قضيه عنسبه و متهم
بعد از واقعه صفين حزبى بنام خوارج بوجود آمد در زمان حجاج بن يوسف، جمعى را به اتهام وابستگى به اين حزب دستگير كردند و براى مجازات نزد حجاج آوردند كه به وضع آنان رسيدگى كند و مجازات نمايد.
حجاج همه را مجازات كرد، نوبت به نفر آخرى رسيد موذن اذان گفت: موقع نماز حجاج از جا حركت نمود و متهم را به يكى از حضار مجلس كه بنام عنسبه بود سپرد، گفت: امشب او را پيش خود نگهدار فردا صبح بياور مجازات كنم.
عنسبه با او از عمارت خارج شد در بين راه متهم به عنسبه گفت: آيا مىتوان به تو اميد خير داشت؟ عنسبه گفت: توفيق شود قدمى برمىدارم.
متهم گفت: بخدا قسم من از خوارج نيستم و بر كسى خروج نكردهام و با كسى جنگ نكردهام، به من ستم كردهاند، اميدوارم خداوند لطف كند به حال من تمناى من اين است كه اجازه دهيد امشب بروم پيش عيال و فرزندانم و از آنها وداع كنم و كارهايم را درست كنم، فردا اول وقت بيايم.
عنسبه مىگويد: من از اين حرف خندهام گرفت و جواب ندادم، دوباره او تكرار كرد و اين دفعه تقاضاى او در من اثر كرد، به دلم افتاد كه خوب است به خداوند اعتماد كنم و او را رها نمايم، گفتم: برو ولى فردا اول وقت بيا.
متهم گفت: عهد كردم كه فردا اول وقت پيش شما هستم، متهم رفت تا از چشمم دور شد، به خود آمدم و از كرده خود ناراحت شدم و با خود گفتم: چرا خودم را در معرض غضب حجاج قرار دادم؟ با ناراحتى به منزل رفتم قصه را به عيال تعريف و در ميان گذاشتم، ايشان من را ملامت و سرزنش كرد، تا صبح نخوابيدم، مانند انسان مار گزيده و يا فرزند مرده به خود مىپيچيدم تا صبح شد، ديدم متهم اول وقت آمد تعجب كردم و گفتم: چرا آمدى؟
گفت: كسى كه خدا را گواه بگيرد نقض عهد و پيمان نمىكند، او را به دارالاماره نزد حجاج بردم و جريان را نقل كردم، حجاج تعجب كرد از ايمان اين مرد كه چطور برگشته و آمده، آنگاه حجاج روى كرد به عنسبه، گفت: دوست دارى او را به تو ببخشم؟
گفت: بلى ممنونم، حجاج متهم را بخشيد به عنسبه و او از قتل حتمى نجات پيدا كرد عنسبه با كمال خوشحالى از دارالعماره متهم را بيرون آورده و آزاد كرد و او بدون اينكه از عنسبه تشكر و قدردانى كند رفت، عنسبه بسيار ناراحت شد، گفت: اين مرد ديوانه است و الا تشكر مىكرد.
لكن فردا متهم دوباره پيش عنسبه آمد و از او قدردانى و تشكر كرد و گفت: نجات دهنده من خداوند مهربان بود و تو وسيله اين كار بودى، اگر ديروز من از تو قدردانى مىكردم تو را شريك نعمت خداوند قرار مىدادم و اين كار درست نبود و لذا اول تشكر حق تعالى را بجاى آوردم و بعد هم امروز آمدم از شما قدردانى نمايم و عذر خواهى كرد و رفت(309).
ان الله لا يخلف الميعاد(310) خداوند خلف وعده نمىفرمايد، آن كسى كه در عهد خود ثابت است به يكى از صفات الهى متصف است.
نظرات شما عزیزان: