به همین دلیل با روح الله جلالی مدرس دانشگاه و تاریخ پژوه درباره علت خروج شاه از ایران به گفتوگو پرداختیم که در ذیل میآید:
سوال: مطابق نظر مورخان سلطنت طلب محمدرضا پهلوی در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ از ایران خارج شد چون نخواست دست به کشتار مردم بزند این نظر را تا چه حد درست میدانید؟
این که شاه در برخورد با مخالفان از چه سیاستی پیروی میکرد توسط چهرههای مهم خارجی و پژوهشگران مختلف بررسی شده و تقریباً کمتر کسی قائل به مدارای شاه با مردم است. همه اتفاق نظر دارند که شاه برخورد سخت و تندی با مخالفان داشت.
خصوصاً بعد از اتفاقات مرداد ۳۲ و تشکیل ساواک در سال ۳۵. شاه ترسناک بودن خودش را البته با اصرار عَلَم در واقعه ۱۵ خرداد و سرکوب تند و خشن نشان داد، نشانههای آن را میتوان در ترسناکترین بازداشتگاههای ساواک و سختترین اهانتها به علما، و وعاظ مشهور و روحانیون با قتل و شکنجه و حبس و تبعید و ممنوعالمنبری و ضربات سخت مالی، در ۱۷ شهریور دید.
اما اختلاف بر سر تداوم شدت هست. یعنی تا اواخر دهه پنجاه شدت و سرکوب تند و وحشت مردم از دستگاه امنیتی کشور به ویژه ساواک هیچ شک و شبهای وجود ندارد، اما در ماههای آخر این تلقی به وجود آمد که رژیم اصطلاحاً در مقابل مخالفان خود را باخته است.
ما نمیتوانیم مقصد، قطار متوقفشده رو تحلیل کنیم، باید برگردیم سر خط شروع کنیم همراه قطار حرکت کنیم. قطار مدیریت اعتراضات محمدرضا پهلوی، در مسیری حرکت میکرد که شاه تصور نمیکرد با تداوم حمایت آمریکا و داشتن ارتش و نهادهای امنیتی نیرومند و طرفداران پوشالی یعنی حامیان متوقع، تزلزلی در قدرتش ایجاد شود، پس چرا دست به اعمال انتحاری بزند؟ شاه در برخورد با امام خمینی هم زندان، حصر و تبعید رو امتحان کرد. حتی از اعدام یک مرجع تقلید و بالاترین استاد حوزه علمیه یعنی امام خمینی ابایی نداشت که با حرکت علما و مردم فهمید این کار احتمالا هزینه غیر قابل تحملی برای حکومتش خواهد داشت.
برخی می گویند سیاست حقوق بشر کارتر و آزادیهای سیاسی، سیاست سرکوب موفق شاه را ناکام کرد. شاه به قدری در سرکوب افراط کرده بود که تبدیل به ننگ ایالات متحده در همپیمانی در افکار عمومی دنیا در آمده بود. کارتر شاه رو وادار میکند سیاستهای تندش را کمی تعدیل کند اما این کار دو مشکل بزرگ داشت. اولاً شاه آزادی سیاسی را قبول نداشت و در کتاب پاسخ به تاریخ به صراحت به آن اشاره دارد، پس این سیاست را مبتذل و کاریکاتوری اجرا کرد.
مشکل دوم این بود که آنقدر حکومت شاه متزلزل بود و دشمنان شاه در دشمنی جدی بودند که سیاست فضای باز سال پایانی حکومت شاه، بیشتر ضعف تلقی میشد تا رحم و شفقت. نوشداروی بعد از مرگ، طنز تلخ تاریخ دیکتاتورها در ادعای شنیدن صدای ملت خودشان است.
شاه از آبان سال ۵۷ پی برد با چند دسته و گروه طرف نیست. بلکه در مقابل یک ملت قرار گرفته است. ملتی که یک صدا فریاد می زند شاه باید برود و مرگ بر شاه. بنابراین کشتار نه تنها فایده ندارد، بلکه انتحار محسوب می شود.
شاه با تجریه سال ۱۳۲۰ و پدرش، سال ۳۲ و بازگشت خودش، همیشه میدانست به یک باز شدن راه جدید توسط غربیها خصوصاً امریکا امیدوار بماند و هرگز نمیخواست پلهای پشت سرش را خراب کند.
شاه وقتی از کاخ سفید چراغ سبز میگیرد برای کشتار سنگین مردم و برقراری نظم، تردید جدی پیدا میکند چون حس میکند ملتی باقی نمانده است که بخواهد بخشی از آنها را برای بقای خودش فدا کند.
وقتی یک دیکتاتور با موج اعتراضاتی ده، صد هزار نفری یا حتی بیشتر مواجه میشود قادر است ریسک کشتار و سرکوب را بپذیرد تاریخ سقوط خود را را عقب بیندازد، اما زمانی که خیابانهای پایتخت با رهبری واحد و سازشناپذیر پر از جمعیت است قادر نیست کاری انجام دهد.
یک نکته مهم را هم فراموش نکنید، اعتصابات در سراسر کشور خصوصاً شرکت نفت جریان دارد، تمرد و فرار سربازان و حتی افسران بالادستی به قول قرهباغی جریان دارد. اعتصاب کنندهها اقتصاد کشور را فلج کردهاند، یعنی بخش عظیمی از سیستم اداری بنا را بر سقوط شاه گذاشته و شغل، اقتصاد و خانواده را به خطر انداختهاند، شاه با معترضین مصمم چه کاری میتواند انجام دهد.
سوال: چرا شاه در طبقات سیاسی حامی نداشت؟
اتکای بیش از حد شاه به آمریکا و نیروهای نظامی و امنیتی در شاه یک غرور ایجاد کرده بود که از اقناع افکار عمومی خصوصاً اقناع نخبگان خودش رو بینیاز میدید.
شاه آنقدر در خطاهای ریز و درشت افراط کرده و افکار عمومی را نادیده گرفته بود که تقریباً همه طبقات حامی خود را از دست داد. شاه چنان در مدیریت افکار عمومی دچار غرور و انتحار شد که اسفند سال ۵۳، نظام سیاسی ایران را از چند حزب نمایشی و درباری به نظام تکحزبی تبدیل میکند.
بعد در سخنانی که در روزنامهها انعکاس پیدا میکند، همه ایرانیان را ملزم به عضویت در حزب میکند و میگوید هرکس عضو حزب نشود باید کشور را ترک کند.
شاه متوجه نیست که بدنه اجتماعی ایران سخت مذهبی است و فرهنگ مردم ایران با فرهنگ مبتذل اخلاقی حاکم بر خیابانهای تهران، مغایرت دارد. شاه و پدرش به همین دلیل که سعی داشتند فرهنگ مذهبی مردم را نادیده بگیرند و از بین ببرند از این رو مرتکب بزرگترین خطای خود شدند و بدنه اجتماعی را از دست دادند.
از طرفی اسناد ساواک نشانگر این است که شاه از طریق نیروهای امنیتی به شدت حوزههای علمیه را زیر نظر دارد و تا اندازه زیادی در حال عملیات جدی برای کنترل حوزه به نفع حکومتاش است. اما در نهایت از درک عواقب آزاد شدن قدرت حوزویان و خصوصاً امامخمینی عاجز است.
سوال: برخی از مورخان معتقد هستند شاه بر آن بود که ایران را از دور باطل فقر و عقبماندگی برهاند. به اعتقاد این مورخان، شاه تجددخواه بود اما راهی کژ و نادرست را برای رسیدن به تجدد برگزیده بود. این نظر تا چه حد درست است؟
نه شاه نماد تجدد ایران هست و نه امام مخالف تجدد. اساساً ایران زمان شاه با ثروت هنگفت نفتی، موقعیت فوقالعاده ژئوپولیتیکی و قرار گرفتن در دکترینهای روسای کاخ سفید، معمار مهمی جز ایالات متحده ندارد. دکترینهای مختلف آن روز دنبال رفع خطر هژمونی کمونیستی بود. یک روز آمریکا درپی کنترل دو ستونی خاورمیانه است و شاه مجری است. روز دیگر در ترمیم حیثیت آمریکای پساویتنام و تأمین سایر منافع منطقهای و بینالمللی آمریکا مشارکت می کند.
خاطرات عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه خیلی کمک میکند که ما بدانیم اصلاً شاه اعتقادی به برنامه و معماریهای تمدنی ندارد. خاطرات سولیوان سفیر آمریکا و نقل قولش از مهمانی سفارت برای وزرا و مقامات درجه یک اقتصادی ایران و آن نمایش مضحک تملق از سیاستهای شاه از ترس شنود و گزارش، نشان میدهد ما با یک فرمانده و نخبگان قدرتمند برای تمدنسازی مواجه نیستیم. بلکه با شاهی مواجه هستیم که دنبال مانور و نمایش تجدد هست.
محمدرضا، ورژن پیشرفته پدرش در فهم تجدد است. پدرش فکر میکرد اگر زنها شبیه غربیها لباس بپوشند ایران متجدد میشود. پسرش هم با به رخ کشیدن تمدن ایران و جشنهای تخت جمشید و دعوت سران دنیا دنبال قدرتنمایی بود. دقیقاً علت اینکه در فضای مجازی هم میبینیم سطح متوسط و عوام جامعه تحت تأثیر تبلیغات سلطنتطلبان و دشمنان نظام قرار میگیرند به دلیل روایت همین سیاست سطحی و مبتذل است.
در جشنهای ۲۵۰۰ ساله اصلیترین مهمان یعنی رئیس جمهور آمریکا شرکت نکرد. همان آمریکایی که با چند ده هزار مستشار در ایران نبض مراکز حساس را در دست دارد.
نظرات شما عزیزان: