نكتهها: حضرت يوسف اشكال: جواب: اشكال: جواب: حضرت مريم(عليهاالسلام) نكته: فرزندان حضرت آدم(ع) نكتهها: نتيجه پينوشتها: 1) مادر موسى آنقدر خوب و پاك بود كه سزاوار وحى الهى شد و خداوند به او وحى كرد كه: «بچه خود را شير ده و وقتى بر او ترسيدى او را در صندوقچهاى بگذار و در رودخانه بينداز.» (سوره قصص، آيه 7).
همسر فرعون در كاخ طاغوت و زير سلطه فرعون چنان خوب عمل كرد كه خداوند نه تنها او را الگوى زنان قرار داده كه الگوى همه مؤمنان قرار داده است:
«و ضرب اللَّه مثلاً للذين آمنوا امْرأةَ فرعونَ إذْ قالتْ ربِّ ابْنِ لى عندك بيتاً فى الجنة و نجّنى مِن فرعون و عمله و نجّنى مِن القوم الظالمين؛(13)
براى كسانى كه ايمان آوردهاند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه كه گفت: پروردگارا، پيش خود در بهشت خانهاى برايم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.»
2- خداوند در بيان نمونه زنان بد، همسر لوط و همسر نوح را كنار هم ذكر كرده:
«ضرب اللَّه مثلاً للذين كفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ»(14) ولى در مثال زدن و نمونه آوردن از زنان مؤمن، زن فرعون را در يك آيه مستقلاً ذكر كرده، در آيه ديگرى حضرت مريم را با جمله «و مريم ابْنةَ عمران التى احصنتْ فرجَها»(15) بيان كرده است. مقدم داشتن زن فرعون، احتمالاً نشان مىدهد كه نقش الگوگيرى از او بيشتر مىباشد، زيرا در بدترين شرايط، خطيرترين مسئوليتها - حفظ جان موسى(ع) - را عهدهدار شد، سپس تربيت او را در حد توان انجام داد.
3- زن حضرت نوح و زن حضرت لوط با اينكه در خانه پيامبران الهى بودند، مجبور به ايمان آوردن نبودند. اساساً تربيت جبرى و زورى راه به جايى نمىبَرَد و محيط خانه يا اجتماع، تنها زمينهساز مىباشد. فرعون براى كافر ساختن زن خويش و همراه كردن او با خود، از هيچ اقدامى فروگذار نكرد و او را با شيوههاى گوناگون شكنجه كرد! مردى كه بايد براى زن، سرپناه و سايه مهر و محبت باشد، سايه آتش و خون شد به گونهاى كه آسيه - همسر فرعون - از خداوند مىخواهد مكانى نزد خدا در بهشت برايش قرار دهد. او حتماً توجه دارد كه خداوند جسم نيست و در جايى از بهشت سكونت ندارد تا مكانى در همان گوشه براى آسيه بنيان نهد بلكه مىخواهد با اين بيان، اوج نياز خود را به سرپرستى مهربان و مهرگستر بيان كند.
در چنين دورانى يوسف در خانه پدر بود و پدر وظايف پدرى را به بهترين نحو انجام داد، اما هنگامى كه طبق روايات ما، بايد در اين دوره، كودك ادب مىشد «و يؤدّب سبع سنين»(18) دست حسادت، او را از پدر جدا ساخت و در چاه كنعان انداخت و سرانجام به عنوان بردهاى در مصر فروخته شد. يكى از درباريان فاسد او را خريد و دوران هفت ساله دوم خود را به جاى ادب شدن در كانون معنويت و علم پدر بزرگوارش، يعقوب، در خانه عزيز مصر گذراند. آنان هر جور خواستند با وى رفتار كردند و هر چه خواستند به او خورانيدند. و پس از گذشت مدتى طولانى يوسف(ع) جوانى برومند شد و به مقتضاى جوانى، داراى اوج شهوت بود، نيز به مقتضاى آرزوهاى دوران جوانى، خواهان رسيدن به مقامهاى اجتماعى و سياسى بود. عزير مصر خواست از اين شرايط بهترين بهرهها را ببرد و با پروندهسازىِ فساد اخلاقى، او را هميشه ترسان سازد تا پيوسته براى مخفى ماندن پرونده فساد اخلاقى تسليم خواستههاى نامشروع عزيز مصر شود ولى عزم و اراده قوى حضرت يوسف و پاىبندى به مبانى دينى و اخلاقى، توطئه را خنثى كرد و يوسف پاكدامن از صحنه خارج شد. عزيز مصر، صلاح ديد او را براى تأديب، روانه زندان كند.
در اين نمونه نيز عزم و اراده، سخن اوّل را مىگويد. شرايط محيطى اطراف يوسف(ع) به گونهاى است كه معمولاً افراد خود را مىبازند و با گرفتار شدن در دام شهوت به خطا مىافتند، سپس براى سرپوش گذاشتن روى خطا، خطاهاى بعدى را مرتكب مىشوند، ولى يوسف(ع) نشان داد كه مىتوان بر تمامى موانع غالب شد و محيط و زورِ حكومت و شهوت جوانى و فراهم شدن زمينههاى فساد، علت تامّه نيست و بر همه اين اوضاع مىتوان پيروز گشت.
از آنچه بيان شد رمز تكرار آيهاى از قرآن در قصه موسى و يوسف(عليهماالسلام) روشن مىگردد:
«و لمّا بلغ أشُدَّه و اسْتوى آتيناه حكماً و عِلْماً و كذلك نَجْزِى الْمحسنين؛(19)
چون [موسى] به رشد و كمال خويش رسيد به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.»
همين آيه، بدون كلمه «و اسْتوى» در داستان حضرت يوسف(ع) تكرار شده است.(20)
در هر دو مورد روشن است كه رسيدن به مقام رشد، قبل از رسيدن به مقام نبوت است. به هر حال مهم عزم و اراده است كه اين دو، در عنفوان جوانى به آن رسيدند. تفاوت ديگر اين دو با پسر حضرت نوح، وجود مادرى مؤمن و خداترس مىباشد كه پسر حضرت نوح از آن بىبهره بود.
علامه طباطبايى در تفسير الميزان فرموده: اگر دو داستان قرآن يا دو معنا در آيه يا قسمتى مشترك بودند نشان مىدهد كه داراى مبدأ واحدى هستند.(21) اين فرمايش نشانه آن است كه يوسف و موساى جوان داراى شرايط واحدى بودند. هر دو از نظر اجتماعى در محيطى فاسد بودند اما توانستند با نيروى اراده بر اوضاع محيط چيره شوند و به جاى تأثيرپذيرى از جوّ و احساسات، از عقل فرمان بگيرند و گِرد فساد نگردند.
ثانياً: چون يوسف خواب ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او سجده مىكنند و آن را براى پدرش بيان كرد، يعقوب(ع) چنين تعبير كرد كه او شخصيت بزرگى مىشود، به همين جهت هيچ گاه دريده شدن او توسط گرگ را قبول نداشت. ديگران مىخواستند به يعقوب بقبولانند يوسف مرده است ولى او اعتقاد راسخ به زنده بودن يوسف و به مقام والا رسيدن او داشت، اما مادر، عاطفه و عشق مادرى داشت كه امرى روشن است و قرآن در صدد بيان آن نيست بلكه در مقام بيان علم حضورى يعقوب است؛ آنچه كه امروزه تلهپاتى نام دارد.
ثانياً: معلوم نيست مريم در كودكى تحت تربيت مادرش نبوده بلكه روشن است مادر مريم او را به معبد تحويل داد و آنان قرعه كشيدند و حضرت زكريا، سرپرستى او را به عهده گرفت. رايج است كه حضانت و نگهدارى بچه، با كسى است اما سرپرستى با فرد ديگر. حضرت مريم همين وضع را داشت و مادر حضانت او را به عهده داشت. اشارهاى به داستان حضرت مريم مناسب است.
نكته اصلى در زندگى حضرت مريم اين نيست كه بدون تربيت و حضانت مادر، رشد كرده و به مقاماتى رسيده زيرا آيات، حضانت مادر را نفى نكرده و از بود و نبود آن سخنى نگفته است بلكه نكته اصلى داستان، تكامل پيدا كردن يك دختر جوان و رسيدن به درجات عالى كمال مىباشد. نكته مهمتر اينكه ذكر و ياد مادر مريم در آيات به چشم مىخورد:
«إذْ قالتِ امْرأة عمران ربِّ إنّى نذرتُ لك ما فى بطنى محرراً فتقبّلْ منّى إنّك أنتَ السميعُ العليم. فلمّا وضعتْها قالتْ ربِّ اِنّى وضعتُها أُنثى و اللَّه أعلمُ بما وضعتْ و ليس الذكر كاْلأُنثى ... و إنّى سمَّيتُها مريم و إنّى اُعيذُها بك و ذُرِّيَّتها مِن الشيطان الرجيم؛(25)
زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزادشده تو باشد، پس از من بپذير كه شنواى دانايى. چون فرزندش را بزاد، گفت: پروردگارا، من دختر زاييدهام - و خدا به آنچه زاييده داناتر بود - و پسر چون دختر نيست - و نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطانِ رانده شده به تو پناه مىدهم.»
بيان سخنان مادر مريم و آميخته ساختن گفتههاى او با سخنان خداوند در يك آيه و نقل نكردن سخنى از عمران، پدر مريم، نكتههايى دارد كه توجه به آنها نقش مادر مريم را بيش از پيش روشن مىسازد.
در چنان جوّى هيچ عامل بيرونى و ژنتيكى وجود نداشت كه بين دو برادر جدايى افكند. بنابراين، تنها اين تفاوت وجود دارد كه يكى، سليمالنفس، بخشنده و خيرخواه بود و هنگام قربانى براى خدا موجود بهتر را آورد تا مقبول خداوند واقع شود، اما ديگرى، بخيل و ناسپاس بود، و براى قربانى به مقتضاى طبعش، شىء پست و بىمقدار را آورد كه مورد قبول واقع نشد. پس از قبول شدن قربانى هابيل از سوى خداوند، و رد شدن قربانى قابيل، حس حسادت نزد او رشد كرد و برادرش را تهديد به قتل كرد.(27)
هابيل پس از تهديد شدن، با چند جمله در صدد نصيحت و هدايت برادر، برآمد و با اعلام گذشت و دست دراز نكردن به برادر و تصميم بر سكوت خواست برادرش را از مسير انحرافى نجات دهد. وى با بيان اينكه: اگر مرا بكُشى بار گناه انسانكشى به دوش تو خواهد افتاد، خواست او را از فرو رفتن در ورطه خطرناك برهاند ولى او به جاى دقت در نصايح برادر و درسآموزى از بزرگوارى و صداقت وى، زمينه را براى كشتن او آماده ديد و نفسش نيز وى را بر اين كار تحريك كرد و برادرش را به قتل رسانيد.(28)
صالح و سِلْم بودن هابيل و گفتن جملاتى نظير اينكه «من دست روى تو بلند نمىكنم»، «از خداوند، پروردگار جهانيان مىترسم» و ... اقتضا دارد دل هر سنگدلى را نرم كند و از خشونت باز دارد ولى اين جملات، قابيل را تشويق كرد از آرامش برادر، سوء استفاده كند و او را به قتل برساند.
به اميد اينكه جوانان قدر مادران خود را بيش از پيش بدانند و آنان را يارى نمايند و مادران نيز مسئوليت پرورش فرزند را مهمترين مسئله بدانند و هيچ چيز ديگر را بر آن ترجيح ندهند و بانوان بايد بدانند پرورش فرزند صالح، بااهميتتر از كارهاى اجرايى و اقتصادى مىباشد.
متأسفانه امروزه تربيت و حضانت بچه، كماهميت و بىمقدار جلوه مىكند و منشى دكتر، و تايپيست ادارهشدن و ... مقام بلند جلوه مىكند. آنگاه آنان كه بايد بزرگترين افتخارات را بيافرينند و بهترين جوانها را تربيت كنند، به كارهاى كمارزش كشيده مىشوند و آنان كه بايد كار كنند، به اعتياد، جيببرى، كيفقاپى و ... روى مىآورند! و برخى كارفرمايان خوشحالند كه خانمها را استخدام مىكنند كه با حقوق كمتر كار مىكنند، از نظم بهترى برخوردارند، تخلف نمىكنند و بالاخره سود بيشترى نصيب كارفرما مىكنند.
2) سوره قصص، آيههاى 12 و 13.
3) همان، آيه 8.
4) سوره نازعات، آيه 24.
5) سوره قصص، آيه 38.
6) سوره شعراء، آيه 29.
7) سوره قصص، آيه 4.
8) همان، آيه 7.
9) همان، آيه 12.
10) همان، آيه 15.
11) همان، آيه 9.
12) صحيفه نور، ج 6، ص 194.
13) سوره تحريم، آيه 11.
14) همان، آيه 10.
15) همان، آيه 12.
16) وسائلالشيعه، ج15، ص195، ح7.
17) همان، ص203، ح2.
18) همان، ص194، ح4.
19) سوره قصص، آيه 14.
20) سوره يوسف، آيه 22.
21) الميزان فى تفسير القرآن، ج1، ص260: إنّ القصتين او المعنيين إذا اشْتركا فى جملةٍ او نحوها، فهما راجعان إلى مرجعٍ واحدٍ.
22) سوره آلعمران، آيه 37.
23) همان، آيه 38.
24) سوره تحريم، آيه 12.
25) سوره آلعمران، آيات 35 و 36.
26) سوره مائده، آيه 31.
27) همان، آيه 27.
28) همان، آيات 27، 28، 29 و 30.
منبع:ماهنامه پيام زن
نظرات شما عزیزان: