معجزات وکرامات مولا امیر المو منین
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25773
بازدید دیروز : 136836
بازدید هفته : 25773
بازدید ماه : 348054
بازدید کل : 10739809
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 4 / 4 / 1396

عکس پروفایل و عکس نوشته تبریک ولادت حضرت امام علی







49 - گفت وگوی علی ( ع ) با جمجمه انوشیروان


علی ( ع ) به مداین نزول اجلال فرموده به ایوان کسری و در خدمت آن حضرت جماعتی از اهل ساباط مداین و از جمله آنها شخصی
بود به نام دلف که پسر منجم کسرا بود چون ظهر شد فرمود : ای دلف بلند شو و همراه من باش . پس آن حضرت در غرفه های اطراف ایوان کسری تشریف می برد و می فرمود : دلف این مکان برای چنین چیز و آن غرفه دیگر برای چیز دیگر بوده است . دلف جواب می داد : به خدا قسم واقع همین است که می فرمایید گویا شما در زمان کسری بوده اید و مشاهده نموده اید که از آنها خبر می دهید .
سپس به یک جمجمه ای نگاه کردند ( یعنی سر مرده ای کهنه که گوشت های آن ریخته و استخوان آن مانده باشد ) سپس به بعضی از حضار دستور داد که این جمجمه را بردارید و خود در ایوان کسری تشریف آورد و در آن مکان نشست ، سپس دستور فرمود طشتی آوردند آب ریخت و در آن طشت و فرمود : جمجمه را بگذارید در طشت و گفت : قسم می دهم تو را ای جمجمه که مرا و خودت را معرفی بنمایی . پس آن جمجمه به زبان فصیح گفت :
شما امیرالمؤ منین و سید الوصیین و من بنده خدا پسر کنیز خدا کسری انوشیروان هستم . پس آن اشخاصی که با آن حضرت بودند از اهل ساباط به خانه هایشان رفتند و آنها را به چیزی که واقع شده بود و شنیده بودند از جمجمه خبر دادند پس اختلاف کردند در این که امیرالمؤ منین چه کسی است .
( مؤ لف گوید یعنی بعضی به خدایی علی ( ع ) قایل شدند و گفتند :
با جمجمه حرف نمی زند مگر خالق او ) بعضی از اهل ساباط به حضور علی ( ع ) آمدند ، در فردای آن روز عرض کردند : بعضی از مردمان به خدایی شما قایل شده اند و قلوب ما را نیز فاسد کرده اند به واسطه چیزی که خبر می دهند از شما .
پس علی ( ع ) آنها را احضار کرد و فرمود ، چه چیز باعث شد که شما این حرف را بگویید ؟
گفتند : شنیدیم کلام جمجمه و سخن گفتن آن را با شما و این کار شخصی نیست غیر از خدا از این جهت گفتیم چیزی را که گفتیم .
آن حضرت فرمود : از این کلام به سوی پروردگارتان برگردید .
گفتند : ما از گفته خود برنمی گردیم ، هر چه می خواهی کن . دستور داد که آتشی مهیا ساختند و آنها را سوزانیدند و دستور فرمود استخوان هایی که از آنها باقی مانده بود کوبیده بر باد دهند ، پس چنین کردند .
سه روز از این قضیه گذشت بعضی از اهل ساباط به نزد آن حضرت آمدند و گفتند : الله الله دریاب دین محمد ( ص ) را به درستی که آنها را که سوزاندی برگشتند به منزلهای خود از اول سالمتر و نیکوتر . حضرت فرمود : آیا چنین نیست که شما آنها را سوزانیدید با آتش و استخوان های آنها را کوبیدید و بر باد دادید ؟ عرض کردند : بلی چنین است . فرمود : خداوند آنها را زنده کرده است . در این هنگام اهل ساباط از مقام شامخ علی ( ع )متحیر شدند . ( 55 )







نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی