روزى اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله گرد هم جمع شده بودند و درباره این كه چه حرفى از سایر حروف در كلام از اهمیت بیشترى برخوردار است گفتگو مىكردند. در نهایت همگى بر حرف «الف» اتفاق نظر پیدا نمودند. در این اثنا، على علیهالسلام مرتجلاً و بدون هیچگونه تأمل و توقفى خطبهاى خالى از حرف «الف» ایراد فرمودند كه بعدا به خطبه «مونقه» (شگفتانگیز و تعجبآور) نامیده شد.
حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ، وَ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ، وَ تَمَّتْ كَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَتْ مَشِیَّتُهُ وَ بَلَغَتْ حُجَّتُهُ، وَ عَدَلَتْ قَضِیَّتُهُ، حَمِدْتُ حَمْدَ مُقِرٍّ بِرُبُوبِیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبُودِیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِنْ خَطیئَتِهِ، مُعْتَرِفٍ بِتَوْحیدِهِ، مُسْتَعیذٍ مِنْ وَعیدِهِ، مُۆَمِّلٍ مِنْ رَبِّهِ مَغْفِرَةً تُنْجیهِ، یَوْمَ یُشْغَلُ عَنْ فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَسْتَعینُهُ، وَ نَسْتَرْشِدُهُ، وَ نُۆْمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَكَّلُ عَلَیْه، وَ شَهِدْتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخْلِصٍ مُوقِنٍ، وَ فَرَّدْتُهُ تَفْریدَ مُۆْمِنٍ مُتْقِنٍ، وَ وَحَّدْتُهُ تَوْحیدَ عَبْدٍ مُذْعِنٍ لَیْسَ لَهُ شَریكٌ فى مُلْكِهِ، وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ فى صُنْعِهِ، جَلَّ عَنْ مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مِثْلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَكَ فَقَهَرَ، وَ عُصِىَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَكَرَ، وَ حَكَمَ فَعَدَلَ، وَ تَكَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَمْ یَزَلْ وَ لَنْ یَزُولَ، وَ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ.وَ هُوَ قَبْلَ كُلِّ شَىْءٍ، وَ بَعْدَ كُلِّ شَىْءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مُتَمَلِّكٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَكَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیْسَ یُدْرِكُهُ بَصَرٌ، وَ لَمْ یُحِطْ بِهِ نَظَرٌ، قَوِىٌّ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، عَلِىٌّ، حَكیمٌ، رَۆُفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ،
خواستهاش در امور نافذ گردیده است. حجّتش كامل و حكمش عدل است. حمد مىگویم او را حمدِ كسى كه:
به پروردگارى او اقرار دارد، به فرمانبردارى او سر فرود آورده است، از گناهان خود عذرخواه است، به وحدت و یگانگى او اقرار دارد، به او از كیفر و جزایش پناه برده است، و از او امید آمرزش دارد؛ آمرزشى كه نجاتش مىدهد در روزى كه سختى آن به حدّى است كه او را از اینكه به اهل و فرزندان خود بیندیشد باز مىدارد. از او یارى مىطلبیم و به او ایمان مىآوریم و بر او توكّل مىكنیم.
از روى اخلاص و یقین به او گواهى مىدهم و یگانهاش مىدانم همان گونه كه مۆمن محكم و استوار او را یگانه مىداند. او را یكتا مىشناسم، یكتا شناختن بندهاى كه اقرار و اعتراف دارد بر اینكه شریكى براى او در ملك و سلطنتش نیست و كمك كار و یاورى در صُنعش ندارد. بزرگتر است از اینكه براى خود مشیر و وزیرى بگیرد و پاك و منزه است از اینكه مثل و مانندى داشته باشد. مىداند و پنهان مىكند و مىپوشاند و از باطن خبر دارد. مالك و قاهر است.
چون نافرمانى شود بیامرزد و چون عبادت شود، جزاى نیك دهد. وقتى حكم كند، در حكم خود عادل باشد و كرم نماید و تفضل فرماید. همیشه بوده و خواهد بود و چیزى مانند او نیست.
او پیش از هر چیزى بوده و بعد از هر چیز خواهد بود. پروردگارى است كه: به عزّت خود یگانه است، به قدرت خود، مالك است، به توانایى و قوّت خود، از هر عیبى مبرّا است، و به برترى خود، بزرگوار است. هیچ دیدهاى او را درك نكند و نظر و دقتى او را فرا نگیرد. توانا است و كسى بر او قدرت نیابد. بینا، شنوا، بلندمرتبه، حكیم، مهربان، رحیم، قادر و علیم است.
عَجَزَ فى وَصْفِهِ مَنْ یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فى نَعْتِهِ مَنْ یَعْرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعْوَةَ مَنْ یَدْعُوهُ، وَ یَرْزُقُ عَبْدَهُ وَ یَحْبُوهُ، ذُو لُطْفٍ خَفِىٍّ، وَ بَطْشٍ قَوِىٍّ، وَ رَحْمَةٍ مُوَسِّعَةٍ، وَ عُقُوبَةٍ مُوجِعَةٍ، رَحْمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مُونِقَةٌ، وَ عُقُوبَتُهُ جَحیمٌ مُۆْصَدَةٌ مُوبِقَةٌ، وَ شَهِدْتُ بِبَعْثِ مُحَمَّدٍ عَبْدِهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَفِیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فى خَیْرِ عَصْرٍ، وَ فى حینَ فَتْرَةٍ، وَ كُفْرٍ، رَحْمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّى بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ كَدَحَ، رَۆُفٌ بِكُلِّ مُۆْمِنٍ، رَحیمٌ، وَلِىٌّ، سَخِىٌّ، ذَكِىٌّ، رَضِىٌّ، عَلَیْهِ رَحْمَةٌ، وَ تَسْلیمٌ، وَ بَرَكَةٌ، وَ تَعْظیمٌ، وَ تَكْریمٌ مِنْ رَبِّ غَفُورٍ رَحیمٍ،قَریبٍ مُجیبٍ، وَصَّیْتُكُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَنى، بِتَقْوى رَبِّكُمْ، وَ ذَكَّرْتُكُمْ بِسُنَّةِ نَبِیِّكُمْ، فَعَلَیْكُمْ بِرَهْبَةٍ تُسَكِّنُ قُلُوبَكُمْ، وَ خَشْیَةٍ تَذْرى دُمُوعَكُمْ، وَ تَقِیَّةٍ تُنْجیكُمْ یَوْمَ یُذْهِلُكُمْ، وَ تُبْلیكُمْ یَوْمَ یَفُوزُ فیهِ مَنْ ثَقُلَ وَزْنُ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزْنُ سَیِّئَتِهِ، وَلْتَكُنْ مَسْئَلَتُكُمْ مَسْئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضُوعٍ، وَ شُكْرٍ، وَ خُشُوعٍ، وَ تَوْبَةٍ، وَ نَزُوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجُوعٍ وَلْیَغْتَنِمْ كُلُّ مُغْتَنِمٍ مِنْكُمْ، صِحَّتَهُ قَبْلَ سُقْمِهِ، وَ شَیْبَتَهُ قَبْلَ هَرَمِهِ، وَسِعَتَهُ قَبْلَ عَدَمِهِ، وَ خَلْوَتَهُ قَبْلَ شُغْلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبْلَ سَفَرِهِ، قَبْلَ هُوَ یَكْبُرُ، وَ یَهْرَمُ، وَ یَمْرَضُ، وَ یَسْقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعْرِضُ عَنْهُ حَبیبُهُ، وَ یَتَغَیَّرُ عَقْلُهُ، وَ یَنْقَطِعُ عُمْرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوْعُوكٌ، وَ جِسْمُهُ مَنْهُوكٌ، قَدْ جَدَّ فى نَزْعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ كُلُّ قَریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَكَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَتْ نَفْسُهُ، وَ نُكِبَتْ عِرْسُهُ، وَ حُفِرَ رَمْسُهُ، وَ یَتَمَ مِنْهُ وُلْدُهُ، وَ تَفَرَّقَ عَنْهُ عَدَدُهُ،
هر كه او را وصف كند، عاجز و ناتوان مىگردد، و هر كه به معرفت او رسد، در تعیین صفت براى او گمراه مىشود. در عین دورى، نزدیك و در عین نزدیكى، دور است.
هر كه او را بخواند، اجابت كند و بندگان را روزى عطا فرماید. صاحب لطف نهان و عقوبت شدید است. رحمتش وسعت دارد و عقوبتش دردناك است؛ رحمتى كه همچون بهشتى است پهناور و شگفتانگیز، و عقوبتى كه كیفرش دوزخى است طبقهبندى شده و هلاك كننده. گواهى مىدهم كه محمّد صلىاللهعلیهوآله بنده و فرستاده و اختیار شده و حبیب او است كه او را در بهترین زمانهایى كه مقتضى برانگیختنِ پیامبر بوده، برانگیخت؛ زیرا مدّتى در فَترت گذشته بود و پیامبرى مبعوث نشده بود و كفر، عالم را فرا گرفته بود. این پیامبر، رحمتى براى بندگان و ازدیاد منت خداوند بر آنان بود. نبوت را به او ختم نمود و حجّت خود را با ارسال حضرتش قوت بخشید. و اما آن پیامبر؛ موعظه كرد، نصیحت نمود، تبلیغ فرمود و به رنج افتاد. براى هر مۆمنى، مهربان، رحیم، دوست، با سخاوت، پاكیزه و پسندیده بود. رحمت و سلام و بركت و عظمت و كرامت خداوندِ آمرزنده مهربانِ نزدیكِ اجابت كننده بر او باد. من شما را به پرهیزگارى از نافرمانى خداوند سفارش مىكنم و به پیروى از روش پیامبرتان یادآورى مىنمایم.پس بر شما باد: به ترسى كه دلها را آرامش دهد، به رعبى كه اشكها را جارى كند، و تقوایى كه باعث نجات شما گردد از روزى كه به فراموشى اندازد و مبتلا گرداند. همان روزى كه بهرهمند شود از آن هر كس كه كارهاى نیكش بسیار و كارهاى زشت و ناپسندش كم باشد.باید سۆال شما از پروردگارتان، سۆال بندهاى باشد كه خوار و فروتن، و سرافكنده و شكرگزار است. مانند بندهاى كه توبه كرده و از نافرمانى كنارهگیرى كرده و پشیمان شده است. بنابراین، هر غنیمتشمارى از میان شما، باید غنیمت شمارد: سلامت خود را پیش از آنكه بیمار شود، میانسالى خود را قبل از آنكه پیر و فرتوت گردد، وسعتش را قبل از آنكه فقر گریبانگیرش شود، آسایش خود را پیش از آنكه گرفتار گردد، و فرصتهایش را پیش از سفر از ایندار فانى: پیش از آنكه از كار افتاده گردد و مریض و ناتوان شود، پیش از آنكه طبیبش از علاج او باز ماند و دوستانش از او روى گردانند، پیش از آنكه عقلش زایل و عمرش تمام شود و اطرافیان آهسته با هم بگویند: «دیگر از حركت بازافتاده، جسمش كاهیده شده و سخت گرفتار جان كندن است.» در این حال، هر خویشاوندِ دور و نزدیكى بر بالینش حاضر شود، اما او در حالى كه چشم به بالا دوخته و پیشانیش را عرق فراگرفته؛ قلبش از حركت بازمانَد و جانش گرفته شود. و همسرش بیچاره و بدبخت گردد. قبرش را كنده و مهیا كنند، اولادش یتیم گردند، نزدیكانش پراكنده شوند
وَ قُسِّمَ جَمْعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمْعُهُ، وَ كُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِىَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِّىَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیْهِ كَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنْهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِّعَ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمِلَ فَوْقَ سَریرٍ، وَ صُلِّىَ عَلَیْهِ بِتَكْبیرٍ، وَ نُقِلَ مِنْ دُورٍ مُزَخْرَفَةٍ، وَ قُصُورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حُجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فى ضَریحٍ مَلْحُودٍ، ضَیِّقٍ مَرْصُوصٍ بِلِبْنٍ، مَنْضُودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ، وَ هیلَ عَلَیْهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِىَ عَلَیْهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِىَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنْهُ وَلِیُّهُ، وَ نَدیمُهُ وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قَرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفِیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشْوُ قَبْرٍ، وَ رَهینُ قَفْرٍ، یَسْعى فى جِسْمِهِ دُودُ قَبْرِهِ و یَسیلُ صَدیدُهُ مِنْ مِنْخَرِهِ، یُسْحَقُ ثَوْبُهُ وَ لَحْمُهُ، وَ یُنْشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظْمُهُ، حَتّى یَوْمَ حَشْرِهِ، فَیُنْشَرُ مِنْ قَبْرِهِ، وَ یُنْفَخُ فِى الصُّورِ، وَ یُدْعى لِحَشْرٍ وَ نُشُورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَتْ قُبُورٌ، وَ حُصِّلَتْ صُدُورٌ، وَجىءَ بِكُلِّ نَبِىٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنْطیقٍ، وَ تَوَلّى لِفَصْلِ حُكْمِهِ رَبٌّ قَدیرٌ، بِبَعیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَكَمْ مِنْ زَفْرَةٍ تُضْنیهِ، وَ حَسْرَةٍ تُنْضیهِ، فى مَوْقِفٍ مَهُولٍ عَظیمٍ، وَ مَشْهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَیْنَ یَدَىْ مَلِكٍ كَریمٍ، بِكُلِّ صَغیرَةٍ وَ كَبیرَةٍ عَلیمٍ، حینَئِذٍ یُلْجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحْفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبْرَتُهُ غَیْرُ مَرْحُومَةٍ، وَ صَرْخَتُهُ غَیْرُ مَسْمُوعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیْرُ مَقْبُولَةٍ، وَ تَۆُلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ وَ نَطَقَ كُلُّ عُضْوٍ مِنْهُ بِسُوءِ عَمَلِهِ، وَ شَهِدَ عَیْنُهُ بِنَظَرِهِ، وَ یَدُهُ بِبَطْشِهِ، وَ رِجْلُهُ بِخَطْوِهِ، وَ جِلْدُهُ بِمَسِّهِ، وَ فَرْجُهُ بِلَمْسِهِ، وَ یُهَدِّدُهُ مُنْكَرٌ وَ نَكیرٌ، وَ كَشَفَ عَنْهُ بَصیرٌ، فَسُلْسِلَ جیدُهُ، وَ غُلَّتْ یَدُهُ، وَ سیقَ یُسْحَبُ وَحْدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِكَرْبٍ شَدیدٍ، وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فى جَحیمٍ،
و اموالش تقسیم شود. در حالى كه دیدن و شنیدنش از دست رفته و كفنِ او را مهیا مىكنند؛ دست و پایش كشیده شود، رو به قبله گردد، جامهاش كنده و عریان شود، غسل داده شده و خشك گردد. آنگاه جایش آماده شده و كفنش را باز مىكنند. چانهاش را بسته، پیراهن (كفن) را بر او پوشانده، عمّامه بر سرش نهاده و در نهایت پیچیده شده و وداع كرده مىشود. و بر تابوت گذارده و بر او نماز مىخوانند. سپس از خانهى زینت داده شده و قصرهاى محكم و اطاقهاى بر هم قرار گرفته [به سوى قبرستان] منتقل گردیده و در شكاف زمین جاى داده مىشود. مكانى كه میان لحدى تنگ كه با خشتها به هم بسته شده و سقف آن از سنگها ترتیب داده شده قرار دارد.
از روى اخلاص و یقین به او گواهى مىدهم و یگانهاش مىدانم همان گونه كه مۆمن محكم و استوار او را یگانه مىداند. او را یكتا مىشناسم، یكتا شناختن بندهاى كه اقرار و اعتراف دارد بر اینكه شریكى براى او در ملك و سلطنتش نیست و كمك كار و یاورى در صُنعش ندارد.
در این زمان، بر او خاك و ریگ گور ریخته شود و او را سنگهاى قبر فراگیرد. و آنچه از آن مىترسید بر سرش آید. دوستانش، ندیمانش، خویشان و یارانش همه او را واگذارند و بازگردند. و همسر او، همسر دیگرى اختیار كند؛ او كه زمانى دوست و انتخاب شده و همخوابهاش بود، در آغوش دیگرى درآید در حالى كه او گرفتار تنهایى قبر باشد. [پس از مدتى نه چندان دور] كِرمهاى زمین بر جسدش هجوم آورند و از بینى و دهانش چرك و خون بیرون زند. جامه و گوشت بدنش پوسیده شود، خونش به زمین فرو رَوَد، جسمش خشك گردد و استخوانهایش باریك شود. او به همین حال بماند تا روز حشر فرا رسد و سر از قبر درآورد. روزى كه نفخه در صور دمیده شده و براى حشر خوانده شود. روزى كه قبرها زیر و رو شده و آنچه در دل آنهاست بیرون آید. روزى كه هر پیامبر و هر صدیق شهید و سخنورى حضور یابد و اختیار حكم و داورى براى پروردگارى است كه به افعال و كردار بندگان، دانا و بینا است.پس چه نالههاى دلخراشى كه برنمىآید و چه حسرتهاى جانسوز كه پدیدار نمىشود؛ زیرا در جایگاه هولناك بزرگى نگهداشته شود و در برابر پادشاه كریمى قرار گیرد كه به هر كردار كوچك و بزرگ آگاه است. در این هنگام، عرق سراپاى او را فراگیرد، به شدت مضطرب شود، اشك بریزد؛ ولى كسى به او رحم نكند و بر آنچه فریاد كند، فریادرسى نباشد. حجّت او قبول نشود و نامه عملش به سویش بازگردد و نافرمانیهایش آشكار شود و [آنگاه] هر عضو او به سخن آید و از بدى كردارش خبر دهد: چشم او گواهى دهد به آنچه نظر افكنده، دست او گواهى دهد به سوى آنچه یازیده، پایش گواهى دهد به آنچه به سوى آن رفته، پوست او گواهى دهد با آنچه كه تماس داشته، فرج او گواهى دهد به آنچه كه لمس كرده. سپس منكر و نكیر او را تهدید كرده و بترسانند. رسوایىاش پدیدار شود [تا اینكه] زنجیر به گردن او گذارند و دستهایش را به غل ببندند و او را به تنهایى بِكِشند و به سختى در دوزخ وارد كنند. به ناچار، در آتش عذاب شود.
وَ یُسْقى شَرْبَةً مِنْ حَمیمٍ تَشْوى وَجْهَهُ، وَ تَسْلِخُ جِلْدَهُ، یَضْرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمِقْمَعٍ مِنْ حَدیدٍ، یَعُودُ جِلْدُهُ بَعْدَ نَضْجِهِ بِجِلْدٍ جَدیدٍ، یَسْتَغیثُ فَیُعْرِضُ عَنْهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمَ، وَ یَسْتَصْرِخُ فَیَلْبَثُ حُقْبَهُ بِنَدَمٍ، نَعُوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَصیرٍ، وَ نَسْئَلُهُ عَفْوَ مَنْ رَضِىَ عَنْهُ، وَ مَغْفِرَةَ مَنْ قَبِلَ مِنْهُ، فَهُوَ وَلِىُّ مَسْئَلَتى وَ مُنْجِحَ طَلِبَتى، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ تَعْذیبِ رَبِّهِ، سَكَنَ فى جَنَّتِهِ بِقُرْبِهِ، وَ خُلِّدَ فى قُصُورٍ مُشَیِّدَةٍ، وَ مُكِّنَ مِنْ حُورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ، وَ طیفَ عَلَیْهِ بِكُئُوسٍ، وَ سَكَنَ حَظیرَةَ فِرْدَوْسٍ، وَ تَقَلَّبَ فى نَعیمٍ، وَ سُقِىَ مِنْ تَسْنیمٍ، وَ شَرِبَ مِنْ عَیْنٍ سَلْسَبیلٍ، مَمْزُوجَةٍ بِزَنْجَبیلٍ، مَخْتُومَةٍ بِمِسْكٍ عَبیرٍ، مُسْتَدیمٍ لِلْحُبُورِ، مُسْتَشْعِرٍ لِلسُّرورِ، یَشْرَبُ مِنْ خُمُورٍ، فى رَوْضٍ مُشْرِقٍ مُغْدِقٍ، لَیْسَ یَصْدَعُ مَنْ شَرِبَهُ، وَ لَیْسَ یَنْزِفُ، هذِهِ مَنْزِلَةُ مَنْ خَشِىَ رَبَّهُ، وَ حَذَّرَ نَفْسُهُ، وَ تَلِكَ عُقُوبَةُ مَنْ عَصى مُنِشْئَهُ، وَ سَوَّلَتْ لَهُ نَفْسُهُ، مَعْصِیَةَ مُبْدیهِ، ذلِكَ قَوْلٌ فَصْلٌ وَ حُكْمٌ عَدْلٌ، خَیْرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعْظٍ بِهِ نَصَّ، تَنْزیلٌ مِنْ حَكیمٍ حَمیدٍ، نَزَلَ بِهِ رُوحُ قُدُسٍ مُبینٍ، عَلى نَبِىٍّ مُهْتَدٍ مَكینٍ، صَلَّتْ عَلَیْهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُكَرَّمُونَ بَرَرَةٌ، عُذْتُ بِرَبٍّ رَحیمٍ مِنْ شَرِّ كُلِّ رَجیمٍ، فَلْیَتَضَرَّعْ مُتَضَرِّعُكُمْ، وَلِیَبْتَهِلْ مُبْتَهِلُكُمْ، فَنَسْتَغْفِرُ رَبَّ كُلِّ مَرْبُوبِ لى وَلَكُمْ.
چندان كه روى او پخته شود و پوست بدنش بعد از سوختن به پوستى دیگر تبدیل گردد. در برابر نالهها و فریادهایى كه مىزند، خازنان جهنم از او روى بگردانند و جوابش را ندهند. و هر چه فریاد زند، كسى به فریادش نرسد [ و بدین ترتیب ] سالهاى درازى به ندامت و پشیمانى بگذراند. پناه مىبریم به خداوندِ قادرِ توانا از بدى هر پیشامد ناگوارى، و از او بخشش و عفو كسى را كه از او خشنود شده است درخواست مىكنیم و آمرزش كسى را كه از او قبول فرموده مسألت مىنماییم؛ كه او ولى نعمت خواستهها و برآورندهى حاجات من است. پس كسى كه از عذاب پروردگار نجات یابد، به مقام قرب در بهشت ساكن شود و در قصرهاى محكمِ جاویدان بماند؛ در حالى كه به حورالعین و خدمتگزاران بهشتى دست یابد. جامها از نوشیدنىها برایش مهیا كنند و در فردوس اعلى جایگزینش نمایند. او در ناز و نعمت بگردد و از آب تسنیم بیاشامد و از چشمه سلسبیل؛ كه آمیخته به زنجبیل، و مُهر كرده به مُشك و عبیر است سیراب شود. او همواره در این نعمتها و شادىها زندگى مىكند و از شرابهایى كه در باغهاى روشن و پر نور است، و آبهاى روان در آن جارى است، شرابى كه درد سر نیاورد و عقل را زایل نكند مىنوشند. این است منزلت و مقام كسى كه از پروردگار خود بترسد و نفس خود را بر حذر بدارد. و آن است كیفر كسى كه بر آفرینندهى خود عصیان بورزد و نفسش معصیت خالقش را براى او زینت داده و آسان نماید. این است گفتار به تفصیل و حُكم به عدل؛ بهترین قصهاى كه نقل شده و بهترین پندها كه بیان گردیده. از نزد حكیم حمید فروفرستاده شده و جبرئیل آن را به پیامبر هدایت كننده و صاحب جاه و مقام فرو آورده است. پیامبرى كه رسولان و سفیران مكرّم بر او درود فرستادند.
پناه مىبرم به پروردگار مهربان از شر هر رانده شدهى گمراه كننده. پس باید تضرع كنند تضرع كنندگان و زارى نمایند زارى كنندگان. [در آخر] براى خودم و شما از پروردگار هر تربیت شدهاى طلب مغفرت مىكنیم.
پی نوشت:
مصباح كفعمى، ص 968؛ على و المناقب، صص 368 – 370؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 19، صص 140 - 143؛ نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج 1 ، ص ،87 خ 20؛ کنز العمال، ج 16، صص 208 - 213 ؛ سفینة البحار، ج 1، ص 397 به نقل از جلد 9 بحارالانوار چاپ قدیم.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: کتاب «علی علیهالسلام و خطب نادره»، ترجمه مجید دایی، انتشارات زراره.
نظرات شما عزیزان: