در مواردی که معصومین (ع) تفسیری برای آیه ای نموده باشند، آیا دیگران حق اظهار نظر دیگری در همان مورد را دارند؟
سوال
حدیثی در کافی وجود دارد که می گوید دانش صحیح تفسیر تنها در دست امامان است؛ این در ذهن من سؤالی را ایجاد کرده است و آن اینکه:
پاسخ
قبل از پاسخ به سؤال فوق متذکر می گردیم که منظور از “تفسیر“ ، بیان معانی و مقاصد آیات کریمه است که با استمداد از تدبر و استنطاق معنی آیه ای از مجموع آیات مربوطه و استفاده از روایات معتبر در صورت امکان، تحقق می پذیرد، بنابراین در اینجا نظری به بطون قرآن که جز از راه تأویل بدان راهی نیست، نداریم.
حال می گوئیم : چنانچه برای یک آیه، تفسیری از معصومین علیهم السلام با سند صحیح رسیده باشد و ظاهرش این باشد که تنها معنی منحصر به فرد همین است مثل روایاتی که “خیر البریه“ را به امام علی علیه السلام و شیعیان او تفسیر کرده است، در این صورت کسی حق ندارد اجتهاد در مقابل نص کرده و تفسیر دیگر برای آیه ذکر کند.
اما چنانچه سند آن روایت مخدوش باشد یا ظاهرش انحصار را نرساند. بلکه با توجه به معنی آن آیه و روایت و البته با رعایت قوانین حدیث شناسی، معلوم شود که این تفسیر بیان مصداقی (نمونه ای) از مصادیق آیة کریمه است، طبیعتاً راه برای بدست آوردن مفهوم کلی و البته با کمک همان روایت که مصداقی از آیه را بیان فرموده، باز است و بالطبع ممکن است که آن مفهوم کلی مصادیق دیگری را نیز شامل شود.
اتفاقاً در مورد “ و الراسخون فی العلم “ روایات بسیاری وارد شده است که در اینجا به دو روایت اشاره می کنیم:
امام صادق علیه السلام فرمود: “ما راسخین در علم هستیم و ما تأویل قرآن را می دانیم“ [1]
امام باقر علیه السلام فرمودند: “راسخین در علم کسانی هستند که علمشان دچار اختلاف نمی شود.“ [2]
با ملاحظه این دو روایت که در این باب سخن گفته است می فهمیم که راسخون در علم آنانند که معارف الهی را دریافته و به حقیقت تعقل نموده اند و احتمالات مخالف آن را رد کرده اند و در نتیجه همیشه بر این معارف ثابت قدم می مانند و هرگز در آن تردید نمی کنند، و علامت ایشان نیز آن است که در مرحله عمل و کردار، طبق آن معارف عمل کرده و هیچگاه خلاف آن حقایق رفتار نمی کنند و هرگز تابع هوی نفس خویش و دیگران نمی شوند؛ یعنی ظاهر آنان حاکی از باطن ایشان می باشد.
و معلوم است که مصداق اصلی و کامل این مفهوم همانا اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند، که در تمام عمر به حقیقت معارف، ثابت قدم بوده و هرگز با رفتار خویش با این حقایق مخالفتی نکرده اند، همانطور که در عده ای از روایات به آن تصریح شده است.
اما ممکن است بگوئیم که غیر معصومین از قبیل جناب سلمان (ره) نیز در مدتی از عمر خویش این صفت را در مرحله ای بسیار پایین تر از معصومین (ع) دارا بوده اند یعنی بر حقایق ایمانی استوار و پابرجا بوده و هرگز در مقام عمل، کاری بر خلاف آن حقایق انجام نداده اند و مقدار یا همه تأویلات قرآن [علم متشابهات] را از ائمه (ع) گرفته و می دانسته اند.
و در مرحله پایین تر بعضی از علماء، که با تعلم و تحقیق بسیار در مدرسه اهل بیت (ع) همان صفتی که سلمان داشته، در مدتی از عمر خویش بدست آورده اند و در مقام عمل نیز با علم خویش مخالفت نکرده و رفتاری مخالف دستورات اسلامی انجام نداده اند.
و اینجا می گوئیم آن دسته احادیثی که می فرمایند: “دانش صحیح تفسیر تنها در دست ائمه علیهم السلام است“. منظورشان علم به همه مفاهیم قرآن و همچنین علم به حقائق باطنی قرآن است و حتی همین دانش اختصاصی را دیگران به دو صورت می توانند از معصومین علیهم السلام دریافت دارند:
با تصریح مستقیم ائمه علیهم السلام
با تعلیم روش صحیح بیرون کشیدن این معارف از قرآن کریم که در خلال تعالیم عالیه معصومین وارد شده است.
و مفسر واقعی قرآن می تواند با توسل به یکی از این دو طریق، در راه درک و تحقیق مفاهیم و حقائق قرآنی تلاش کند.
و در پایان باید گفت که این تفاسیر تنها نسیمی از مفاهیم قرآنی است و اصل آن در دست ائمه (ع) است و انسانی با کفایت می خواهد تا ائمه (ع) آن مفاهیم را به وی عرضه کند.
برای توضیح بیشتر به کتاب “قرآن در اسلام“ علامه طباطبائی، مراجعه کنید.
نظرات شما عزیزان: