نقش ائمه در آمادهسازی شیعیان برای غیبت امام زمان
پرسش :
ائمه معصومین علیهم السلام بهخصوص امامین عسکریین چه نقشی در آمادهسازی شیعیان برای ورود به مرحلهی غیبت امام معصوم داشتند؟
پاسخ :
موضوع غیبت نیز یکی از سنن الهی است. شیخ صدوق در کتاب «کمالالدین و تمامالنعمة» این مطلب را توضیح داده است. یکی از برنامههایی که خداوند متعال در اعصار مختلف پیادهکرده، بحث غیبت است. لذا، در قرآن مجید و در روایات، غیبتهای متعددی از انبیاء و اولیاء الهی اثبات شده است. مانند غیبت حضرت موسی علیهالسلام از قوم خود و یا حضرت یونس علیهالسلام که مدتی از میان مردمش غایب بود. این سنت که در روایات بهعنوان سنن انبیاء ذکرشده، در امت اسلام هم وجود دارد.
در رأس همه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نسبت به پدیدهی غیبت سخن گفتهاند؛ همان حدیث انتفاع بالشمس که از پیامبر نقلشده که میفرمایند وقتی خورشید کامل پشت ابر میرود و قرص آن مشخص نیست، ولی حرارت و نور آن موجود است و کار خود را انجام میدهد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام هم بارها به مسئلهی غیبت پرداختهاند. ما در نهجالبلاغه و در سایر کلمات حضرت میبینیم که ایشان میفرمایند باید حجتی در بین مردم باشد. حالا حجت ظاهر یا مستتر فرقی نمیکند. عین عبارت «غائبالمستور» در احادیث هست.
ائمهی دیگر هم بحث غیبت را مطرح کردهاند؛ حتی امام عسکری علیهالسلام و پدر بزرگوارشان امام هادی علیهالسلام بهخاطر شرایط و فضایی که در آن زمان ایجاد شده بود و امکان حضور عادی در بین مردم را نداشتند، غیبت را به شیعه تعلیم دادند. یکی از پیشبینیهای مختلف آنان در غیبت امام، بحث سازمان وکالت بود؛ یعنی ارجاع امور به کسانی که خبیر به امورند. شیعه دوران تمرینی را طی کرد تا بتواند بدون حضور امام وظایف و تکالیف خود را در مقولهی اعتقاد و عمل انجام بدهد.
البته نهتنها امامین عسکریین علیهمالسلام، بلکه امام موسیبنجعفر علیهالسلام هم با آن زندانهای مکرر و طولانی در نوع غیبت نسبی هستند.
درست است که امام سجاد علیهالسلام، امام مجتبی علیهالسلام و حتی سیدالشهداء علیهالسلام در مدینه بودند، امّا اینطور نبود که مردم بهراحتی با آن حضرات در ارتباط باشند. مثلاً، یونسبنالرحمان میگوید من بارها خدمت امام صادق علیهالسلام رفتم تا دربارهی حضرت حجت سؤال کنم. حضرت نکاتی فرمودند که ناگهان فردی اموی وارد شد و حضرت کلام را قطع کردند. میگوید چندین بار رفتم که ادامهی کلام حضرت را بشنوم، امّا موفق نشدم تا اینکه برای بار چندم حضرت ادامهی آن کلمات را برای من فرمودند و من شادمان شدم. گویا در تمام عمرم نتوانستم از این موهبت بالاتر حاصل کنم. بنابراین، آن حضرات هم در غیبتی نسبی قرار داشتند.
منبع: www.khamenei.ir
پاسخ از حجت الاسلام و المسلمین مجتبی کلباسی، مدیر مرکز تخصصی مهدویت:
موضوع غیبت نیز یکی از سنن الهی است. شیخ صدوق در کتاب «کمالالدین و تمامالنعمة» این مطلب را توضیح داده است. یکی از برنامههایی که خداوند متعال در اعصار مختلف پیادهکرده، بحث غیبت است. لذا، در قرآن مجید و در روایات، غیبتهای متعددی از انبیاء و اولیاء الهی اثبات شده است. مانند غیبت حضرت موسی علیهالسلام از قوم خود و یا حضرت یونس علیهالسلام که مدتی از میان مردمش غایب بود. این سنت که در روایات بهعنوان سنن انبیاء ذکرشده، در امت اسلام هم وجود دارد.
در رأس همه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نسبت به پدیدهی غیبت سخن گفتهاند؛ همان حدیث انتفاع بالشمس که از پیامبر نقلشده که میفرمایند وقتی خورشید کامل پشت ابر میرود و قرص آن مشخص نیست، ولی حرارت و نور آن موجود است و کار خود را انجام میدهد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام هم بارها به مسئلهی غیبت پرداختهاند. ما در نهجالبلاغه و در سایر کلمات حضرت میبینیم که ایشان میفرمایند باید حجتی در بین مردم باشد. حالا حجت ظاهر یا مستتر فرقی نمیکند. عین عبارت «غائبالمستور» در احادیث هست.
ائمهی دیگر هم بحث غیبت را مطرح کردهاند؛ حتی امام عسکری علیهالسلام و پدر بزرگوارشان امام هادی علیهالسلام بهخاطر شرایط و فضایی که در آن زمان ایجاد شده بود و امکان حضور عادی در بین مردم را نداشتند، غیبت را به شیعه تعلیم دادند. یکی از پیشبینیهای مختلف آنان در غیبت امام، بحث سازمان وکالت بود؛ یعنی ارجاع امور به کسانی که خبیر به امورند. شیعه دوران تمرینی را طی کرد تا بتواند بدون حضور امام وظایف و تکالیف خود را در مقولهی اعتقاد و عمل انجام بدهد.
البته نهتنها امامین عسکریین علیهمالسلام، بلکه امام موسیبنجعفر علیهالسلام هم با آن زندانهای مکرر و طولانی در نوع غیبت نسبی هستند.
درست است که امام سجاد علیهالسلام، امام مجتبی علیهالسلام و حتی سیدالشهداء علیهالسلام در مدینه بودند، امّا اینطور نبود که مردم بهراحتی با آن حضرات در ارتباط باشند. مثلاً، یونسبنالرحمان میگوید من بارها خدمت امام صادق علیهالسلام رفتم تا دربارهی حضرت حجت سؤال کنم. حضرت نکاتی فرمودند که ناگهان فردی اموی وارد شد و حضرت کلام را قطع کردند. میگوید چندین بار رفتم که ادامهی کلام حضرت را بشنوم، امّا موفق نشدم تا اینکه برای بار چندم حضرت ادامهی آن کلمات را برای من فرمودند و من شادمان شدم. گویا در تمام عمرم نتوانستم از این موهبت بالاتر حاصل کنم. بنابراین، آن حضرات هم در غیبتی نسبی قرار داشتند.
منبع: www.khamenei.ir
نظرات شما عزیزان: