امام خمینی، نه مثل دیگران
اشاره :
خصوصیت تاریخی امام خمینی که او و انقلاب او را از کلیه جنبشهای سیاسی معاصر،متمایز می کند چیست؟ مخاطبه او با فطرت انسان، در هم شکستن پارادایم جاری در جهان وحرکتی اعجازآمیز در جهت عکس شیب فرهنگ جهانی، اتکاء به خدا و اعتماد به مردم و گره زدن زمین به آسمان، گرانیگاهی خارج از عالم معیارهای غربی بود که امام، اهرم خود را بر آن نهاد و مسیر تاریخ را تغییر داد. نوشتار ذیل، این پدیده را تحلیل و آن را حتی در اعترافات منتقدان به امام «رض »، تعقیب می کند.
امام خمینی، در عالم سیاست و حکومت،بی گمان یک رهبر انقلابی و مرد سیاسی درجه اول محسوب می شود که انقلابی نیرومند در کشوری بزرگ را به پیروزی رساند. وی توانست یک نظام حکومتی تاسیس کند که در طول دو دهه پرحادثه و پرمخاطره پایداری و دوام داشته است. براین اساس اگر امام خمینی را با دیگر رهبران و مردان سیاسی و انقلابی جهان مقایسه کنیم، کاری نابجانکرده ایم.
در هر مقایسه ای وجوه اشتراک و وجوه امتیاز،هر دو در کار است که اولی موجب شباهت و دومی منشا تفاوت می شود. اما حقیقت این است که درمقایسه امام با سایر رهبران سیاسی و انقلابی جهان تفاوتها بسی بیشتر و مهمتر از شباهتهاست.اگر از دوران جوانی و تحصیل امام آغاز کنیم تصدیق می کنیم که فضای نشو و نمای روحی وفکری او با فضای رشد و ربیت سایر رهبران سیاسی شباهتی نداشته است. او با آنکه دهها سال از عمر خود را به تحصیل علم و تحقیق و تالیف گذرانده اما نه تنها در «دانشگاه » به معنای خاص این کلمه، درس نخوانده، حتی به دبستان ودبیرستان نیز نرفته و در نظام تعلیم و تربیت مخصوصی رشد یافته است که از سوی دولت وحکومت به رسمیت شناخته نمی شده است. رشته تحصیلی او نیز علوم سیاسی و علوم اجتماعی وتاریخ و حقوق و روزنامه نگاری نبوده است. وی باآنکه از آغاز جوانی اهل تفکر و عمل سیاسی بوده فعالیت و مبارزه سیاسی را در مقیاس اجتماعی،یعنی به صورت یک «نهضت » بر خلاف سایررهبران سیاسی و انقلابی جهان، نه در سالهای جوانی، بلکه در حدود شصت سالگی یعنی درسالخوردگی آغاز کرده است.
فعالیت و مبارزه سیاسی امام، مسبوق به سابقه عضویت و فعالیت وی در هیچ حزب سیاسی نبود. خود نیز مبارزه سیاسی را در قالب یک حزب سیاسی سازماندهی نکرد و در انقلاب خود به شیوه معمول انقلابیون دنیا نظیر تشکیل سازمان زیرزمینی و انتخاب مشی چریکی و مبارزه مسلحانه و ترور دشمنان متوسل نشد. وی هیچ قشر و طبقه خاصی از قبیل طبقه کارگر یا دهقان یا بورژوا و یا زنان و جوانان را نیز مخاطب ویژه خود قرار نداد و انقلاب را بر پایه نیروی گروه معینی بنا نکرد و حتی در طول مدت نهضت وانقلاب خود، واژگان و ادبیات مرسوم در متون ومحاورات سیاسی متعارف را به کار نگرفت.
او هم دربرپائی نهضت و بسیج مردم برای انقلاب، روشی یگانه و منحصر به فرد داشت و هم در ایجاد حکومت، صاحب نظریه ای بدیع وبی سابقه بود. در بسیج توده های مردم برای پیروزی در انقلاب، روی سخن او به فطرت انسانهابود و همگان را از آن جهت که انسان و دارای فطرتی خداجو و حقیقت طلب و عدالت خواه واخلاقی هستند به مبارزه با شیطان صفتان ودروغگویان و ستمگران و فاسدان دعوت می کرد.مردم نیز سخن او را فهمیده و به دعوت او پاسخ می دادند. او به جای آنکه در مبارزه با دشمن به قشر خاصی تکیه کند، اقیانوس انسانها را به تلاطم در می آورد.
در مرحله تاسیس حکومت نیز فلسفه سیاسی وی شباهتی به فلسفه های مرسوم و متداول نداشت. او در پی ایجاد حکومت دینی و بازگرداندن دین به صحنه سیاست و حکومت بود و حال آنکه چندین قرن بود که عملا و نظرا در جهان تبلیغ می شد دوران حکومت دینی به پایان رسیده وحکومت دینی یک اندیشه قرون وسطائی است. امااو که مثل دیگران نبود، خواهان «جمهوری اسلامی » بود، نه یک کلمه کم، و نه یک کلمه زیاد.
امام در جهان بینی و اندیشه و در روش و عمل استقلال داشت و در قالبهای موجود نمی گنجید.مهندس بازرگان در مصاحبه ای با حامد الگار که درآذر ماه سال 58 صورت گرفته در مقام انتقاد از امام می گوید:
«خمینی یک آدمی است که اصلا زیر بارسیستم مدیریت، به آن معنا که ما می فهمیم نمی رود، حال ما متهم (هستیم) به اینکه غربزده هستیم، سیستم حزبی، متدیک،کارتزین، لوژیک... مثلا دکتر یزدی یک ناراحتی داشت و می گفت ما هر چی گردنش می گذاریم که آقا بالاخره شما در مقام یک رهبر کل، نمی دانم یک رئیس جمهور، ازرئیس جمهور بالاتر هستید، دفتری داشته باش، سخنگوئی داشته باش که اقلا مردم تکلیفشان را بدانند... ایشان قبول نمی کرد...حالا هم باز همینطور است.» (1)
این روش متفاوت و این تفرد را نباید به معنی استبداد رای دانست، مخالفت او با آراء غربیان وروشهای غربی متعارف در سیاست و انقلاب نیزنباید به معنی سرکشی و ستیزه جوئی بی دلیل یا نوعی آنارشیسم تلقی شود. خوب است در این باب هم نظر بازرگان را در همان مصاحبه انتقادی بشنویم:
«البته آقای خمینی کم صحبت و خیلی خشک است. شاید با ملاها بحث کند، اما اهل اینکه بنشینیم استدلال و تجزیه و تحلیل سیاسی بکنیم نیست. حرفی می زند، نظرش را می گوید، قاطع هم هست. زود تصمیم می گیرد. ضمنا این حسن را دارد که لجاجت هم ندارد، اگر تصمیمی که گرفته، مبدامتقاعدش کنند که درست نبوده ابا ندارد،می پذیرد و می گوید که من اشتباه کرده ام.ایمان و تقوا و توکلش هم خیلی زیاد هست.یعنی آنچه را واقعا فکر می کند که حکم اسلام،حکم خدا و قانون اسلام است در آن هیچ ملاحظه ای ندارد که ممکن است اشخاص بدشان بیاید یا حتی به لحاظ تبلیغ اسلام هم بد باشد و مثلا طرف نظر مخالفی اتخاذ کند، یاحتی به ضرر مصالح باشد، نه، عقیده اش این است که حق این است و حق هم پیروزاست. حال دیگران هر چه می خواهندبگویند...» (2).
استقلال امام و امتیاز و تفاوتی که در اندیشه وعمل نسبت به دیگر رهبران انقلابی و رجال سیاسی داشت، در واقع، برخاسته از شناخت اونسبت به اسلام و ایمان وی به حقانیت و کارائی این مکتب بود. او در اسلام ذوب شده بود و درنتیجه همان استقلال و تشخص و تفردی که دراسلام به عنوان یک دین و مکتب، وجود دارد دروجود او نیز متجلی شده بود. آنچه برای او اصل بودمخالفت باا دیگران نبود، بلکه وفاداری به اسلام وموافقت و متابعت از اصول و ارزشها و آرمانهای اسلام برای او اصل بود و اگر در این وفاداری ومتابعت، بعضی آراء او با آراء دیگران موافق می افتادباکی نداشت، چنانکه اگر مخالف هم می افتاد هیچ گونه وحشتی از این حیث به دل راه نمی داد.
باور عمیق و آگاهانه و خردمندانه او به اسلام،سبب شده بود تا برخلاف بسیاری مصلحان ورهبران سیاسی کشورهای تحت ستم، مقلداندیشه ها و روشهای سیاسی غربیان نباشد. او به خویشتن اعتماد داشت زیرا به خدای خویش اعتماد داشت. «اعتماد به نفس » او ناشی از اعتماد اوبه پروردگارش، و خودباوری او ثمره خداباوری وی بود. او خود می گوید:
«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید بپاخیزید و در زیر پرچم توحید ودر سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتها را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و مجد اسلام را اعاده کنید و دست از اختلافات و هواهای نفسانی بردارید که شما دارای همه چیز هستید. برفرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبارزه نمائید و روی پای خودتان بایستید و برروشنفکران غربزده و شرقزده بتازید و هویت خویش را دریابید که روشنفکران اجیر شده بلائی بر سر ملت و مملکتشان آورده اند که تامتحد نشوید و دقیقا به اسلام راستین تکیه نمائید، بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانی است که ملت هاچراغ راه روشنفکرانشان شوند و آنان را ازخودباختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتهاست وآنان هادی هدایت کنندگان تاکنونند... ای اقیانوس بزرگ مسلمانان! خروش برآورید ودشمنان انسانیت را در هم شکنید که اگر به خدای بزرگ رو آورید و تعلیمات آسمانی راءوجهه خود قرار دهید، خدای تعالی جنودعظیم او با شماست.» (3)
در جای دیگر می گوید:
«هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا بکند الااینکه خودش، خودش را بفهمد و تا زمانی که ملتها خودشان را گم کرده اند و دیگران را به جای خودشان نشانده اند، نمی توانند استقلال پیدا کنند. کمال تاسف است که کشور ما حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی داردو این فرهنگ و حقوق را نادیده گرفته و به دنبال غرب است. چنان غرب در نظر یک قشری از این ملت جلوه کرده است که گمان می کنیم غیر ازغرب، دیگر هیچ چیز نیست. این وابستگی فکری، عقلی و مغزی غربی، منشا اکثربدبختی های ملتها و ملت ما نیز هست و تا این غربزدگی از ملت ها و مغزهای ملت زدوده شودوقت طولانی لازم است... شرق، فرهنگ اصیل خود را گم کرده است و شما که می خواهیدمستقل و آزاد باشید باید مقاومت کنید... جوانان ما، دانشمندان ما اساتید دانشگاههای ما ازغرب نترسند، اراده کنند در مقابل غرب قیام کنند و نترسند.» (4)
باور به خود و به توانائیهای خود و توانائیهای ملت خود سبب شده بود که امام، از تهدیددشمنان دائر بر منزوی کردن ایران نترسد وخطاب به ملت بگوید:
«تا منزوی نشوید نمی توانید مستقل بشوید. ازانزوا ما چه ترسی داریم، ما آن روزی که منزوی نبودیم همه گرفتاریها را داشتیم،حالائی که منزوی هستیم، مستقل هم هستیم.» (5)
همین روحیه و استقلال باعث شده بود که امام گاهی در عالم سیاست پیروزی را نه تنها درمتابعت نظر غربیان نداند، بلکه درست برخلاف نظر آنان عمل کند و به پیروزی رسد.
در نخستین سالگرد هجرت از نجف به پاریس،امام در بیان خاطرات خود از بازگشت به میهن دردوازدهم بهمن، این نکته را بدین صورت بیان می کند:
«... اخیرا که بنا گذاشتیم که بیائیم به ایران،فعالیتهای شدید شروع شد برای اینکه نیائیم به ایران، البته قبلش هم از طرف دولت آمریکاو آنها خیلی پیغام ها می دادند... که شما حالانروید به ایران، حالا زود است رفتن به ایران،نورس است الان،... حتی از ایران... به وسیله دولت فرانسه برای ما آوردند که خواندند که شما حالا نیایید ایران و اسباب چه هست وچه می شود، اگر شما بروید به ایران، حمام خون راه می افتد و از این حرفها زیاد زدند واین اسباب این شد که من در ذهنم آمد که رفتن ما به ایران برای اینها یک ضرری دارد.اگر چنانچه نفع داشت برایشان و می توانستندکه ما وقتی رفتیم ایران، فورا ما را توقیف کنند، این حرفها را نمی زدند، می گفتند بیائیدایران. ما عازم شدیم و آمدیم و خدای تبارک وتعالی در همه مسائل از اول نهضت تا حالا با ماو شما و با ملت ایران همراهی فرمود...» (6).
امام همواره مصدر افعالی استثنائی و اقدامات بدیع و شگفت آور بود. به عنوان نمونه، کافی است به دو اقدام حیرت انگیز ایشان «نامه به گورباچف » و«فتوای اعدام سلمان رشدی » اشاره کنیم وحیرت آورتر از این گونه اقدامات امام، آن بود که باوجود همه خصوصیات استثنائی و صفات منحصربه فرد خویش، وسیعترین ارتباط و عمیقترین تفاهم را با توده های مردم بویژه جوانان داشت. دراین خصوص نیز سخن بازرگان شنیدنی است:
«... عجیب است که یک آدم هشتاد ساله تفاهمش با جوآنهاخیلی بیشتر از مثلا بنده که توی جوآنهاو دانشگاه بزرگ شده ام و درانقلاب و نهضت بزرگ شده ام و به اینها سنانزدیکترم. ایشان تفاهمش ده مقابل است.یک خاصیت و قدرت مقابله روحی و فکری بین ایشان و جوانان انقلابی وجود دارد... من بین خودم و کسانی که در انقلاب هستند،یعنی جوآنها طلاب، دانشگاهیها و سپاهیها...واقعا یک فاصله و یک بیگانگی حس می کنم...ولی آقا هیچ » (7).
چنانکه پیش از این اشاره کردیم تفاوت امام بادیگران در حقیقت، ناشی از تفاوت جهان بینی او بادیگران است، او با عالم و آدم از نظرگاه دیگری غیراز نظرگاه غربی نگاه می کرد و منظره متفاوتی پیش چشم خود داشت که همان را نیز پیش چشم ماترسیم می کرد. در جهان بینی او تعریف انسان باتعریف رایج در غرب، متفاوت بود و طبیعی است که سعادت انسان و اخلاق و ارزشهای او نیزمتفاوت می شد. رمز پیروزی و موفقیت امام درهمین بود که برای نجات از سلطه غربی در همان راهی که غربیان به پیش می تازند قدم ننهاد وجهت متفاوت و مسیر جدیدی انتخاب کرد. ازارشمیدس نقل کرده اند که بعد از آنکه خواص وقوانین اهرمها را کشف کرد گفته بود اگر یک نقطه در خارج از این عالم به من بدهید من کل عالم را بایک اهرم تکان می دهم و جابجا می کنم. امام هم برای ایجاد تحول و انقلاب در ایران، به نقطه ای خارج از عالم معیارها و پندارهای غربی اتکا کرد.انقلاب سیاسی او همانند انقلابهای علمی یک پارادایم یا سرمشق جدید برای زندگی فردی واجتماعی ایجاد کرد. او خدا را از آسمان به زمین نیاورد و زمینی و زمین گیر نکرد. زمین را هم به آسمان نبرد، بلکه سعی کرد میان زمین و آیمان،یعنی میان زندگی فردی و حیات جمعی و شئون اجتماعی و سیاسی آدمی در کره خاک، با عالم ملکوت و غیب و در یک کلمه با خدا، رابطه ایجادکند و این همان پارادایم جدید او بود.
امام خوب می دانست که نباید و نمی توان تکرار کننده غرب بود. او می دانست که اگر بخواهددر همان بازی و مسابقه معمول و مرسوم نزدغربیان وارد شود، مسابقه را باخته است. این بود که خود مسابقه ای دیگر با قواعد و قوانین جدید ابداع کرد. می توان گفت که پیام او امروز در یکصدمین سال تولد و دهمین سال وفاتش به ما این است که انقلاب او را با متر و معیار غربی اندازه نگیریم وارزش و اهمیت انقلاب اسلامی را به میزان شباهت آن با راه و رسم غربی ندانیم. او آمده بود تا با زبان دیگری، که همان زبان از یاد رفته همه انسانها بودبا ما سخن بگوید. او مثل دیگران نبود، انقلاب اونیز مثل انقلابهای دیگر نیست. البته این متفاوت بودن و مستقل بودن نیز به معنی سرکشی وستیزه جویی بی دلیل نیست. به هوش باشیم مبادازبان او را فراموش کنیم و قواعد و دستور زبان او رااز یاد ببریم. او می خواست ما را با خدا آشتی دهد وآشنا کند تا ما با خود حقیقی خود آشنا شویم.کوتاه سخن اینکه او آمده بود تا همان پیام دیرینه قرآن را در گوش ما بخواند که:
«ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم » (8).
«چونان کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم، خود آنان را از یادشان برد».
پی نوشتها:
1) مصاحبه دکتر حامد الگار با مهندس بازرگان انجام شده در تاریخ 20 آذر 1358 چاپ شده در مجله نصر سال 1359، ص 7.
2) همان / ص 13.
3) صحیفه نور، جلد 13، ص 83، قسمتی از پیام امام به زائران بیت الحرام.
4) همان، جلد 11، ص 186، در دیدار با گروهی از مردم درتاریخ 13/10/58.
5) همان، جلد 13، ص 147، در جمع دانشجویان پیروخط امام در تاریخ 12/8/59.
6) همان، جلد 9، ص 239، در جمع اعضای هیات دولت جمهوری اسلامی به مناسبت سالروز هجرت ایشان ازنجف به پرایس در تاریخ 10/7/58.
7) مصاحبه حامد الگار با بازرگان، صص 12 و 13.
8) قرآن مجید، سوره حشر، آیه 19.
نظرات شما عزیزان: