یکسری قانون هایی در عالم هست که چه تو باشی چه نباشی، چه بخواهی چه نخواهی، چه بدانی چه ندانی؛ هست، ثابت و محکم. یعنی بالا بروی پایین بیایی، صد تا وکیل و وزیر را واسطه کنی باز تغییر نمی کند. اصلا بنای عالم بر پایه آنهاست. اصل نظام هستی است. به من و تو بند نیست که با چون و چرا کردن تغییر کند. اگر بر اساس آن اصول رفتار کنی به ریسمان محکمی چنگ زده ای که آدم و عالم نمی توانند تو را بلغزانند و منحرف کنند. خلاصه آنکه رستگار می شوی.قانون ثابت عالم
اما مشکل من و تو آن است که این قانون ها را می دانیم ولی گاه در گیر و دار زندگی آنها را فراموش می کنیم و چسبیده به متشابهات، یعنی آن قانون هایی که در بستر زمان و مکان متفاوت هستند، تصمیم گرفته و عمل می کنیم.
مشکل من و تو آن است که هنوز نفس سرکش مهار زندگی مان را در دست دارد و به جلو می تازد، پس وقتی قانون ثابتی را مخالف نفس خود دیدیم رو گردانیده از پِی متشابهات روان می شویم.
مشکل من و تو آن است که حتی یکبار هم در طول زندگی خود ننشسته و اندیشه نکرده ایم که این قانون های ثابت هستی از چه رو برای ما گفته شده و به چه کارمان می آید.
مشکل من و تو آن است که هنوز اطاعت کردن از خالق و رب خویش را نیاموخته ایم.
مشکل من و تو آن است که چون و چرا کردن و سرپیچی از اوامر خدا عادت هر روزه مان شده و امر محکم او را تاب نمی آوریم.
اگر اینگونه پیش رویم بنابر یکی از قانون های ثابت هستی سرنوشت من و تو همان دوزخی است که چون بدان سو فرا خوانده می شویم فریاد می زنیم « یا لیتنی کنت ترابا».
نظرات شما عزیزان: