خوراج
خوارج جمع خارجی به معنای خروج کننده و شورشی است. خارجی به دو معنای عام و خاص به کار می رود. معنای عام آن بر کسی اطلاق می شود که علیه امام بر حق و مورد قبول مسلمانها شورش کند.(12) امام خوارج در معنای خاصر به کسانی گفته می شود که در جنگ صفین در اعتراض به حکمیت، در مقابل امام علی علیه السلام شورش کردند و با او جنگیدند و سپس کار خود را باآرایی مانند کافر بودن گناهکار و وجوب جنگ با کافر، توجیه کردند. وجوه دیگری نیز برای وجه اطلاق خوارجبر گروه مذکور ذکر شده است.(13) به این گروه مارقین نیز گفته می شود که این واژه به معنای خوارج است. ظاهراً دلیل این نامگذاری حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که در آن، حضرت در مورد شخصی که به نحوه تقسیم غنایم توسط پیامبر اعتراض کرده بود و کار پیامبر را غیر عادلانه دانسته بود، فرمود: از نژاد این مرد گروهی پدید می آید که یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة؛از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می گردد.(14)
خوارجو مارقینالقابی هستند که مخالفان به آنها داده اند. خوارج خود را شراةکه جمع شاری به معنای فروشنده است می خواندند و معتقد بودند که جان خویش را برای خدا و آخرت می فروشند و در این مورد به آیات و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله(بقره:207) و ان الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة(توبه: 111) استدلال می کردند. از میان این القاب خوارج تنها لقب مارقینرا نمی پذیرند زیرا آنها خود را خارج از دین نمی دانند بلکه مخالفان خود را چنین می پندارند.(15)
تاریخ پیدایش خوارج پیشتر ذکر گردید. در اینجا ابتدا به عقاید مشترک خوارج و سپس به شاخه های فرعی آن می پردازیم.
عقاید مشترک خوارج
عقاید خوارج را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
الف) مسائلی که به ایمان و کفر مربوط می شوند. همه خوارج مرتکب کبیره را کافر می دانستند. این مسأله اعتقادی دارای لوازم بسیار مهم کلامی است که معمولاً در زمانهای بعدی تبیین و تفسیر شده اند. این لوازم عبارت اند از:
1 - عمل جزء ایمان و داخل در ایمان است.
2 - میان کفر و ایمان منزلتی قرار ندارد. بنابراین هر انسانی یا مؤمن است یا کافر.
3 - ایمان دارای درجات گوناگون است و درجات ایمان به چگونگی اعمال بستگی دارد. مثلاً ایمان شخصی که همه واجبات و همه مکروهات را ترک می کند بالاتر از ایمان فردی است که تنها به واجبات عمل می کند.
4 - چون عمل جزء ایمان است، پس هر عملی که با ایمان منافات داشته باشد، سبب خروج از دایره ایمان می شود. از نظر خوارج، گناه کبیره عملی است که با ایمان منافات دارد و موجب کفر است.
5 - مرتکب کبیره چون کافر است، عذاب اخروی اش ابدی است و در آتش خالد و جاودان است.
ب) مسائلی که مستقیماً به ایمان و کفر مربوط نمی شوند. مهمترین این آرا عبارت اند از:
1 - امر به معروف و نهی از منکر در همه درجات واجب است، حتی اگر به قتال بیانجامد؛ آنها برای قتل و پیکار با کسانی که آنها را کافر می شمارند هیچ گونه قید و شرطی نمی شناختند.
2 - خروج و جنگ با حاکم جائر واجب است.
3 - تحکیم و پذیرش داوری غیر خدا حرام است.
4 - در صورتی که وجود امام ضروری باشد، او با انتخاب آزادانه همه مسلمین تعیین می شود و امامتش تا زمانی که بر طبق عدل و شروع عمل می کند و دچار خطا نشود ادامه خواهد داشت.
5 - امامت و خلافت از غیر قریش نیز رواست.
6 - آنها امام علی (علیه السلام)، عثمان، طلحه، زبیر، عایشه و همه خلفای بنی امیه و بنی عباس را کافر می دانند و تبری از آنها را واجب می شمارند.
فرقه های خوراج
خوارج به ده ها فرقه منشعب شده اند و درباره تعیین فرقه های اصلی آنها اختلاف نظر وجود دارد.(16) در اینجا پنج فرقه که به نظر می رسد از دیگران مهمتر بوده و بقیه فرقه ها از آنها انشعاب یافته اند مطرح می شوند.
1 - محکمة الأولی:
اینان همان گروهی هستند که در جنگ صفین در مقابل امام علی علیه السلام قرار گرفتند و چون حکمیت را انکار کردند و شعارشان لاحکم الا للهبود به آنها محکمهگویند و چون نخستین گروهی بودند که چنین اعتقادی داشتند، محکمة الأولینامیده می شوند. به این گروه از آن رو که در حروراء، یکی از قرای کوفه، اجتماع کردند، حروریهنیز می گویند.
البته این گروه را نمی توان فرقه ای در عرض دیگر فرق قرار داد بلکه آنان در واقع خوارج اولیه و اصلی هستند که بقیه فرق خوارج از آنها پدید آمدند.
محکمه، تحکیم انسانها را گناه و هرگونه گناه را باعث کفر می دانند. آنان وجود امام و حاکم را واجب نمی دانند و معتقدند که آزاد بودن و قریشی بودن از شرایط امام نیست. نخستین کسی که از سوی این گروه به امامت و رهبری برگزیده شد، عبدالله بن وهب الراسبی بود. محکمه پس از انتخاب عبدالله از حروراء به نهروان رفتند و در این مسیر به قتل و غارت مسلمانها پرداختند. امام علی علیه السلام در حروراء و نیز نهروان با آنها احتجاج کرد و شبهاتشان را پاسخ داد. پس از سخنان صریح امام در نهروان هشت هزار تن توبه کردند و بقیه که چهار هزار تن بودند به رهبری عبدالله بن وهب، آماده جنگ با امام شدند. سپاه امام همه این افراد را به هلاکت رساندند و تنها نه تن از آنها باقی ماندند که به نواحی مختلفی چون یمن و عمان متواری شدند و در آن نواحی به ترویج آرا و عقاید خود پرداختند. در زمان معاویه و دیگر حاکمان بنی امیه گروههایی با تفکرات محکمه نخستین بر حاکمان بنی امیه خروج کردند. این قیامها ادامه داشت تا اینکه نخستین انشعاب در میان خوارج رخ داد و ازارقهپدید آمدند.(17)
2 - ازارقه:
این گروه پیروان ابوراشد نافع بن الازرق (م 65 هجری) هستند. نافع نخستین کسی بود که با ابداع برخی آرای خاص باعث تفرقه و انشعاب در میان خوارج گردید.(18) ازراقه بیش از دیگران در تبدیل شدن خوراج به یک گروه مذهبی و کلامی و نه صرفاً سیاسی، نقش داشتند.(19) در عین حال، ازارقه از لحاظ سیاسی و نظامی و نیز تعداد پیروان و سپاهیان از دیگر فرقه های خوارج قویتر و پرنفوذتر بودند. نافع در زمانی که عبدالله بن زبیر قیام کرده بود و بر مناطقی از جمله بخشهایی از ایران تسلط یافته بود، از بصره به سمت اهواز حرکت کرد و اهواز، فارس، کرمان و نواحی اطراف را به تصرف در آورد. آنها به رهبری نافع مدتها با سپاهیان ابن زبیر و امویین جنگیدند تا اینکه ابن زبیر، یکی از فرماندهان خود را به نام مهلب بن ابی صفره با بیست هزار تن، از بصره به جنگ آنها فرستاد. مهلب نوزده سال با ازارقه جنگید که مدتی از سوی ابن زبیر و مدتی نیز از سوی حجاج و در زمان حکومت عبد الملک بن مروان بود. او در یکی از جنگها نافع را کشت و سپس با ایجاد اختلاف در سپاه ازارقه، آنان را به کلی نابود کرد.(20)
در این گروه به تدریج عقایدی پیدا شد که گاه به سختی و جانب افراط می گرایید.
عمده ترین معتقدات این گروه عبارت است از:
1- ازراقه مخالفان خود را مشرک و کافر می دانستند در حالی که خوارج اولیه آنان را تنها کافر می پنداشتند.
2- قاعدین خوارج، یعنی آن دسته از خوارج که همراه ازراقه جنگ نمی کردند کافر و مشرک هستند.
3- اطفال مشرکان (مخالفان ازراقه) نیز مشرکند.
4- کشتن مشرکان یعنی مخالفان ازراقه و زنان و اطفال آنها مباح است.
5- همه مشرکان از جمله اطفال تا ابد در آتش جهنم خواهند ماند.
6- انجام هر گناهی، اعم از گناه کبیره یا صغیره باعث کفر و شرک می شود.
7- خداوند می تواند کسی را به پیامبری برگزیده که قبل از نبوت کافر بوده و یا پس از نبوت کافر خواهد شد.
8- تقیه در گفتار و کردار جایز نیست.(21)
3 - نجدات یا نجدیه:
این فرقه پیروان نجدة بن عامر حنفی (م 69 هجری) به شمار می روند. در ابتدا نجدة ابن عامر با سپاه خویش در یمامه قصد پیوستن به سپاه خوارج بصره به رهبری نافع بن ازرق را داشت. در این میان، نافع آرای خاص خود را ابراز کرد و قاعدین خوارج را مانند دیگر مسلمانها کافر و مشرک دانست و قتل آنها و زنان و فرزندانشان را مباح شمرد. پس از واقعه، گروهی از یاران نافع از او جدا شدند و به سمت یمامه حرکت کردند. ابن عامر به استقبال آنها شتافت و از آرای جدید نافع آگاه شد و با او مخالفت ورزید. سپس گروه انشعابی ازارقه به همراه خوارج یمامه با نجدة بن عامر بیعت کردند و بدین ترتیب نجدات متولد گشتند. این گروه به عاذریهنیز معروف اند، زیرا ویژگی اعتقادی آنها این است که جاهل به فروع دین را معذور می دانند. این گروه در مجموع عقاید معتدلی داشته اند و از افراط گری خوارج تا حدودی خود را کنار داشته اند. آرای این فرقه:
1 - اگر کسی گناه کوچکی انجام داد و بر آن اصرار ورزید و آن را تکرار کرد مشرک است ولی اگر کسی مرتکب گناهان بزرگی چون زنا، سرقت و شرب خمر گردید و بر آن اصرار نکرد مسلمان است. بنابراین تنها گناهانی که شخص بر آنها اصرار ورزید موجب کفر و شکر است.
2 - مردم و جامعه نیازی به رهبری و امام ندارد و فقط لازم است انصاف را رعایت کنند و اگر این کار به وجود امام توقف پیدا کرد، تعیین امام لازم است.
3 - تقیه در گفتار و کردار جایز است.
4 - قتل اطفال مخالفان جایز نیست
5 - قاعدین خوارج معذورند.
نجدات به زودی به خاطر اختلافات درونی دچار انشعاباتی شدند و رهبر یکی از همین گروههای انشعابی، نجدة بن عامر را از پای در آورد.(22)
4 - صفریه:
به پیروان زیاد بن الاصفر گفته می شود. اشعری معتقد است که فرقه های اصلی خوارج چهار فرقه ازارقه، اباضیه، نجدیه و صفریه هستند و بقیه فرقه ها از صفریه منشعب شده اند. این گروه کشتن اطفال و زنان مخالفان خود را جایز نمی دانند. درباره کافر و مشرک بودن گناهکار سه نظریه در میان این گروه پدید آمد و باعث پیدایش سه فرقه فرعی گردید. برخی از آنها، مانند ازارقه، انجام هر گناهی را باعث کفر و شرک می دانند. برخی دیگر معتقدند اگر کسی مرتکب گناهی چون زنا و سرقت شود که حد شرعی دارد آن شخص زانی یا سارق نامیده می شود نه کافر؛ کافر تنها به کسی گفته می شود که گناهی چون ترک نماز را که حد شرعی ندارد انجام دهد. پاره ای دیگر کسی را که به واسطه گناهش از طرف حاکم شرع محکوم به حد شرعی شده باشد کافر می دانند.(23)
5 -اباضیه:
مؤسس این فرقه عبدالله بن اباض (م. 86 هق)است. برخی برآن اند که عبدالله رهبر سیاسی این گروه بوده است و رهبری علمی و دینی بر عهده جابر بن زیدالعمانی می باشد. عبدالله نخست با نافع بن ازرق (مؤسس فراقه ازارقه) همراهی می کرد اما پس از مطلع شدن از آرای افراطی از او جدا شد. عبدالله در زمان مروان بن محمد خروج کرد و سپاه مروان در محلی به نام تباله با او جنگید. جابر بن زید از سران اباضی مذهب و از همین قبیله اند. از این رو تبلیغ جابر در عمان مؤثر واقع شد و بسیاری از مردم آن دیار، مذهب اباضی را پذیرفتند. ظاهراً هم زمان با انحلال حکومت بنی امیه در سال 132 هجری جلندی بن مسعود موفق شد تا حکومت اباضی را در عمان تأسیس کند. اما به زودی سفاح خلیفه عباسی سپاهی به عمان فرستاد و حکومت جلندی را در سال 134 هجری از میان برداشت. پس از مدتی اباضیه بار دیگر در عمان حاکمیت یافتند و این وضعیت حدود صد سال ادامه داشت تا اینکه در میان اباضیه اختلافاتی رخ داد و پس از آن سپاهی از سوی معتضد عباسی به عمان حمله کرد و بار دیگر حکومت اباضیه را برچید اما عقیده بیشتر مردم همچنان اباضی باقی ماند.(24)
اباضیه معتدل ترین فرقه خوارج و تنها فرقه باقیمانده از آنان هستند که امروزه در کشور عمان و مناطقی از شمال آفریقا حضور دارند. خاندان سلطنتی کنونی عمان نیز اباضی مذهب هستند و از همان قبیله اند.
شهرستانی مهمترین عقاید اباضیه را در خصوص مسأله ایمان و کفر به این شرح می نگارد:
1 - مرتکبین کبیره مؤمن نیستند؛ بلکه کافرند.
2 - کفر مرتکبین کبیره از نوع کفر نعمت است، نه کفر ملت و دین.
3 - مرتکبین کبیره موحدند، نه مشرک زیرا خدای یکتا را قبول دارند.
4 - مناکحه و موارثه با مرتکبین کبیره جایز است و قتل آنها جایز نیست، مگر اینکه جنگی در میان باشد.(25)
نظرات شما عزیزان: