عابدى بود اندر اسرائيليان
نام او شمسون بسى روشن روان
كرده بد هشتاد سال او خود جهاد
با عدوى دين حق با اجتهاد
با صحابه گفت حالش را رسول
بس شدند از استماع آن ملول
كه بود ما را چنين طاعت كجا
با حيات و عمر كوتاه از قضا
آمد اينكه ما فرستاديم چند
در شب قدر اين كتاب ارجمند
يعنى آن از لوح محفوظ مبين
در سماء دنيوى آمد چنين
پس ورا روح الامين در بيست سال
در جهان آورد ز امر ذو الجلال
چه تو را دانا نمود از ليل قدر
با چنان قدر و شرف وان شرح صدر
از هزاران ماه آن شب بهتر است
اهل طاعت را كه طاعت در خور است
بر زمين نازل شوند افرشتگان
با امين وحى جبريل اندران
ز امر حق از بهر هر كارى كه هست
كرده حق تقدير آن در فوق و پست
تا طلوع فجر در آن شب تمام
مى نباشد جز سلامت جز سلام
نزد تحقيق از كمال سرمدى
ليلة القدر است بنيه احمدى
حال كون احتجابش بالعهود
بر مقام قلب از بعد شهود
زانكه ممكن نيست آن انزال خاص
جز كه در اين بنيه در اين حال خاص
نيست ظاهر قدر آن بر هيچكس
خود شناسد قدر آن احوال و بس
جمله اشيا را در آن حال و صفت
مى ببايد از حقايق معرفت
چيست دانى ليلة القدر اى عيار
گر شنيدستى نسيم كوى يار
شرح آن حال ار نمايم هيچ من
منقلب گردم بمانم از سخن
خاصه كز يار عزيز آيد پيام
كامشبت من ميهمانم در مقام
خانه را خالى كن از بيگانه تو
منتظر بنشين بباب خانه تو
با تو من گويم چه زين حال عجب
كه فراوان ديدهام اين روز و شب
خانه از غير ار كنى خالى تمام
آيد آن مهمان غيبت لا كلام
چون كه آمدكار بر دلخواه تست
طالع از برج حقيقت ماه تست
قوه هاى عقلى و روحى تمام
تا بصحبت در درودند و سلام
منبع : تفسیر صفی
نظرات شما عزیزان: