به بيانى ديگر و در قالب نشانگان معتبر و قابل اعتماد، اگر غمگين بودن و عزادارى با علايم زير همراه باشد، بايد آن را يك غم بيمار گونه و مرض تلقى كرد:
1. افول سلامتى،
2. كناره گيرى اجتماعى،
3. احساس بى ارزشى،
4. احساس گناه،
5. ايده خود كشى،
6. بيش فعالى بدون هدف،
7. طولانى بودن نشانگان غم،
8. بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانى.
حال مى توان قضاوت كرد كه آيا غمگين بودن شيعيان در عزاى سرور شهيدان، با اين علايم جسمى و روحى فوق همراه است يا نه؟ تجربه شخصى شماچيست؟ آيا عزادارى براى امام حسين عليه السلام با از دست دادن سلامتى و افت
سطح سلامت، انزواطلبى، گوشه گيرى، احساس بى ارزشى و عدم كفايت، افكار خود كشى و احساس گناه همراه است؟ شما با چه احساسى به عزادارى مى پردازيد؟ به هنگام عزادارى براى سالار آزادگان چه احساسى داريد؟
از ديدگاه علمى، سوگوارى براى سيدالشهدا عليه السلام كاملا از شرايط يك عزادارى و غمگينى طبيعى برخوردار است و بر رفتارهاى اجتماعى مبتنى بر شناخت، انجام مى گردد.
از اين رو بدون تكيه و اصرار بر قالب رفتارى خاص و بر اساس فرهنگ دينى و اجتماعى مردم، برگزار مى شود و بر شناخت و آگاهى استوار است و صرفا يك رفتار نمادين و عزادارى بى روح و خشك نمى باشد. عزادارى مسلمانان بر اساس شناختى كه عزاداران از حسين بن على عليه السلام و اهداف عالى آن حضرت و حركت منتهى به شهادت ايشان دارند، انجام مى پذيرد. لذا در حين مرثيه سرايى، سوگوارى روشنگرانه دارند، نه شيون بى هدف؛ بلكه آنان با عزادارى به تمام زندگى خود هدف مى بخشند و حيات خود را حسينى مى سازند و كسب نشاط مى كنند و به سمت زندگى با عزّت و فرار از مرگ ذلّت آفرين و احساس ارزشمندى گام برمى دارند.
بنابراين اشك ريختن و عزادارى براى امام حسين عليه السلام، غمگينى و ماتم نابهنجار و بيمارگونه نيست؛ بلكه عين هنجارهاى دينى و اجتماعى و مساوى با سلامت روح و روان است. اگر اشكى كه ما براى امام حسين عليه السلام مى ريزيم، در مسير هماهنگى روح ما باشد، پرواز كوچكى است كه روح ما با روح حسينى مى كند.
از منظر علمى و ديدگاه روان شناسى، شايد حتى بتوان گفت كه اگر اين نوع واكنش هاى عاطفى از يك مسلمان بروز نكند، نشان بيمارى و مرض باشد. همان گونه كه فقدان علايم غمگينى وعدم ظهور رفتارهاى عزادارى و ماتم
سرايى، نشان بيمارى تلقى شده است. شايد برخوردارى از اين روحيه، قابل ستايش باشد كه افرادى ـ به رغم داغديدگى و رابطه نزديك با شى ء و فرد از دست رفته ـ هيچ يك از علايم ماتم و غمگينى را نشان نمى دهند و در نگاه سطحى ممكن است روحيه اين افراد قابل تحسين به نظر آيد؛ اما در حقيقت در ژرفاى اين برخورد سطحى دچار استفاده بيش از حد از مكانيزم هاى دفاعى و انكار غم شده است.
اين مكانيزم شايد در كوتاه مدت به وى كمك كند، اما همين افكار و مقاومت اگر بيش از دو هفته به طول انجامد، نقشى مخرّب خواهد داشت. نه تنها فقدان رفتارهاى عزادارانه؛ بلكه تأخير در ظهور آنها، خود علامت بيمارى است.
همان گونه كه وجود هشت علامت ياد شده، به هنگام بروز ماتم و عزا، موجب مى گردد تا آن عزا و ماتم را نابهنجار و نوعى بيمارى تلقى كنيم، افرادى كه فقدان نشانگان عزا، يا منع از بروز نشانگان و يا تأخير در بروز نشانگان عزادارى را نشان دهند نيز بيمار شمرده مى شوند. پس از ديدگاه روان شناختى هر كه نشانگان عزا و ماتم را بروز ندهد، بايد بيمار شمرده شود.
شايد بگوييد لازمه اين سخن آن است كه هر شخصى كه در عزاى حضرت حسين عليه السلام سوگوارى نكند، بيمار است و بايد چنين فردى را بيمار ناميد؟ نه، هرگز چنين نمى گوييم كه هر شخصى كه علايم سوگوارى را در حق امام حسين عليه السلامبروز نمى دهد و براى آن حضرت گريه و زارى نمى كند و ماتم سراى ايشان نيست، از نظر روان شناسى علمى بيمار شمرده شود؛ بلكه شايد او با سيدالشهدا عليه السلام دلبستگى ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصايب وارده بر خاندان عصمت و اهل بيت احساس رنج نمايد. چون وى به امام حسين عليه السلام دلبستگى ندارد و از آن حضرت جدا است، نمى تواند احساس رنج و غم نمايد! همان گونه كه در تعريف غم و ماتم گذشت، بايد بين آن شخص و يا شى ء از
دست رفته و شخص مورد نظر، يك دلبستگى و تعلّق خاطر باشد تا موجب بروز حالت غم و اندوه گردد و چنين شخصى اصلاً با امام حسين عليه السلامدلبستگى ندارد و نداشته است تا از شهادت آن حضرت و محروميت از فيض وجودش، دردناك شود و حداقل به ميزان محروميت از مغازه دار محله خود، دچار رنج گردد. اگر اين شخص با اباعبدالله عليه السلامدلبستگى داشته باشد ـ حداقل مسلمان باشد ـ ولى با اين وجود، فاقد نشانگان غم باشد و يا منع از بروز نشانگان داشته باشد و يا در بروز نشانگان عزا و سوگوارى دچار تأخير گردد؛ اين شيوه رفتارى او نابهنجار تلقى مى گردد.
اگر وجود علايم سه گانه، به واسطه عدم دلبستگى با امام حسين عليه السلامباشد، از نظر روان شناسى فرد سالم و رفتارش بهنجار شمرده مى شود؛ ولى از نظر ديندارى و تعلق به دين و اولياى دين، بايد در خود تأمل كند! او چگونه مسلمانى است كه ذره اى دلبستگى و تعلق خاطر به امام و مقتداى خود ندارد و از انبوه مصايب او، اندكى احساس رنج و اندوه نمى كند!!
اين افراد در دايره وصف امام صادق عليه السلامنمى گنجند كه مى فرمايد: «شيعيان ما از سرشت ما خلق شده اند و به نور ولايت ما آميخته اند و به امامت ما دل خوش دارند و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم. مصيبت هاى ما به آنان سرايت مى كند و رنج و گرفتارى ما آنان را مى گرياند و اندوه ماآنان را اندوهگين مى سازد و نيز شادمانى ما آنان را شادمان مى كند. ما نيز از حال آنان با خبر و با آنها هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مى سازد و آنان از ما جدا نمى شوند و ما نيز از آنان جدا نمى شويم ...».[4]
پس غمگين بودن براى امام حسين عليه السلام نشان سلامت است نه، بيمارى و نه حالتى منفى و نابهنجار و چه بسا غمگين نبودن و سوگوارى نكردن براى يك فرد
مسلمان، نشان بيمارى و يا رفتارى نابهنجار تلقى مى گردد. افزون بر آنكه سوگوارى نشانه سلامت و تأمين كننده سلامت است؛ چه اينكه گريستن براى شخص مصيبت زده و غم ديده، اثر شفا بخشى دارد.
گريستن موجب رهايى از فشارهاى هيجانى مى گردد؛ در حالى كه فشارهاى (روحى و روانى ناشى از داغديدگى) موجب به هم خوردن تعادل شيميايى در بدن مى گردد. گريستن اين تعادل شيميايى را به او باز مى گرداند. برخى معتقدند: گريستن موجب خروج مواد سمى از بدن مى شوند و تعادل حياتى را برقرار مى كند.
نگاه ما به حادثه كربلا، تنها يك نگاه علمى از دريچه يافته هاى روان شناسى نيست تا براى اين حادثه الهى توجيه زمينى و بشرى هستند به علم ارائه كنيم و مثلاً براى گريستن و سوگوارى براى امام حسين عليه السلام، توجيه روان شناختى داشته باشيم! نگاه صرفا بشرى و تحليل طبيعى و زمينى از يك حادثه الهى و آسمانى و ماوراى فكر انسانى، بى ترديد بى ثمر و ناصحيح است؛ بلكه مقصود آن است كه بگوييم شكل سوگوارى و غم گسارى براى امام حسين عليه السلام، با نظريه هاى دقيق روان شناختى در مورد غم و ماتم و داغديدگى كاملاً مطابقت دارد و موجب از بين رفتن تمام پيامدهاى منفى داغ غم بر سينه نشسته مى گردد.
از اين رو مشاهده مى كنيم كه تمام اشكال سوگوارى و ماتم سرايى در عزاى سرور شهيدان، بر پايه هاى صحيح روان شناسى داغديدگى و مصيبت زدگى استوار است كه در اينجا به چند شكل صحيح علمى و مذهبى آن اشاره مى كنيم:
نظرات شما عزیزان: