تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6751
بازدید دیروز : 8958
بازدید هفته : 349566
بازدید ماه : 6751
بازدید کل : 11063602
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 11 / 1399

نظر اهل سنت درباره حضرت مهدي(عج) چیست ؟

حصرت مهدی در منابع اهل سنت

از نظر منابع معتبر اهل سنت «مهدی» وعده داده شده از طرف پیامبر اکرم(ص) که از اولاد و نوادگان وى است، شخصیتى است که هنوز زاده نشده و در آخرالزمان که دنیا آماده ظهور وى می‏شود به اذن خداوند خلق و براى احقاق دین حق قیام می‏کند!، براى رد به این شبهه چه پاسخى دارید؟

  پاسخ

ولادت امام مهدی(ع)

حقیقت این است که براى اثبات تاریخیِ ولادت امام مهدی(ع) به دلیل و مدرکى بیش از این نیازى نیست. زیرا اتفاق جمیع مسلمانان بر آن است که مهدى از اهل البیت بوده و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و در بررسى احادیث نَسَب ایشان روشن شد که بدون شک او همان امام دوازدهم شیعیان، حضرت محمدبن حسن‏بن علی‏بن محمدبن علی‏بن موسی‏بن جعفربن محمدبن علی‏بن حسین‏بن علی‏بن ابی‏طالب(ع) است که حسینى الأب و حسنى الأم می‏باشد. (از طرف فاطمه دختر امام حسن یعنی؛ مادر امام باقر(ع)).

حقیقت پیش گفته بیانگر این نکته مهم است که اگر نبود شبهات و ابهاماتى که فضاى تاریخی مسئله ولادت حضرت را اندکى غبارآلود کرده، اساساً بحث از ثبوت ولادت ایشان غیرطبیعى می‏نمود! شبهاتى مانند ادعاى عمومى حضرت، جعفر کذّاب، مبنى بر آن که برادر بزرگوارش امام عسکری(ع)، براى خود جانشینى قرار نداده است و در پى آن، حکومت وقت میراث امام عسکری(ع) را به جعفر کذّاب تحویل داد.

جالب این که: مطالب فوق مطابق اخبار علماى شیعه اثناعشرى است و از غیر طریق ایشان، کسی آن را نقل نکرده است و این خود به تنهایى دلیل قانع‏کننده‏اى براى افراد اهل فکر و باانصاف به شمار می‏آید؛ چه آن که اگر واهى و بی‏اساس بودن ادعاى جعفر کذاب برایشان روشن نبود، چگونه اقدام به روایت آن می‏کردند، در حالى که این مطلب با اعتقاد ایشان کاملاً منافات دارد!

این موضوع، از قبیل روایاتى است که شیعه درباره انکار منزلت و جایگاه ویژه امام علی(ع) در نظر رسول اکرم(ص) از سوى معاویه‏بن أبی‏سفیان، نقل کرده‏اند. پیداست که منزلت حضرت علی(ع) در نزد شیعه امر غیرقابل تردیدى است و از طرفى انکار معاویه هم برای ایشان کاملاً روشن است و معلوم‏بودن این دو براى شیعه جاى تردید نیست.

همچنین است انکار جعفر کذّاب و نحوه عملکرد حکومت بر طبق ادّعاى وى که هر دو، مسئله‏ای بدیهى در نزد شیعیان تلّقى می‏شوند، در حالى که ولادت امام مهدی(عج) نیز براى آنان در اوج وضوح و قطعیت قرار دارد و با ادله مختلفى از اقرار و مشاهده بالعیان گرفته تا اقامه برهان، آن را اثبات می‏کنند، ولى از کسى که جیره‏خوار سفره‏هاى رنگین و مسموم غرب است، نادیده گرفتن همه ادّله قطعى و دست زدن به چنین شبهه‏سازی‏ها و ابهام‏آفرینی‏ها و تحریفهایى زیر نقاب تحقیق و اصلاح، بعید نیست.

باری اثبات ولادت هر فردى نخست با اقرار و اعلام پدر وى و شهادت دادن قابله‏اى صورت می‏پذیرد که در به دنیا آوردن نوزاد، مددکار مادر بوده است، هرچند هیچ کس غیر از این دو، او را مشاهده نکرده باشد، چه رسد به این که صدها تن دیگر نیز وى را دیده باشند و تاریخ‏نگاران به ولادتش اعتراف کرده و متخصصین علم الأنساب به نسب شریف‏اش تصریح کرده باشند و خود وى به امورى مبادرت ورزیده باشد که نزدیکانش به آنها وقوف یافته‏اند و تعلیمات و سفارش‏ها و راهنمایی‏ها و نصیحت‏ها و نامه‏ها و دعاها و سخنان مشهور و اخبار منقولى از ایشان صادر شده باشد و وکیلات وى معروف و سفیران او معلوم و معین باشند و در هر عصر و در میان هر نسلى میلیونها نفر پیرو داشته باشد.

آیا مغرضان، براى اثبات ولادت امام مهدی(ع)، به دلایلى بیش از این نیازمندند؟ یا همچون مشرکان که رو در رو، رسول خدا(ص) را مخاطب قرار دادند، با زبان حال به امام مهدی(ع) می‏گویند:

به تو ایمان نمی‏آوریم، مگر آن که براى ما از زمین چشمه‏اى بجوشانى یا براى تو باغى از خرما و انگور باشد و در لابه‏لاى [درختان] آن، جویباران را جارى گردانى یا پاره‏ای از آسمان را چنان که گمان دارى بر [سر] ما بیاندازى یا خدا و فرشتگان را رویاروی ما بیاورى یا تو را خانه‏اى از زر و زیور باشد، یا به آسمان بروی، و بالا رفتنت را باور نمی‏کنیم، مگر آن که کتابى براى ما فرود آورى که آن را بخوانیم. بگو پاک و منزه است پروردگارم، آیا من بجز بشرى هستم که به پیامبرى برگزیده شده‏ام.[1]

ناگفته نماند که ما به هدایت یافتن افرادِ حق آگاه ولى حق‏گریز چندان امیدى نداریم. زیرا آن که نتواند از پرتو درخشان خورشید جهان‏تاب، گرما و روشنایى برگیرد، هرگز نخواهد توانست از نور ماه، چراغى فرا راه خود برافروزد، هدف ما در این راه، رساندن پیام حق به گوش افراد غیرآگاه و تقویت کردن ایمانم به این حقیقت نورانى در قلب کسانی است که شاید اندک سستى و ضعفى در اعتقادشان راه یافته باشد.

تصریح امام عسکری(ع) به ولادت فرزندش مهدی(ع)

در روایات صحیحه‏اى از محمدبن یحیى العطار از احمدبن اسحاق از ابوهاشم جعفرى چنین نقل شده است:

به ابومحمد [امام عسکری(ع)] عرض کردم: هیبت شخصیت شما مرا از سؤال کردن باز می‏دارد، آیا اجازه می‏فرمایید که از شما سؤالى کنم؟ فرمود: «بپرس». عرض کردم: آقاى من! آیا شما فرزندى دارید؟ فرمود: «آری». عرض کردم: اگر براى شما حادثه‏اى رخ داد، در کجا سراغ او روم؟ فرمود: «در مدینه».[2]

در صحیحه دیگرى از علی‏بن محمد از محمدبن علی‏بن بلال این‏گونه نقل شده است:

از طرف ابومحمد [امام عسکری(ع)] دو سال قبل از شهادت حضرتش به من پیغامى رسید که از جانشین بعد از خود مرا مطلع ساخت و بار دیگر سه روز پیش از شهادتش پیغام دیگرى به من رسید که در آن مرا از جانشین خویش آگاه ساخت.[3]

و مقصود از علی‏بن محمد، ادیب فاضل و ثقه، جناب ابن‏بندار است و ابن‏بلال هم در وثاقت و بزرگى مشهورتر از آتش بر فراز بلندى است، چنان که امثال جناب ابوالقاسم حسین‏بن روح به وى مراجعه می‏کردند و متخصصین علم رجال همگى این مطلب را پذیرفته‏اند.

شهادت دادن قابله به ولادت امام مهدی(ع)

قابله بزرگوار و شریف آن حضرت، علویّه حکمیه خاتون دخت امام جواد(ع)، خواهر امام هادی(ع) و عمه امام عسکری(ع) بود که در هنگام ولادت به جناب نرجس خاتون مادر ارجمند امام مهدی(عج) رسیدگى کرد.[4] وى پس از تولد یافتن حضرت به ولادت ایشان تصریح کرده است.[5] البته عده‏اى از زنان در کار قابلگى به وى کمک کردند که از جمله می‏توان از ماریه و نسیم خادمه[6] امام عسکری(ع) و نیز کنیز ابوعلى خیزرانى که او را به امام عسکری(ع) هدیه کرد ـ آن چنان که روایِ ثقه محمدبن یحیى بدان تصریح کرده است[7] ـ نام برد.

معلوم است که در جامعه مسلمانان، کسى به جز زنان قابله، بر جریان ولادتها اطلاع نمی‏یابد و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟! باری! پس از ولادت با سعادت امام مهدی(عج) حضرت امام حسن عسکری(ع) بر طبق سنت شریف نبوی براى فرزند خود عقیقه کرد[8] همان‏گونه که هر فرد ملتزم به سیره رسول خدا(ص) چنین می‏کند.

یاران ائمه(ع) و دیگرانى که به دیدار امام مهدى شهادت داده‏اند

عده‏ای از اصحاب امام عسکری(ع) و پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) در زمان حیات امام عسکری(ع)، به زیارت امام مهدی(ع) نایل شده و به اذن ایشان بدین مطلب شهادت داده‏اند، همچنان که گروه دیگرى به ملاقات با امام پس از حیات امام عسکری(ع) نیز شهادت داده‏اند که در دوران غیبت صغرى ـ یعنى سال‏هاى 260 هجرى تا 329 هجرى ـ اتفاق افتاده است.

از آنجا که تعداد این شاهدان بسیار است، ما در اینجا به ذکر نام کسانى بسنده می‏کنیم که پیشگامان مشایخ شیعه از ایشان نام برده‏اند؛ بزرگانى مانند مرحوم کلینى (م 339 ه‍( ـ که تقریباً تمامى مدت غیبت صغرى را درک کرده است ـ و مرحوم شیخ صدوق (م 381 ه‍( ـ که بیست سال از مقطع غیبت صغرى را درک کرده است ـ و جناب شیخ مفید (م 413 ه‍( و شیخ طوسى (م 460 ه‍(. بر این پایه به جاست که به نقل مقدار اندکى از اخبار روایت شده است توسط ایشان بپردازیم که در باب «نام اشخاصى که امام مهدی(ع) را دیده‏اند» گردآورى شده است و سپس اسامى ملاقات‏کنندگان با امام را به همراه تعیین محل روایتشان، در کتب چهار تن از مشایخ جلیل القدر بیان کنیم:

1. مرحوم کلینى به اسناد صحیح از محمدبن عبدالله و محمدبن یحیى از عبدالله‏بن جعفر حمیری چنین نقل می‏کند:

من و شیخ ابوعمرو [مقصود عثمان‏بن سعید نایب خاص اول حضرت است] نزد احمدبن اسحاق بودیم، وى به من اشاره کرد که از شیخ ابوعمرو درباره جانشین امام عسکرى سؤال کنم. من به او گفتم: اى ابوعمرو! می‏خواهم درباره مطلبى از تو سؤال کنم که در این مورد مردّد نیستم ـ تا آن که پس از ذکر مدح و تأیید و توثیق امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) نسبت به شیخ ابوعمرو و عثمان‏بن سعید از زبان حمیرى در مقابل خود شیخ ابوعمرو و عثمان‏بن سعید، و به سجده رفتن و گریستن وى (به جهت لطف و عنایت ائمه به او)ـ گفت: سؤالت را بپرس. به وى گفتم: آیا تو جانشین امام عسکری(ع) را دیده‏ای؟ گفت: آری! به خدا قسم که دیده‏ام، گردن او چنین بود و با دست خود اشاره کرد. (طبق توضیح علامه مجلسى مقصود این است که عمرى به مقدار مشخصى میان انگشت ابهام و انگشت سبابه را گشود تا اندازه‏اى حجم گردن مبارک حضرت را مشخص ساخته باشد)

به او گفتم: یک نکته باقى مانده است، اسم آن حضرت چیست؟ گفت: بر شما حرام است که از نام او سؤال کنید و بدان که من این سخن را از نزد خود نمی‏گویم. زیرا بر من روا نیست که چیزى را حلال یا حرام کنم، بلکه این، کلام خود امام(ع) است. چون مطلب در نزد سلطان (معتمد عباسی) این گونه وانمود شده که امام عسکری(ع) وفات کرده و فرزندى از خود به جاى نگذاشته و میراثش تقسیم شده و شخصى که حقّى نداشته (یعنى جعفر کذّاب) آن را به یغما برده و استفاده کرده و اهل و خاندانش، آواره و سرگردانند و کسى جرأت ندارد با آن‏ها آشنا شود یا چیزى به آن‏ها برساند، اگر کسى از حضرت اسم ببرد، حکومت به تعقیب امام پرداخته و پیدایش خواهد کرد، از خدا بترسید و از این کار خوددارى کنید.[9]

همچنین مرحوم کلینى با اسناد صحیح از علی‏بن محمد ـ که فرزند ابن‏بندار موثّق است ـ از مهران قلانسى که معتبر و معتمد است، چنین نقل می‏کند:

به عمرى گفتم: حضرت عسکری(ع) از دنیا رفت؟ او گفت: آری! وى رحلت کرده است، اما در میان شما جانشینى قرار داده که گردن مبارکش بدین اندازه است و با دست خود بدان اشاره کرد.[10]

3. شیخ صدوق با اسناد صحیح از بزرگان مشایخ؛ یعنى از محمدبن حسن از عبدالله‏بن جعفر حمیرى این‏گونه نقل می‏کند:

به محمدبن عثمان عمرى گفتم: من از تو خواهشى مانند خواهش ابراهیم دارم، هنگامى که از خداى خود جلّ جلاله مسئلت کرد: «...پروردگارا به من بنماى که چگونه مردگان را زنده می‏کنی، فرمود: مگر ایمان نداری؟ گفت: چرا، ولى براى آن که دلم آرام گیرد...»[11] پس تو نیز مرا آگاه ساز؛ آیا صاحب الأمر(ع) را دیده‏ای؟ پاسخ داد: آری، حضرتش چنین گردنى دارد و با دست به گردن خود اشاره کرد.[12]

4. شیخ صدوق از ابوجعفر محمدبن على أسود چنین نقل می‏کند:

علی‏بن حسین‏بن موسی‏بن بابویه(ره) پس از مرگ محمدبن عثمان عمری(ره) از من خواست از جناب ابوالقاسم روحى [یعنى حسین‏بن روح نایب خاص دوّم امام] خواهش کنم که وى از مولای ما حضرت صاحب الزمان(ع) درخواست دعا کند تا حضرت از خدا بخواهد فرزند پسرى به او عطا فرماید. ابوجعفر أسود گفت: من از شیخ ابوالقاسم خواستم و او خبر این درخواست ابن‏بابویه را به امام رساند، سه روز بعد به من اطلاع داد که حضرت در حق ابن‏بابویه دعا کرده و به زودى پسر مبارکى متولد خواهد گشت که خداوند به وسیله او دیگران را منتفع خواهد ساخت و پس از وى نیز اولاد دیگرى به وى خواهد داد... (در ادامه خود شیخ صدوق از زبان خویش چنین می‏گوید: ) مصنف این کتاب ـ که خدا از او راضى باد ـ گوید: هنگامى که ابوجعفر محمدبن على أسود(ره) مرا می‏دید که به مجلس شیخ خود، محمدبن حسن‏بن احمدبن ولید(ره) رفت و آمد می‏کنم و به کتب علم و حفظ کردن آن‏ها علاقمندم، کراراً به من می‏گفت: از تو که به دعاى امام زمان(ع) متولّد گشتی، عجیب نیست که چنین عاشق علم باشی.[13]

5. شیخ الطائفه طوسی(ره) از بزرگان و شیوخ شیعه؛ یعنى از محمدبن نعمان و حسین‏بن عبیدالله از ابوعبدالله محمدبن احمد صفوانى چنین نقل می‏کند: شیخ ابوالقاسم (حسین‏بن روح)(ره) به ابوالحسن علی‏بن محمد سیمرى (نایب خاص چهارم امام) وصیّت کرد (یعنى وی را جانشین خویش قرار داد) و جناب سمرى نیز تمام کارهایى را که از آغاز غیبت تا زمان حیات ابوالقاسم حسین‏بن روح توسط نوّاب خاصه جریان داشت برعهده گرفت و انجام داد، هنگامى که زمان مرگش فرا رسید، شیعیان در نزد او گرد آمدند و از وکیل و نایب بعدى سراغ گرفتند، اما او در این باب چیزى بیان نکرد و گفت که به او در این‏باره دستورى نرسیده که شخص خاصّى را جانشین خود سازد.[14]

روشن است که مقام و منزلت سمرى همان مقام و منزلت ابوالقاسم حسین‏بن روحى ـ یعنى وکالت از امام ـ بود، که طبعاً چنین جایگاهی، دیدار و ملاقات با امام را عنداللزوم اقتضا می‏کند و از این جاست که وصایا و ارشادات و اوامر و سخنان امام که نوّاب خاصّه ابراز می‏داشتند، همگى به حدّ تواتر رسیده‏اند.[15]

روایت پرشمار دیگرى وارد شده که صریحاً ملاقات هر یک از نواب چهارگانه را در زمان خود با امام(ع) تأکید می‏کند که بسیارى از آن‏ها در حضور جمعى از شیعیان اتفاق افتاده است که ما در قالب بیان اسامى ملاقات‏کنندگان با صاحب‏الأمر(ع)، به آنان اشاره خواهیم کرد.

ایشان عبارتند از: ابراهیم‏بن ادریس ابواحمد،[16] ابراهیم‏بن عبدة نیشابوری،[17] ابراهیم‏بن محمد تبریزی،[18] ابراهیم‏بن مهزیار ابواسحاق اهوازی،[19] احمدبن اسحاق‏بن سعد أشعری[20] (یک بار هم به همراه سعدبن عبدالله‏بن أبى خلف أشعرى ـ از مشایخ پدر صدوق و کلینى ـ[21] به محضر حضرت صاحب‏الأمر شرفیاب شده است) و احمدبن حسین‏بن عبدالملک ابوجعفر أزُدى (یا أودی)[22] و احمدبن عبدالله هاشمى (از فرزندان عباس به همراه 39 تن دیگر)[23] و احمدبن هلال ابوجعفر عبرتائى (که غالى و ملعون گشته و با او عده‏اى همراه بودند، از جمله: علی‏بن بلال، محمدبن معاویه‏بن حکیم، حسن‏بن أیوب‏بن نوح و عثمان‏بن سعید عمری(رض) تا چهل مرد)[24] و احمدبن محمدبن مطهر ابوعلی[25] (از اصحاب امام هادى و امام عسکری(ع)) و اسماعیل‏بن على نوبختی أبوسهل،[26] ابوعبدالله‏بن صالح،[27] ابومحمد حسن‏بن وجناء نصیبی،[28] ابوهارون[29] (از مشایخ محمدبن حسن کرخی) و جعفر کذّاب[30] (عموى امام مهدی(ع) که حضرت را دوبار زیارت کرده است) حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع)،[31] الزهری[32] (یا الزهرانى که جناب عمرى نیز به همراه وى بوده است) و رشیق صاحب المادرای،[33] ابوالقاسم الروحی،[34] عبدالله سوری،[35] عمرو اهوازی،[36] علی‏بن ابراهیم‏بن مهزیار اهوازی،[37] علی‏بن محمد شمشاطی[38] (فرستاده جعفربن ابراهیم یمانی)، غانم ابوسعید هندی،[39] کامل‏بن ابراهیم مدنی،[40] ابوعمرو عثمان‏بن سعید عمری،[41] محمدبن احمد انصارى ابونعیم زیدی[42] (به همراه وى ابوعلى محمودی، علاّن کلینی، ابوهیثم دیناری، ابوجعفر أحول همدانى که بر سى تن بالغ می‏شدند و در میانشان سیدمحمدبن قاسم علوى عقیقی[43] بود)، سیدموسوى محمدبن اسماعیل‏بن امام کاظم(ع)[44] (که سالخورده‏ترین سادات در زمان خویش بود)، محمدبن جعفر ابوعباس حمیری[45] (در رأس هیأتى از شیعیان شهر قم) و محمدبن حسن‏بن عبیدالله تمیمى زیدى معروف به أبوسورة،[46] محمدبن صالح‏بن علی‏بن محمدبن قنبر بزرگ غلام امام رضا(ع)[47] و محمدبن عثمان عمری(ره)[48] (که با اجازه امام حسن عسکری(ع)، به همراه چهل تن به حضور امام شرفیاب شد که از جمله ایشان می‏توان به معاویه‏بن حکیم، محمدبن ایوب‏بن نوح،[49] یعقوب‏بن منقوش،[50] یعقوب‏بن یوسف ضرّاب غسانی[51] و یوسف‏بن احمد جعفری[52] اشاره کرد).

شهادت وکلاى امام مهدی(ع) و مطلعین از معجزات ایشان به ملاقات با آن حضرت

شیخ صدوق اسامى افرادى را ذکر کرده است که به معجزات امام آگاه بوده و ایشان را زیارت کرده‏اند؛ از نواب حضرت یا از سایر شیعیان. جالب این‏که ایشان از نقاط و شهرهای متفاوتى هستند که صدوق نام بلاد ایشان را نیز متذکر شده و با اندک تأملى می‏توان دریافت که اینان از جهت تعداد به حد تواتر رسیده‏اند؛ خصوصاً باتوجه به تفاوت چشم‏گیر مناطق جغرافیایى سرزمین‏هاى آنان، هم‏دستى و توافق بر دروغ‏پراکنى و جعل خبرشان محال است. و اینک نام‏هاى برخى از ایشان:

الف) وکلاء

1. از بغداد؛ عمرى و فرزندش، حاجز، بلالى و عطار.

2. از کوفه؛ عاصمی.

3. از اهواز؛ محمدبن ابراهیم‏بن مهزیار.

4. از قم؛ احمدبن اسحاق.

5. از همدان؛ محمدبن صالح.

6. از ری؛ بسامی، اسدی، یعنى محمدبن ابوعبدالله کوفی.

7. از آذربایجان؛ قاسم‏بن علاء.

8. از نیشابور؛ محمدبن شاذان.

ب) غیروکلاء

1. از بغداد؛ ابوالقاسم‏بن أبوحلیس، ابوعبدالله کندی، ابوعبدالله جنیدی، هارون قزاز، نیلی، ابوالقاسم‏بن دبیس، ابوعبدالله‏بن فروخ، مسرور طباخ غلام ابوالحسن(ع)، احمد و محمد دو فرزند حسن و اسحاق کاتب از بنى نوبخت و... .

2. از همدان؛ محمدبن کشمرد، جعفربن حمدان و محمدبن هارون‏بن عمران.

3. از دینور؛ حسن‏بن هارون، احمدبن اُخَیه و ابوالحسن.

4. از اصفهان؛ ابن‏باشاذالة.

5. از صیمره؛ زیدان.

6. از قم؛ حسن‏بن نضر، محمدبن محمد، علی‏بن محمدبن اسحاق و پدر وى و حسن‏بن یعقوب.

7. از ری؛ قاسم‏بن موسى و پسرش، ابومحمدبن هارون، علی‏بن محمد، محمدبن محمد کلینى و ابوجعفر رفّاء.

8. از قزوین؛ مرداس و علی‏بن احمد.

9. از نیشابور؛ محمدبن شعیب‏بن صالح.

10. از یمن؛ فضل‏بن یزید، حسن‏بن فضل‏بن یزید، جعفری، ابن‏أعجمى و علی‏بن محمد شمشاطی.

11. از مصر؛ ابورجاء و غیر او.

12. از نصیبین؛ ابومحمد حسن‏بن وجناء نصیبی، هم چنان که اسامى افرادى را که از مناطق «شهرزور»، «فارس» و «مرو» بوده‏اند و به شرف زیارت حضرت نائل گشته‏اند، نیز ذکر کرده است.[53]

شهادت خدمه و کنیزات و غلامان به رؤیت امام مهدی(ع)

افرادی که در بیت امام عسکری(ع) مشغول خدمت بودند، به همراه برخى کنیزکان، از جمله کسانی بودند که امام مهدی(ع) را ملاقات کردند، مانند خدمتکار منزل طریف خادم[54] و خادمه ابراهیم‏بن عبدة نیشابورى که همراه آقاى خود، به زیارت چهره مبارک امام نایل گشت[55] و ابوالأدیان خادم[56] و ابوغانم خادم که می‏گوید:

خداوند به ابومحمد عسکری(ع) پسرى عطا فرمود که نامش را محمد گذارد و سه روز پس از ولادتش طفل را به اصحاب و یاران خود نشان داد و فرمود: «این ولى امر شما پس از من است، او خلیفه من بر شماست او همان کسى است که گردن‏ها در انتظار او کشیده خواهد شد و هنگامى که زمین از ظلم و ستم پر گردد، او قیام کرده و آن را از عدل و داد پر خواهد ساخت.»[57]

و نیز بدین امر فردى به نام عقید خادم[58] و پیرزنى خادمه[59] و کنیز ابوعلى خیزرانى که به امام عسکری‏اش اهدا کرد،[60] شهادت داده‏اند و از جمله کنیزانى که حضرت را ملاقات کردند، نسیم[61] و ماریة[62] می‏باشند.

همچنانکه مسرور آشپز، غلام امام عسکری(ع)[63] نیز به دیدار امام اعتراف کرده است و همه ایشان مانند ابوغانم خادم شهادت داده‏اند.

شکل برخورد حکومت، دلیلى بر ولادت امام مهدی(ع)

امام عسکری(ع) در ربیع الآخر سال 232 هجرى ولادت یافت و آن حضرت با سه تن از خلفای عباسى ـ یعنى معتز (م 255 ه‍( و مهتدى (م 256 ه‍( و معتمد (م 279 ه‍( معاصر بودند. در این میان معتمدعباسى کینه شدیدى از أهل البیت به دل داشت و از مطالعه کتب مشهور تاریخى مانند تاریخ طبرى و بررسى حوادث و رخ‏دادهاى سال‏هاى 257 تا 260 هجرى ـ یعنى سالیان آغازین حکومت وى ـ می‏توان به اوج بغض و دشمنى وى نسبت به ائمه معصومین(ع) پى برد.

گفتنی است که خداوند منتقم جبار در همین دنیا او را به عقوبت سختى مبتلا ساخت و از سلطنتش چیزى باقى نماند و محتاج سیصد دینار شد و از کسب آن عاجز شد و در پایان، مرگ فجیعى سراغش آمد، چه آن که سربازان ترک از وى سخت برآشفتند و بر او غضب کردند و به اتفاق همه مورخان، او را در سرب گداخته و مذاب انداختند.

از جمله اقدامات ددمنشانه معتمد این بود که بلافاصله پس از وفات امام حسن عسکری(ع)، عمّال خود را به منزل آن حضرت فرستاد و دستور داد که دقیقاً همه جا تفتیش شود تا امام مهدی(عج) را به چنگ آورند و تمامى خدمه و کارگران بیت امام و نیز خانواده ایشان را زندانى کردند، در این میان جعفر کذاب هم به طمع دستیابى به جایگاه برادرش امام عسکری(ع) در نزد شیعه به عمّال حکومت کمک می‏کرد؛ به گونه‏اى که بر پایه نقل شیخ مفید بلا و مصیبتى نبود که بر بازماندگان امام عسکری(ع) وارد نگشت.[64]

این همه در حالى است که امام مهدی(ع) تنها پنج سال داشت، اما معتمد که می‏دانست این کودک همان دوازدهمین فرد اهل‏البیت(ع) است و همو تخت طاغوتیان را وا‏ژگون خواهد کرد و زمین را پس از غرقه شدن در ظلم و تباهى از عدل و داد پر خواهد ساخت، به کمی سن و سال این کودک توجه نمی‏کرد. در حقیقت، معتمد نسبت به مهدى امّت همان قصدى را داشت که فرعون نسبت به موساى کلیم هنگام به دنیا آمدنش داشت؛ آنگاه که مادرش از ترس وى را به رود نیل سپرد، بارى تحمل برخى مصایب آسان‏تر از برخى دیگر است.

رسالت جهانى امام مهدی(ع) را تنها معتمد نفهمیده بود، بلکه پیش از او معتزّ و مهدى عباسی نیز از آن اطلاع داشتند و به همین سبب بود که امام حسن عسکری(ع) بر عدم انتشار خبر ولادت فرزند عزیزش اصرار و تأکید داشت و فقط شیعیان پاکباز و خالص با رعایت تدابیر و مراقبت‏هاى لازم از این مسئله آگاه شدند.

امام عسکری(ع) چندین بار اصحاب بسیار نزدیک را از وجود مهدى موعود مطّلع ساخت و متذکر شد که این مهم را کاملاً مخفى نگاه دارند. زیرا طاغوت‏ها و فرعون‏هاى زمان می‏دانستند که او دوازدهمین ستاره آسمان امامت است که حدیث متواتر جابربن سمرة بر و ى انطباق دارد، وگرنه چه خطرى می‏توانست از ناحیه این مولود خردسال که بیش از پنج سال از عمرش نمی‏گذشت، کیانِ حکومت معتمد را به خطر بیاندازد؟ اگر او همان موعود منتظرى که در احادیث متواتر نقش تاریخ‏ساز او، با تمامى وضوح بیان شده و موضع ستیزنده و سازش‏ناپذیرش در مقابل ستمکاران به روشنى یاد شده نبود، پس چرا حکومت وقت بر پایه شهادت و ادعاى جعفر کذاب، برادر امام عسکرى ـ مبنى بر اینکه امام براى خود جانشینى قرار نداده ـ عمل نکرد؟ آیا براى حکومت ممکن نبود که میراث امام حسن عسکری(ع) را بدون آن همه اعمال زشت و وحشیانه و احمقانه که بر ترس از فرزند امام دلالت دارد، به جعفر کذّاب بدهد؟

گاهی چنین ابراز می‏شود که توجه جدى دستگاه خلافت به مسئله عدالت و رعایت حقوق مردم، عامل و انگیزه تفتیش خانه و جست‏وجوى امام مهدی(ع) بود. چون ایشان می‏خواستند به ناحق ارث پدر، تنها به دست جعفر کذّاب نرسد و مهدى موعود محمدبن الحسن(ع) محروم نماند!!

پاسخ این است که با فرض قبول این مدّعی، باز هم دستگاه خلافت حق نداشت جهت به انجام رسانیدن این مقصود، چنین رفتار گستاخانه‏اى از خود بروز دهد، بلکه شایسته بود که امر بررسى ادعایه جعفر کذاب را به یکى از قضات محول می‏کرد؛ به ویژه این که دعوای او پیرامون ارث و وراثت بود که روزانه چندین مورد از امثال آن اتفاق می‏افتاد و روند قضایى طبیعى خودش را طى می‏کرد که در آن صورت قاضى می‏توانست شهود ـ یعنی مادر امام عسکرى و زنان و خدمه ایشان ـ را به دادگاه احضار و شهادت ایشان را ثبت کند، تا در پرتو بررسى و تحقیقِ مبتنى بر آن‏ها، سرانجام حکم صادر نماید.

مداخله شتابگرانه دولت و در رأس دستگاه حکومتی، خود خلیفه، و پیش از دفن بدن مطهر امام عسکری(ع) همگى خروج از بحث قضایى و هدف حقوقى است، بلکه نشانگر هدف سیاسى حکومت از این اقدام بود و بیانگر اطلاع یافتن ایشان از ولادت امام مهدی(ع) است و تمامی اقدامات آنان در جهت تعقیب و جست‏وجوى امام و دست یافتن به ایشان و از میان برداشتن حضرتش صورت گرفت، نه به جهت تسلیم میراث امام عسکری، به دست وارث اصلیش. از این رو، یکى از دلایل غیبت حضرت، در آینه احادیث پدران بزرگوارش، خوف بر جان شریفش شمرده شده است.

اعتراف تبارشناسان به ولادت امام مهدی(ع)

از جمله مسایلى که بدیهى به شمار می‏رود، ضرورت مراجعه به متخصصان و خبرگان فن در هر حرفه‏اى است و در مورد بحث ولادت امام مهدى نیز قاعدتاً علماى انساب بهتر از دیگران حق اظهار نظر دارند. اکنون قضاوت برخى از ایشان را با هم ملاحظه می‏کنیم:

1. نسّابه شهیر ابونصر سهل‏بن عبدالله داودبن سلیمان بخاری؛ وى که از بزرگان قرن چهارم هجرى بوده، در سال 341 هجرى در قید حیات به سر می‏برده و از مشهورترین علمای انساب معاصر با غیبت صغراى امام مهدی(عج) است. (که به سال 329 هجرى پایان یافت) وی در این زمینه می‏گوید:

علی‏بن محمد التقی، داراى فرزندى به نام حسن‏بن على عسکرى شد از ام ولدى نوبیّه به نام ریحانه که این فرزند ولادتش به سال 231 هجرى واقع گشت و وفاتش در سال 260 هجرى در 29 سالگى در سامرا اتفاق افتاد و علی‏بن محمد تقى داراى فرزندى بنام جعفر شد که شیعه او را جعفر کذّاب می‏خوانند. به جهت آن که خود را وارث برادرش حسن‏بن علی عسکرى می‏دانست و فرزند برادرش ـ یعنى حجت قائم ـ را وارث او نمی‏شمرد، بارى ابهام و اشکالى در نسب وى وجود ندارد.[65]

2. سید عمرى نسّابه معروف قرن پنجم هجری؛ وى چنین می‏نویسد:

ابومحمد (امام عسکری(ع)) وفات یافت و پسرش از نرجس در نزد اصحاب خاصّ و معتمدین اطرافیانش معلوم و مشخص بود و ما در ادامه جریان ولادت او اخبار وارد در این باب را ذکر خواهیم کرد و مؤمنان بلکه همه مردمان به واسطه غیبت او مورد امتحان الهى قرار گرفتند و جعفربن على به مال و موقعیت برادر خود طمع کرد و فرزند داشتن برادرش را انکار کرد و برخى ستمکاران و نابکاران نیز وى را در دستیابى بر خدمه و کنیزکان امام عسکری(ع) مساعدت و یارى کردند.[66]

3. فخرى رازى شافعى (م 606 هجری)؛ وى چنین می‏گوید:

امام حسن عسکرى داراى دو پسر و دوم دختر بود، یکى از آن دو پسرش، صاحب الزمان(عج) و دیگرى موسى نام داشت که در زمان حیات پدر از دنیا رفت؛ و اما دو دختر ایشان: یکی فاطمه است که در زمان حیات پدر مرد و دیگرى امّ‏موسى که او نیز وفات کرد.[67]

4. مروزى از ورقانى (م بعد از 614 ه‍(؛ او نیز جعفربن هادى را در پى انکار فرزند برادرش، کذّاب می‏خواند[68] که این خود بزرگترین نشانه اعتقاد وى به ولادت امام مهدی(ع) است.

5. سید نسّابه جمال الدین احمدبن على حسینى معروف به ابن‏عنبه؛ (م 828 هجری)؛ وى چنین می‏گوید:

علی هادى ملقّب به عسکرى است. چون در سامرا که عسکر نامیده می‏شد، سکونت داشت و مادر وى امّ ولد بوده که زنى بس شریف و فاضله به شمار می‏رفته است. متوکل او را به «سامرا» فرستاد و او در آنجا اقامت گزید تا این که از دنیا رفت و علی‏بن محمد هادی دو پسر از خود به جا گذارد، یکى امام ابومحمد حسن عسکری(ع) که از درجه بالاى زهد و علم برخوردار بود و همو پدر امام محمد مهدى صلوات الله علیه دوازدهمین امام و «قائم منتظر» نزد شیعه است که از امّ ولدى به نام نرجس زاده شده است و دومی ابوعبدالله جعفر ملقّب به کذّاب است که به جهت ادّعاى امامت پس از برادرش امام حسن عسکری(ع)، به این عنوان ملقب گشته است.[69]

همچنین وى در جاى دیگرى چنین می‏نویسد:

متوکل عباسی، جناب ابومحمد حسن را که «عسکری» خوانده می‏شد (منسوب به عسکر که همان «سامرا» را می‏گفتند دستگیر کرده و از «مدینه» به «سامّرا» تبعید کرد و در آنجا زندانى کرد و او یازدهمین فرد از امامان دوازده‏گانه و پدر محمد «مهدی»(ع) دوازدهمین آنان است.[70]

6. نسّابه زیدى سیدابوالحسن محمد حسینى یمانى صنعانی؛ او که از بزرگان قرن یازدهم بوده، در شجره نامه‏اى که براى اولاد امام ابوجعفر محمدبن على باقر(ع) تهیه کرده، تحت عنوان امام على النقى معروف به هادی(ع) نام پنج تن از پسران ایشان را بدین ترتیب ذکر کرده است: امام عسکری، حسین، موسی، محمد و على و ذیل نام شریف امام عسکری بلاواسطه از امام مهدی(عج) این گونه یاد می‏کند؛ «محمد ـ منتظر امامیه».[71]

7. محمد امین سویدى (م 1246 هجری)؛ وى می‏گوید:

محمد مهدی، سنّ وى به هنگام وفات پدر، پنج سال بود. ایشان متوسط القامه، زیباروى و نیکوموی، داراى بینى قلمى و باریک و پیشانى بلند و گشاده‏اى است.[72]

8. نسّابه معاصر محمد ویس حیدرى سوری؛ وى در مورد فرزندان امام هادی(ع) چنین می‏نویسد:

او از خود پنج پسر به جاى گذارد: محمد، جعفر، حسین، امام حسن عسکرى و عائشه و حسن عسکری از خود محمد مهدى صاحب سرداب را به یادگار نهاد.

سپس بلافاصله تحت عنوان امام محمد مهدى و امام حسن عسکرى می‏گوید:

امام حسن عسکرى به سال 231 هجرى در مدینه متولد شد و در سال 260 هجرى در سامرا وفات یافت، اما براى امام محمد مهدى هیچ فرزند و نسلى ذکر نشده است.[73]

آنگاه در حاشیه عبارت اخیر این‏گونه می‏نویسد:

وى در نیمه شعبانِ سال 255 هجرى از مادرى به نام نرجس تولد یافته است و چنین توصیف شده است: او داراى پوستى سفید، پیشانى گشاده و تابناک، ابروانى متقارن و زیبا، گونه‏هایى لطیف، بینى قلمى و باریک و بدون انحنا و داراى جمالى است که بیننده را به شگفت می‏آورد، [قامت او در کشیدگى و اعتدال] به سان نهال درخت «بان» است و گویا پیشانیش ستاره‏اى است درخشان، بر گونه راستش خالى است تو گویى ریزه مشکى است بر نقره خام، و داراى موى سیاه غیرمجعدى است که تا نرمه گوشش رسیده ولیکن آن را نپوشانیده است؛ چشمان آدمیان، زیباتر و معتدل‏تر و مطمئن‏تر و باحیاتر از او ندیده است.[74]

این، نمونه‏اى از سخنان کارشناسان نسب‏شناسى درباره ولادت امام مهدی(عج) بود و در میان ایشان سنّى و زیدى در کنار اثنى عشرى قرار داشتند. بارى در ضرب‏المثل چنین آمده است: «اهل مکه به طوائف خود آگاهترند».

اعتراف علماى اهل سنّت به ولادت امام مهدی(ع)

عده قابل توجهى از اهل سنت اعترافات دانشمندان خود را ثبت کرده‏اند و برخى در قالب بحث‏هاى مشخص، به استقرا این اعتراف‏ها پرداخته‏اند. این اقرارها در طول اعصار متمادى به یکدیگر متصل بوده‏اند، به صورتى که معترف بعدى به راحتى هم‏عصر با معترف پیشین می‏گشته است و این سلسله اعترافات از عصر غیبت صغرى (260ـ329) آغاز شده و تاکنون ادامه یافته است.

ما به ذکر برخى از آنها بسنده می‏کنیم (طالبان اطلاعات بیشتر می‏توانند به استقراهای انجام شده در این باب مراجعه کنند).[75] اسامى برخى از معترفات بدین قرار است:

1. ابن أثیر جزرى عزالدین (م 630 هجری)؛ وى در نقل حوادث سال 260 هجرى چنین می‏نویسد:

در این سال ابومحمد علوى عسکرى وفات یافت. او یکى از امامان دوازده‏گانه بر طبق مذهب شیعى است و پدر «محمد»ى است که شیعیان معتقدند، وى منتظر موعود است.[76]

2. ابن خلکان (م 681 هجری)؛ او می‏نویسد:

ابوالقاسم محمدبن حسن عسکری‏بن على هادی‏بن محمد جواد پیش گفته، دوازدهمین امام از ائمه دوازده‏گانه شیعیان است که لقب معروف وى «حجت» است... ولادت وى در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 هجرى واقع گشته است.

سپس از مورخ پر سفر ابن‏أرزق فارقى (م 577 هجری) نقل می‏کند که او در باب تاریخ میافارقین آورده است:

درباره تاریخ تولد حجت مورد بحث گفته شده است که وى در نهم ربیع‏الاول سال 258 تولید یافته و نیز گفته شده که در 8 شعبان سال 256 به دنیا آمده است که همین قول به نظرم صحیح‏تر است.[77]

اما صحیح همان است که خود ابن‏خلکان ذکر کرده، یعنى ولادت حضرت در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 رخ داده است و عموم شیعیان هم بر این قول‏اند و در این‏باره، روایت صحیحی نقل کرده‏اند و نیز بزرگان پیشگام شیعه بدان شهادت داده‏اند.

مرحوم ثقةالاسلام کلینى که معاصر با عصر غیبت صغرى بود، این تاریخ را مسلم انگاشته و بر روایات مخالف آن مقدم کرده است و در باب مولد صاحب الامر(ع) آورده است:

امام(ع) در نیمه شعبان سال 255 ولادت یافته است.[78]

و نیز مرحوم شیخ صدوق (م 381 هجری) از استاد خود محمدبن محمدبن عصام کلینى از محمدبن یعقوب کلینى از علی‏بن محمدبن بندار چنین نقل می‏کند:

صاحب الامر(ع) در نیمه شعبان سال 255 هجرى به دنیا آمده است.[79]

و جناب کلینى سخن خود را از آن روى به علی‏بن محمد منسوب نساخته است که او کاملاً مشهور و مورد قبول و اعتماد همگان است.

3. ذهبى (م 748 هجری)؛ وى در سه کتاب از کتب خویش به ولادت امام(ع) اعتراف کرده است و ما به همین مقدار بسنده کرده و به سایر آثار وى مراجعه نکردیم:

الف) در کتاب العبر می‏نویسد:

در این [یعنى سال 256 هجری] محمدبن حسن‏بن على الهادی‏بن محمد الجوادبن على الرضابن موسى الکاظم‏بن جعفر الصادق علوى حسینى تولد یافت. وى همان «ابوالقاسمی» است که رافضیان وى را «خلف و حجت» می‏خوانند و لقبش «مهدی»، «منتظر» و «صاحب الزمان» است و همو پایان بخش ائمه دوازده‏گانه است.[80]

ب) در تاریخ دول‏الاسلام در شرح حال امام حسن عسکری(ع) آورده است:

«حسن‏بن علی‏بن محمدبن على الرضابن موسی‏بن جعفر الصادق، ابومحمد هاشیم حسینی» یکى از امامان شیعه است که شیعیان مدعى عصمت آنانند و از آن جهت حسن «عسکری» به وى گفته شده که در «سامرا» سکونت داشته است و «سامرا» را «عسکر» می‏گفته‏اند و او پدر «منتظر» رافضیان است. وى در سامرا به تاریخ هشتم ربیع الاول سال 260 در سن 29 سالگی به جوار رحمت حق انتقال یافت و در کنار پدر خود به خاک سپرده شد و فرزندش «محمدبن حسن»ـ که امامیه او را «قائم و الخلف الحجة» می‏نامند ـ در سال 258 هجرى تولد یافته است و البته گفته شده: به سال 260 متولد گشته است.[81]

ج) در کتاب سیرأعلام النبلاء می‏گوید:

منتظر شریف ابوالقاسم محمدبن حسن عسکری‏بن على الهادی‏بن محمد الجوادبن على الرضی‏بن موسى الکاظم‏بن جعفر الصادق‏بن محمد الباقربن زین العابدین علی‏بن الحسین الشهیدبن امام علی‏بن ابی‏طالب علوى و حسینى بوده و پایان بخش سلسله آن دوازده سرور است.[82]

مقدار لازم از نظر ذهبى درباره ولادت امام مهدی(ع) عنوان شد و به پندار واهى او در باب شخص مهدى موعود مبنى بر این که «موعود»، فردى به نام «محمدبن عبدالله» است، (و بدین ترتیب او نیز چون دیگران عمرى در انتظار سراب به سر برد)، کارى نداریم.

4. ابن‏وردى (م 749 هجری)؛ وى در ذیل تتمه گزیده‏اى که به تاریخ ابن‏الوردى شهرت دارد، چنین آورده است:

محمدبن حسن الخالص به سال 255 ولادت یافته است.[83]

5. احمدبن حجر هیتمى شافعى (م 974 هجری)؛ هیتمى در پایان فصل سوم از باب یازدهم کتابش الصواعق المحرقة چنین می‏نویسد:

ابومحمد «حسن الخالص» (که ابن خلکان وى را «عسکری» دانسته است) به سال 232 هجرى تولد یافت... و در سامرا وفات یافت و در جوار پدر و عموى خود به خاک سپرده شد و سن او در آن هنگام 29 سال بود و گفته می‏شود که او نیز مسموم گردید. ایشان به جز پسرش ابوالقاسم محمد الحجة ـ که به هنگام رحلت پدرش تنها پنج سال داشت ـ فرزند دیگرى از خود به جاى نگذارد، اما خداوند بدین پسر در همان سن و سال، حکمت آموخت و همو قائم منتظر نامیده می‏شود. چون در مدینه از نظرها پنهان گشت و مشخص نگردید که به کجا عزیمت کرد.[84]

6. شبراوى شافعى (م 1171 هجری)؛ وى به ولادت امام مهدى محمدبن حسن عسکری(ع) در شب نیمه شعبان سال 255 هجری، تصریح کرده است.[85]

7. مؤمن‏بن حسن شبلنجى (م 1308 هجری)؛ او پس از ذکر نام امام مهدی(ع) و نسب شریف ایشان و کنیه و ألقاب مبارکشان در پایان گفتارى مفصل می‏نویسد:

وى بر طبق نظر شیعه، آخرین فرد از دوازده امام است.

آنگاه عبارت پیش گفته (در شماره 4) را از تاریخ ابن‏الوردى نقل می‏کند.[86]

8. خیرالدین زرکلى (م 1396 هجری)؛ او در شرح حال امام مهدى منتظر می‏نویسد:

ابوالقاسم محمدبن حسن العسکرى خالص‏بن على الهادی، آخرین حلقه از سلسله دوازده امام نزد شیعیان است... وى در شهر «سامرا» متولد گشت و هنگامى که پدرش از دنیا رفت، پنج سال داشت... درباره تاریخ تولدش گفته شده که در شب نیمه شعبان سال 255 هجرى به دنیا آمده و است و تاریخ غیبت ایشان سال 265 ذکر شده است.[87]

باید گفت: به اتفاق جمیع علماى شیعه و سایر افراد آگاه به تاریخ غیبت، ابتداى تاریخ غیبت صغرى سال 260 هجرى است و شاید نوشته زرکلى اشتباه چاپى باشد. زیرا وى تاریخ غیبت را با حروف ننوشته، بلکه با ارقام نگاشته است و احتمال اشتباه در چاپ ارقام کاملاً ممکن است. شایان توجه است که اعترافات بسیار دیگرى وجود دارد که در این بحث مجالى براى پرداختن به آنها نیست.

اعتراف اهل سنت به اینکه مهدی(ع) فرزند امام عسکری(ع) است

در زمینه بحث مهدویت با اعترافات دیگرى از اهل سنت مواجهیم مبنى بر اینکه امام مهدی که ظهورش در آخرالزمان وعده داده شده است، کسى نیست مگر محمدبن حسن العسکری(عج) امام دوازدهم از ائمه اهل البیت(ع) آنان که پیشوایان تمامى امت اسلامی‏اند و نه تنها رهبران شیعه، چنانکه با تأسف بسیار برخى ادّعا کرده‏اند، گویا پیامبر مکّرم اسلام(ص) تنها شیعیان را مخاطب حدیث ثقلین قرار داده و ایشان را به تمسک به ثقلین سفارش کرده است.

به هر حال، در این قسمت اسامى برخى از منصفان حقیقت‏گو را ذکر می‏کنیم:

1. محی‏الدین عربى (م 638 هجری): وى در کتاب خود الفتوحات المکیّة در باب 366 از مبحث پنجم بر پایه نقل عبدالوهاب‏بن احمد شعرانى شافعى (م 973 هجری) در کتاب خود الیواقیت و الجواهر از وی، بدین واقعیت تصریح کرده است و حمزاوى در مشارق الانوار و صبّان در اسعاف‏الراغبین این نقل قول را از الیواقیت و الجواهر شعرانى حکایت کرده‏اند؛ ولى با کمال تأسف، مدعیان حفاظت از میراث دینى ـ فرهنگى دچار وسوسه‏های نفسانى شده و این اعتراف ابن‏عربى را از کتاب الفتوحات المکیة حذف کرده‏اند، چه آن که عبارت منقول شعرانى در باب مورد اشاره وى ـ برحسب تتبع خود مؤلف این سطور ـ در هیچ یک از چاپ‏هاى کتاب به چشم نمی‏خورد. شعرانى می‏نویسد:

عبارت شیخ محی‏الدین در باب 366 از فتوحات چنین است: «بدانید که ناگریز مهدی(ع) قیام خواهد کرد، اما قیام او واقع نخواهد گشت، مگر زمانى که زمین از ظلم و ستم لبریز گردد، سپس مهدى آن را از عدل و داد بیآکند و اگر یک روز از دنیا باقى مانده باشد، خداوند آن یک روز را چنان طولانى می‏سازد تا آن خلیفه خدا بیآید، همو که از خاندان رسول الله و از فرزندان فاطمه است و جدّش حسین‏بن علی‏بن أبی‏طالب و پدرش حسن العسکری‏بن امام على النقى است.»[88]

2. کمال الدین محمدبن طلحه شافعى (م 652 هجری)؛ او می‏نویسد:

ابوالقاسم محمدبن حسن الخالص‏بن على المتوکل‏بن القانع‏بن على الرضا‏بن موسى الکاظم‏بن جعفر الصادق‏بن محمد الباقر‏بن على زین‏العابدین‏بن حسین الزکّی‏بن على المرتضی امیرالمؤمنین‏بن ابی‏طالب؛ همو مهدی، حجت، خلف صالح و منتظر است که رحمت و برکات خداوند بر او باد.

سپس ابیاتى سروده است که مطلع‏اش این است:

همـانا این خـلف و حـجـت را خـداوند تأیـید کـرده اسـت

این راه روشن و حق است که خداوند فضایل اخلاقى به وى داده است[89]

3. سبط‏بن جوزى حنبلى (م 654 هجری)؛ وى می‏گوید:

او محمدبن حسن‏بن علی‏بن محمدبن علی‏بن موسى الرضابن جعفربن محمدبن علی‏بن الحسین‏بن علی‏بن ابی‏طالب است و کنیه‏اش «ابوعبدالله» و «ابوالقاسم» است و همو خلف حجت و صاحب الزمان و قائم و منتظر و تالى و آخرین فرد از حضرات ائمه است.[90]

4. محمدبن یوسف ابوعبدالله کنجى شافعى (به قتل رسیده در سال 658 هجری)؛ کنجى در آخرین صفحه از کتاب خود درباره امام حسن عسکری(ع) می‏نویسد:

او در مدینه و در ماه ربیع الآخر سال 232 به دنیا آمد و در روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 از دنیا رفت و او در این روز 29 سال عمر داشت. او در خانه خود واقع در «سامراء» (در همان خانه‏اى که پدرش در آن مدفون بود) به خاک سپرده شد و پسرش را جانشین خود معرفى کرد یعنى امام منتظر را که صلوات خداوند بر او باد و ما کتاب را به پایان می‏بریم و تنها او را یاد می‏کنیم.

وی کتاب مستقلى درباره امام مهدى محمدبن حسن العسکری(ع) نگاشته و آن را البیان فی اخبار صاحب الزمان نامیده است که در پایان کفایة الطالب به چاپ رسیده است و در آن کتاب مطالب بسیارى را مورد بحث قرار داده و در پایان به اثبات زنده بودن آن حضرت پرداخته است.

در انتظار ققنوس؛ ثامر العمیدی، ترجمه: مهدى علیزاده، صص: 144ـ165

 پی‌نوشت‌ها:

1. اسراء/ 90ـ93

2 . الکافی/ ج 1/ باب 76/ ص 328/ ح 2.

3 . پیشین/ ح 1.

4 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 42/ ص 424/ ح 1 و 2؛ الغیبة/ شیخ طوسی/ ص 234/ ح 204.

5 . الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 330/ ح 3 و إکمال الدین/ ج 2/ باب 42/ ص 433/ ح 14.

6 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 42/ ص 430/ ح 5؛ الغیبة/ شیخ طوسی/ ص 244/ ح 211.

7 . إکمال الدین/ باب 42/ ص 431/ ح 7 .

8 . پیشین/ باب 42/ ص 431/ ح 6 و ص 432/ ح 10.

9 . الکافی/ ج 1/ باب77/ صص 329 و 330/ ح 1؛ شیخ صدوق نیز آن را با سندى صحیح از پدرش و محمدبن حسن از عبدالله‏بن جعفر حمیرى نقل کرده است. ر.ک: إکمال الدین/ ج 2/ باب 63/ ص 441/ ح 14.

10 . الکافی/ ج 1/ باب 76/ ص 329/ ح 4/ و نیز باب 77/ ص 331/ ح 4.

11 . بقره/ 260.

12 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 435/ ح 3.

13 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 45/ ص 502/ ح 31.

14 . الغیبة/ شیخ طوسی/ ص 394/ ح 363.

15 . همگى این موارد در سه جلد، تحت عنوان المختار من کلمات الامام المهدی(ع) به قلم شیخ محمد غروى چاپ شده است.

16 . الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 331/ ح 8؛ الارشاد/ شیخ مفید/ ج 2/ ص 253؛ الغیبة/ ص 268/ ح 232 و ص 357/ ح 319.

17 . الکافی/ همان/ ح 6؛ الارشاد/ ج 2/ ص 352؛ الغیبة/ ص 268/ ح 231.

18 . الغیبة/ ص 259/ ح 226.

19 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 445/ ح 19.

20 . پیشین/ باب 38/ ص 384/ ح 1.

21 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 456/ ح 21.

22 . پیشین/ ص 444/ ح 18؛ الغیبة/ ص 253/ ح 223.

23 . الغیبة/ ص 258/ ح 226.

24 . پیشین/ ص 357/ ح 319.

25 . الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 331/ ح 5؛ الارشاد/ ج 2/ ص 352؛ الغیبة/ ص 269/ ح 233.

26 . الغیبة/ ص 272/ ح 237.

27 . الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 331/ ح 7؛ الارشاد/ ج 2/ ص 352.

28 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 443/ ح 17.

29 . پیشین/ ص 432/ ح 9 و ص 434/ ح 1.

30 . الکافی/ همان/ ح 9؛ إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 442/ ح 15؛ الارشاد/ ج 2/ ص 353؛ الغیبة/ ص 248/ ح 217.

31 . الکافی/ همان/ ح 3؛ إکمال الدین/ ج 2/ باب 42/ ص 424/ ح 1 و ص 426/ ح 2؛ الارشاد/ ج 2/ ص 351؛ الغیبة/ ص 234/ ح 204 و ص 237/ ح 205 و ص 239/ ح 207.

32 . الغیبة/ ص 271/ ح 236.

33 . پیشین/ ص 248/ ح 218.

34 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 45/ ص 502/ ح 61؛ الغیبة/ ص 320/ ح 266 و ص 322/ ح 269.

35 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 441/ ح 13.

36 . الکافی/ ج 1/ باب 76/ ص 328/ ح 3 و ص 332/ باب 77/ ح 12؛ الارشاد/ ج 2/ ص 353؛ الغیبة/ ص 234/ ح 203.

37 . الغیبة/ ص 263/ ح 228.

38 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 45/ ص 491/ ح 14.

39 . الکافی/ ج 1/ باب 125/ ص 515/ ح 3؛ إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 437/ بعد از ح 6.

40 . الغیبة/ ص 247/ ح 216.

41 . الکافی/ ج 1/ باب 76/ ص 329/ ح 1 و همان/ ص 329/ ح 4 و باب 77/ ص 331/ ح 4؛ الارشاد/ ج 2/ ص 351؛ الغیبة/ ص 355/ ح 316.

42 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 73/ ص 470/ ح 24؛ الغیبة/ ص 259/ ح 227.

43 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 73/ ص 470/ ح 24؛ الغیبة/ ص 259/ ح 227.

44 . الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 330/ ح 2؛ الارشاد/ ج 2/ ص 351، الغیبة/ ص 268/ ح 230.

45 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 477/ از حدیث 6 به بعد.

46 . الغیبة/ ص 269/ ح 234 و ص 270/ ح 235.

47 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 442/ ح 15؛ در این قسمت از دیدار جعفر کذّاب با امام سخن گفته و ظاهراً محمدبن صالح نیز امام را ملاقات کرده است، اما صریح کافى این است که وى امام را ملاقات نکرده، اما با ملاقات‏کنندگان امام دیدار کرده است که جعفر کذاب باشد. ر.ک: الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 331/ ح 9.

48 . إکمال الدین/ ح 2/ باب 42/ ص 433/ ح 13 و باب 43/ ص 435/ ح 3 و ص 440/ ح 9 و همان/ ح 10 و ص 441/ ح 14.

49 . پیشین/ باب 43/ ص 435/ ح 2.

50 . پیشین/ ص 437/ ح 5.

51 . الغیبة/ ص 273/ ح 238.

52 . پیشین/ ص 257/ ح 225.

53 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ صص 442 و 443/ ح 16.

54 . الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 332/ ح 13؛ إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 441/ ح 12؛ الارشاد/ ج 2/ ص 354؛ الغیبة/ ص 246. (در منبع اخیر، اسم این خادم «ظریف» ضبط شده است).

55. الکافی/ ج 1/ باب 77/ ص 331/ ح 6؛ الارشاد/ ج 2/ ص 352؛ الغیبة/ ص 268/ ح 231.

56 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 475/ بعد از حدیث 25.

57 . پیشین/ باب 42/ ص 431/ ح 8.

58 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 474/ از حدیث 25 به بعد و الغیبة/ ص 272/ ح 237.

59 . الغیبة/ صص 273ـ276/ ح 238.

60 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 42/ ص 431/ ح 7.

61 . پیشین/ باب 43/ 441/ ح 11.

62 . پیشین/ باب 42/ 430/ ح 5 در این مورد نسیم به همراه ماریة امام(ع) را ملاقات کردند.

63 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 43/ ص 442/ ح 16.

64 . الارشاد/ ج 2/ ص 336.

65 . سرالسلسلة العلویة/ ابونصر بخاری/ ص 39.

66 . المجدى فى أنساب الطالبیین/ عمری/ ص 130.

67 . الشجرة المبارکة فى أنساب الطالبیة/ فخر رازی/ صص 78ـ79.

68 . الفخرى فى أنساب الطالبیین/ مروزی/ ص 7.

69 . عمدة الطالب فى أنساب آل ابیطالب/ جمال الدین احمدبن عنبه/ ص 199.

70 . الفصول الفخریة/ نسّابه جمال الدین احمدبن عنبه/ صص 134ـ135.

71 . روضة الألباب لمعرفة الأنساب/ نسابه زیدى ابوالحسن صنعانی/ ص 105.

72 . سبائک الذهب فى معرفة قبائل العرب/ سویدی/ ص 346.

73 . الدرر البهیة فى الأنساب الحیدریة و الاویسیة/ محمد حیدرى سوری/ ص 73.

74 . حاشیة الدرر البهیة/ محمد حیدرى سوری/ صص 73ـ74 .

75 . ر.ک: الایمان الصحیح/ سید قزوینی؛ الامام المهدى فى نهج‏البلاغه/ مهدى فقیه ایمانی؛ من هو الامام المهدی/ تجلیل تبریزی؛ الزام الناصب/ على یزدى حائری؛ الامام المهدی/ على محمد دخیل؛ دفاع عن الکافی/ ج 1/ صص 568ـ592 اثر صاحب همین قلم که در آن نام 128 تن از علماى اهل سنت را ذکر کرده که به ولادت امام مهدى اعتراف کرده‏اند و بر پایه ترتیب زمانى از: ابوبکر محمدبن هارون رویانى (متوفی: 307 هجری) در کتابش المسند آغاز کرده و با استاد معاصر یونس احمد سامرائى در کتابش: سامرا فی ادب القرن الثالث الهجرى آن را به پایان برده است.

76 . الکامل فى التاریخ/ أبن اثیر/ ج 7/ ص 274.

77 . وفیات الاعیان/ ابن‏خلکان/ ج 4/ ص 176.

78 . الکافی/ ج 1/ باب 125/ ص 514.

79 . إکمال الدین/ ج 2/ باب 42/ ص 430/ ح 4.

80 . العبر فى خبر من غبر/ ذهبی/ ج 3/ ص 31.

81 . تاریخ دول الاسلام/ ذهبی/ قسمت مربوط به حوادث سال‏هاى 251ـ260 ه‍/ ص 113/ ش 159.

82 . سیرأعلام النبلاء/ ذهبی/ ج 13/ ص 119/ شرح حال شماره 60.

83 .مؤمن‏بن حسن شبلنجى شافعى در نورالابصار، ص 186، این عبارت را از وى نقل کرده است.

84 . الصواعق المحرقة/ ابن حجر هیتمی/ چاپ اول/ ص 207 و چاپ دوم/ ص 124 و چاپ سوم/ صص 313ـ314.

85 . الاتحاف بحّب الاشراف/ شبراوی/ ص 68.

86 . نورالابصار/ شبلنجی/ ص 186.

87 . الأعلام/ زرکلی/ ج 6/ ص 80.

88 . الیواقیت و الجواهر/ شعرانی/ ج 2/ ص 143.

89 . مطالب السؤول/ شعرانی/ ج 2/ ص 143.

90 . تذکرة الخواص/ ابن جوزى حنبلی/ ص 363.

 
برگرفته شده از menbar1.blog.ir

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اعتقادی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی