چرا اربعین نشانهای از نشانههای مؤمن خوانده شده است؟
از خانهی علی و فاطمه
... همه شنیده بودند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «فاطمه سرور زنان عالم است. او پاره تن من است. هر که او را بیازارد، مرا آزرده است»... (علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت، ج 27، ص 62) این را همبنی امیه بسیار کوشیدند که یاد و نامِ علی و آل علی از دلها محو شود. اما خود شکست خوردند و در زباله دانِ تاریخ به نکبت و بدنامی گرفتار شدند. و این همان نقطه عطفِ تاریخ و مصداق سخن زینب کبری (سلام الله علیها) است
که در مجلس یزید فرمود: «ای یزید... هر چه می خواهی انجام بده و هر آنچه در توان داری، مکر و حیله به کار بند! اما بدان که نمی توانی نام ما را و یاد ما را محو کنی!»( فَكِدْ كَیْدَكَ وَ اسْعَ سَعْیَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا
تُمِیتُ وَحْیَنَا؛ سید على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348، ص 185.) و دیدیم که نتوانستند.
و این را که حسن و حسین، دو سَروَر جوانان اهل بهشتند! هنوز پیغمبر در خاک نیارامیده بود، که کینه های بدر و خیبر و حنین، سر باز کرد.(أَحْقَاداً بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُن...علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت،
تا کربلا...
آنچه باید رخ میداد، رخ داد. آن ذبح عظیمی که خدا به ابراهیم وعده داد، فدا شد.( وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (الصافات : 107)) اما این پایان ماجرا نبود. بلکه آغاز راه بود. راهی که خدا در دفتر سرنوشت بشر، تقدیر کرد. میعادگاهی که تخلفاربعین
بنی امیه بسیار کوشیدند که یاد و نامِ علی و آل علی از دلها محو شود. اما خود شکست خوردند و در زباله دانِ تاریخ به نکبت و بدنامی گرفتار شدند. و این همان نقطه عطفِ تاریخ و مصداق سخن زینب کبری (سلام الله علیها) استچرا اربعین، اربعین شد؟!
به راستی چرا اربعین اینقدر ارزش پیدا کرد؟ چرا نمادِ عزت و عظمتِ شیعه شد؟ چرا نشانهای از نشانههای مؤمن خوانده شد؟ در این باره دو دیدگاه وجود دارد:دیدگاه دوم: اربعین روزی است که اسرای کربلا، پس از اینکه به شام بُرده شدند، در راه بازگشت به مدینه، راه خود را به سوی کربلا گرداندند، پس به مزار حسین (علیه السلام) رفتند و این زیارت، چهل روز پس از روز عاشورا رخ داد. از
اما این دیدگاه در جای خود اشکالاتی از حیث تاریخی دارد و به قول سید بن طاووس، مُستَبعَد (و از جهت تاریخی غیر قابل پذیرش) است.( سید على بن موسى بن طاوس، إقبال الأعمال، یك جلد، دار الكتب الإسلامیة تهران، 1367، ص 589)
چون عبیدالله بن زیاد (لعنة الله علیه) نامهای به یزید نوشت و درباره تکلیفِ اسراء پرسید. حال آنکه رفت و برگشت نامه، حداقل 20 روز زمان می برد و نیز در تاریخ نقل شده که اسراء حدود یک ماه در شام ماندند. پس ممکن نیست که در
اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری (که از صحابه جلیل القدر پیامبر بود) به همراهی یکی از نزدیکانِ خود (مشهور به عطیه عوفی)، به زیارت قبر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) رسید.( علامه مجلسی، همان، ج 98، ص
334-335.) چون این زیارت در روز 20 صفر (یعنی چهل روز پس از شهادت سید الشهداء رخ داد) به اربعین مشهور شد. این دیدگاهی است که به تصریح بسیاری از علماء، تردیدی در آن نیست.( جمعى از نویسندگان، با كاروان حسینى،
ج 6، ص 271 و 290)
همچنین در احادیث، اربعین به نام «مَرَدُّ الرأس» خوانده شده است. به این معنی که در این روز (چهل روز پس از شهادت امام حسین) امام سجاد (علیه السلام) سر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را به کربلا آورده و قبر سید الشهداء
جمع دو دیدگاه و نتیجهگیری
اگر بنا باشد، که از دو دیدگاه فوق، تنها یکی را برگزینیم، مطمئناً گزینه شماره یک را خواهیم پذیرفت. (همانگونه که شهید مطهری، تنها دیدگاه نخست را پذیرفته اند. مجموعه آثار شهید مطهری، تهران: انتشارات صدرا، ج 17، ص 79 ونظرات شما عزیزان: