ضرورت داشتن روش
روش شناسي و بررسي شيوه هاي تربيتي در نظام تربيتي اسلامي،جايگاه ويژه اي دارد.درواقع،درخت پرثمرتربيت، آنگاه به بارمي نشيند که نظريه هاي تربيتي درقالب شيوه هاي صحيح و درست اجرا شود.براي موفقيت درهرکاري، آگاهي به اسباب و وسايلي که بتواند به گونه اي سريع و آسان، ما را دررسيدن به هدف ياري کند،لازم است. اتخاذ روش هايي که بتواند ما را به آساني درپيمودن جاده موفقيت يار و مددکار باشد،ازشرايط توفيق درانجام هرکاري است. درقرآن کريم آمده است:
«... وليس البربأن تأتوا البيوت من ظهورها و لکن البرّ و أتوا البيوت من أبويها و اتّقوا الله لعلّکم تفلحون»؛ (بقره، 189) نيکوکاري بدان نيست که از پشت ديوار به خانه درآييد (چه اين کارناشايسته است) نيکي آن است که پارسا باشيد و درهر کاري ازراه آن وارد شويد.
درتفسيرآيه فوق فرموده اند که «وأتوا البيوت من أبوابها» يعني بايد هرکاري را از راه خودش انجام داد. (موسوي همداني، ج 3،ص 80)
حضرت علي (ع) درباره ضرورت داشتن روش در کارها مي فرمايد:«ما خاصگان و ياران و گنجوران نبوت و درهاي رسالت هستيم و درخانه ها جزاز درهاي آن نتوان وارد شد». (1)
دراهميت داشتن روش،امام صادق (ع) فرمود:«العامل علي غيربصيره کالسائرعلي غير طريق فلا تزيده سرعه السير الا بعدا» (تحف العقول،ص 379) عمل کننده ي بي بصيرت مانند ره نوردي است که به بيراهه مي رود.سرعت حرکت او را به هدف نمي رساند جز آنکه دورش سازد.
حضرت علي (ع) به مردم سفارش مي کند که:«اي مردم آن کس که راه آشکار را بپيماد به آب درآيد و آن کس که راه بيراهه را در پيش گيرد، در بيابان بي نشان مي افتد». (2) بنابراين هررشته اي ازعلوم شيوه و روش خاص خود را دارد که اگردرست به کارگرفته شود،نتايج مطلوبي به همراه خواهد داشت.تعليم و تربيت نيزچنين است و مربيان و والدين مي تواند با شناسايي بهترين شيوه ها و روش ها،در رسيدن به اهداف از آنها بهره ببرند.
ادخلوا الابيات من ابوابها
واطلبوا الاغراض في اسبابها (3)
1.روش تشويق
يکي ازروش هاي بسيارمؤثر در نهادينه کردن آموزه هاي ديني درکودکان استفاده از روش تشويق مي باشد. تشويق يک شيوه مناسب درايجاد انگيزش به سوي کارهاي مثبت مي باشد. تشويق در روح کودک و نوجوان ايجاد انگيزش مي کند و آنان را به انجام اعمال نيک تحريض و ترغيب مي کند. اميرمؤمنان علي (ع) درباره ي نقش پاداش و کيفرالهي در تربيت آدمي مي فرمايد:خداي سبحان پاداش را بر طاعت و کيفررا برمعصيت خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش باز دارد و به سوي بهشت روانه سازد. (4)
مقصود از تشويق و تنبيه چيست؟
«مقصود از تشويق پاسخ مثبت در برابر رفتار مطلوب کودک (متربي) ابراز مهرورزي به او،واگذاري مسئوليت مناسب به او،وعده پاداش و ... جلوه گر مي شود. نقطه مقابل تشويق تنبيه است که مقصود ازآن پاسخ منفي دربرابر رفتار نامطلوب متربي است و براي آن مصاديقي است، از جمله نگاه سرد،روي برگرداندن،بي اعتنايي،تغيير چهره، محروم ساختن،جريمه و تنبيه بدني.با اين بيان روشن مي شود که تشويق،پاداش دادن به فردي است که تن به کوشش داده و سعي خود را کرده است و تنبيه مجازات نمودن [از راه هاي] مختلف است».(بهشتي، 1379، ج 2، ص 241)
«ابن سينا فيلسوف و انديشمند بزرگ اسلام تشويق را به منزله ضمانت اجراي تعليم و تربيت مورد توصيه قرار مي دهد و مصاديق تشويق و تنبيه را متنوع و متعدد مي داند و معتقد است واکنش مربي دربرابر رفتارناپسند متربي بايد متناسب و تدريجي باشد. ابتدا روگرداني،سپس ترش رويي، پس از آن ترساندن و آنگاه توبيخ است و مربي در شرايط خاص مي تواند به تنبيه بدني روي آورد». (دفتر همکاري حوزه و دانشگاه،1377، ج 1،ص 287)
براي ترغيب کودکان ونوجوانان به امورديني، بهتراست اصلي ترين روش، تشويق باشد؛زيرا تعليم وتربيت اسلامي بر سهولت،محبت و ملاطفت تأکيد دارد.وانگهي از طريق تشويق مي توان انگيزه و ميل فطري او را به مهر و محبت و قدرداني تأمين و اعتماد او را جلب کرد. البته در صورتي که تشويق مؤثر واقع نشود و خطا و تخلفي از سوي متربي صورت گيرد به منظورآگاهي دادن به او و جلوگيري ازاعمال کاري در انجام [امورديني] مي توان ابتدا به انذار و سپس به تنبيه روي آورد و منظورازتنبيه دراينجا تنبيه بدني نيست؛بلکه در درجه اول استفاده از روش هايي است که کودک را از انجام کارهاي نامطلوب (مثل نماز نخواندن) ناخشنود کند. بي توجهي،قهر،(کوتاه مدت) سرزنش،محروم سازي و امثال آن ازشيوه هاي تنبيهي هستند که جنبه انساني داشته و براي تنبيه،بهتراست ازآنها استفاده شود،نه تنبيه بدني. (احمدي، 1380، ص 143)
چگونه تشويق باعث تعميق ارزش هاي ديني مي شود؟
يکي ازسرمايه هاي فطري و ذخايرطبيعي که درباطن هر انسان به مقتضاي حکيمانه الهي مستقرشده است انگيزه ي حب ذات است. هرانساني قبل ازهرچيز و هرکس،به خود علاقه دارد و بالفطره عاشق و شيفته ي خويشتن است و هيچ چيزدرنظرآدمي به قدرخودش عزيز محبوب نيست.از سوي ديگرخداوند عشق به کمال مطلق و انزجاراز نقص را در وجود انسان قرارداده است،به گونه اي که هر انساني به صورت فطري متمايل به کامل ترشدن و پيشرفت است. تشويق ، باعث مي شود کودک يا نوجوان از کار خودش احساس لذت کند و در او احساس رضايت به وجود آيد. نتيجه اين امر، مضاف شدن تکرار عمل است. تشويق، موجب پيدايش نشاط و رفع کسالت در فرد مي گرد و وقتي اين حالت ايجاد شد، اشتياقش برانگيخته شده و زمينه ي رشد و کمال بيشتري براي او فراهم مي گردد.
شرايط تشويق
براي اينکه امرتشويق، زيان و خطري را براي کودک به دنبال نداشته باشد،رعايت نکات ذيل حائز اهميت است.
1. بايد عمل يا اخلاق نيک کودک را تحسين کرد، نه خود او را. در ضمن او را بايد متوجه کنيم که آنچه ارزشمند است عمل و صفت اوست.
2. تشويق بايد به جا و به موقع و متناسب با نوع رفتار کودک و نوجوان باشد و روحيه شخص درانتخاب شکل آن،يعني زباني،رفتاري،مالي،معنوي و جز اينها ملاحظه گردد.
«غزالي تفاوت هاي قابل توجه درانواع تشويق و ترغيب را اينگونه بيان مي کند:اگر کودک را گويند:به دبيرستان شو تا به درجه رياست رسي،وي خود لذت رياست نداند که چه باشد؛ لکن بايد گفت: به دبيرستان شو تا شبانگاه،چوگان و گوي به تو دهم،تا بازي کني،تا کودک به حرص آن به دبيرستان شود و چون بزرگ تر شود،وي را ترغيب کند به جامه ي نيکو و زينت،تا دست ازبازي بدارد.چون بزرگ تر شود وي را به خواجگي و رياست وعده دهد و گويد:جامه ي ديبا،کار زنان باشد و چون بزرگ تر شود آنگاه گويد:خواجگي و رياست دنيا اصلي ندارد که همه به مرگ تباه شود؛آنگاه وي را به پادشاهي جاويد وعده دهد».(عطاران، 1379، ج 3، ص 59)
3. تشويق بايد به گونه اي باشدکه باعث ترغيب ديگران بشود، نه دلسردي آنان.
4. تشويق بايد به اندازه و معقول باشد و به هيچ وجه از حد تجاوزنکند،زيرا دراين صورت موجب غرور و تباهي شخص مي شود و نيزنبايد کمترازاندازه باشد،زيرا نتيجه مطلوب خود را ازدست مي دهد.
5. تشويق وسيله اي براي ايجاد انگيزه است؛بنابراين نبايد به صورت هدف درآيد و تمام ذهن و فکر کودک را به خود مشغول سازد.زيرا دراين صورت،نقش بازدارنده پيدا مي کند.
6 .موقعي که کودک را تشويق مي کنيد بايد علت آن را برايش بگوييد و اين عمل بايد به گونه اي صورت گيرد که کودک خود را مستحق آن ببيند و آن را دردرون تأييد کند.
7. تشويق درحضورجمع،اثربيشتري دارد.
2. روش الگويي
يکي ازشيوه هاي مؤثردرتربيت کودکان و نوجوانان روش الگويي است.دراين روش فرد،از فرد يا افراد ديگر به عنوان سرمشق و الگو استفاده مي کند و تحت تأثير مشاهده،ازرفتار ديگران پيروي نموده و خود را با آن همساز مي کند.
بنابراين مي توان گفت:«الگو پيروي عيني و مشهود از يک انديشه و عمل درجنبه هاي گوناگون،جهت رسيدن به کمال است».
تربيت ابتدايي انسان به طورطبيعي با روش الگويي شکل مي گيرد.کودک درچند سال نخست زندگي خود،همه کارهايش را ازافراد پيرامون خود که در درجه اول پدرومادراويند، الگوبرداري مي کند و با تقليد ازآنان رشد مي کندو ساختار تربيتي اش سامان مي يابد.ازاين رو،روش الگويي در سازمان دادن شخصيت و رفتار کودک،نقش به سزايي دارد. غريزه ي تقليد يکي ازغرايز نيرومند و ريشه دار در انسان است. به برکت وجود همين غريزه است که کودک بسياري از رسوم زندگي،آداب معاشرت،غذاخوردن،لباس پوشيدن، طرز تکلم،اداي کلمات و جمله ها را از پدر و مادر و ساير معاشران فرا مي گيرد و به کار مي بندد.
چشم و گوش کودکان و نوجوانان چون دريچه اي بازاست، مي بينند و مي شنوند و ذهنشان چون آيينه اي است که هرچيزي درآن منعکس مي شود،با اين تفاوت که آيينه عکس اشيا را در خود نگه نمي دارد ولي ذهن کودکان و نوجوانان اينها را در خود نگه مي دارد.بنابراين والدين و مربيان مي تواند فعاليت ها و رفتارهاي ديني و مذهبي خود را به گونه اي هماهنگ کنند که فرزندان،متوجه شوند و الگوي ذهني آنان را درانجام اين امور شکل دهند.
باندورا، دررابطه با تقليد و تکراررفتار الگو تحقيق بسيار جالبي انجام داده است که درآن «کودکان يک مهد کودک را به پنج گروه تقسيم کرد.درگروه آزمايشي اول،کودکان به مشاهده رفتارالگوي فرد بزرگسالي مي پردازند که به طور فيزيکي و لفظي به يک آدم پلاستيکي حمله مي کنند.درگروه دوم کودکان حوادث و رفتار فوق را در فيلمي مشاهده مي کنند. در گروه آزمايشي سوم،کودکان رفتارکودکان رفتار تهاجمي شخصيت ها را درفيلم کارتوني مي بيند. درگروه آزمايشي چهارم کودکان درهيچ يک از سه موقعيت فوق قرار نمي گيرند و بالاخره در گروه آزمايشي پنجم کودکان به مشاهده ي يک الگو با رفتار آرام،مطيع و غيرتهاجمي مبادرت مي ورزند.بعد از مشاهده ي رفتارهاي مختلف درزمان معين شده،تمام کودکان در موقعيت يکساني قرارداده مي شوند. آزمايشگر ازطريق يک پنجره به مشاهده ي رفتارکودکان مي پردازد و رفتارهاي تهاجمي شفاهي و عملي آنان را يادداشت مي کند. درتحليل اطلاعات به دست آمده از يادداشت ها به اين نتيجه مي رسند که:الگوي پرخاشگري را که گروه هاي اول تا سوم ديده بودند،رفتار تهاجمي بيشتري نسبت به گروه چهارم (گروهي که هيچ موردي را مشاهده نکردند) ازخود نشان مي دهند و برعکس گروهي که (گروه پنجم) الگوي رفتار آرام، مطيع و غيرتهاجمي را مشاهده کرده بودند،رفتار تهاجمي کمتري نسبت به گروه کنترل (گروه چهارم که هيچ موردي را نديده بودند) ازخود نشان مي دادند».(شعباني،1371، ص 63)
«کودک،مقلد خوبي است.وبه آساني و بدون هيچ گونه زحمت و مشقتي تنها ازراه تقليد مي آموزد.او را مي بيند،مي شنود و پس ازمدتي تکرارمي کند.برخي پژوهش ها نشان داده اند ازسنين تشخيص،يعني حدود شش سالگي،پسران از پدران تقليد مي کنند و دختران از مادران و اين تقليد درآنان ناآگاهانه است.کودک درمسيررشد،ازافراد بسياري الگو مي پذيرد و تحت تأثيرديده ها و شنيده هاي بسياري است.همه اطرافيان به گونه اي دراو اثرمي گذارند و مدل و الگوي کودکند،ولي والدين ازهمه آنها مهمترو مؤثرترهستند و اين اهميت و تأثير درکودکان تا سنين نوجواني همچنان تداوم دارد.براين اساس، وظيفه والدين دراين دوران بسيار سنگين است و بايد به فرزندان فرصت بدهند تا ازاخلاق و رفتارخوب خود بهره مند گردند. اگر سخن ناروا خوب نيست نبايد اين گونه سخنان را درحضور فرزندان خود جاري کنند،اگر از اولاد خود انتظار کارخوب دارند بايد درکارخير براي کودکان خود الگو باشند. اگردوست دارند فرزندشان نماز اول وقت بخوانند خود بايد پيشگام باشند.والدين بايد به گونه اي عمل کنند که فرزندان به آنان ديد مثبت داشته باشند. » (مجموعه مقالات نماز و خانواده، 1386، ج 1، ص 234)
نظرات شما عزیزان: