داستان شيرين بلوهر
بلوهر گفته كه شنيدهام مردى را فيل مستى در پشت سر بود او مىگريخت و فيل از دنبال او شتافت تا اينكه به او رسيد آن مضطرب شد و خود را در چاهى آويخت و چنگ زد بدو شاخه كه در كنار چاه روييده بود پس ناگاه ديد كه در اصل آنها دو موش بزرگ كه يكى سفيد است و ديگرى سياه مشغولند بقطع كردن ريشههاى آن دو شاخ پس در زير پاى خود نظر كرد ديد چهار افعى سر از سوراخهاى خود بيرون كردهاند چون نظر به قعر چاه كرد ديد اژدهايى دهان گشوده است كه چون در چاه افتد آن را ببلعد چون سر بالا كرد ديد كه در سر آن دو شاخ اندكى از عسل آلوده است پس مشغول شد بليسيدن آن دو عسل و لذت و شيرينى آن عسل او را غافل نمود از آن مارها كه نمىداند چه وقت او را خواهند گزيد و از مكر آن اژدها كه نمىداند حال او چون خواهد بود وقتى كه در كام او افتد اين خلاصه داستان بود اما تفسير آن چاه دنيا است كه پر است از آفتها و بلاها و مصيبتها و آن دو شاخ عمر آدمى است و آن موش سياه و سفيد شب و روز است كه عمر آدمى را پيوسته قطع مىكند و آن چهار افعى اخلاط چهارگانهاند كه به منزله زهرهاى كشندهاند سوده و صفرا و بلغم و خون كه نمىداند آدمى كه در چه وقت به هيجان مىآيد كه صاحب خود را هلاك كند و آن اژدها مرگ است كه منتظر است و پيوسته در طلب آدمى است و آن عسل كه دل باخته او شده بود و او را از همه چيز غافل نموده بود لذتها و خواهشها و نعمتها و عيشهاى دنيا است
يك شخص زاهد و متقى ممكن نيست هم از تمام لذتهاى دنيا بهره ببرد و هم نعمتهاى آخرت را برسد.
هر كس كه هواى كوثر دارد | بايد دل از مهر و جهان بردارد | |
گر مهر و جهان خواهى و كوثرطلبى | محض غلط است خوشه يكسر دارد |
منازل الاخره ص 135
نظرات شما عزیزان: