مهر زن و فلسفه آن
مرد هنگام اجرای صیغه نکاح، چیزی را به همسرش تقدیم میکند که در اصطلاح «مهر و صداق» نامیده میشود. کلمه مهر در قرآن نیامده، اما لفظ صداق استعمال شده است.
قرآن میفرماید:
«صداق زنان را بپردازيد كه عطيهاى است و اگر بعداً چيزى از آنرا، با رضايت به شما بخشيدند، بخوريد كه گوارايتان باد».[1]
برای صداق، مقدار معینی تعیین نشده، بلکه به توافق زن و مرد بستگی دارد.
امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
صداق چیزی است که زنوشوهر بر آن توافق میکنند، کم باشد یا زیاد.[2]
برای حداقل مهر نیز مقداری تعیین نشده، اما در احادیث آمده که زیاد هم ناچیز نباشد.
امام جعفر صادق علیه السلام از پدرانش از حضرت علی علیه السلام نقل کرده که فرمود:
من دوست ندارم «مهر» از ده درهم کمتر باشد، تا به مقدار پولی که به زن زناکار پرداخت میشود شبیه نباشد.[3]
برای حداکثر صداق مقدار معینی تعیین نشده، هرچه هم زیاد باشد مانع ندارد، ولی اسلام تعیین مهریههای سنگین و مسابقه در آن را صلاح نمیداند و از آن نهی کرده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مهر زنان را سنگین نکنید و ازدیاد آن را به مسابقه نگذارید، زیرا موجب دشمنی میشود.[4]
نباید در تعیین مهر آنقدر سختگیری کرد که جوانان امکان ازدواج نداشته باشند. در این مورد خوب است از افراط و تفریط خودداری شود و با رعایت شئون زن و مرد و شخصیت اجتماعی خانواده عروس و داماد، طبق امکانات اقتصادی آنان، به صداق مناسب و معتدلی توافق کنند.
در نوع مهر نیز محدودیتی وجود ندارد، بلکه هر نوع مالی میتواند صداق باشد، مانند طلا، نقره، املاک، انواع پولهای رایج، اسباب و لوازم زندگی، فرش، ظروف، اتومبیل، لباس و هر چیز دیگری که قابل تملک باشد. اما صلاح زن در این است که در صورت امکان مهر خود را ملک یا طلا، یا نقره، یا اشیایی نظیر اینها قرار دهد تا برایش ذخیره باشد و با مرور روزها از ارزش آن کاسته نشود.
مهر میتواند نقد باشد یا نسیه و بر عهده شوهر یا هر شخص دیگری است و به توافق زن و شوهر بستگی دارد.
اگر به صورت نقد باشد، زن میتواند قبل از عروسی آن را مطالبه کند. در صورتی که مرد قدرت پرداخت آنرا دارد، باید بپردازد و اگر خودداری کرد، زن حق دارد از عمل جنسی بپرهیزد و این عدم تمکین موجب نشوز و سقوط نفقه نمیشود.
اگر صداق نسیه باشد، ولی وقت معینی برایش تعیین شده زن قبلاز رسیدن وقت، حق مطالبه ندارد و چنانچه وقت معینی تعیین نشده، هر وقت زن آنرا مطالبه کرد؛ چنانکه مرد قدرت پرداخت دارد، باید بیدرنگ آنرا بپردازد.
مالک حقیقی مهر، چه ملک باشد چه پول نقد، خود زن است. کسی حق ندارد بدون رضایت او در مالش تصرف کند، حتی پدر و مادر و شوهرش و منافع آن نیز به خود زن تعلق دارد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خدا در قیامت هر گناهی را میبخشد، جز گناه کسی را که مهر زن را غصب کند، یا مزد اجیری را ندهد و یا انسان آزادی را به عنوان برده بفروشد.[5]
از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام سؤال شد:
آیا پدر میتواند صداق دخترش را میل کند؟ فرمود: نه، چنین حقی را ندارد.[6]
چنانکه صداق نسیه و بر عهده شوهر است و بدهی واقعی است که باید عندالمطالبه و در اولین زمان امکان پرداخت شود.
حضرت صادق علیه السلام درباره مردی که زنی را به عقد خود درآورده، ولی قصد داشته مهرش را نپردازد، فرمود:
این عمل زنا محسوب میشود.[7]
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر مردی که مهری برای همسرش قرار دهد، ولی قصد ادای آن را نداشته باشد به منزله دزد است.[8]
حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا نقل کرده که فرمود:
هر که مهر همسرش را ندهد، نزد خدا زناکار محسوب میشود. خدای عزّوجلّ در قیامت به او میگوید: کنیز خود را به تو تزویج کردم، در پیمان خودم، ولی تو به عهد من وفا نکردی و به کنیزم ستم نمودی. پس به مقدار حق زن، از حسنات مرد میگیرد و به زن میدهد و اگر
حسنهای باقی نماند، دستور میدهد او را در آتش دوزخ بیفکنند، زیرا به عهد خود وفا نکرده است و عهد مورد سؤال واقع میشود.[9]
فلسفه مهر
ممکن است کسی اصل تشریع مهر را زیر سؤال برده، بگوید: زن و مرد از لحاظ جنسی به یکدیگر نیاز دارند واز این طریق به همدیگر جذب شده و ازدواج میکنند، پس دیگر مهر چه معنایی دارد؟ با تشریع مهر زن تحقیر شده و تا سرحد کالای مورد معامله تنزل یافته است. مرد با مهر زن را همانند برده در تملک خود درمیآورد.
در پاسخ باید گفت: در اسلام نه زن کالا و برده محسوب شده و نه مهر، ثمن معامله، بلکه مهر عطیه و هدیهای است از جانب مرد که به همسرش تقدیم میکند تا او را گرامی بدارد و مراتب علاقهاش را اظهار دارد.
در توضیح مطلب و تشریح فلسفه تشریع صداق به دو نکته مهم اشاره میشود.
نکته اول: با اینکه زن و مرد از لحاظ غریزه جنسی به یکدیگر نیاز دارند و طبعاً خواستار همدیگرند، ولی هر یک از آنان ویژگیهایی دارد:
یکی از ویژگیهای زن لطافت و زیبایی او است و از همین طریق برای مرد جاذبه دارد. مهمترین عامل نفوذ زن، زیبایی او است و مرد درباره آن عنایت خاصی دارد. زن با الهام از فطرت، این موضوع را دریافته و به همین جهت به آرایش میپردازد، تا خویشتن را زیباتر جلوه دهد و بیشتر در دل مرد نفوذ کند.
دومین ویژگی زن این است که با وجود داشتن غریزه جنسی، در کتمان خواسته غریزی خود از مرد مقاومتر است. خود را بینیاز نشان میدهد و به خواستگاری مرد نمیرود. او ترجیح میدهد که در دل مرد نفوذ کند و او را شیفته خود سازد و به خواستگاری از او وادار نماید. آرایش و خودنمایی و ناز و غمزههای زن از همینجا نشأت میگیرد. بنابراین، زن بیش از هر چیز خواستار تسخیر دل مرد و عشق و دلباختگی او است.
اما مرد در برابر نیروی جنسی ناتوان است و نمیتواند خواسته درونی خود را کتمان کند. از همین رو، به خواستگاری زن میرود. مرد طالب و خواستار زن است و دنبال او میرود، چون دریافته که زن خواستار عشق و علاقه او است، اظهار محبت و دلباختگی میکند و ناز و غمزههایش را خریدار میشود. او برای اثبات محبت باطنی خود، از هر وسیلهای استفاده مینماید: پول خرج میکند، برایش هدیه میبرد و مجلس جشن عقد و عروسی برپا میسازد.
قرارداد مهر نیز یکی از همین وسایل است. مرد برای اثبات علاقه باطنی خود و برای گرامیداشت همسرش و به دست آوردن دل او، چیزی را به عنوان مهر به وی تقدیم میدارد.
قرآن نیز مهر را به همین صورت بیان میکند، زیرا با عبارت «صَدُقاتِهِنَّ» بیان شده و آنرا با عنوان «نحله» معرفی میکند که به معنای هدیه و عطیه است. این، یکی از فواید و فلسفههای تشریع مهر بود.
نکته دوم: قرارداد صداق به زن آرامش و اطمینان نسبی میدهد، تا بتواند وظایفی را که آفرینش بر عهدهاش نهاده، انجام دهد. گرچه زن و مرد هنگام ازدواج با هم پیمان میبندند که به یکدیگر وفادار باشند و در پرورش و نگهداری فرزندان همکاری نمایند، ولی موارد خلافی نیز مشاهده میشود که مرد به وظیفه خود عمل نمیکند و از تأمین هزینه زندگی و پرورش فرزندان خود داری مینماید، در صورتی که طبیعت، مسئولیتهای ویژهای را بر عهده زن نهاده که نمیتواند از انجام دادن آنها شانه خالی کند. زیرا مرد به منزله زارع است و زن به مثابه مزرعه. او نطفه فرزند را در رحم زن غرس میکند و بعد از آن طبعاً آزاد است. مرد از لحاظ شرع و قانون و اخلاق در برابر همسر و فرزندش مسئولیت دارد، ولی به دلیل اینکه طبیعت چیزی را بر عهدهاش نگذاشته، میتواند زن را با جنینی که در رحم دارد رها سازد و فرار کند. البته اکثر مردان چنین نیستند، اما به هر حال امکان وجود آن هست و نمونههایی از این افراد دیده شده است.
زن این چنین آزاد نیست و ناچار است دوران دشوار بارداری و زایمان و نقاهت ناشی از آن را تحمل کند. پس از زایمان نیز نمیتواند نوزاد ضعیف و بیگناه خود را دور بیندازد یا گرسنه بدارد و ناگزیر باید شیرش بدهد و از او نگهداری کند. با توجه به عاطفه شدید مادری و انسی که به فرزند گرفته بعد از آن هم نمیتواند او را رها سازد، بلکه ناچار است از او نگهداری کند.
وی در این مدت به هزینه زندگی و مسکن و خوراک و پوشاک نیاز دارد.
در چنین فرضی زن بیچاره چه کند؟ بانوان طبعاً از چنین احتمالی نگرانند.
شاید یکی از علل تشریع مهر، تأمین آرامش و امنیّت نسبی برای بانوان در مورد چنین احتمالهایی است. اگر صداق ملک است یا پول نقد، زن آنرا میگیرد و برای چنین مواقع احتمالی نگهداری میکند و چنانچه نسیه است باز هم میتواند آنرا مطالبه کند.
کوتاه سخن اینکه، مهر را میتوان وسیله دلگرمی زن و پشتوانهای برای ازدواج معرفی نمود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
علت اینکه صداق بر عهده مرد نهاده شده، نه زن- گرچه کار هر دو یکی است- این است که مرد وقتی کام خود را از زن گرفت برمیخیزد و منتظر فراغ زن نیست و به همین علت صداق بر عهده مرد نهاده شده، نه بر زن.[10][11]
[1]. نساء( 4) آيه 4:« وَآتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَىءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً»
[2]. وسائل الشيعه، ج 21، ص 240: قال ابوجعفر عليه السلام:« الصداق ما تراضيا عليه من قليل او كثير، فهذا الصداق»
[3]. همان، ص 253: جعفر بن محمد، عن آبائه، عن عليّ عليه السلام قال:« إنّي أكره أن يكون المهر أقلّ من عشرة دراهم؛ لئلّا يشبه مهر البغي»
[4]. همان، ص 266: عن عليّ عليه السلام قال:« لاتغالوا بمهور النساء فتكون عداوة»
[5]. همان، ص 266: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:« إنّ اللَّه ليغفر كلّ ذنب يوم القيامة إلّا مهر امرأة، و من اغتصب أجيراً أجره، و من باع حراً»
[6]. همان، ص 272: احمد بن ابى نصر قال سأل ابوالحسن الاول عليه السلام عن الرجل يزوج ابنته، اله ان يأكل صداقها؟ قال: لا، ليس ذلك له»
[7]. همان، ص 266: فضيل بن يسار، عن أبي عبداللَّه عليه السلام في الرجل يتزوّج المرأة ولا يجعل في نفسه أن يعطيها مهرها:« فهو زنا»
[8]. همان، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« من أمهر مهراً ثمّ لاينوي قضاءه كان بمنزلة السارق»
[9]. همان، ص 276: عن الصادق، عن آبائه عليهم السلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله- في حديث المناهي- قال:« من ظلم امرأة مهرها فهو عنداللَّه زنا، يقول اللَّه عز و جل يوم القيامة: عبدي! زوّجتك أمتي على عهدي فلم توف بعهدي، و ظلمت أمتي. فيؤخذ من حسناته فيدفع إليها بقدر حقّها، فإذا لم تبق له حسنة أمر به إلى النار بنكثه للعهد، إنّ العهد كان مسؤلًا»
[10]. وسائل الشيعه، ج 21، ص 268: عن الصادق عليه السلام قال: إنّما صار الصداق على الرَّجُل دونَ المرأة- و إن كانَ فعلهما واحداً- لانّ الرجل إذا قَضَى حاجته منها قام عَنها و لَم يَنْتَظرْ فراغها فَصار الصداق عَلَيه دونُها لذلك
[11] امينى، ابراهيم، آشنايى با وظايف و حقوق زن، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390
نظرات شما عزیزان: