آشنایی با مهارتهای زندگی از دیدگاه اسلام
ه_) خودِ معنوی
جنبه معنوی خود، با باورهای ما، چه باورهای مذهبی و چه دیدگاه های انسانی، ارتباط دارد. آگاهی از این جنبه به ما کمک می کند انتظار نداشته باشیم همه افراد درباره همه چیز مانند ما فکر کنند. همچنین با داشتن چنین آگاهی، بهتر میتوانیم به فردی که حس معنایی خود را از دست داده است، کمک کنیم، بدون آنکه زیاد نصیحت کنیم. کارل راجرز می گوید: «وقتی به انسان ها اجازه داده شود خودشان درباره خودشان و اعتقادهایشان تصمیم بگیرند، راحت تر هستند».(1)
2. حیطه های بیرونی خود
2. حیطه های بیرونی خود
دیگران از ما چه می بینند؟ آنان در نگاه اول، ظاهر فیزیکی، رفتار و حرکت بدنی و شیوه صحبت کردنِ ما را می بینند. در این حیطه از خودشناسی، این پرسشها را میتوان مطرح کرد:
_ تا چه حد چهره ای بیانگر داریم؟
_ هنگام صحبت کردن، از چه تکیه کلام هایی استفاده می کنیم؟
_ دوست داریم فاصله ما از اشخاص چقدر باشد؟
_ هنگام گفتوگو، چگونه دست و پای خود را حرکت می دهیم؟
پرسشهایی از این دست را درباره افراد مختلفی هم که با آنان سر و کار داریم، میتوانیم بپرسیم. پاسخ این پرسشها، چهره بیرونی ما را ترسیم می کند؛ چهره ای که مردم از ما می بینند.
_ آیا خودمان از این چهره راضی هستیم؟
_ آیا آن را چهره زیبایی برای خود می دانیم؟
_ آیا می توان در این چهره تغییرهایی داد؟
_ این تغییرات چگونه صورت میگیرند؟
_ واکنش مردم به این تغییرها چگونه خواهد بود؟
یافتن پاسخ های منطقی و درست برای این پرسشها، در به دست آوردن مهارتهای مختلف زندگی به ما کمک میکند.
3. حیطه های درونی خود
3. حیطه های درونی خود
1- ریتاال اتیکنسون و دیگران، زمینه روان شناسی هیلگارد، ترجمه: دکتر براهنی و دیگران، ص 470.
یونگ در حیطه های درونی، به چهار عملکرد (عنصر) مغزی اشاره کرده است: تفکر؛ احساسات (هیجانها)؛ حواس پنج گانه و شهود.
تفکر را زمانی انجام می دهیم که درباره موضوعی سردرگم هستیم و می خواهیم آن را بفهمیم. با این کار، مجموعه شناخت های ما (باورها و نظرها، نگرش ها) پدید می آید. احساسات و هیجانها، حالتهای درونی ما را که ممکن است شدید یا مثبت و یا منفی باشند (مثل خشم، شادی، غم، ترس، عشق و...)، نشان میدهند. حواس پنجگانه، ما را در دیدن، شنیدن و... کمک و ارتباطهای فیزیکیمان را کنترل می کنند. شهود به حسی قوی که ورای همه حس هاست، گفته می شود. گاه چیزهایی را درک می کنیم که هیچ مدرکی برای صحت آنها نداریم. آنچه منطقیان قدیم در بحث حواس باطنی گفته اند، تا حدودی با این مباحث منطبق است.
به گفته یونگ، برخی افراد در حیطه فکری _ حسی رشد می کنند و همه چیز را با دیدگاهی منطقی و استدلالی می نگرند. عده ای دیگر در حیطه حسی _ شهودی، یعنی بر اساس عواطف و هیجانها یا شهود خود به پدیده های دنیا نگاه می کنند.(1) شما چگونه هستید؟ آیا به شدت منطقی هستید و نگرش شما بر این اصل استوار است که چیزی را که می بینید، باور می کنید؟ یا تحت تأثیر شدید احساساتتان قرار دارید و معتقدید نمی شود مسائل را زیاد تجزیه و تحلیل کرد؟ یا بر اساس شرایط، فردی منطقی یا احساسی هستید؟ در این صورت، در چه شرایطی، احساسی و در چه شرایطی، منطقی هستید؟
1- نک: ریتاال اتیکن
نظرات شما عزیزان: