سخنان اصحاب در مقام علمي اميرمؤمنان علي عليه السلام
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 318
بازدید دیروز : 4917
بازدید هفته : 5944
بازدید ماه : 132648
بازدید کل : 11189499
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 28 / 9 / 1396

در روايتي از ابن مسعود نقل شده که گويد: ما از بهترين قاضي و حاکم مدينه، علي بن ابي طالب حديث نقل مي کنيم.
ابن مسيّب مي گويد: هيچ انساني پيدا نشد که اين جمله از دهان او خارج شود و بگويد: « سلوني قبل أن تفقدوني؛ پيش از اين که از ميان شما بروم از هرچه مي خواهيد از من بپرسيد» جز علي بن ابي طالب.
ابن عباس گويد: به علي بن ابي طالب عليهماالسلام نُه درجه از ده درجه علم و دانش اعطا شده است و به خدا سوگند که در آن يک درجه ديگر نيز او با ديگران شريک است.
وي مي افزايد: اگر چيزي از طرف علي بن ابي طالب براي ما روشن و ثابت مي شد، ديگر به غير او مراجعه نمي کرديم.
آن گاه نَوَوي مي گويد: پرسش بزرگان اصحاب -ابوبکر، عمر، عثمان و افراد ديگري از عشرة مبشّره- از علي بن ابي طالب عليهماالسلام و مراجعه آن ها به دستورات آن حضرت و داوري هاي او در مشکلات پيچيده و موارد بسياري مشهور بوده و قابل انکار نيست. (1)
حال که بزرگان از اصحاب در مشکلات علمي به علي عليه السلام رجوع مي کردند و به دستور او عمل مي نمودند و حتي يک مرتبه هم ديده نشده که آن حضرت به يکي از آن ها نياز داشته باشد و در امر قضاوت به آن ها مراجعه کند؛ عقل ما در اين جا چه حکمي مي کند؟ و شما چگونه داوري مي کنيد؟

نياز نداشتن حضرت علي عليه السلام به هيچ يک از اصحاب

همان گونه که نَوَوي تصريح کرد، همه بزرگان از اصحاب در مشکلات علمي به علي بن ابي طالب عليهماالسلام رجوع مي کردند و آن حضرت به هيچ يک از آن ها مراجعه نکرده است. موارد بسياري را نيز ابن حزم اندلسي در گفتاري طولاني ذکر کرده که جهل و ناداني بزرگان صحابه در مسائل و احکام دين و رجوع آن ها براي حلّ مشکل به ديگران از آن جمله است. در اين گفتار طولاني ابن حزم، حتّي يک مورد نيز وجود ندارد که بگويد علي بن ابي طالب عليهماالسلام به يکي از افراد امّت مراجعه کرده است.
ابن حزم مي گويد: ما در کتاب ها اين گونه يافتيم که بزرگان از اصحاب اقرار و اعتراف کرده اند که بسياري از احکام و سنّت رسول خدا صلي الله عليه و آله به آن ها نرسيده است. حديثي که از ابوهريره در اين باره رسيده مشهور است که مي گويد: «برادران مهاجر من در بازارها براي جلب مشتري دست روي دست مي زدند و برادران انصاري من نيز سرگرم نگهداري از ثروت ها و دارايي هايي خود بودند»، در حالي که نه بازار علي عليه السلام را به خود مشغول کرده بود و نه به اموال و دارايي هايش فکر مي کرد؛ بلکه او روز و شب فقط ملازم رسول خدا صلي الله عليه و آله بود.

1. نگاهي به علم و دانش ابوبکر

ابن حزم در جاي ديگر با اشاره به نياز ابوبکر در حکم شرعي مغيرة بن شعبه مي گويد: ابوبکر از مقدار تعيين شده ي ارث براي مادربزرگ آگاهي نداشت و محمّد بن مسلمه و مغيرة بن شُعبه او را راهنمايي کردند.
هم چنين همين ابوبکر نمي دانست که کفن رسول خدا صلي الله عليه و آله چه مقدار بود تا اين که از دخترش عايشه پرسيد [!]
ابن حزم اندلسي موارد ديگري را ذکر مي کند که در همه ي آن ها بزرگان اصحاب به حکم شرعي جاهل بوده و به ديگران مراجعه کردند.

2. اعتراف عمر

آن گاه ابن حزم اندلسي مي گويد: عمر نيز در موارد بسياري به جهل و ناداني خود اعتراف مي کرد. وي در حديث استئذان گفت: من اين مسأله را نمي دانم؛ چرا که خريد و فروش در بازار مرا به خود مشغول کرد.
هم چنين زماني که او درباره ي زن بارداري برخلاف قانون اسلام، حکم کرد و ديگران او را آگاه کردند، به ناداني خود اعتراف کرد.
هم چنين روزي بي جهت بر عيينة بن حصن خشم نمود و حرّ بن قيس او را متوجه اشتباهش ساخت.
در مورد ديگري عمر و پيش از او ابوبکر از حکم پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله که امر فرمود يهوديان از ديار و وطن خود دور شوند، نادان بودند.
هم چنين عمر در مسأله طاعون، فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله را نمي دانست تا اين که عبدالرحمان عوف به او آموخت.
جالب اين که عمر نمي دانست رسول خدا صلي الله عليه و آله در نماز عيد فطر و قربان کدام سوره را قرائت مي فرمود با اين که آن حضرت سال هاي زيادي اين نماز را خوانده بودند؛ از اين رو از ابوواقد ليثي پرسيد و او به عمر قرائت رسول خدا صلي الله عليه و آله را آموخت [!]
ابن حزم اندلسي مي افزايد: عمر نمي دانست بايد با مجوسيان چگونه رفتار کند تا اين که عبدالرحمان او را به فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي آنان آگاه کرد.
از طرفي، وي خراج گرفتن از مجوسيان بحرين را که يک حکم مشهور و معروفي بود نمي دانست و فراموش کرده بود و شايد از همين اموال بهره اي نيز برده بود.
عمر، حکم تيمّم جُنُب را نيز فراموش کرده بود و مي گفت: هرگز فرد جنب نبايد تيمم کند و تا آب پيدا شود نبايد نماز بخواند تا اين که عمّار، حکم تيمّم را به او آموخت.
وي مي خواست اموال کعبه را تقسيم کند؛ ولي سرگردان بود تا اين که اصحاب او را به حقيقت امر آگاه کردند.

3. علم و دانش عثمان و ديگران!

آن گاه که ابن حزم اندلسي علم و دانش عثمان و ديگران را مطرح مي کند و مي گويد: عثمان چنين عمل کرده... و اين عايشه است و اين حفصه... و اين هم عبدالله بن عمر... و اين زيد بن ثابت...
با اين وجود حتي در يک مورد هم ديده نشده که ابن حزم در مسأله اي بگويد: «اين جا علي بن ابي طالب مسأله را نمي دانست و براي فهم آن به ديگري مراجعه کرده تا به حکم آن آگاه شود». آن چه آورديم از کتاب الإحکام في اصول الأحکام بود.(2)

4. اعتراف معروف عمر

از عمر جمله اي به يادگار مانده که گاهي به عنوان مَثَل از آن استفاده مي شود و همه ي مردم حتي کودکان با جمله ي او آشنا بوده و يا آن را شنيده اند. آن جمله معروف اين است که عمر در موارد مختلفي گفت:

لولا عليّ لهلک عمر؛

اگر علي نبود هر آينه عمر هلاک مي شد.
گاهي عمر به علي عليه السلام چنين مي گفت:

لا أبقاني الله لمعضلة لست لها ياأبا الحسن؛

اي اباالحسن! خداوند مرا زنده نگه ندارد در هر امر مشکلي که تو حضور نداشته باشي.
عالماني از اهل سنّت که اين سخن عمر را که گفت: «لولا عليّ لهلک عمر» نقل کرده اند، عبارتند از:
1. عبدالرزّاق بن همّام؛
2. عبد بن حميد؛
3. ابن المنذر؛
4. ابن ابي حاتِم؛
5. بيهقي؛
6. ابن عبدالبرّ؛
7. محبّ طبري؛
8. متّقي هندي در کنزالعمّال.(3)
عالمان ديگري هم چون عبدالرّزاق صنعاني، بُخاري، دارقُطني و ديگر پيشوايان بزرگ اهل سنّت گفته اند: در موارد بيشتري عمر اين جمله را به زبان جاري کرده که از آن جمله در جريان زن ديوانه اي است که مرتکب زنا شده بود و عمر امر کرد که او را سنگسار کنند؛ ولي علي بن ابي طالب عليهماالسلام از اين حکم جلوگيري کرد.(4)
در جاهاي ديگر نيز عمر به ناداني خود اقرار کرده که نياز به ذکر آن موارد نيست؛ اما براي نمونه سخن مَنّاوي را در اين زمينه مي آوريم.
مَنّاوي حديث شريفي را نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:

عليّ مع القرآن و القرآن مع عليّ لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض؛

علي با قرآن است و قرآن نيز با علي خواهد بود تا روزي که در قيامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
وي در شرح اين حديث مي گويد: اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه و اله وارد شده است.
آن گاه مي گويد: احمد بن حنبل چنين نقل کرده که عمر دستور داد زني را سنگسار کنند؛ ولي در بين راه علي بن ابي طالب آن زن را برگرداند و از اجراي اين حکم جلوگيري کرد.
وقتي خبر به عمر رسيد گفت: علي هيچ کاري را بدون حکمت انجام نمي دهد؛ از اين رو شخصي را فرستاد تا مسأله را از او بپرسد. علي بن ابي طالب نيز در پاسخ گفت:

أما سمعت رسول الله صلي الله عليه و اله يقول: «رفع القلم عن ثلاثة: عن المجنون حتّي يبرأ و عن الغلام حتّي يدرک و عن النائم حتّي يستيقظ»؛

مگر نشنيده اي که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «تکليف از سه گروه برداشته شده است: از ديوانه تا زماني که سلامتي اش را به دست آورد، از کودک تا زماني که به حدّ بلوغ برسد و از شخصي که در خواب است تا زماني که بيدار شود».
عمر بعد از فهميدن اين حکم چنين گفت:

لولا عليّ لهلک عمر؛

اگر در اين قضاوت علي نبود عمر هلاک مي شد.
مَنّاوي پس از ذکر اين جريان مي گويد:
در زمان ابوبکر نيز از اين گونه قضاوت ها رخ داد که ابوبکر بدون اطّلاع، چنين حکم کرد و علي بن ابي طالب او را ازاين حکم منع نمود و او تسليم قضاوت علي بن ابي طالب شد و چنين گفت:

لولا علي لهلک أبوبکر؛(5)

اگر علي نبود هر آينه ابوبکر هلاک مي شد.
البته ما نيز در بعضي از کتاب ها موردي را درباره عثمان يافتيم که او نيز به ناداني خود اقرار کرده و گفته است:

لولا علي لهلک عثمان؛(6)

اگر علي نبود هر آينه عثمان هلاک مي شد.
بنابراين چه کسي مي تواند بر حقّانيت اين دين، دليل و برهان بياورد و شبهه را پاسخ دهد؟
ما هم اکنون در قرن پانزدهم زندگي مي کنيم از کجا مي توانيم از حالات اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوبکر آگاه شويم و بفهميم کدام يک از آن ها اين توان علمي را داشته است تا براي امر امامت و رهبري مردم به او رجوع کنيم؟
مي خواهيم -طبق روش اهل سنّت- يکي از آن ها را براي امامت برگزينم.
آيا جز از اين راه مي توان از اين مسأله آگاه شد؟
آيا راه ما جز اين است که همه جريان ها و قضيه هايي را که چه در امر قضاوت و چه غير آن رخ داده است در تاريخ مرور کنيم و از اين طريق امام و پيشواي مسلمانان را تشخيص دهيم و ببينيم شرط نخست در امر امامت که مورد اتفاق همه ي مسلمانان و دانشمندان بوده در چه شخصيتي وجود داشته است؟
اين اميرالمؤمنين عليه السلام و اين قضاياي زندگي اوست. آيا او تنها کسي نبود که علم و دانش وي از همه ي مردم بيشتر بود؟
آيا در امر قضاوت و داوري بين مردم از همه بهتر حکم نمي کرد؟
آيا اين جريان ها و اين گفتارها در حقّ او وارد نشده است؟
آيا ديگران در مشکلات علمي و قضاوت ها از او کمک نمي خواستند؟
آيا حتي يک مورد پيدا مي شود که مسأله اي براي او ناشناخته باشد و براي يادگيري به ديگري رجوع کرده باشد؟
کوتاه سخن اين که آيا علي بن ابي طالب عليهماالسلام بي نياز از علم و دانش مردم نبود و همه به علم او نيازمند نبودند؟

گسترش علم و دانش به وسيله علي عليه السلام و شاگردان آن حضرت

با نگاه به تاريخ به خوبي مي توان دريافت که تمام علوم اسلامي به وسيله حضرت علي عليه السلام و شاگردان آن حضرت که همه از بزرگان صحابه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله بودند به شهرهاي اسلامي پخش و منتشر مي شد. ما اين مسأله را در جاي خود به طور مفصّل بحث کرده ايم؛ چرا که در آن زمان مردمِ شهرهايي هم چون مدينه، مکه، بصره، کوفه، يمن و شام با اسلام آشنايي داشتند.
با دقت نظر و تحقيقات انجام يافته روشن مي شود که تمام علومي که به اين شهرهاي اسلامي منتشر شده تنها به وسيله اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است.
گسترش علم و دانش در شهر مدينه و کوفه بدين جهت است که اميرالمؤمنين عليه السلام عمر گرانبهاي خويش را در اين دو شهر سپري کرد و مردمِ آن دو شهر را از علم بي کران خويش بهره مند ساخت.
پيش از ورود اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان حکومت ظاهري به کوفه، صحابي بزرگ رسول خدا عبدالله بن مسعود در آن شهر سکونت داشت.
عالم بزرگ شهر شام نيز ابوالدرداء شاگرد عبدالله بن مسعود که او نيز از شاگردان اميرالمؤمنين عليه السلام بود.
انتشار علم به شهرهاي بصره و مکّه نيز توسط عبدالله بن عباس، شاگرد مکتب اميرالمؤمنين عليه السلام انجام يافت و علوم اسلامي در آن شهرها منتشر شد.
سبب نشر علم و دانش به شهر يمن نيز مسافرت هاي زيادي بود که حضرت علي عليه السلام به آن شهر داشت که نتيجه ي آن مسلمان شدن قبيله ي هَمدان به دست آن حضرت است.
اميرمؤمنان علي عليه السلام فضايل و امتيازهاي ديگري نيز دارد که پيش تر آن ها را بيان کرديم؛ از جمله حديث «أنا مدينة العلم»، «أنا دار الحکمة»، احاديث ديگري از اين قبيل، روايت هايي که در تفسير آيه «وَتَعيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ» وارد شده، شهادت بزرگان اصحاب پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و عالمان بزرگ در قرن هاي مختلف در حق آن حضرت و نشر و پخش علوم و معارف اسلامي به تمامي شهرها و آبادي ها به دست آن بزرگوار؛ همه ي اين امور و شواهد بيانگر اين است که تنها مرد ميدان علم و دانش و فضيلت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليهماالسلام است و جز او کسي قدم به اين ميدان نگذاشت. بنا بر اين شرط نخست در امر امامت جز در علي بن ابي طالب عليهماالسلام در هيچ کس پيدا نمي شود.
اما چون همه ي اين شواهد گوياي برتري و مقدّم بودن حضرت علي عليه السلام بر ديگران است؛ از اين رو اهل سنّت ناگزير شده اند که احاديث را تحريف کرده و يا آن ها را تکذيب نمايند و دروغ جلوه دهند.
حال اگر شما به صحيح تِرمذي مراجعه کنيد، حديث معروف و مشهوري را که پيامبراکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «أنا مدينة العلم و علي بابها؛ من شهر علم هستم و علي دروازه ي آن شهر است» در آن کتاب نخواهيد يافت با اين که بسياري از بزرگان هم چون ابن اثير جزري، جلال الدين سيوطي، ابن حجر عسقلاني و ديگران اين حديث را نقل کرده و معتبر مي دانند.
از سوي ديگر ابن تيميه را در اين ديده است که بگويد تمام اين احاديث و شواهدي که ذکر شد دروغ و بي اساس است. تا آن جا که گفته است: ابن عباس شاگرد علي نبوده است؛ (7)
وي مي گويد: اين که عبدالله بن مسعود علم و دانش را از علي فرا گرفته دروغ است.
او حديث معروف پيامبراکرم صلي الله عليه و آله را که فرمود: «من شهر علم هستم و علي دروازه ي آن شهر است» تکذيب کرده است. هم چنين مجبور شده احاديث بسياري را تکذيب کند که ما به بعضي از آن ها اشاره کرديم.
وي درباره ي حديثي که مي فرمايد: «هوالاُذن الواعية؛ آن گوش شنوا علي بن ابي طالب است» مي گويد: اين حديث به اتفاق اهل علم و دانش جعلي است و حقيقت ندارد [!](8)
در حديث ديگري پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

أقضاکم علي؛

بهترين شما در امر قضاوت علي بن ابي طالب است.
ابن تيميه در اين باره مي گويد: اين حديث دروغ است و هرگز ثابت نشده و فاقد سندهايي است که بتوان بر آن استدلال کرد و هيچ کس اين حديث را در سنن هاي مشهور و مسندهاي معروف حتّي به سند ضعيف روايت نکرده است.(9)
در حالي که ما گفتيم اين حديث در صحيح بُخاري، سنن نَسائي و سنن ابن ماجه، الطبقات الکبري، مسند احمد و کتاب هاي ديگر آمده است.
از طرفي دروغ دانستن اين احاديث توسط ابن تيميّه خود دليل بر حقّانيت اين شواهد و برتري اميرالمؤمنين عليه السلام بر ديگران است.
کوتاه سخن اين که اگر عالم بودن به اصول و فروع و توانايي در برپا نمودن دليل و برهان و برطرف کردن شبهه ها نخستين شرط مورد اتفاق بين مسلمانان براي امامت است و بايد اين شرط در آن کسي که او را به عنوان امام برمي گزينند باشد، ما اين شرط را در هيچ کس جز علي بن ابي طالب عليهماالسلام نيافتيم.
حال اهل سنّت در در مقابل اين دليل ها چه حديثي را در حقّ ابوبکر روايت کرده اند؟ آن ها فقط حديثي را به رسول خدا صلي الله عليه و آله نسبت داده اند که فرمود:

ما صبّ الله في صدري شيئاً إِلّا و صببته في صدر أبي بکر؛

آن چه خدا در سينه ي من قرار داد به سينه ي ابوبکر انتقال دادم.
اگر اين حديث، صحيح است، پس چگونه ابن حزم مي گويد: ابوبکر مسائل زيادي را نمي دانست و به ديگران مراجعه کرد و يا در امر قضاوت، ناداني خود را آشکار مي ساخت و براي حلّ مشکل از ديگران مدد مي گرفت.
افزون بر اين که ابن جوزي اين حديث را در کتاب الموضوعات آورده و با صراحت گفته است که اين حديث دروغ است.(10)
البته ما جز اين حديث، حديث ديگري را درباره ي ابوبکر و مقام علمي او نيافتيم. حالا شما چگونه حکم مي کنيد؟ خداوند متعال مي فرمايد:
«فَما لَکُم کَيفَ تَحکُمُونَ»؛(11)
شما را چه مي شود؟ چگونه داوري مي کنيد؟

پي نوشت ها :

1. تهذيب الاسماء و االلغات: 344/1-346.
2. الاحکام في اصول الاحکام: 151/2-153.
3. الاستيعاب: 1103/3، الرياض النضرة: 161/2.
4. فيض القدير: 357/4.
5. فيض القدير: 357/4.
6. زين الفتي في شرح سورة هل أتي: 318/1 حديث 225.
7. منهاج السنة: 225/4.
8. همان: 216/4.
9. همان: 73/4 و 219.
10. الموضوعات: 319/1، الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعه: 454.
11. سوره ي يونس: آيه ي 35.

منبع مقاله :
حسيني ميلاني، آيت الله سيّدعلي؛ (1390)، امامت اميرالمؤمنين عليه السلام در سنجش خرد، تهران: انتشارات الحقايق، چاپ چهارم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: امام شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی