امان از هجر بی پایان مهدی
غروب جمعه و هجران مهدی
امان از ان زمانیکه بیفتد
به روی نامه ام چشمان مهدی
دلش میگیرد و با چشم گریان
بگوید این هم از یاران مهدی.....
در خاطر شکسته زغم ها چه ميکند
دور از بهار روي تو بيبرگ ماندهام
بي برگ و بار مانده به دنيا چه ميکند؟
دوباره صحبت يک انتظار مي آيد
و باز ثانيه ها مي کنند تحقيرم
تمام لکنت من سبز مي شود وقتي
نگاه مي کنم و با نگاه مي ميرم
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه برمی گردد
در دفترم به ياد تو نرگس كشيده ام
نرگس هم از فراق تو دلگير شد بـيــا
اين دل اگر کم است بگو سر بياورم
يا امر کن که يک دل ديگر بياورم
مولا خلاصه عرض کنم دوست دارمت
ديگر نشد عبارت بهتر بياورم
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
در حسرت تو دربدری شد نصیب خضر
ورنه به سیر کوه و بیابان چه میکند
دست نیاز بهسوی تو دارد وگرنه نوح
با زورق شکسته به طوفان چه می کند ؟
نظرات شما عزیزان: