تفسير آيات قرآن در فضائل علي (ع) به روايت زيديه
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3394
بازدید دیروز : 5218
بازدید هفته : 67298
بازدید ماه : 194002
بازدید کل : 11250853
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 29 / 4 / 1395

 (ص 121، و همچنين ر.ك: صفحات 140 و هجده از مقدمه كتاب)
روايتي كه حاكم جشمي در اين كتاب آورده اغلب از متواترات (معنوي) و مشهورات است (ص18) و آياتي را كه به نحوي به علي (عليه السلام) ربط پيدا مي كند، با احاديث تفسيري و نكات تفسيري موجزاً به ترتيب سوره ها آورده است. تصحيح كتاب بر اساس دو نسخه، يكي به تاريخ 960 هـ ق (رونويس شده از نسخه مورخه 511) و ديگري نسخه اي از يمن مورخه ي 1299 هـ ق صورت گرفته است. مصحح با مراجعه به بيش از چهل كتاب، توضيحات و ارجاعاتي داده و مشكلات متن را حل كرده است.
اينك نكات برگزيده اي از كتاب، عرضه مي گردد:
* از ابن عباس روايت كرده است كه « يا ايها الذين آمنوا » بهترين مخاطبش علي (عليه السلام) است و اصحاب ديگر كمابيش در بعضي آيات مورد عتاب قرار گرفته اند، الّا علي (عليه السلام) كه جز به خير ياد نشده است و هر مدح و تعظيم و اكرامي كه در قرآن آمده، علي (عليه السلام) مشمول آن است و هر رحمت و نصرتي كه وعده داده شده، شامل او مي شود. (ص 7)
* علي (ع) در هر سريّه اي امير بود و هيچ گاه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) كسي را بر او امير قرار نداد و در تمام غزوات، حامل لواي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بود. (ص 9)
* آورده است كه علي (عليه السلام) را هنگام ولادت پيغمبر شست و نام نهاد و در كنار و آغوش خود تربيتش فرمود و نخستين مؤمن به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) علي (عليه السلام) بود. (ص 10)
* از ابوسعيد خدري روايت مي كند كه منافقان را با نشاني بُغض علي، مي شناسيم. (ص 13)
* ذيل آيه ي « فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ » (بقره/ 37) آورده است كه كلمات، پنج تن اند، و مي گويد گناه آدم كبيره نبود و بيان مطلب را به « تنزيه الانبياء » تأليف خودش حواله مي دهد. مصحح در حاشيه، اين عنوان را از مصنفات گمشده ي مؤلف مي داند. (تنزيه الانبياي موجود از سيد مرتضي است).
* آيه ي « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ » (بقره 207) در شأن علي (عليه السلام) است، به مناسبت خوابيدن در جاي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) در شبي كه حضرت، مكه را به قصد مدينه ترك كرد. طبق اين روايت ابوطالب علي (عليه السلام) را در جاي پيغمبر خوابانيد (ص 15) حال آن كه ابوطالب (رض) خيلي پيش از آن درگذشته بود.
* آيه ي « الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً » (بقره، 274) درباره ي علي (عليه السلام) نازل شده كه چهار درهم داشت و در شب و روز و آشكار و نهان انفاق كرد. (ص 17)
* ذيل كلمه ي « الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » (آل عمران 7) گفته است كه مراد علي (عليه السلام) است و حديث « انا مدينة العلم و علي بابها » را شاهد آورده، و از عمر نقل كرده كه « لولا علي لهلك عمر » و از ابودرداء روايت كرده كه عالمي در شام هست (يعني خودش) و عالمي در كوفه ( يعني ابومسعود ) و عالمي در مدينه (يعني علي). آن كه در شام هست از آن كه در كوفه است مي پرسد و آن كه در كوفه است از آن كه در مدينه است مي پرسد، امّا آن كه در مدينه است، از احدي سؤال نمي كند (ص 19 و 20). از خود حضرت علي (عليه السلام) نيز روايت كرده كه اگر مسند براي من آماده مي شد، ميان اهل تورات و ميان اهل انجيل طبق انجيل و ميان اهل زبور طبق زبور و ميان اهل فرقان طبق فرقان حكم مي كردم. به خدا هيچ آيه اي نيست كه در تري و خشكي، آسمان و زمين، دشت و كوه، شب و روز نازل شده باشد، مگر آن كه مي دانم در شأن چيست و كيست... (ص 20).
* ذيل آيه ي « فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ » از ابن مسعود روايت كرده كه راجع به جنگ بدر است كه از آن طرف عتبة و شيبة و وليد بيرون آمدند و مبارز طلبيدند و از اين سو حمزه و علي و عبيدة بن الحارث به مقابله شتافتند. حمزه شيبه را كشت و علي وليد را. سپس به كمك عبيده رفت و به كمك يكديگر عتبه را كشتند. (ص 21)
* ذيل آيه ي « قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا ... وَأَنفُسَنَا ... » (آل عمران 61) آورده است كه در قضيه ي مباهله منظور از « ابناءنا » حسنين (عليهما السلام) و منظور از « َنِسَاءنَا » فاطمه (عليها السلام) و منظور از « أَنفُسَنَا » علي (عليه السلام) است. (ص 34) در همين قسمت روايتي از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) مي آورد كه « خلقت انا و علي من شجرة واحده » (ص 27) و نيز از پيغمبر درباره ي علي روايت آورده كه « انه مني و انا منه » و نيز آورده: « يا علي... انت رفيقي في الجنة » و « يا علي انت اخي في الدنيا و الاخرة » (ص 28) و از علي (عليه السلام) روايت كرده كه « انا عبدالله و اخو رسول الله، لم يقلها احد قبلي و لا يقولها احد بعدي الا كذاب » (ص 29) و نيز در همين جا حديث منزلت را آورده كه چون پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) ميان اصحاب مؤاخات برقرار كرد، علي (عليه السلام) از اين كه او را با كسي برادر قرار نداد، نگران بود. پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) فرمود: « ما أخّرتك الا لنفسي، فانت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي » (ص 30) مي دانيم كه حديث منزلت، داستان ديگري هم دارد (ص 33)و ممكن است هر دو واقع شده باشد. مؤلف در همين قسمت روايت « سدّ رسول الله الابواب الا باب علي » را نيز آورده، و از ابن عمر هم مضمون آن را نقل كرده است. (ص 31 و 32).
مؤلّف در همين بخش حديث ثقلين را به صورت « اني قد خلّفت فيكم كتاب الله و سنتي، و عترتي اهل بيتي، فالمضيع لكتاب الله كالمضيع لسنتي و المضيع لسنتي كالمضيع لعترتي... » آورده است و به شكل ديگري از ابوسعيد خدري « ايها الناس اني تركت فيكم الخليفتين... احدهما اكبر من الآخر، كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي، الا و انّهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. » (ص 38 و 39) به هر حال اين سخن از پيامبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) تواتر معنوي دارد و مشهورتر اين است كه « ايهاالناس اني تارك فيكم الثقلين... » (ص 39) و نيز در همين قسمت اين روايت معروف را آورده: « علي مع الحق و الحق و القران مع علي... » (ص 41)
* ذيل آيه ي « الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ » (آل عمران 173) گويد آن كه عليه اسلام و مسلمين جمعيت جمع كرد، ابوسفيان بود و آن كه نهراسيد و ايمانش فزود علي بن ابي طالب بود. (ص 42)
* ذيل كلمه ي « اولي الامر » (نساء 59) پس از نقل اقوال مفسران، از شيعه نقل مي كند كه مراد علي (عليه السلام) است (ص 44) و از ابوذر روايت مي كند كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) به علي (عليه السلام) فرمود: « من اطاعك فقد اطاعني ». (ص 44)
* ذيل آيه ي « ولو ردّوه الي الرسول و الي اولي الامر... » (نساء 83) از زيد بن علي روايت مي كند كه « رجوع بايد به ما باشد » و در همين قسمت از ابن عباس روايت مي كند كه پيغمبر فرمود: « اقضي امتي بكتاب الله علي بن ابي طالب ». (ص 46) صورت مشهورتر اين روايت كه در كتب اهل سنت نيز آمده چنين است: « اقضاكم علي ».
* ذيل آيه ي « لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ ... وَالْمُجَاهِدُونَ » (نساء 95) به درستي مي نويسد كه امت متفق اند علي در رأس مجاهدان بود و هيچ كس به درجه ي جهاد او نرسيد، و اندوه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) را او برطرف مي كرد و پيش روي آن حضرت شمشير مي زد و همين خصلت باعث شد كه عده اي دشمن او و فرزندانش شدند. هنرنمايي علي (عليه السلام) در بدر و احد و خندق و خيبر و جنگ هوازن و غزوه بني المصطلق مشهور است. در جنگ بني قريظه حضور مؤثر داشت الا تبوك، كه به امر پيغمبر در مدينه به جانشيني پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) باقي ماند. لذا « فَضَّلَ الله المجاهدين علي القاعدين » در شأن علي است (ص 47-53) و اگر بگويند كه غير از علي (عليه السلام) مبارزان و دلاوراني چون ابودجانه نيز بوده اند، گوييم خصال ديگر علي (عليه السلام) را نداشتند، و بحث اصلي بر سر سه خليفه است كه شجاعتي از آن نقل نشده (ص 53) و اگر بگويند آنان صاحب رأي بودند، مگر مي پنداري كه علي صاحب رأي نبود!؟ و اگر گويند خود پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) هم جنگ نمي كرد، اين درست نيست بلكه از علي (عليه السلام) روايت شده كه چون جنگ شدت مي گرفت ما به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) پناه مي جستيم و او از همه ي ما به دشمن نزديك تر بود. (ص 54) و اين كه گفته اند پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) به دست خود كسي را نكشت، درست نيست. آن حضرت، ابيّ بن خلف را در جنگ احد كشت. (ص 54)
* ذيل آيه ي « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ » (مائده 3) از قول گروهي از مفسران آورده است كه اين آيه عصر عرفه ي سال دهم هجرت در حجة الوداع نازل شد و پس از آن ديگر چيزي نازل نشد و 81 روز بعد از آن پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) درگذشت. درحاشيه آورده اند كه طبق نظر شيعه اين آيه در غدير خم نازل شده (ص 55). در هر حال به نظر مؤلف نيز موضوع اين آيه جانشيني پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است و پيداست كه همه ي شرايع و فروع، قبل از آن نازل شده بود. (ص 65)
* ذيل آيه ي « فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ » (مائده 67) گويد با وجود تعدّد اقوال صحيح آن است كه درباره ي علي (عليه السلام) باشد چه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) در خيبر فرمود: « لا عطّين الراية غداً رجلاً يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله... » و آن وصف علي (عليه السلام) بود. (ص 57)
* ذيل آيه ي « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ ... وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ » (مائده 55) به تأكيد مي گويد كه اين آيه در شأن علي (عليه السلام) است؛ زيرا او بود كه در حال ركوع زكات داد، و اين كه علي (عليه السلام) يكي از افراد مشمول اين عموم باشد، اختلافي نيست؛ ولي در مورد ديگران اختلاف هست، و اهل بيت متفق بوده اند كه اين آيه درباره ي علي (عليه السلام) نازل شده (ص 59) و مراد از وليّ، صاحب ولايتي از سنخ خدا و رسول است؛ يعني وجوب طاعت (ص 58) و « وليّ » يعني « اولي » و امام. (59)
* درباره ي « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ ... » (مائده 67) گفته اند اين آيه در غدير خم نازل شد. پيغمبر دست علي (عليه السلام) را بالا برد، چنان كه سفيدي زيربغلش آشكار شد و فرمود: « الست اولي بكم من انفسكم؟ » گفتند: « آري به خدا » فرمود: « من كنت مولاه فهذا علي مولاه ». مؤلف شعري از حسّان آورده كه واقعه را بيان مي كند (ص 59 و 60) و نيز از علي (عليه السلام) روايت كرده كه روزي كساني از اهل يمن به آن حضرت خطاب « مولانا » كردند؛ حضرت وجه آن خطاب را پرسيد. به واقعه ي غدير اشاره كردند. حضرت احساساتي شد و از لشكريان خواست كه هر كس قضيه را شخصاً ديده و شنيده شهادت دهد. هشت انصاري و دو قريشي و يك خزاعي و يكي ديگر عيناً گزارش و شهادت دادند. (ص 62) و نيز از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت مي كند كه از خدا در خواستم علي (عليه السلام) اولين مبعوث روز قيامت باشد، اجابت فرمود. و خواستم علي حامل اولين مبعوث روز قيامت باشد، اجابت فرمود و خواستم علي حامل لواي حمد باشد، اجابت فرمود. خواستم علي برادر من در دنيا و آخرت باشد، اجابت فرمود. و خواستم خانه اش در بهشت مقابل خانه ي من باشد، اجابت فرمود. و خواستم بعد از من وليّ مؤمنان باشد، اجابت فرمود و خواستم كه امت به ولايت او اجماع كنند، اجابت نفرمود (ص 63 و 64).
* ذيل آيه ي « وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ » (انعام 26) در رد قول ناصبيان بحث مي كند كه ابوطالب (رض) را غيرمؤمن مي دانند و به اجماع اهل بيت استناد مي كند كه ابوطالب را مسلم مي دانستند (ص 67). ناصبيان مادر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) را هم به همان گونه ياد مي كنند (ص 69). ذيل آيه ي 56 از سوره ي قصص نيز همين بحث مطرح شده است. (ص 132)
* ذيل آيه ي « وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ » (اعراف 43) از ابوالقاسم كعبي معتزلي نقل كرده كه از علي (عليه السلام) روايت مي كند كه اين آيه درباره ي ما و اهل بدر نازل شده، و از ابن عباس روايت كرده اند كه درباره ي ابوبكر و عمر و عثمان و علي و طلحه و زبير و ابن مسعود و عمار و سلمان و عبدالرحمن بن عوف نازل شده است. (ص 71)
* ذيل آيه ي « وَنَادَى أَصْحَابُ الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيمَاهُمْ » (اعراف 48) از ابن عباس روايت كرده است كه اعراف جايگاه بلندي است بر صراط، و عباس و حمزه و علي و جعفر بر آن نشسته اند و دوستان و دشمنان خود را از سپيدي و سياهي چهره هايشان مي شناسند. (ص 71) بعضي « اصحاب اعراف » را به فضلاي مؤمنين و بعضي به شهدا تعبير كرده اند كه در هر حال علي (عليه السلام) از آن جمله است.
* آيه ي « وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » (اعراف 181) را به مهاجر و انصار و بعضي به اهل بيت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) تفسير نموده اند. (ص 72)
* ذيل آيه ي « وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً » (انفال 25) اظهارنظر كرده است كه كساني دچار فتنه شدند كه در جمل و صفين و نهروان با علي (عليه السلام) مخالفت كردند (ص73) و از طريق عمار از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت كرده است كه فرمود بعد از من اشتباهاتي رخ خواهد داد كه به رد و بدل شمشير منجر مي شود. در آن موقع به علي (عليه السلام) فرمود تو با ناكثين (عهدشكنان) و قاسطين (ستمگران) و مارقين (از دين به درشدگان) خواهي جنگيد. (ص 75) عمار در جنگ صفين گفت با اين پرچم (بني اميه)سه بار در زمان پيغمبر جنگيده ام و اين چهارمي است.
* ذيل آيه ي « وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ... » (انفال 30)
درباره ي رايزني كفار براي حبس يا تبعيد و يا كشتن پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) نازل شده كه در نهايت به كشتن حضرت رأي مي دهند و جبرئيل به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) خبر داد و حضرت به سوي غار بيرون رفت و علي (عليه السلام) به جاي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) خوابيد. (ص 77)
* ذيل آيه ي « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ » (انفال 64) نقل كرده است كه مراد آيه رسيدن تعداد مؤمنان به چهل نفر است كه در هر حال شامل علي (عليه السلام) نيز خواهد بود؛ چه او نخستين مسلمان بود (ص 77). البته آيه را اين طور هم مي شود معني كرد: اي پيغمبر، خدا براي تو كافي است و براي پيروانت از مؤمنان نيز كافي است. (ص 78)
* ذيل آيه ي « مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ » (انفال 67) روايت كرده است كه عمر و علي (عليه السلام) نظرشان بر قتل اسيران بود و ابوبكر و عثمان نظرشان بر زنده نگه داشتن و فديه گرفتن، و پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) فديه گرفت و خدا عتابش كرد. مؤلف طبق مذاق معتزلي اش اين را به عنوان صغيره اي بر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) گرفته است! مصحح كتاب در حاشيه طبق نظر شيعه راجع به عصمت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) توضيح داده، و به الميزان علامه طباطبائي (ج9، ص 134) ارجاع نموده است.
* « بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ... » (توبه 1 و2) مفسران عموماً ذكر كرده اند كه آيات صدر سوره ي برائت را پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) به ابوبكر داد كه در رأس مسلمين به حج مي رفت و سپس علي (عليه السلام) را فرستاد كه آيات را از او بگيرد و شخصاً بر مكيّان بخواند (ص 81). روايت كرده اند كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) فرمود: « لا يبلغ عني الا انا و رجل مني. » (ص 81)
* ذيل آيه ي « أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ... » (توبه 19) آورده است كه عباس گفت من صاحب منصب سقايت هستم؛ علي گفت من شش ماه پيش از همه ي مردم رو به قبله نماز مي خواندم و صاحب جهادم. بعضي گفته اند بحث ميان مهاجران با صاحبان منصب سقايت بود. بعضي گفته اند علي به عباس گفت: هجرت نمي كني؟ عباس پاسخ داد آيا سقايت حجاج و تعمير كعبه برتر از هجرت نيست؟ و اين آيه در تفضيل ايمان و هجرت و جهاد با مال و جان در راه خدا نازل گرديد. (ص 82)
* « لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ » (توبه 25) آن كس كه در طول جنگ حنين (و حمله ي هوازن) نگريخت و به دفاع از پيغمبر ايستاد به طور مشخص علي (عليه السلام) بود. (ص 83) مؤلف علاوه بر علي (عليه السلام) از عباس و ابوسفيان (بن الحرب) نيز نام برده است. (ص 83) حقيقت اين است كه ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب را از جمله باقي ماندگان در كنار پيغمبر نوشته اند، نه ابوسفيان بن الحرب را (تاريخ پيامبر اسلام، محمّد ابراهيم آيتي، 587).
* « وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ... » (توبه 100)
گفته اند اين آيه درباره ي كساني است كه در بيعت رضوان (در حديبيه) شركت كردند. بعضي گفته اند: مراد كساني اند كه به هر دو قبله (كعبه و بيت المقدس) نماز خواندند. بعضي گفته اند: مراد اهل بدر است و بعضي گفته اند مؤمنان قبل از هجرت اند. در هر حال علي (عليه السلام) از همه اينها محسوب مي شود؛ گرچه ديگران ممكن است بعضي از اين خصوصيت ها را نداشته باشند. (ص 84) درباره ي اين كه نخستين مسلمان كيست، بعضي گفته اند ابوبكر و بعضي گفته اند علي (عليه السلام). البته ابوبكر پس از ايمان آوردن دعوت كرد و كساني مثل سعد بن ابي وقاص و عثمان و عبدالرحمن بن عوف را وارد اسلام نمود. (ص 85) علي خود در نامه و شعري خطاب به معاويه مي فرمايد (ص 85):
سبقتكم الي الاسلام طرّاً *** غلاما ما بلغت اوان حلمي
از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت است كه اولين كسي كه بر حوض (كوثر) وارد شود، علي است كه اولين مسلمان بود. (ص 86) پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) دوشنبه مبعوث شد و علي (عليه السلام) سه شنبه ايمان آورد. هفت سال فقط پيغمبر و علي (عليه السلام) نماز مي خواندند. به گمان اين جانب نخستين مسلمان از زنان خديجه و از مردان خويشاوند پيغمبر، علي (عليه السلام) و از موالي، زيدبن حارثه و از غير خاندان پيغمبر، ابوبكر بوده است، و اختلاف روايات بدين گونه حل مي شود.
* « إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ... » (توبه 111)
بعضي گفته اند اين آيه درباره ي انصار و بعضي گفته اند درباره ي علي (عليه السلام) و البته به علي سزاوارتر است و مطابق است با آيه 207 سوره ي بقره كه درباره ي علي (عليه السلام) نازل شده و بيان آن گذشت و اگر فرض كنيم آيه وصف كلي مجاهدان است، باز هم درباره ي غيرعلي (عليه السلام) اختلاف هست و درباره ي او شكي نيست. (ص 87)
* « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ » (توبه 119). مصداق « صادقين » را « مهاجر و انصار » و يا « آل محمّد » ذكر كرده اند كه بي شبهه علي (عليه السلام) از آنان محسوب است. (ص 88) بعضي گفته اند مراد از آيه اين است كه ملازم صدق باشيد. روايتي به اين مضمون هست كه « علي مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع علي ». مؤلف اين روايت را به مناسبت در همين جا آورده است. (ص 88)
در همين قسمت روايت مشهور را آورده كه « لا يحب علياً الا مؤمن و لا يبغضه الا منافق ». (ص 93) و نيز به مناسبت آورده است:‌« من احبّ قوماً حُشِرَ معهم و من احب عمل قوم شرك في عملهم » (ص 95).
* « أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ. » (هود 17)
در معني « شاهد » آورده اند كه جبرئيل است يا فرشته اي كه پيغمبر را در وحي استوار مي دارد، و بعضي گفته اند كه مراد علي (عليه السلام) است (ص 97) و در همين رديف است آيه 84 سوره ي نحل: « من كان اُمة شهيداً » (ص 105).
* « إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ». (رعد 7)
گفته اند « منذر » پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است و هادي علي (عليه السلام) . روايتي هم در اين مضمون از ابوبرده اسلمي آورده اند (ص 99-100).
* « قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ » (رعد 43)
برخي مصداق « مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ » را علماي اهل كتاب نوشته اند و از امام باقر (عليه السلام) و محمّدبن حنفيه روايت است كه مراد علي (عليه السلام) است. (ص 102) از شعبي نقل كرده است كه عالم ترين مردم به كتاب خدا بعد از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) علي (عليه السلام) بود. (ص 103)
* « يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ». (اسراء 71)
« امام را به نامه ي اعمال و كتاب آسماني، پيشوا و دين و معبود و مادر معني كرده اند. (ص 106) و البته امام هدايت، علي (عليه السلام) و ائمه از اولاد او هستند و امام ضلالت دشمنان علي (عليه السلام) و خاندان پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) . (ص 108) در اين جا مؤلف نام بعضي ائمه زيديه را آورده است. (ص 107)
* « وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ ... » (اسراء 60)
گفته اند مربوط به بني اميه است كه پيغمبر در خواب ديد يا برايش همچون معراج كشف شد كه نااهلان بر منبر حضرت جست و خيز مي كنند (ص 109). از بدترين كارهاي اين طايفه، سبّ علي (عليه السلام) بود كه سابّ علي (عليه السلام) همچون سابّ پيغمبر است. (ص 111) در همين رديف است آيه ي 111 سوره ي انبياء (ص 119).
* « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا. » (مريم 96)
از ابن عباس روايت شده كه اين آيه درباره ي علي (عليه السلام) است كه هر مؤمني محبت او را در دل دارد (ص 115). درباره ي چگونگي قراردادن خدا اين مودت را در دل مردمان، قولي است بر اين كه خدا آنها را بدان امر مي كند و قولي است به اين كه خصال در شخص قرار مي دهد كه به واسطه ي آن محبوب مردم گردد. (ص 116)
* « وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ ... » (طه 123)
از ابوسعيد خدري روايت شده كه بعد از نزول اين آيه، تا نه ماه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) در اوقات نماز به در خانه ي علي و فاطمه- عليهماالسلام- مي آمد و مي فرمود: « الصلاه رحمكم الله! چهل صباح نيز نوشته اند. (ص 118)
* « هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ » (حج 19)
گفته اند درباره ي شش نفر كه در جنگ بدر با هم مبارزه كردند، نازل شده: حمزه، علي، عبيدة بن الحارث از طرفي و عتبه و شيبه و وليد بن عتبه از سوي ديگر. بعضي گويند مراد تقابل مؤمنان و كافران است و يا بهشتيان و دوزخيان (ص 120) و همچنين است آيه 21 سوره ي جاثيه (ص 175).
* « فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ... » (نور36) بعضي گفته اند مراد مساجد است و بعضي گفته اند خانه هاي مدينه و از امام جعفر صادق روايت است كه خانه هاي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) مراد است. (ص 133)
در ذيل آيه آمده است كه: « رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ » كه مراد محمّد (صلّي الله عليه وآله و سلم) و علي (عليه السلام) و خاندان آنها است نه ديگران كه در وصفشان آمده است: « وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا » (جمعه 11).
* « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ. » (نور55)
گفته اند كه اين آيه درباره ي ايمان آورندگان بعد از هجرت نازل شده كه پيش از هجرت از مسلمان شدن بيم داشتند. و نيز آورده اند كه درباره ي اميرالمؤمنين (عليه السلام) و اولادش نازل شده است (ص 124) و اگر گفته شد اولاد علي (عليه السلام) تمكن و امنيت در زمين نيافتند پاسخ اين است كه دين خدا از بطلان و تغيير امان يافته است. (ص 125)
* ذيل آيه ي « فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ. » (شعرا 100، 101)، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه ما شفيع شيعيان هستيم و غيرشيعيان ما شفيعي ندارند (ص 127). از حضرت علي (عليه السلام) روايت است كه دوستاران ما را اگر پاي بلغزد، خدا پاي او را استوار دارد و روز قيامت نجاتش ببخشد. (ص 128)
* « وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ. » (شعرا 214)
در ذيل اين آيه داستان به مهماني خواندن پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) فرزندان عبدالمطلب را و دعوت ايشان به اسلام و اين كه علي (عليه السلام) ايمان آورد و جانشين پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بعد از او مي باشد، آورده است. (ص 129)
* « وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ». (شعراء 219)
بعضي گفته اند مراد نماز خواندن پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است و بعضي گفته اند پاك بودن صلب و رحم پدر و مادر و نياكان پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است. سعيد بن جبير از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت كرده كه من و علي (عليه السلام) روح واحديم و از زمان آدم در اصلاب منتقل شديم تا روح من به صلب عبدالله و روح علي (عليه السلام) به صلب ابوطالب منتقل شد، پس علي از من است و من از علي...« ص 130 ».
* « أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ. » (عنكبوت 1)
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت است كه فرمود به خدا اين آيه درباره ي من و دوستان و دشمنان من نازل شده است. (ص 135)
نيز روايت است كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) به علي (عليه السلام) از كينه ورزي كساني با او خبر داد، علي پرسيد: آيا دينم به سلامت خواهد بود؟ پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) فرمود: بلي (ص 137). نيز آورده است كه ابوموسي اشعري نزد علي (عليه السلام) آمد و از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت كرد فتنه اي خواهد آمد كه در آن شخص خفته بهتر است از نشسته، و نشسته بهتر از آن كه راه مي رود. و آن كه راه مي رود بهتر از آن است كه مي دود در چنان زماني زه كمانتان را بگسليد و شمشيرتان را با سنگ كند كنيد (ص 138). علي (عليه السلام) به ابوموسي فرمود: اين تويي كه خفته ات به از ايستاده، است! طبق روايت ديگري عمار اين روايت ابوموسي را تكذيب نمود و ابوموسي مضطرب شد (ص 139) و قصه ي تحكيم امتحاني بود مانند حديبيه.
* « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا » (عنكبوت 69)
از زيد بن علي (عليه السلام) روايت است كه اين آيه در حق ما نازل شده است (ص 139) و جهاد چندگونه است: يكي جهاد با نفس به علم و عمل، و ديگر جهاد با ستمگران با امر معروف و نهي از منكر، چهارم جنگيدن با سركشان بر امام بر حق و دفع فساد در ارض، پنجم جهاد با بدعتگران. (ص 140)
* « فآت ذاالقربي حقه. » (روم 38)
ذوالقربي يعني نزديكان پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) ؛ چنان كه در آيه ي 23 سوره ي شوري نيز به مودت ذي القربي اشاره شده است. بعضي گفته اند: در آيه ي سوره ي روم خويشاوندي صدقه دهنده با صدقه گيرنده، مراد است. (ص 142)
* « أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لَّا يَسْتَوُونَ ». (سجده 18)
اين آيه درباره ي نزاع لفظي علي (عليه السلام) با وليد بن عقبه نازل شده است. وليد به علي (عليه السلام) گفت: خاموش باش كه تو كودكي و من از تو زبانم گشاده تر است و سنانم تيزتر. علي گفت تو فاسقي (ص 144). در شأن نزول آيه 6 سوره ي حجرات نيز آورده اند كه مراد از فاسق وليد است: «إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا » (ص 145).
* « َأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ. » (احزاب 6)
از اين آيه استدلال كرده است به اين كه ولايت در ذريه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است، نه ديگران. (ص 148-149)
* « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ... » (احزاب 23)
گفته اند « من قضي نحبه » حمزه است و « من ينتظر » علي (عليه السلام) است. امام جعفر صادق (عليه السلام) وقتي خبر شهادت زيد بن علي بدو رسيد، اين آيه را تلاوت فرمود و او را پيرو راه علي و حسن و حسين- عليهم السلام- شمرد. (ص 149)
* « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (احزاب 33)
از ابوسعيد خدري مروي است كه اين آيه درباره ي علي و فاطمه و حسنين (عليه السلام) نازل شده است (ص 148). چنان كه وقتي ام سلمه پرسيد آيا من هم هستم؟ پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) فرمود: تو به خير و سلامت! (منظور اين است كه تو از زنان نيك پيغمبري، امّا از اهل بيت نيستي).
و نيز از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت است كه « مثل اهل بيتي كالنجوم كلّما افل نجم طلع نجم » (ص 151).
و نيز روايت است كه فرمود: « و في كل خلف من اهل بيتي عدول ينفون عن هذا الدين تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين. »
* « إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ... » (احزاب 56)
از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت است كه هفت سال ملائكه بر من و علي صلوات مي فرستادند؛ زيرا به غير او مرد ديگري با من نماز نمي خواند. (ص 153)
* « وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا . » (احزاب 58)
درباره ي منافقان نازل شده است كه علي (عليه السلام) را مي آزردند. از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت است كه « من آذي علياً فقد آذاني و من سبّ علياً فقد سبّني » (ص 154)
* « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ » (فاطر 32)
علي (عليه السلام) از جمله كساني است كه كتاب به ارث برده و از سابقان در خيرات است. ابن عباس گويد: علي (عليه السلام) به سبب طول صحبت، چيزها مي دانست كه ما نمي دانستيم. از جابر روايت است كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) به علي (عليه السلام) فرمود: « تَرثُني و ارثُك » و اين ميراث چيزي نبود جز علم و امامت. (ص 157)
* « يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ». (يس 1-3)
« يس » خطاب است به محمّد (صلّي الله عليه وآله و سلم) و آل محمّد را آل ياسين مي گفتند. (ص 159 و 161)
* « أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ... ». (زمر 9)
از انس بن مالك روايت است كه اين آيه درباره ي علي (عليه السلام) نازل شده است. (ص 163)
* « وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ . » (زمر 33)
گفته اند درباره ي ابوبكر نازل شده، و گفته اند درباره ي علي (عليه السلام) نازل شده. (ص 164)
از علي (عليه السلام) روايت است كه فرمود: « انا الصديق الاكبر، آمنتُ قبل ان يؤمن ابوبكر. » و نيز آورده اند: « الصديقون ثلاثة: حبيب النجار مؤمن آل ياسين، و حزقيل مؤمن آل فرعون، و علي بن ابي طالب مؤمن آل محمّد. » (ص 164).
* « أفمن يلقي في النار خير ام من يأتي آمنا يوم القيامة. » (فصلت 40)
اين آيه درباره ي علي و دشمنان و دوستانش نازل شده است. (ص 165)
* « قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ». (شوري 23)
مراد رعايت نزديكان و خويشان پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است و هيچ پيغمبري مزد از امت نخواسته، پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) ما نيز همچنين؛ الا اين كه خدا به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) خبر داد كه امت او با خاندان چه خواهند كرد و اين آيه نازل گرديد (ص 166). از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت است كه بنده مؤمن نمي باشد، مگر آن كه مرا از خود دوست تر دارد و خاندان مرا نيز از خاندان خود دوست تر دارد. (ص 170)
* « وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ . » (زخرف 28)
بعضي عقب ابراهيم را آل محمّد دانسته اند. (ص 172)
* « فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ ». (زخرف 41 )
گفته اند اشاره است به جنگ جمل (ص 173)
* « وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ ». (زخرف 44)
در معني كلمه ي « قوم » اختلاف است: جميع امت، قريش، اهل بيت، (ص 174)
* « وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ » (محمّد 30)
اين كه منافقان در « لحن قول » شناخته مي شوند؛ يعني لحن كينه آميزشان نسبت به علي (عليه السلام) (ص 177).
* « وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا ». (فتح 18)
مراد فتح خيبر است كه به دست علي (عليه السلام) انجام پذيرفت. (ص 171)
* « ُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى ». (حجرات 3)
قريش نزد پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) آمدند كه بردگان ما به تو پيوسته اند آنها را به ما بازگردان. حضرت خشمگين شد و فرمود: « بس مي كنيد يا آن كه خدا مردي از شما برمي انگيزد كه گردنتان را براي دين بزند » و مرادش علي (عليه السلام) بود. (ص 183)
* « وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ... » (حجرات 9)
گفته اند كه درباره ي اوس و خزرج نازل شده و نيز گفته اند درباره ي علي (عليه السلام) و مخالفانش نازل شده است. به گفته ي بعضي از فقها اگر جنگ علي (عليه السلام) با اهل بغي (همچون معاويه) نمي بود، تكليف در اين گونه موارد نامعلوم بود. (ص 183)
* « مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ... » (رحمن 19-22)
گفته اند دو دريا علي (عليه السلام) و فاطمه (عليه السلام) است و برزخ رسول الله (عليه السلام) و لؤلؤ و مرجان حسنين (ص 185) و البته اگر روايت صحيح باشد، اين تفسير را مي توان پذيرفت؛ وگرنه دلالت ظاهري آيات چنين نيست.
* « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ » (واقعه 10-11)
گفته اند « سابقون » يعني پيشي گيرندگان در ايمان به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) و كساني كه به هر دو قبله نماز خواندند و نيز سابقين در هجرت و اجابت و اطاعت رسول الله (عليه السلام) و البته همه ي اين صفات در علي (عليه السلام) موجود است. (ص 186)
* « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً. » (مجادله 12)
از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بسيار سؤال مي كردند. امر شد كه هر كس مي خواهد با پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) نجوا كند، نخست صدقه اي در راه خدا بدهد. هيچ كس به اين دستور عمل نكرد به جز علي (عليه السلام)، و سپس اين آيه منسوخ گرديد. (ص 8-187)
از عبدالله بن عمر روايت است كه علي سه امتياز داشت كه دوست داشتم از من بود: « تزويج فاطمه، اعطاي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) روايت را بدو روز خيبر، و آيه نجوا.
* « مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى. » (حشر7)
اين كه « فيء » از جمله بايد به « ذي القربي » برسد، به قول شافعي برحسب ارث است و ابوحنيفه قيد فقر را هم مي آورد و بعضي گفته اند به واسطه ي نصرت رسول الله (صلّي الله عليه وآله و سلم) است؛ چون بني عبدالمطلب در جاهليت و اسلام با پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بودند و بعضي گفته اند حكم اين آيه فقط در دوره ي حيات پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است. (ص 189)
* « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ . » (ممتحنه 12) فاطمه بنت اسد (مادر علي) نخستين زني بود كه با پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بيعت كرد و نخستين زني بود كه هجرت كرد و با پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بسيار مهربان بود و پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) براي دشواري هاي محشر براي او دعا فرمود. (ص 190 و 191) و زماني كه درگذشت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بسيار اندوهگين شد و فرمود: « تو مرا سير مي كردي در حالي كه عقيل و جعفر و علي گرسنه بودند. خدايت بيامرزد. »
* « فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ. » (تحريم 4)
« صالح المؤمنين » را به علي (عليه السلام) تفسير كرده اند كه از همه جدي تر و صميمي تر از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) دفاع مي كرد و ملازم سفر و حضر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) بود. (ص 192)
* « وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ ». (حاقه 12)
پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) علي (عليه السلام) را دعا كرد كه گوش شنوا و فراگيرنده گوش علي (عليه السلام) باشد و از آن پس علي (عليه السلام) چيزي را فراموش نكرد (ص 193) و در قضاوت اشتباه ننمود و شك به دل راه نداد. (ص 194)
* « سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ » (معارج 1)
آورده اند كه وقتي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) در غدير خم ولايت علي را اعلام فرمود، حارث بن نعمان پرسيد اين را از خود مي گويي يا از خداست؟ پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) سوگند خورد كه از جانب خداست. حارث گفت اگر چنين است خدايا بر ما سنگ بباران! و بر او عذاب نازل شد و مرد. (ص 196)
* « يُوفُونَ بِالنَّذْرِ » (انسان7)
آيات سوره ي هل اتي درباره ي علي (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليه السلام) و كنيزشان فضه نازل شده است كه طبق قصه ي مشهور سه روز افطاري خود را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند. (ص 198). البته روايتي هم هست كه در شأن يك انصاري نازل شده است. بعضي گفته اند آيه درباره ي ابوجهل و وليدبن مغيره و عاص بن وائل است كه بر امثال بلال و عمار مي خنديدند. (ص 200)
* « إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. » (عصر3)
همه آيه را گفته اند در صفت علي (عليه السلام) است (ص 205)، و بعضي گفته اند صفت چهار يار است (ص 205).
* « إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ »
طبق روايت مشهور درباره ي اولاد پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) است. (ص 206-20)

پي نوشت :

1. اين مقاله در آينه پژوهش شماره 66 چاپ شده است.

منبع مقاله : 
ذكاوتي قراگزلو، عليرضا؛ (1388)، قرآنيات، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: امام شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی