاوت علی است». و به گواه هم عصر خودش که میگفت: «لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود عمر بیچاره میشد»... علی عالم به تورات و انجیل و قرآن بود.22
والیری مستشرق ایتالیایی نیز درباره دانش قرآنی امام(ع) مینویسد: معروف است که على دانش عمیقى از قرآن داشت و یکى از بهترین قاریان قرآن بود.23
دیدگاه منفی مستشرقان
عدهای از مستشرقان در تبیین حیات علمی امامان(ع) به علت بیاطلاعی از جایگاه امامت، و نیز به سبب عدم بهرهگیری از منابع معتبر شیعی، و بر اساس باورهای خود و استناد به منابع اهل سنت و منابع موجود در غرب، و برخی نیز براساس انگیزههای تبشیری و استعماری، به شکل نادرستی به تبیین این مطلب پرداختهاند. اگرچه بسیاری از مستشرقان در باره جایگاه علمی و برجستگی علمی علی(ع) اعتراف به عظمت علمی امام نمودهاند که پیش از این به دیدگاه برخی از آنها، اشاره شد، اما بعضی از مستشرقان برتری علمی آن حضرت را چندان قابل توجه نمیدانند، چنان که دونالد سن مینویسد: نویسندگان برای آنکه نشان بدهند که شخصیت علمی علی(ع) کمتر از بُعد جنگاوری وی نبوده است، خود را به زحمت بسیارانداختهاند.24
در اینجا به دیدگاه برخی از کسانی که درباره شخسیت علمی علی(ع) تشکیک کردهاند، اشاره میشود:
1. ابهام و جعل در سخنان
والیری از مستشرقانی است که در دائرة المعارف اسلام لیدن مقالههایی ارائه داده و در مدخل مربوط به امام علی(ع) ضمن تشریح ابعاد زندگی آن حضرت در تبیین بعد شخصیتی ایشان به تشکیک در شیوایی سخنان علی(ع) پرداخته است و مینویسد: «سخنان او به لحاظ صورت و شکل [ظاهرى] مبهم بوده، تشخیص سخنان اصیل او از سخنان جعلى و منتسب به وى کار سادهاى نیست».25
هالم نیز مینویسد
شیعیان علی را اسوه بلاغت نیز به شمار میآورند و سخنان و اندرزهای منسوب به وی که در واقع از نمونههای بینظیر عربی کلاسیک است، به صورت مجموعهای با عنوان نهج البلاغه بر جای مانده است که تا قرن پنجم به منصه ظهور در نیامد.26
م. عبدالجلیل، مورخ فرانسوی که نویسنده تاریخ ادبیات عرب به زبان فرانسوی است در خصوص نثرهای منسوب به صدر اسلام تردید کرده و مینویسد: «شایسته است در مجموعه آثار ادبی منسوب به علی(ع) بیشتر دقت کنیم».27
نـقد
این سخن والیری که سخنان علی(ع) را در شکل و ظاهر مبهم دانسته، خود مبهم است و روشن نیست که منظور او چیست؟! اگر مقصود وی مبهم شمردن سخنان علی(ع) باشد سخنی به دور از انصاف است، زیرا یکی از ویژگیهای برجسته آن حضرت قدرت بیان فوق العاده و منحصر به فرد ایشان است که دوست و دشمن بدان اعتراف نمودهاند. فصاحت کلام على(ع) همه فصیحیات عرب را به تعجب واداشته، چنان که او را امیر سخن نامیدهاند.
ابن ابى الحدید در این باره مینویسد
او پیشواى فصحاء و استاد بلغاء است و در شأن کلامش گفتهاند از سخن خدا فروتر و از سخن مردمان فراتر است و تمام فصحاء، فن خطابه و سخنورى را از سخنان و خطبههای او آموختهاند.
وی در ادامه مینویسد:
براى اثبات درجه اعلاى فصاحت و بلاغت او همین نهج البلاغه که من بشرحش اقدام مینمایم، کافى است که هیچ یک از فصحاى صحابه یک دهم آن، حتى نصف یک دهم آن را نمىتوانند تدوین کنند.28
همچنین وی به اعتراف یکی از سرسختترین دشمنان امام در فصاحت اشاره کرده و چنین مینویسد:
هنگامی که محفن بن ابیمحفن نزد معاویه آمد، گفت: از پیش کندزبانترین مردم نزد تو آمدم. و منظورش علی(ع) بود. معاویه جواب داد: وای بر تو! چگونه ممکن است علی(ع) کند زبانترین مردم باشد؟ به خدا جز او کسی آیین فصاحت را به قریش نیاموخته است.29
علامه فقید سید هبةالدین شهرستانى در کتاب ما هو نهج البلاغه چنین مینویسد
شخصى از یک دانشمند مسیحى به نام امین نخله خواست که چند کلمه از سخنان على(ع) را برگزیند تا وى در کتابى گرد آورده و منتشر سازد. دانشمند مزبور در پاسخ وى چنین نوشت: از من خواستهاى که صد کلمه از گفتار بلیغترین نژاد عرب (ابوالحسن) را انتخاب کنم تا تو آنرا در کتابى منتشر سازى، من اکنون دسترسی به کتابهایى که چنین نظرى را تأمین کند، ندارم مگر کتابهایى چند که از جمله نهج البلاغه است.
با مسرت تمام این کتاب با عظمت را ورق زدم به خدا نمیدانم چگونه از میان صدها کلمات على(ع) فقط صد کلمه را انتخاب کنم، بلکه بالاتر بگویم نمیدانم چگونه کلمهاى را از کلمه دیگر جدا سازم. این کار درست به این میماند که دانه یاقوتى را از کنار دانه دیگر بر دارم! سر انجام من این کار را کردم و در حالی که دستم یاقوتهاى درخشنده را پس و پیش میکرد، دیدگانم از تابش نور آنها خیره میگشت! باور کردنى نیست که بگویم به واسطه تحیر و سرگردانى با چه سختى کلمهاى را از این معدن بلاغت بیرون آوردم.
بنابراین، تو این صد کلمه را از من بگیر و به یاد داشته باش که این صد کلمه پرتوهایى از نور بلاغت و غنچههایى از شکوفه فصاحت است! آرى نعمتهایى که خداوند متعال از راه سخنان على(ع) بر ادبیات عرب و جامعه عرب ارزانى داشته خیلى بیش از این صد کلمه است.30
على(ع) در فن سخنورى کار را به اعجاز رساند و همه را متعجب نمود، ابن شهر آشوب در این باره مینویسد
عدهاى از اصحاب پیغمبر(ص) در مسجد نشسته و مشغول گفتوگو در مورد مسائل علمى و ادبى بودند، در این ضمن گفته شد که حرف الف در اغلب کلمات داخل شده و کمتر کلامى گفته میشود که در آن حرف الف نباشد.
على(ع) که در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شنید بپاخاست و فى البداهه خطبه غرایى خواند که در حدود هفتصد کلمه بود بدون اینکه در کلمات آن حرف الفى وجود داشته باشد، همچنین خطبه دیگرى دارد که در کلمات آن، حرف نقطه دارى وجود ندارد و چنین شروع میشود: الحمد لله اهل الحمد و مأواه... 31
شیخ محمد عبده از علمای سنی مصری و شارح نهجالبلاغه میگوید
همه دانشمندان و آگاهان این زبان معتقدند سخن علی(ع) بعد از کلام خداوند تعالی و پیامبرش، برترین و بلیغترین، در جوهر و مایه، پربارترین، در شیوه و سبک، بلندترین و در معنا جامعترین کلام است. 32
جرج جرداق نیز در این باره میگوید
در حقیقت باید گفت که شرایط سخنوری که توافق سخن با اوضاع و احوال است برای هیچ ادیبی مانند علی(ع) جمع نشده است، زیرا سخنان وی پس از قرآن بزرگترین نمونه بلاغت است؛ سخنانی است کوتاه و آشکارا نیرومند و جوشان.
در اثر هماهنگی الفاظ و معانی و اغراض به صورت کاملاً رسایی درآمده است و انعکاس آن در گوش آدمی شیرین و اثرش با تحریک احساسات توأم است.33
على(ع) در گفتار خود پایبند قواعد فصاحت و بلاغت نبوده، بلکه سخن او خود به خود شیرین و گیرا است و قواعد فصاحت را باید از سخنان وى استخراج کرد نه اینکه سخن او را با قواعد فصاحت سنجید.
کلام على(ع) به طورى است که ارتباط منطقى بین جملههاى آن برقرار است. هر مطلبى که به خاطر آن حضرت خطور میکرد، فوراً به بهترین وجهى در قالب کلمات شیوا بر زبانش جارى میشد، بدون اینکه در گفتن و به وجود آوردن آن به خود زحمتى دهد.
و اما ادعای عدم تشخیص سخنان منسوب به امام از سخنان جعلی، ناشی از بیاطلاعی این مستشرق از تشخیص منابع معتبر از غیر آن است، و به نظر میرسد که قصد دارد در نهج البلاغه و انتساب مطالبش به علی(ع) تشکیک کند، در حالی که به گواهی بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران، تردیدی در انتساب این خطبهها و محتویات نهج البلاغه به علی(ع) وجود نداررد.
مسعودى (م 346 ق) مىنویسد
«خطبههایى که از على امیر المؤمنین(ع) رسیده است چهار صد و هشتاد و اندی خطبه است».34 این مورخ موثق، دوازده یا سیزده سال پیش از تولد سید رضى درگذشته است.
ابن ابىالحدید نیز در نقد کسانی که درباره انتساب خطبههای موجود در نهج البلاغه به علی(ع) تشکیک کرده و سید رضی را متهم میکنند به اینکه از پیش خود چنین سخنانی در آورده و سخن علی نیست، مىنویسد
عدهای از افراد هواپرست مىگویند، بسیارى از مطالب نهج البلاغه سخنانى است که بعدها پیدا شده و افرادی از فصیحان شیعه آن را ساختهاند، و گاهى برخى از آن را به سید رضى یا دیگرى نسبت میدهند.
اینها کسانی هستند که عصبیت، دیدگان آنها را کور کرده و از راه روشن گمراه شدهاند و آنچه گفتهاند ناشى از کم اطلاعی آنان از اسلوبهاى سخن است... اگر بگویند تمام مطالب این کتاب (نهج البلاغه) ساختگى است، بیتردید صحیح نیست، زیرا صحت اسناد بعضى از خطبهها به امیر المؤمنین(ع) از راه تواتر براى ما ثابت شده است و آن را تمام محدثان یا بیشتر آنان و بسیارى از مورخان نقل کردهاند، و اینها هیچ کدام شیعه نبودهاند تا نقل آنها را به غرض نسبت بدهند. و چنانچه گفته شود بعضى از مطالب نهج البلاغه صحیح است، آن نیز بر مدعاى ما خواهد بود، زیرا کسى که با فن سخن و خطابه آشنا باشد و بهرهاى از علم بیان و نیز در این خصوص ذوقى داشته باشد، حتماً میان کلمات رکیک و سخنان فصیح و سخنان اصیل و ساختگى فرق مىگذارد... تو خواننده نیز وقتى که درست در باره نهج البلاغه دقت و تأمل کردى، مىبینى تمام آن از یک سرچشمه جارى شده و مانند جسم بسیط، اسلوب واحدى را تشکیل مىدهد که جزئى از آن در ماهیت عین جزء دیگر است.35
علامه شهرستانى نیز درباره اثبات انتساب خطبههای نهج البلاغه به امام علی(ع) مینویسد
ما بر کتابهاى بسیار قدیمى دست یافتیم که مشتمل بر بسیارى از خطبههاى امام امیر المؤمنین(ع) است، و هیچ خطبهاى بدون سند یا اسناد مختلف، فرو نگذاشته تا آنجا که موجب اعتماد نفس گشته است.36
استاد محمد عبده نیز چنین میگوید
طى مطالعه نهج البلاغه این فکر برایم پدید آمد که بلاغت را دولت و نیرویى، و فصاحت را صولت و سطوتى است، و اوهام کسانى که در باره نهج البلاغه تردید کردهاند، مشوب، و تردید آنها چیزى جز فسق و پلیدى نیست. اندیشیدم که انبوه سپاه خطابهها با شمشیرهاى برنده، در صفهاى منظم خود با نظم و ترتیب خاصى به حالت دفاع ایستادهاند، و هر گونه شک و شبههاى را برطرف مىسازند... از این مطالعات به یقین دانستم که مدبر این دولت و قهرمان این صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پیروزمند آن، امیر المؤمنین على بن ابی طالب(ع) است.37
بنابر این با توجه به نکتههایی که گفته شد به نظر میرسد که این گونه خردهگیریها در مبهم دانستن بعضی از سخنان علی(ع) و جعلی دانستن سخنان و انتساب آن به ایشان، ناشی از کم اطلاعی این عده از محققان در شناخت شخصیت و برجستگیهای ممتاز آن حضرت در ابعاد گوناگون و از جمله سخنوری و دانش و همچنین نداشتن دانش کافی و تحقیق و بررسی در خور در این حوزه از ناحیه ایشان و نیز مستشرقان است.
2. رد جمع آوری قرآن
والیری ضمن اعتراف به دانش عمیق علی(ع) به قرآن، ادعای نقش علی(ع) در جمعآوری قرآن را رد کرده و مینویسد: این گفته که او نسخهاى اصلاح شده از قرآن گرد آورده، مردود است!38
نقد
به نظر میرسد که ادعای مردود دانستن جمعآوری قرآن توسط علی(ع) یا ناشی از کم اطلاعی این محقق از تاریخ اسلام و مراجعه نمودن به منابع غربی مرتبط با تاریخ اسلام است و یا ناشی از غرضورزی است، و در هر صورت، این ادعا برخلاف حقیقت است و به اختصار به تبیین این مطلب پرداخته میشود.
مقصود از اینکه میگویند امیر مؤمنان علی(ع) قرآن را جمعآوری نموده آن است: که ایشان آن را از روی آنچه نزد رسول خدا(ص) بود، نوشته و شأن نزول و معنای آیات را نیز در آن آورده است، چنان که در روایت آمده است: آنچه در خانه رسول خدا(ص) بود، امیر مؤمنان به دستور ایشان جمعآوری نمود، زیرا ایشان(ص) به حضرت(ع) فرمود: ای علی! کتاب خدا را بگیر، پس علی(ع) آن را در لباس خویش گرفته و به منزل خود رفت. وقتی که رسول خدا(ص) رحلت فرمود، حضرت در خانه نشست و آن را بر اساس ترتیب نزول، رونویسی کرد و او بدین مطالب آگاهی داشت.39
آن حضرت حقیقت قرآن را از منبع اصلیاش، یعنی پیامبر اکرم(ص) دریافت کرد. هر آیهای که بر پیامبر اکرم(ص) نازل میشد، آن را بر علی(ع) قرائت میفرمود و دستور میداد تا حضرت آن را املا کند. علی(ع) میفرماید: «پیامبر(ص) تأویل آیات و تفسیر آنها، ناسخ و منسوخ آنها، محکم و متشابه آنها، خاص و عام آنها و اینکه کجا نازل شده و در چه موردی نازل شده است، را به من تعلیم داد.40
احادیث فراوانی وجود دارد مبنى بر اینکه على(ع) نخستین جامع قرآن پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بوده است، چنان که نقل شده است که آن حضرت پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) از خانه بیرون نیامد و به جمعآوری قرآن سرگرم بود و در این کار، موفق شد و آن را به بزرگان وقت ارائه داد و فرمود: این، کتاب پروردگار شماست همان گونه که بر پیامبرش نازل شد، از آن حرفى کاسته نشده و بر آن چیزى افزوده نگردیده است.
گرچه حاکمان وقت آن را نپذیرفته و گفتند: ما را به چنین کتابى نیازى نیست. على(ع) فرمود: «به خدا سوگند پس از این هرگز آن را نخواهید دید، فقط بر من لازم بود که پس از فراهم کردن و جمع نمودن، شما را آگاه سازم تا آن را بخوانید».41
با توجه به شواهد و قراین موجود، قرآنى که على(ع) جمعآورى کرده، طبق ترتیب نزول بوده که سورههاى مکى قبل از مدنى آمده، همچنان که ترتیب نزول و ناسخ و منسوخ نیز در آن مراعات شده است.42
در واقع، اولین تفسیر کتاب خدا را ایشان نگاشت و علاوه بر متن قرآن (طبق ترتیب نزول) هرچه در مورد این آیات بود، در آن آورد، زیرا ایشان از سایرین به این مطلب آگاهتر بود. و بنابراین، بین این قول که قرآن در زمان رسول خدا(ص) جمعآوری شده است با این قول که امیر مؤمنان(ع) آن را گرد اوری کرده و در آن مهمترین نکتهها و ظرافتهای تفسیری را آورده است، منافاتی نیست.
3. رد بر منزلت علی(ع)
نداشتن هوش و ذکاوت کافی، یکی از تهمتهایی است که لامنس در مورد علی(ع) مطرح کرده تا مقام ایشان را پایین آورد. وی در دایرة المعارف الاسلامیة در مدخل «حسین» مینویسد:
ثابت شد که پسر (حسین) دو صفتی را که موجب هلاکت پدر (علی) شد، از او به ارث برده است، یعنی دو صفت بیارادگی و کمی ذکاوت و هوشمندی.43
نقد
به نظر میرسد که مقصود لامنس از این اتهام، عدم هوشمندی و ذکاوت در تدبیر امور سیاسی و حکومتداری علی(ع) در دوران حکومتشان باشد، چنان که مستشرقان دیگری نظیر اشپولر، گلدزیهر، والیری و... نیز چنین اتهامی را مطرح کردهاند. البته اتهام ضعف سیاسی به امام(ع) در زمان حیات ایشان هم مطرح بوده و بسیاری از افراد، سیاست ابوبکر و عمر را که در زمان آنها اوضاع داخلی آرام بود و مسلمانان، تمام ایران و قسمتی از روم را فتح کرده و غنایم فوقالعادهای به دست آورده بودند، بر سیاست امام ترجیح دادهاند، همچنان که بعضی از آنها پا را فراتر نهاده و سیاست معاویه را هم بر سیاست او ترجیح میدادند.
این قضاوت بر اساس مظاهر دنیوی بود، نه بر اساس اصول و مبانی دینی و ارزشهای اسلامی، البته امام در همان زمان نیز در مقام پاسخگویی به این شبهه به زیبایی جواب آنها را داد. چنان که فرمود:
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او نیرنگ میزند و مرتکب انواع گناه میشود، اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است، و هر گناهی یک نوع کفر است، (در قیامت هر غدار و مکاری پرچم خاصی دارد که به آن وسیله شناخته میشود). به خدا سوگند من با کید و مکر اغفال نمیشوم و در رویارویی با شداید ناتوان نمیگردم. 44
ابن ابیالحدید و بسیاری از بزرگان دیگر در شرح خطبههای امام علی(ع) به تفصیل به توانمندی و تدبیر امام پرداختهاند که در جای خود قابل طرح است.45
همچنین اگر مقصود لامنس از این اتهام، کمی ذکاوت و هوشمندی در همه امور باشد، مسلم است که چنین اتهامی بر خلاف حقیقت است و ناشی از غرضورزی است، چنان که جرج جرداق مسیحی (هم کیش لامنس) در نقد این اتهام وی مینویسد:
لامنس در تألیفات فراوان خود، علی(ع) را به این منظور یاد میکند که دستاویزی برضد او پیدا کرده و طعنی را در باره او خلق کند. او هر وقت این قهرمان یگانه را یاد کرده، او را از نظر ذکاوت و هوشمندی، «محدود» معرفی کرده و نخواسته است به بلاغت و شاعری صاحب نهج البلاغه اعتماد کند. او با اسلوبی نیرنگآمیز، روایات مسلّمی که شجاعت و سلحشوری علی(ع) را اثبات میکند، تمسخر کرده است.
خیلى عجیب است که نویسندهای بتواند امام على(ع) را از بلاغت و ذکاوت و شجاعت بىبهره بداند، در حالى که اینها صفاتى است که ملزوم علوم است و همچون حرارت نسبت به آتش، از علی جدا شدنی نیست، بلکه اینها صفاتی است که حتی معاویة بن ابیسفیان و عمرو بن عاص نیز آنها را انکار نکردهاند، اما لامنس، خود آنها را انکار میکند! اگر انسان بخواهد در انکار امتیازهای علوی، اسلوب لامنس را در پیش گیرد، نه تنها میتواند بیهیچ زحمت و رنجی، منکر صفات معینی در وجود علی، محمد، مسیح، سقراط، شکسپیر و ناپلئون بناپارت شود، بلکه حتی میتواند اصل وجود خارجی آنها را نیز از بیخ انکار کند! هیچ کاری از این آسان تر نیست که شخصی در صفحاتی از کتاب، حقیقتی از حقایق را وارونه سازد و با اشاره به بعضی منابع و مآخذ، آن را به بعضی از گزارشها نسبت دهد!46
جرج جرداق درباره هوشمندی علی(ع) مینویسد
علی بن ابی طالب(ع) در منبر، با آرامش خاطر و اعتماد کامل به خویشتن و سخن عادلانه خود، میایستاد و سخن میگفت. او بسیار زیرک و سریع الادراک بود. و راز دل مردم، هوسها و خواستهای درونی آنان را به خوبی میدانست. دلی داشت مالامال از مهر، آزادی، انسانیت و فضیلت،... علی بن ابیطالب(ع) با راستی و راستگویی، در زندگی شناخته شد و امتیاز یافت.47
ابن ابیالحدید نیز در رد بر اتهام زنی دشمنان و بدخواهان امام علی(ع) مینویسد
و چه گویم در باره مردى که دشمنان و بدخواهانش نیز سر به آستان فضائلش فرود آوردند و انکار مناقب و کتمان فضایل او را برنتابیدند، زیرا دانستى بنىامیه بر حکومت اسلامى در شرق و غرب زمین مسلط شدند و به هر نیرنگى در خاموش ساختن نور او کوشیدند، و حقایق را علیه او تحریف نمودند، عیبهایى براى او تراشیدند، او را بر سر منبرها لعن کردند، ستایشگرانِ او را تهدید، بلکه حبس کردند و کشتند، از نقل روایتى که حاوى فضل او و مایه بلندآوازگى او مىشد، جلوگیرى نمودند تا آنجا که اجازه ندادند نام او را بر کسى بگذارند، اما این ترفندها جز بر والایى و سربلندى او نیفزود، همچون مشک که هر چه بر آن سرپوش نهند بویش بپیچد، و به سان خورشید که با کف دست نتوان چهره آن پوشاند، و چون روز روشن که اگر چشم از آن فروبندى دیدگان بسیارى آن را مىبیند. و چه گویم در باره مردى که همه فضیلتها به او انتساب برد، و هر فرقهاى بدو منتهى مىشود، و هر گروهى او را به خود منتسب مىدارند، پس او رئیس و سرچشمه و سالار همه فضیلتهاست.48
بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان و بزرگان معتقدند که على بن ابىطالب(ع) داناترین فرد زمان خویش بوده است و مردم در علوم عقلى و نقلى از او بهره مىبردند. البته روشن است که لازمه چنین جایگاهی داشتن هوش و ذکاوت فوقالعاده است.
اینک به مواردی اندک از اظهار نظر اندیشمندان و صاحب نظران مکاتب و مذاهب مختلف در خصوص جایگاه علمی امام اشاره میشود.
اسکافی دانشمند برجسته اهل سنت در تبیین جایگاه علمی امام علی(ع) چنین مینویسد
علم توحید که منزلت آن والاتر از همه علوم و رتبه آن برتر از همه آنهاست و علما قبلا پیرامون آن سخن گفته بودند و خطبا در باره آن داد سخن داده بودند، با على(ع) به منصّه ظهور رسید و حضرت(ع) این علم را نشانه متعلّمان و حجّت منکران قرار داد. این است ویژگى مختصر و مفصّل حضرت(ع) در ایمان، و آیا کسى توانسته است این ویژگى را چنین گرد آورد و به اوجش دست یازد؟49
ابن ابیالحدید نیز مىنویسد
به طور کلی جایگاه او در علم آن قدر بالاست که هیچ کس نه به او مىرسد و نه به او نزدیک مىشود، و سزاوار است آن حضرت، خود را معدن علم و سرچشمه حکمت بداند.50
شیخ طوسى در بیان دلایل امامت حضرت(ع) میگوید
زیرا على(ع) آگاهتر بود به سبب قوّت در حدس، و فراوانى ملازمت رکاب پیامبر(ص) و بهرهگرفتن بسیار از ایشان. صحابه در بیشتر رویدادها پس از خطا نزد حضرت(ع) مىآمدند. پیامبر(ص) فرموده است: برترین شما در قضاوت على است. فضلا در همه علوم به او استناد مىجویند و او خود از این امر خبر داده بود.51
علامه حلی در تشریح هوش و ذکاوت آن حضرت این چنین استدلال میکند:
على بنابىطالب در نهایت تیزهوشى و ذکاوت بود و در تعلّم و فراگیرى بسیار حریص. از کوچکى تا هنگام جدایى (از پیامبر)، شب و روز با پیامبر(ص) که در علم و فضل کاملترین افراد بود، ملازمت بسیارى داشت. بنابر این، روشن است که چنین شاگردى ملازم با چنین معلمى کامل که در آموزش دادن بسى آزمند است و از شاگرد در فراگرفتن؛ شاگردى در نهایت کمال و اوج فضل و دانش، خود برهانى قطعى و لمّى است که در آن اختلافى به چشم نمى خورد.52
این گونه اتهامات در حالی مطرح میشود که حتی دشمنان حضرت علی(ع) هم، زبان به اعتراف در عظمت علمی گشودهاند. عبداللهبن عمر هنگامی که خبر شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) را شنید بسیار تأسف خورد و این آیه شریفه را خواند: «اَوَلَمْ یَرَوْا اَنّا نَأْتِیَ الْأرضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها» (رعد:42) آنگاه گفت: ای امیرالمؤمنین! همانا تو در علم، ظرف اکبر بودی، امروز با رفتن تو عَلَمِ اسلام ناقص شد و رکن رکین ایمان شکست خورد و از بین رفت.53
مغیرة بن شعبه نیز میگوید
معاویه در روزی بسیار گرم، با زن خود مشغول صحبت بود. وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) را به وی دادند آیه استرجاع را خواند و گفت: مردم چگونه معدن علم و حلم و فضیلتها و فقه را از دست دادند؟ زنش گفت: من تعجّب میکنم، تو تا دیروز به او ناسزا میگفتی، امروز بر مرگ او متأثّری؟ معاویه گفت: وای بر تو، تو نمیدانی که علی(ع) از جهت علم و فضل، شبیه چه شخصیّتی بود؟54
نتیجهگیری
یکی از ویژگیهای ممتاز و برجسته علی(ع) وسعت علم و دانش ایشان است که دوست و دشمن بدان اعتراف کردهاند. همچنین یکی از ویژگیهای ایشان را دانش وسیع ایشان به احکام شریعت و علوم قرآن دانستهاند. نیز یکی دیگر از صفات ایشان را در فن خطابه و تسلط فوقالعاده ایشان در بهرهگیری از کلمات و جملات در ایراد سخن دانستهاند.
بسیاری از خاورشناسانی که در لابه لای تحقیقاتشان جایگاه و شخصیت علی(ع) را بررسی و ایشان را معرفی کردهاند نیز بدان اعتراف نموده و عظمت علمی امام را در ابواب گوناگونش ستودهو به تشریح آن پرداخته و تحلیل و بررسی کردهاند.
اما در میان ایشان برخی از خاورشناسان نیز به دلایل مختلفی همچون ناآگاهی از جایگاه امامت در مکتب اسلام و عدم بررسی کافی منابع مرتبط با این موضوع و همچنین عدم مراجعه به منابع معتبر و در مواردی به شکل مغرضانهای در بعضی از ابواب دانش امام(ع) تشکیک کرده و به خردهگیری پرداختهاند.
پینوشتها:
* استاد همکار گروه تاریخ اسلام
1. محمدحسین على الصغیر، المستشرقون و الدراسات القرانیه، ص 11.
2. همان.
3. همان، ص 12- 15.
4. ناصرمکارم، ترجمه گویاوشرح فشرده ای برنهج البلاغه، خطبه192(قاصعه)، ج2، ص319.
5. نهج البلاغه، خطبه231.
6. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج18، ص346.
7. شیخ صدوق، الأمالی، ص343؛ محمدبن محمدبن نعمان مفید، الارشاد، ج1، ص33.
8. علیبن موسیبن سیدابن طاووس، طرائف، ترجمه داود الهامى، ص192؛علیبن محمدبن المغازلى، مناقب ابن مغازلى، ترجمه سیدجواد مرعشىنجفى، ص320.
9. سبطابن جوزى، تذکرة الخواص، ص16؛ قاضی نورالله مرعشی تستری، احقاق الحق، ج7، ص597.
10. «لَوْلاعَلِی ّ ُلَهَلَکَ عُمَرُ»، سیدقاضى نور الله شوشترى، احقاق الحق، ج3، ص102 ر.ک: حسین نمازی، علی در آیینه نهج البلاغه.
11. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، ص24.
12. ارزینا لالانی، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمدباقر(ع)، ترجمه فریدون بدرهای، ص10.
13. انجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان(ترجمه ونقدمقالات خاورشناسان)، مقاله نمادپردازی مذهبی شیعه...، ص37.
14. گابریل دانکیری، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، ص253-251.
15. محمدمهدی علیقلی، سیمای نهج البلاغه، ص52.
16. هبةالدین شهرستانی، ما هو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، ص43.
17. دوایت دونالدسون، تعریب ع. م، ص39.
18. همان، ص37-39.
19. ردولف ژایگر، خداوند علم وشمشیر، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص30و154.
20. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، ج1، ص102.
21. جان نور من هالیستر، تاریخ تشیع در هند، ص20.
22. روکس العزیزی، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، ص 75و76.
23. محمود تقیزاده داوری، تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام، ص36.
24. دوایت دونالدسون، عقیدةالشیعة، ص63.
25. محمودتقی زاده داوری، تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام، ص36.
26. هاینس هالم، تشیع، ص37و38.
27. ژان محمد عبدالجلیل، تاریخ ادبیات عرب، ص96و.95.
28. عبدالحمیدبن هبهاللهبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص25و24؛ ر.ک: عباس احمدوند؛ سحر کاوندی، «پژوهشهای خاورشناسان درباره نهجالبلاغه»، علوم حدیث، ش 49.
29عبدالحمید بن هبه الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص25و24؛ محمدتقی تستری، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج11، ص220.
30. هبةالدین شهرستانی، ماهونهج البلاغة، ص 38و39.
31. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص163.
32. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج1، ص12.
33. جرج جرداق، بخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ص56.
34. على بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص 419.
35. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص127و128.
36. هبةالدین شهرستانی، شرح نهج البلاغه، ص87.
37. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج1، ص9و10.
38. محمود تقیزادهداوری، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، ص36.
39. ملامحسن فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 1، ص 40؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص29؛ با کمی تفاوت: جلال الدین سیوطی، الاتقان، ص160و162.
40. حسنبن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 196.
41. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص633؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص291و292.
42. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2،ص41، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص74.
43. جمعی از مستشرقین، دایرةالمعارفالاسلامیه، ج 7، ص427.
SiraFatima, Fatima etlesfilles de mahpmet, notes critiues pour l, etude de la, p23, 26, 48.
Etudes sur Le regan du Ca Life Omayyade Moawialer, p79-83.
44. ناصر مکارمشیرازی، ترجمه گویا نهج البلاغه، خطبه 191، ص355.
45. ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای 191و200 و نامه45؛ ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، ج1، ص28 و ج10، ص212؛ مهدی پیشوایی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرق شناس» تاریخ در آینه پژوهش، ش 6، ص 56-27؛ و محمدرضا هدایت پناه، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب(ع) در کتاب دائرةالمعارف اسلام؛ تشابه اسمی، تفاوت ماهوی»، نامه علوم انسانی، ش 4و5، ص 198-160.
46. جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج 5، ص 240-241.
47. جرج جرداق، روائع نهجالبلاغة، ص32؛ محمدابراهیم سراج، امام علی خورشید بی غروب، ص333.
48. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص16و17.
49. ابوجعفرمحمدبن عبدالله اسکافى، المعیار و الموازنة، ص262.
50. عبدالحمیدبن هبه الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص220؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص80.
51. خواجه نصیرالدین طوسى، تجرید الاعتقاد، ص263-266.
52. علامه حلى، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص384.
53. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص308.
54. ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص583؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، ص391.
منابع
ابن المغازلى، ابو الحسن علىبن محمد جُلابى، مناقب ابن مغازلى، ترجمه سیدجواد مرعشى نجفى، قم، مکتبة آیة الله المرعشى النجفى، 1356.
ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1378.
ابنجوزى، سبط، تذکرة الخواص، قم، منشورات الشریف الرضى، 1418 ق.
ابنشهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علّامه، 1379ق.
ابنعساکر، ابیالقاسم علیبن الحسنبن هبةالله شافعی، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
احمدوند، عباس، کاوندی، سحر، «پژوهشهای خاورشناسان درباره نهجالبلاغه»، علوم حدیث، ش 49، پاییز و زمستان 1387، ص330-343.
اسکافى، ابوجعفرمحمدبن عبدالله، المعیار و الموازنة، بیروت، بینا، 1402ق.
انجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان، ترجمه و نقد مقالات خاورشناسان)، قم، خاکریز، 1388.
آنکیری، گابریل، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، چ پنجم، تهران، سپهر، 1354.
پیشوایی، مهدی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرق شناس» تاریخ در آیینه پژوهش، ش 6، تابستان 1384، ص27-56.
تستری، محمدتقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر، 1418ق.
تقیزاده داوری، محمود، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، قم، مؤسسه شیعهشناسى، 1385.
جرداق، جرج، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، مؤسسه انتشاراتی فراهانی، 1379.
جرداق، جرج، بخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ترجمه محمدرضا انصاری، تهران، محمدی، 1373.
جرداق، جورج، روائع نهجالبلاغة، چ دوم، ،بیجا، مرکزالغدیرللدراساتالاسلامی، 1375.
جمعی از مستشرقین، دایرة المعارف الاسلامیه، بیروت، دارالفکر، بیتا.
خوارزمی، الموفق، المناقب، چ دوم، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1414ق.
دونالدسن، دوایت، عقیده الشیعه، تعریب ع. م بیروت، مؤسسه المفید، 1410ق.
ژایگر، ردولف، خداوندعلم وشمشیر، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران، مجید، 1376.
سراج، محمدابراهیم، امام علی خورشید بی غروب، تهران، نبوی، 1376.
سیدابن طاوس، طرائف، ترجمه داود الهامى، قم، نوید اسلام، 1374.
سیوطی، جلالالدین، الاتقان، قاهره، دارالسلام، طاول، 1429ق.
شهرستانی، هبةالدین، ماهو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، چ ششم، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1420ق.
شیخ صدوق، الأمالی، بی جا، کتابخانه اسلامیه، 1362.
شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، 1413ق.
طوسى، خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1407ق.
عبدالجلیل، ژان محمد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش،آذرنوش، چ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1376.
عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، قاهره، مطبعة الاستقامه، بیتا.
العزیزی، روکس، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، چ دوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1399ق.
علّامه حلى، حسنبن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، بی تا.
علیقلی، محمدمهدی، سیمای نهج البلاغه، تهران، تاریخ و فرهنگ، 1379.
علىالصغیر، محمدحسین، المستشرقون و الدراسات القرانیه، بیروت، دار المورخ العربى، 1420 ق.
فیروزآبادی، سیدمرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، چ دوم، تهران، اسلامیة، 1392 ق.
فیض کاشانى، ملامحسن، تفسیر الصافى، چ دوم، تهران، الصدر، 1415 ق.
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، چ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1407ق.
لالانی، ارزینا، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمد باقر(ع)، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فروزان، 1381.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
مرعشى تستری، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم، مکتبة آیة الله المرعشى النجفى، 1409 ق.
مسعودی، علىبن الحسینبن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، چ دوم، قم، دار الهجرة، 1409ق.
معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، چ چهارم، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1425ق.
نمازی، حسین، علی در آیینه نهج البلاغه، بیجا، مرکزتحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بیتا.
هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمدتقی اکبری، قم، ادیان، 1385.
هالیستر، جان نور من، تشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز دانشگاهی،1373.
هدایتپناه، محمدرضا، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب(ع) در کتاب دائرة المعارف اسلام؛ تشابه اسمی، تفاوت ماهوی »، نامه علوم انسانی، ش 4 و 5، زمستان 1379 و بهار1380، ص42-95.
منبع: مرکز مطالعات شیعه
نظرات شما عزیزان: