تفاوت اخلاق و عرفان؟
از این که با ما در ارتباط هستید خدا را شاکریم و امیدواریم وجود خود را مزین به اخلاق والا کنیم و خود را فانی در خدا کنیم.
«اخلاق»
پیش از آن که اخلاق را تعریف کنیم ، لازم است به ۲ نکته که در حقیقت اخلاق و تعریف آن موثر است ، اشاره کنیم:
۱- فلاسفه گفته اند از کیفیات نفسانی، آنچه سریع الزوال و زودگذر باشد آن را حال و آنچه ثابت و مستمر بوده، به طوری که به عنوان طبیعت ثانویه او به حساب آید، آن را ملکه گویند. پس ملکه، کیفیتی از کیفیات نفسانی است راسخ در نفس است.
۲-انسان در کارهایی که با اراده و اختیار خود انجام می دهد، غالبا محتاج به تدبر و تفکر است، یعنی هر کاری که بخواهد انجام دهد ابتدا خود آن کار را سپس منافع و ضرر و خیر و شری که بر آن مترتب است، تصور می کند.
پس از تصدیق به منافع و این که انجام آن کار برای او مفید است نسبت به آن میل و شوق پیدا می کند و پس از گذراندن این مراحل تصمیم بر انجام آن می گیرد یا در صورت تصدیق به ضرر و این که آن کار برای او ضرر و شر است ، از انجام آن خودداری می کند.
ولی در بعضی کارها، انسان بر اثر ممارست و تمرین و پی درپی انجام دادن، نیاز به تامل و تفکر ندارد، بلکه خودکار عمل می کند، همانند شخص بخشنده در بخشش و کمک به مستمندان، یا فرد شجاع در رفتن، به میدان نبرد و حمله به دشمن.
این گونه افراد بر اثر تکرار، به صورت ملکه در نفس شان در آمده است و به عنوان طبیعت ثانویه آنان جلوه می کند به طوری که در انجام آن نیازی به محاسبه و تفکر ندارند و بدون مقدمه وارد عمل می شوند. اصطلاحا چنین ملکه و هیات راسخه در نفس را خلق می گویند.
با توجه به ۲ نکته تعریف اخلاق در اصطلاح اهل فن روشن می شود که اخلاق عبارت است از «ملکات نفسانی که به سبب آن، کارها به آسانی بدون نیاز به تفکر از نفس صادر شود».
علم اخلاق، فنی است که درباره ملکات انسانی بحث می کند و انسان را از آثار رذائل و عادات زشت شیطانی آگاه کرده و برای رسیدن به هدف عالی که داشتن ملکه فضائل اخلاقی است، رهنمون می کند.
خواجه نصیرالدین طوسی اخلاق را این چنین تعریف می کند:«خلق، ملکه ای بود که نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی بود از او بی احتیاج تفکری و رویتی».
«اخلاق نظری و عملی»
علم اخلاق و به دو بخش هنجاری و بنیانی تقسیم می گردد و هرکدام از آن دو آثار و ویژگیهائی دارد که آن دیگری فاقد آن است.
بخش اول: این که انسانها از نظر اخلاقی چه تکالیفی دارند و چه وظائفی خواه مادی یا معنوی، اجتماعی یا فردی و خا نوادگی و غیر آن در رابطه با سایر انسانها عهده دار است و باید انجام دهند و چه چیزهائی را نباید انجام دهند؟
بخش دوم: این که این تکالیف و وظائف را برای چه مقصودی باید انجام دهد یا ندهد؟ و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست؟
بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملی و بخش دوم را اخلاق نظری و یا فلسفه اخلاق می نامند.
پس فلسفه اخلاق عین علم اخلاق نیست گرچه با آن در رابطه نزدیکی قرار دارد زیرا علم اخلاق عام بوده، شامل هر دو بخش می گردد پس نسبت بین آن دو نسبت میان عام و خاص است و فلسفه اخلاق یک بخشی از آن محسوب می گردد.
و به عبارت دقیق تر می توان گفت نسبت فلسفه اخلاق (یعنی اخلاق نظری) و اخلاق عملی نسبت میان مبادی و غایت محسوب می گردد از اینرو لازم است قبل از هر چیز از اخلاق نظری بحث نمود زیرا باید ابتداء غایت را شناخت سپس راه های وصول به آن را مورد بررسی قرار داد.( عمید زنجانی به نقل از سایت حوزه نت)
«عرفان»
عرفان در لغت به معنى «شناخت» است و اصطلاحاً به «شناخت خدا» در صورتى که عاشقانه باشد، گفته مى شود. عارف محبوس شناخت هاى استدلالى خشک درباره خدا و صفات او نیست، بلکه خدا را روح حاکم بر سراسر وجود و همه هستى مى بیند. عارف در صدد است همچون قطب عارفان و امیر مؤمنان که فرمود: «ما رأیت شیئاً الاّ رأیت الله قبله و بعده و معه؛ نمی بیند هیچ شی را مگر می بیند خدا را قبل از او و بعد از او و با او»
به دریا بنگرم دریا ته وینم [تو بینم ]--- به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت--- نشان از قامت رعنا ته ونیم
عرفان دو نوع است؛ نظرى و عملى.
«عرفان نظرى »
مجموعه معارفى درباره شناخت خدا و نقش او در هستى و ارتباط انسان با خدا و شناخت ابعاد الهى انسان و منازل و مقامات سلوک و سفر انسان الى الله و امثال آن است. عارفان بزرگ در طول تاریخ صدها کتاب عرفانى تألیف کرده و به یادگار گذاشته اند. از جمله ی کتاب های که در این رشته به تحریر در آمده است عبارتند از: ۱ - فصوص الحکم، محى الدین عربى، با شرح قیصرى؛ ۲ - تمهید القواعد، صائن الدین ابن ترکه؛ ۳ - مصباح الانس، ابن فنارى.
«عرفان عملى »
ریاضت های شرعی که یک سالک انجام می دهد، و توجه تمام به خدا پیدا می کند و طی طریق می نماید تا فقط خدا را بنگرد را عرفان عملی گویند که ره آورد آن یافتن و دیدن معارف الهی است«وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد»(انعام/۷۵) اینجا «رؤیت» است، نه «روایت».( برای مطالعه ی بیشتر؛ر:ک/ عرفان نظرى/ دکتر یحیى یثربى). در ضمن عارف سیر و سلوک نموده مشاهدات خود را بیان می کند، از این جا است که عرفان نظری به رشته ی تقریر در می آید.
«تفاوت اخلاق و عرفان»
هم چنین در باره تفاوت اخلاق و عرفان عملی بیان شده است:
شهید مطهری پیرامون تفاوت عرفان عملی و اخلاق می گوید: بخش عملی عرفان از این نظر مانند علم اخلاق است که درباره «چه باید»ها بحث می کند با این تفاوت که:
۱. عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث می کند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خداست و حال آن که همه سیستم های اخلاقی درباره روابط انسان با انسان های دیگر بحث می کنند و ضرورتی نمی بینند که درباره روابط انسان با خدا بحث کنند، فقط سیستم های اخلاقی مذهبی این جهت را مورد عنایت و توجه قرار می دهند.
۲. سیر و سلوک عرفانی – هم چنان که از مفهوم این دو کلمه پیداست - پویا و متحرک است، بر خلاف اخلاق که ساکن است، یعنی در عرفان سخن از نقطه آغاز است و از مقصد و منازل و مراحلی که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سر منزل نهایی برسد.
از نظر عارف واقعا هم اکنون برای انسان «صراط» وجود دارد و آن صراط را باید بپیماید و مرحله به مرحله و منزل به منزل طی نماید، و رسیدن به منزل بعدی بدون گذر کردن از منزل قبلی ناممکن است. از نظر عارف، روح بشر مانند یک گیاه و یا یک کودک است و کمالش در نمو و رشدی است که طبق نظام مخصوص باید صورت گیرد ولی در اخلاص صرفا سخن از یک سلسله فضائل است از قبیل راستی، درستی ، عدالت، عفت، احسان، انصاف، ایثار و غیره که روح باید به آنها مزین و متحلی گردد. از نظر اخلاق، روح انسان مانند خانه ای است که باید با یک سلسله زیورها و زینت ها و نقاشی ها مزین گردد بدون اینکه ترتیبی در کار باشد که از کجا آغاز شود و به کجا انتها یابد، مثلا از سقف شروع شود یا از دیوارها و از کدام دیوار، از بالای دیوار یا از پایین.
در عرفان بر عکس، عناصر اخلاقی مطرح می شود اما به اصطلاح به صورت دیالیکتیکی ، یعنی متحرک و پویا.
۳. عناصر روحی اخلاقی محدود است به معانی و مفاهیمی که غالبا آنها را می شناسند، اما عناصر روحی عرفانی بسی وسیعتر و گسترده تر است. در سیر و سلوک عرفانی از یک سلسله احوال و واردات قلبی سخن می رود که منحصرا به یک «سالک راه» در خلال مجاهدات و طی طریق ها دست می دهد و مردم دیگر از این احوال و واردات بی خبرند. (مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۴، ص ۵۴۸)
آیت الله جوادی آملی درباره تفاوت اخلاق و عرفان می فرماید:
«در تمهید القواعد ابن ترکه تفاوت عرفان عملی با اخلاق عملی را در تمایز عرفان نظری از اخلاق نظری ذکر میکند. هدف عرفان عملی تحقق رهآورد عرفان نظری و هدف اخلاق عملی تحقق رهنمودهای اخلاق نظری است. در اخلاق نظری بحث پیرامون تهذیب روح و تزکیه قوای ادراکی و تحریکی نفس و مانند آن است و عصاره مسائل آن درباره شئون نفس میباشد. اثبات اصل نفس و تجرد و قوای آن بر عهده فلسفه است؛ در نتیجه اخلاق عملی نیز کوششی برای پرورش روح مهذب و تربیت نفس زکیه است.
عرفان عملی نیز جهاد و اجتهاد برای شهود وحدت شخصی وجود و شهود نمود بودن جهان امکان بدون بهره از بود حقیقی میباشد.»
در بررسی رابطه اخلاق و عرفان در مییابیم که عقل و استدلال روح حاکم و کلی در اخلاق است. انسان اخلاقی همواره از ابزار عقل بهره میبرد و با کنار هم گذاردن صغرا و کبراها به این نتیجه میرسد که برای رسیدن به سعادت از چه راههایی باید عبور کرد.
از دیگر تفاوتهای موجود بین عرفان و اخلاق موضوع اعتدال است. پایه و اساس اخلاق ارسطویی «قانون زرین اعتدال» است. در این قانون هر فضیلتی دو سو دارد یک جنبه افراط و جنبه دیگر تفریط است که هر دو رذیله به حساب میآیند و آنچه نقطه اعتدال و حد وسط باشد فضیلت میباشد. مانند جبن و تهور که هر دو رذیلت است و شجاعت به عنوان حد وسط فضیلت به حساب میآید.
اما در عرفان بعضا از حد اعتدال خارج میشوند. برای نمونه یکی از محورهای چهارگانه طریقت اکبریه منسوب به شیخ اکبر ابن عربی، جوع است. سالک تا نتواند دل از حوائج مادی برهاند و تا گرسنگی نکشد نخواهد توانست در مسیر سیر و سلوک به جایی برسد.
تفاوت دیگر این که ابزار اصلی اخلاق عقل و اندیشه است، در صورتی که اگر چه عارف از عقل و اندیشه بهره می برد، اما کار و بازتاب معارف الهی در دل است و دل محور اصلی است.
نظرات شما عزیزان: